تفسیر:المیزان جلد۶ بخش۳۸

از الکتاب
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



۱۳۰ - و در كتاب دعوات قطب راوندى است كه: رسول خدا «صلى الله عليه و آله» وقتى جنازه اى را مشايعت مى فرمود، اندوه بر دلش مستولى مى شد، و بسيار حديث نفس مى كرد، و خيلى كم حرف مى زد.

۱۳۱ - و در جعفريات، به سند خود، از جعفر بن محمّد، از آباى گرامش، از على «عليه السلام» نقل كرده كه فرمود: رسول خدا «صلى الله عليه و آله» وقتى مى خواست بعد از دفن جنازه اى خاك بر آن بريزد، تنها سه مشت خاك مى ريخت.

۱۳۲ - و در كافى، به سند خود، از زراره، از ابى جعفر «عليه السلام» نقل كرده كه فرمود:

رسول خدا «صلى الله عليه و آله» نسبت به مُرده هاى بنى هاشم، كارهاى مخصوصى انجام مى داد كه نسبت به اموات ساير خانواده ها آن كارها را نمى كرد.

از آن جمله، وقتى به جنازه اى از بنى هاشم نماز مى گزارد و قبرش را آب می پاشيدند، حضرت دست خود را بر قبر مى گذاشت، به طورى كه انگشتان مباركش در گِل فرو مى رفت، به طورى كه اگر غريب و يا مسافرى از اهل مدينه به شهر مدينه وارد مى شد و از قبرستان مى گذشت و آن قبر تازه و اثر انگشتان را مى ديد، مى فهميد كه صاحب اين قبر، از بنى هاشم است و لذا مى پرسيد: از آل محمّد «صلى الله عليه و آله»، چه كسى تازه از دنيا رفته؟

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۷۳

۱۳۳ - شهيد ثانى، در كتاب مسكن الفؤاد، از على «عليه السلام» نقل كرده كه فرمود: رسول خدا «صلى الله عليه و آله» وقتى به صاحبان مصيبت تسليت مى داد، مى فرمود: «آجَرَكُمُ اللهُ وَ رَحِمَكُم: خداوند اجرتان دهد و شما را رحم كند». و وقتى كسانى را تبريك و تهنيت مى داد، مى فرمود: «بَارَكَ اللهُ لَكُم وَ بَارَكَ اللهُ عَلَيكُم: خداوند براى شما مبارك كند و آن را برايتان مستدام بدارد».

آداب آن جناب در وضو ساختن و غسل نمودن

۱۳۴ - و از جمله آداب آن حضرت كه آن را در وضو و غسل رعايت مى كرد، كه قطب در آيات الاحكام، آن را از سليمان بن بريده، از پدرش نقل كرده كه گفت:

رسول خدا «صلى الله عليه و آله» براى هر نمازى، وضویى مى گرفت، تا آن كه سال فتح مكه فرا رسيد. از آن به بعد، براى خواندن چند نماز، به يك وضو اكتفا مى كرد. عمر پرسيد: يا رسول الله! مى بينم كارى كردى كه تاكنون نكرده بودى؟ فرمود: متوجه هستم، و عمدا چنين مى كنم.

۱۳۵ - و در كافى، به سند خود، از زراره نقل كرده كه گفت: حضرت ابى جعفر فرمود: آيا نمى خواهيد وضوى رسول خدا «صلى الله عليه و آله» را برايتان حكايت كنم؟

گفتيم: چرا، پس حضرت دستور داد قدح كوچك و ضخيمى كه مقدار كمى آب در آن بود، آوردند، آن را جلو خود گذاشت و دو دست خود را بالا زده، دست راست خود را در آن فرو برد و سپس فرمود: البته اين وقتى است كه دست پاك باشد.

آنگاه آن دست را پُر از آب كرده، بر پيشانى خود ريخت و گفت: «بِسمِ الله»، و آن آب را به اطراف محاسن خود جريان داده و بعدا، يك مرتبه دست را به صورت و پيشانى خود كشيد، سپس دست چپ را در آب فرو برد و به پُرى آن آب، به آرنج دست راست خود ريخت و كف دست چپ را به ساعد دست راست كشيد، به طورى كه آب تا نوك انگشتان آن جريان يافت. آنگاه با دست راست، كفى از آب پُر كرده، به آرنج چپ ريخت و آن را با كف دست راست به ساعد و سر انگشتان دست چپ مرور داد و جلو سر و پشت پا را با ترى دست چپ و بقيه ترى دست راست مسح كرد.

زراره مى گويد: ابوجعفر «عليه السلام» فرمود: خدا تك است و تك را دوست مى دارد. از اين جهت، در وضو هم سه مشت آب بس است. يكى براى صورت و دو تا براى دو ذراع و با ترى دست راستت جلو سر و با بقيه آن، پشت پاى راستت را مسح می كنى و با ترى دست چپ، پشت پاى چپت را.

زراره گفت: ابوجعفر «عليه السلام» فرمود: مردى از اميرالمؤمنين «عليه السلام» پرسيد: وضوى رسول خدا چطور بود؟ آن حضرت، همين طور كه من براى شما حكايت كردم، براى آن شخص حكايت كرد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۷۴

مؤلف: و اين معنا، از زراره و بكير و غير ايشان و به طرق متعددى نقل شده، و همه آن ها را، كلينى و صدوق و شيخ و عياشى و مفيد و كراچكى و ديگران نقل كرده اند، و اخبار ائمّه اهل بيت «عليهم السلام» در اين باره، مستفيض و نزديك به تواتر است.

۱۳۶ - و مفيد الدين طوسى، در امالى، به سند خود، از ابوهريره نقل كرده كه گفت: رسول خدا «صلى الله عليه و آله» وقتى وضو مى گرفت، در همه جاى وضو، اول سمت راست را مى شست.

۱۳۷ - و در تهذيب، به سند خود، از ابوبصير نقل كرده كه گفت: از امام صادق «عليه السلام»، از وضو پرسيدم. فرمود: رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، با يك مد آب (تقريبا يك چارك من تبريز) وضو مى گرفت و با يك صاع (يك من تبريزى تقريبا) غسل مى كرد.

مؤلف: نظير اين روايت، به طريق ديگر، از حضرت ابوجعفر نقل شده.

۱۳۸ - و در عيون، به سند خود، از حضرت رضا و آن جناب، از آباى گرامش، در ضمن حديث طويلى نقل فرموده كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله» فرموده: ما اهل بيتى هستيم كه صدقه بر ما حلال نيست و ما دستور داريم وضو را شاداب بگيريم، و ما هرگز الاغ را بر ماديان نمى كشيم.

۱۳۹ - و در تهذيب، به سند خود، از عبدالله بن سنان، از ابى عبدالله «عليه السلام» نقل كرده كه فرمود: مضمضه (آب در دهان گرداندن) و استنشاق (آب در بينى كشيدن)، از چیزهایى است كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، آن را سنت قرار داده.

۱۴۰ - و در همان كتاب، به سند خود، از معاوية بن عمار نقل كرده كه گفت: شنيدم كه امام صادق «عليه السلام» مى فرمود: رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، با يك صاع غسل می كرد و اگر با او يكى از زنانش بودند، با يك صاع و يك مد غسل مى كردند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۷۵

مؤلف: اين معنا را، كلينى هم، در كافى، به سند خود، از محمّد بن مسلم، از آن جناب نقل كرده، با اين تفاوت كه در روايت كلينى دارد هر دو از يك ظرف غسل مى كردند. و همچنين شيخ هم به طريق ديگرى، آن را نقل كرده.

۱۴۱ - و در جعفريات، به سند خود، از جعفر بن محمّد «عليهما السلام»، از پدرش نقل كرده كه فرمود: حسن بن محمّد، از جابر بن عبدالله، از چگونگى غسل رسول خدا «صلى الله عليه و آله» پرسيد. جابر گفت: رسول خدا، با مشت سه مرتبه آب به سر خود مى ريخت. حسن بن محمّد گفت: موى من همين طور كه مى بينى، زياد و انبوه است. جابر گفت: اى آزاده ! اين حرف را مزن، براى اين كه موى رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، از موى تو پر پشت تر و پاكيزه تر بود.

۱۴۲ - و در كتاب الهدايه صدوق است كه امام صادق «عليه السلام» فرموده: غسل جمعه، سنتى است كه بر مرد و زن و در خانه و در سفر واجب است. تا آن جا كه مى گويد: و نيز امام صادق «عليه السلام» فرمود:

غسل روز جمعه، هم مايه پاكيزگى بدن و هم كفاره گناهان بين دو جمعه است. آنگاه فرمود: علت غسل جمعه اين بود كه انصار، در ايام هفته، به كار شتران و رسيدگى به ساير اموال خود سرگرم بودند. جمعه كه مى شد، با همان بدن كثيف خود، به مسجد مى آمدند و رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، از بوى گند زير بغل هاى شان متأذّى می شد. از اين رو، دستور فرمودند كه روز جمعه، همگى غسل كنند و اين خود باعث شد كه غسل جمعه سنت شود.

مؤلف: و روايت شده كه: از جمله سنت هاى آن حضرت در غسل، غسل روز عيد فطر و غسل در جميع اعياد و غسل هاى ديگر بسيارى است كه چه بسا به بعضى از آن ها در آينده اشاره بكنيم، إن شاء الله تعالى.

از جمله آداب حضرتش در نماز و ملحقات آن

۱۴۳ - و از جمله آداب و سنن آن حضرت در نماز و ملحقات آن، چيزى است كه آن را در كافى، به سند خود، از فضيل بن يسار و عبدالملك و بكير نقل كرده كه گفتند: شنيديم كه امام صادق «عليه السلام» مى فرمود: رسول خدا «صلى الله عليه و آله» نماز مستحبى را مثل واجب و روزه مستحبى را مثل واجب به جا مى آورد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۷۶

مؤلف: اين مطلب را شيخ نيز روايت كرده.

۱۴۴ - و نيز در كافى، به سند خود، از حنّان نقل كرده كه گفت: عمرو بن حريث، از امام صادق «عليه السلام» - در حالى كه من هم نشسته بودم - پرسيد: فدايت شوم! مرا از نماز رسول خدا «صلى الله عليه و آله» خبر ده.

حضرت فرمود: رسول خدا، هشت ركعت نافله ظهر و چهار ركعت ظهر و هشت ركعت نافله عصر و چهار ركعت نماز عصر و سه ركعت مغرب و چهار ركعت نافله آن و چهار ركعت عشا و هشت ركعت نافله شب و سه ركعت وتر و دو ركعت نافله فجر و دو ركعت نماز صبح مى خواند.

عرض كردم: فدايت شوم! اگر من بتوانم بيشتر از اين ها نماز بخوانم، خداوند مرا به خواندن نماز زياد عذاب مى كند؟ فرمود: نه، وليكن تو را عذاب مى كند به ترك سنت رسول خدا «صلى الله عليه و آله».

مؤلف: از اين روايت استفاده مى شود كه: دو ركعت نماز نشسته بعد از عشاء، يعنى «عتمه»، جزو پنجاه ركعت نماز يوميه نيست، بلكه متمم آن و براى اين است كه با آن، بنابر اين كه دو ركعت نشسته، يك ركعت ايستاده حساب مى شود، عدد نمازها به پنجاه و يك برسد.

و نيز براى اين تشريع شده كه بدل از نماز يك ركعتى وتر باشد. به اين معنا كه اگر كسى ده ركعت نافله شب را خواند و مرگ مهلتش نداد كه يك ركعت وتر را بخواند، اين دو ركعت نشسته «عتمه»، به جاى آن حساب شود. كما اين كه كلينى هم، در كافى، به سند خود، از ابوبصير، از ابى عبدالله «عليه السلام» روايت مى كند كه فرمود:

كسى كه به خدا و روز جزا ایمان دارد، هرگز تا نماز وتر نخوانده، نمى خوابد. ابوبصير مى گويد: عرض كردم: مقصود شما از «وتر»، همان دو ركعت نشستۀ بعد از عشاء است؟

فرمود: آرى، اين دو ركعت، يك ركعت حساب مى شود و اگر كسى آن را بخواند و در آن شب، مرگ او را از خواندن وتر باز بدارد، مثل كسى مى ماند كه وتر را خوانده باشد. اگر هم نمرد، كه آخر شب برخاسته، وتر را مى خواند. عرض كردم: آيا رسول خدا هم، اين دو ركعت را خواند؟ فرمود: نه.

عرض كردم: چرا؟ فرمود: براى اين كه به رسول خدا «صلى الله عليه و آله» وحى مى آمد و مى دانست كه آيا امشب مى ميرد يا نه. ديگرانند كه چنين علمى ندارند. از همين جهت بود كه خودش نخواند و به ديگران دستور داد تا بخوانند...

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۷۷

و ممكن است مقصود امام «عليه السلام» از اين كه فرمود: رسول خدا «صلى الله عليه و آله» اين دو ركعت نماز را نخواند، اين باشد كه آن حضرت دائما اين نماز را نمى خواند، بلكه گاهى مى خواند و گاهى نمى خواند. كما اين كه از بعضى از احاديث ديگر هم اين معنا استفاده مى شود. و با اين احتمال، روايت ابوبصير، معارض و منافى با روايت ديگرى كه مى گويد رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، اين نماز را مى خواند، نخواهد بود.

۱۴۵ - و در تهذيب، به سند خود، از زراره نقل كرده كه گفت: شنيدم حضرت ابوجعفر «عليه السلام» مى فرمايد:

رسول خدا «صلى الله عليه و آله» در هيچ روزى تا ظهر نمى شد، نمازى نمى خواند. وقتى كه ظهر مى شد و به قدر نصف انگشت سايه مى گشت، هشت ركعت مى خواند و وقتى سايه به قدر يك ذراع مى شد، نماز ظهر را مى خواند. بعد از نماز ظهر هم، دو ركعت و قبل از نماز عصر دو ركعت مى خواند، تا آن كه سايه به قدر دو ذراع مى شد، آن وقت نماز عصر را بجا مى آورد، و وقتى آفتاب غروب مى كرد، نماز مغرب را و بعد از زوال سرخى شفق، عشا را مى خواند و مى فرمود: وقت عشا تا ثلث شب امتداد دارد. بعد از عشا، نماز ديگرى نمى خواند تا شب به نصف مى رسيد. آنگاه بر مى خاست و سيزده ركعت نماز مى خواند كه سيزدهمى آن، نماز وتر بود و دو ركعت از آن، نافلۀ صبح و وقتى فجر طالع و هوا روشن مى شد، نماز صبح را مى خواند.

مؤلف: در اين روايت، تمامى نافله عصر را ذكر نكرده و مهم هم نيست، چون از ساير روايات، مقدار آن به دست مى آيد.

۱۴۶ - و نيز در تهذيب، به سند خود، از معاوية بن وهب نقل مى كند كه گفت: شنيدم كه امام صادق «عليه السلام» در ضمن بيان چگونگى نماز رسول خدا «صلى الله عليه و آله» مى فرمود:

ظرف آب را روپوشيده بالاى سرش مى گذاشتند و آن جناب، مسواك خود را هم زير رختخواب خود مى گذاشت و مى خوابيد، تا چندى كه خدا بخواهد. و وقتى از خواب بيدار مى شد، مى نشست و نظرى به آسمان مى افكند و آياتى را كه در سوره «آل عمران» است، يعنى آيات: «إنَّ فِى خَلقِ السَّمَاوَاتِ وَ الأرض...» را مى خواند. سپس دندان ها را مسواك كرده، تطهير نموده و به مسجد مى رفت و چهار ركعت نماز مى خواند، كه ركوع هر ركعتش، به قدر قرائت آن و سجودش، به قدر ركوع آن طول مى كشيد، به حدّى كه مردم مى گفتند كى سر از ركوع بر مى دارد و به سجده مى رود؟

و همچنين، سجده اش به حدى طولانى بود كه گفته مى شد چه وقت سر بر مى دارد. آنگاه به بستر خود بر مى گشت و تا خدا مى خواست مى خوابيد. آنگاه بيدار شده، مى نشست و همان آيات را تلاوت نموده، چشم را به آسمان مى انداخت. آنگاه مسواك زده، تطهير نموده و به مسجد مى رفت. باز هم مثل بار اول، چهار ركعت نماز مى گذاشت. مجددا به بستر خود مراجعت نموده، مقدارى مى خوابيد. سپس بيدار شده، نگاهى به آسمان انداخته و همان آيات را تلاوت مى نمود. باز مسواك و تطهير را انجام داده، به مسجد تشريف مى برد و يك ركعت نماز وتر و دو ركعت ديگر خوانده و براى نماز صبح بيرون مى شد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۷۸

مؤلف: اين معناف در كافى هم، به دو طريق روايت شده.

۱۴۷ - و روايت شده كه آن جناب، نافله صبح را در اول فجر مختصر مى خواند و براى نماز صبح بيرون مى رفت.

۱۴۸ - و در محاسن، به سند خود، از عمر بن يزيد، از ابى عبدالله «عليه السلام» نقل كرده كه فرمود:

هر كس در نماز وترش؛ هفتاد مرتبه «أستَغفِرُ اللهَ رَبِّى وَ أتُوبُ إلَيه» بگويد و بر اين كار تا يكسال مداومت و مواظبت داشته باشد، خداى تعالى، اسمش را در زمره كسانى مى نويسد كه در سحرها، طلب مغفرت مى كرده ان. رسول خدا «صلى الله عليه و آله» هم، همين طور در نماز وترش هفتاد بار استغفار مى كرد و هفت بار مى گفت: «هَذَا مَقَامُ العَائِذِ بِكَ مِنَ النّار: اين، موقف كسى است كه از آتش دوزخ، به تو پناهنده شده است...».

۱۴۹ - و در فقيه مى گويد: رسول خدا «صلى الله عليه و آله» در قنوت وتر خود مى گفت: «اللَّهُمَّ اهدِنِى فِيمَن هَدَيتَ، وَ عَافِنِى فِيمَن عَافَيتَ، وَ تَوَلَّنِى فِيمَن تَوَلَّيتَ، وَ بَارِك لِى فِيمَا أعطَيتَ، وَ قِنى شَرَّ مَا قَضَيتَ، إنَّكَ تَقضِى وَ لَا يُقضَى عَلَيكَ، سُبحَانَكَ رَبِّ الَبيتِ، أستَغفِرُكَ وَ أتُوبُ إلَيكَ وَ أُؤمِنُ بِكَ وَ أتَوَكَّلُ عَلَيكَ وَ لَا حَولَ وَ لَا قُوَّةَ إلَّا بِكَ يَا رَحِيمُ»:

پروردگارا! ما را به آنان كه هدايتشان كردى، هدايت كن و با آنان كه عافيتشان دادى، عافيت ده، و با آنان كه امورشان را خودت به دست گرفتى، امور مرا هم عهده دار شو، و در آنچه مرا داده اى، بركت قرار ده، و مرا از شرّ قضا و قدرى كه گذراندى، نگه دار، چون تویى كه قضا به دست توست، و تویى كه حكم مى كنى و كسى نيست كه عليه تو حكم كند. منزّهى تو، اى پروردگار خانه، از تو طلب مغفرت مى كنم، و به تو رجوع مى نمايم و به تو ايمان مى آورم، و بر تو توكل مى كنم، و حول و قوّه اى نيست، مگر از ناحيه تو اى خداى مهربان!

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۷۹

۱۵۰ - و در تهذيب، به سند خود، از ابوخديجه، از ابى عبدالله «عليه السلام» نقل مى كند كه فرمود: رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، هر وقت ماه رمضان مى شد، نماز خود را بيشتر مى كرد، من نيز به آن مى افزايم، شما نيز بيفزایيد.

مؤلف: مقصود از اين بيشتر كردن، همان خواندن نماز هزار ركعتى (تراويح) است، و اين نماز، نافلۀ ماه رمضان و غير از پنجاه ركعت نافله هاى يوميه است، و در كيفيت تقسيم كردن اين هزار ركعت نماز، بر شب هاى رمضان، اخبار زيادى وارد شده.

و از طريق امامان اهل بيت «عليهم السلام» وارد شده كه: رسول خدا، اين نمازها را بدون جماعت مى خواند، و از خواندن آن به جماعت نهى مى كرد، و مى فرمود: در نافله جماعت نيست. و براى آن جناب، نمازهاى مخصوص ديگرى است كه در كتاب هاى دعا از آن جناب نقل شده، و چون از غرض ما در اين مقام خارج بود، از ذكرش خوددارى نموديم. و همچنين، در نمازهايش مستحبات و دعاها و اورادى است كه اگر كسى بخواهد به آن ها وقوف يابد، بايد به همان كتاب ها مراجعه كند.

۱۵۱ - و در كافى، به سند خود، از يزيد بن خليفه نقل كرده كه گفت: خدمت حضرت صادق «عليه السلام» عرض كردم: عُمَر بن حنظله، درباره اوقات نمازها از شما براى ما مطالبى نقل كرده؟

حضرت فرمود، او بر ما دروغ نمى بندد - تا آن جا كه مى گويد - عرض كردم: عُمَر بن حنظله مى گويد: وقت مغرب، موقعى است كه جرم آفتاب پنهان شود. چيزى كه هست، رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، در مسافرت ها زمانى كه با شتاب راه مى پيمود، نماز مغرب را تأخير مى انداخت و آن را با نماز عشا مى خواند. امام فرمود: عُمَر بن حنظله، درست گفته.

۱۵۲ - و در تهذيب، به سند خود، از طلحة بن زيد، از جعفر بن محمّد، از پدر بزرگوارش «عليه السلام» نقل كرده كه فرموده:

رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، در شب هایى كه باران مى باريد، نماز مغرب را مختصر مى خواند و در خواندن عشا هم عجله مى كرد و آن را زودتر از وقت فضيلتش - يعنى با مغرب - مى خواند و مى فرمود: كسى كه به مردم رحم نكند، در حقش رحم نمى كنند.

۱۵۱ - و نيز در تهذيب، به سند خود، از ابن ابى عمير، از حمّاد، از حلبى، از امام صادق «عليه السلام» نقل كرده كه فرمود: رسول خدا «صلى الله عليه و آله» وقتى كه در سفر بود و همچنين در مواقعى كه كار فورى داشت، ظهر و عصر را با هم مى خواند و همچنين، بين مغرب و عشا فاصله نمى انداخت...

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۸۰

مؤلف: در اين باره روايات زيادى است كه مرحوم كلينى، شيخ و فرزندش و شهيد اول «رحمهم الله»، آن ها را نقل كرده اند.

۱۵۴ - و در كتاب فقيه، به سند خود، از معاوية بن وهب، از ابى عبدالله «عليه السلام» نقل كرده كه فرمود: بسيار مى شد كه مؤذّن در گرماى ظهر مى آمد دنبال رسول خدا «صلى الله عليه و آله». حضرت مى فرمود: «أبرد، أبرد: بگذار هوا خنك شود».

مؤلف: صدوق «عليه الرحمه» می گويد: معناى اين كه فرمود: «أبرد، أبرد»، اين است كه بشتاب بشتاب، و گويا نامبرده، كلمه مزبور را از «بريد» گرفته، و ظاهر روايت اين است كه مراد از كلمه «أبرد، أبرد»، تأخير انداختن تا خنك شدن هوا و كاسته شدن شدت گرما است، چنان كه اين ظهور را، روايت كتاب علاء، از محمّد بن مسلم هم تأييد مى كند. چه در آن روايت، محمّد بن مسلم مى گويد:

حضرت ابى جعفر «عليه السلام» در مسجد رسول خدا «صلى الله عليه و آله» از كنار من گذشت، در حالى كه من نماز مى خواندم. بعدا روزى مرا ديد و فرمود: هيچ وقت نماز واجب را در آن وقتى كه مى خواندى، مخوان، آيا نماز را در آن شدت گرما مى خوانى؟! عرض كردم: نماز واجب نبود، نافله بود.

۱۵۵ - در كتاب احياء العلوم آمده: رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، هيچ وقت در نماز، كسى به خدمتش نمى آمد و در كنارش نمى نشست، مگر اين كه براى خاطر او، نماز را كوتاه مى كرد و متوجه او مى شد و مى فرمود: آيا حاجتى دارى؟ پس از آن كه حاجت او را بر مى آورد، مجددا به نماز مى ايستاد.

۱۵۶ - و در كتاب زهد النبى، تأليف جعفر بن احمد قمى است كه: رسول خدا «صلى الله عليه و آله» وقتى به نماز مى ايستاد، از ترس خدا رنگش مى پريد، و از اندرون دل و قفسه سينه اش، صدایى نظير صداى اشخاص خائف و وحشت زده، شنيده مى شد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۸۱

مؤلف: اين معنا را، ابن فهد و ديگران هم نقل كرده اند.

۱۵۷ - و نيز در احياء العلوم مى گويد: در روايت ديگرى دارد كه: رسول خدا «صلى الله عليه و آله» وقتى كه نماز مى خواند، مانند پارچه اى مى شد كه در گوشه اى افتاده باشد.

۱۵۸ - و در بحار مى گويد: عايشه گفته است: رسول خدا «صلى الله عليه و آله، براى ما و ما براى او سخن مى گفتيم، همين كه موقع نماز مى شد، حالتى به خود مى گرفت كه گویى نه او ما را مى شناخته و نه ما او را مى شناخته ايم.

۱۵۹ - و مفيدالدين طوسى، در كتاب مجالس، به سند خود كه آن را به على «عليه السلام» منتهی كرده، نقل نموده كه آن جناب، وقتى كه ولايت مصر را به محمّد بن ابوبكر داد، دستور العملى به او مرحمت نمود، و در ضمن آن فرمود: مواظب ركوع و سجود خودت باش، زيرا رسول خدا «صلى الله عليه و آله» از همه مردم، نمازش كامل تر و در عين حال اعمالش در نماز، از همه سبك تر و كمتر بود.

۱۶۰ - و در كتاب جعفريات، به سند خود، از جعفر بن محمّد، از آباى گرامش، از على «عليه السلام» نقل كرده كه فرمود: هر وقت دهن درّه و خميازه رسول خدا را مى گرفت، آن جناب، آن را با دست راست خود، رد مى كرد.

مؤلف: در كتاب دعائم نيز، روايتى نظير اين روايت نقل شده.

۱۶۱ - و در كتاب علل، به اسناد خود، از هشام بن حكم، از ابى الحسن موسى بن جعفر «عليه السلام» حديثى نقل كرده كه در ضمن آن گفته است: خدمت آن حضرت عرض كردم: به چه علت، بايد در ركوع بگويند: «سُبحَانَ رَبِّىَ العَظِيمِ وَ بِحَمدِهِ»، وليكن در سجود گفته شود: «سُبحَانَ رَبِّىَ الأعلَى وَ بِحَمدِهِ»؟

فرمود: اى هشام! وقتى كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله» را به معراج بردند و در آن جا نماز گذاشت و ذكر گفت و از عظمت خداوند ديد آنچه را كه ديد، بندهاى بدنش مرتعش شد و بدون اختيار، به حالت ركوع درآمد، و در آن حال گفت: «سُبحَانَ رَبِّىَ العَظِيمِ وَ بِحَمدِهِ». وقتى كه از آن حالت برخاست، نظرش به عظمت خداى خود در مكان بلندترى كه از آن بلندتر تصور نمى شود، افتاد و بدون اختيار، صورت خود را به خاك نهاد و گفت: «سُبحَانَ رَبِّىَ الأعلَى وَ بِحَمدِهِ». و همچنين تكرار مى كرد تا پس از گفتن هفت مرتبه، قدرى از آن رعبى كه دلش را پُر كرده بود، كاسته گرديد. از اين جهت، در امتش هم، اين دو ذكر سنت شد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۸۲

۱۶۲ - و در كتاب تنبيه الخواطر، تأليف شيخ ورّام بن ابى فراس، از نعمان نقل مى كند كه گفت:

رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، هميشه صفوف نماز ما را منظم مى فرمود، به طورى كه اگر تيرى رها مى شد، فاصله نيمه از آن تير يكسان بود تا اين كه رفته رفته براى همه عادت شد. اتفاقا روزى به مسجد تشريف آورد و به نماز ايستاد، خواست تا تكبيرة الاحرام بگويد، متوجه شد كه مردى سينه اش جلوتر از سايرين است، فرمود: بندگان خدا! صفوف خود را منظم كنيد، و گرنه ميان شما اختلاف خواهد افتاد.

۱۶۳ - و نيز در همان كتاب، از ابن مسعود نقل مى كند كه گفت: رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، دست به شانه هاى ما مى گذاشت و ما را پس و پيش مى كرد و مى فرمود: منظم بايستيد و گرنه، اگر در ايستادن اختلاف داشته باشيد، دل هايتان هم مختلف خواهد شد...

۱۶۴ - و در فقيه به سند خود، از داود بن حصين، از ابى العباس، از ابى عبدالله «عليه السلام» نقل مى كند كه فرمود: رسول خدا «صلى الله عليه و آله» در ماه رمضان، در دهه اول معتكف شد. سال بعد از دهه دوم اعتكاف كرد، ولى پس از آن، هميشه در دهه سوم اعتكاف مى كرد.

۱۶۵ - و نيز در فقيه مى گويد: امام صادق «عليه السلام» فرموده: جنگ بدر، در ماه رمضان اتفاق افتاد. در آن سال، رسول خدا اعتكاف نكرد. سال بعد كه شد، آن جناب دو دهه اعتكاف كرد. يكى براى همان سال، يكى هم براى قضاى اعتكاف سال پيش.

مؤلف: كلينى هم، در كافى، اين روايت را نقل فرموده.

۱۶۶ - و نيز در كافى، به سند خود، از حلبى، از ابى عبدالله «عليه السلام» نقل كرده كه فرمود:

رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، وقتى كه دهه آخر (ماه رمضان) مى شد، در مسجد اعتكاف مى كرد، و برايش خيمه اى مویى مى زدند، و در آن ايام، لحاف و بسترش را بر مى چيدند. بعضى از اصحابش گفته اند كه: از زنان هم كناره مى گرفت، وليكن امام صادق فرمود: اين حرف صحيح نيست و از زنان كناره گيرى نمى كرد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۸۳

مؤلف: اين معنا در روايات زياد ديگرى هم وارد شده، و مقصود از كناره گيرى از زنان، به طورى كه مى گويند و روايات هم بر آن دلالت دارد، آميزش و معاشرت با آنان است، نه جماع.

آداب روزه گرفتن آن حضرت

۱۶۷ - و از جمله آداب و سنن آن حضرت در روزه گرفتن، آن است كه صاحب فقيه، به سند خود، از محمّد بن مروان نقل كرده كه گفت: از امام صادق «عليه السلام» شنيدم كه مى فرمود:

رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، يك مرتبه آن قدر زياد روزه مى گرفت كه مى گفتند: ديگر افطار نمى كند و يك مرتبه آن قدر پشت سر هم افطار مى كرد كه مى گفتند ديگر روزه نمى گيرد. بعضى از اوقات هم، يك روز، روزه مى گرفت و يك روز افطار مى كرد.، بعضى از اوقات، تنها روزهاى دوشنبه و پنجشنبه را روزه مى گرفت، تا آن كه به اين جا رسيد كه در هر ماه، تنها سه روز، يعنى پنجشنبه اول ماه و چهارشنبه وسط ماه و پنجشنبه آخر ما را روزه مى گرفت و مى فرمود: «اگر كسى اين چنين روزه بگيرد، مثل اين است كه تمام عمرش روزه بوده».

آنگاه امام صادق «عليه السلام» فرمود: پدرم بارها مى فرمود: هيچ كسى نزد خدا دشمن تر و مبغوض تر از كسى نيست كه وقتى به او مى گويند رسول خدا «صلى الله عليه و آله» چنين و چنان می كرد و مثلا زياد روزه نمى گرفت و تو چرا اين قدر روزه مى گيرى و نماز مى خوانى، در جواب بگويد: خدا، مرا به خواندن نماز زياد و گرفتن روزه بسيار عذاب نخواهد كرد. زيرا معناى اين حرف، اين است كه رسول خدا بيش از آن نمى توانسته عبادت كند.

۱۶۸ - و در كافى، به سند خود، از محمّد بن مسلم، از ابى عبدالله «عليه السلام» نقل كرده كه فرمود:

رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، در اوائل بعثت، روزه گرفتنش اين طور بود كه يك مدت آن قدر پى در پى روزه مى گرفت كه مى گرفتند هيچ روزى را بدون روزه به سر نمى برد، و مدتى ديگر، آن قدر پى در پى روزه بود كه گفته مى شد: روزه نمى گيرد. آنگاه اين رويّه را ترك كردند و مدتى، يك روز در ميان، روزه مى گرفتند، كما اين كه روزه حضرت داود هم همين طور بوده.

پس از مدتى اين را نيز ترك كرد و مدتى همان ايام البيض هر ماه را روزه بود. در آخر، اين را نيز ترك كرد و سه روزى را كه در ايام البيض روزه مى گرفت، در دهه هاى ماه تقسيم كرده، يكى را در پنجشنبه دهه اول و يكى در چهارشنبه دهه دوم و يكى در پنجشنبه دهه سوم مى گرفت و تا زنده بود، اين رويّه را داشت.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۸۴

مؤلف: مطابق مضمون اين روايت، روايات بسيار زيادى در دست هست.

۱۶۹ - و نيز در كافى، به سند خود، از عنبسه عابد نقل كرده كه گفت: رسول خدا از دنيا رحلت فرمود، در حالى كه رويّه اش در روزه داشتن، اين بود كه ماه شعبان و رمضان و سه روز از هر ماه را روزه مى گرفت.

۱۷۰ - و در كتاب نوادر احمد بن محمّد بن عيسى، از على بن نعمان، از زرعه، از سماعه نقل شده كه گفت: از امام صادق »عليه السلام» پرسيدم: آيا رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، ماه شعبان را هم روزه مى گرفت؟ فرمود: آرى، وليكن همه آن ماه روزه نمى گرفت. پرسيدم: چند روز از آن را مى خورد؟

فرمود: مى خورد. سه مرتبه سؤال مزبور را تكرار كردم و آن جناب، جواب بيشترى به من نداد. سپس سال بعد، همان مسأله را پرسيدم و امام همان جواب را تكرار نمود...

۱۷۱ - و در كتاب مكارم، از انس نقل مى كند كه گفت: غذاى رسول خدا «صلى الله عليه و آله» شربتى بود كه در افطار مى آشاميد، و شربتى كه آن را در سحر مى خورد. خيلى از اوقات اين شربت عبارت بود از شير و خيلى از اوقات مقدارى آب بود كه در آن نان را حل كرده بودند...

۱۷۲ - و در كافى، به سند خود، از ابن قداح، از ابى عبدالله «عليه السلام» نقل مى كند كه فرمود: رسول خدا در روزهایى كه روزه مى گرفت، اولين چيزى كه با آن افطار مى فرمود، خرماى تازه و يا خرماى خشك بود.

۱۷۳ - و نيز در كافى، به سند خود، از سكونى، از جعفر، از پدرش «عليهما السلام» نقل كرده كه فرمود: رسول خدا «صلى الله عليه و آله» وقتى روزه مى گرفت و براى افطار به شيرينى دست نمى يافت، با آب افطار مى كرد، و در بعضى از روايات دارد كه با كشمش افطار مى فرمود.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۸۵

۱۷۴ - و در كتاب مقنعه، از آل محمّد «صلى الله عليه و آله» روايت كرده كه فرموده اند: مستحب است اين كه روزه دار سحرى بخورد، گرچه به شربتى از آب، و روايت شده كه بهترين سحرى ها، خرما و قاووت است، زيرا پيغمبر اكرم «صلى الله عليه و آله» در سحر، آن دو را استعمال مى فرمود.

مؤلف: تا اين جا سنت هاى جارى آن حضرت بود در باب روزه، و البته سنت هایى هم مخصوص به خود داشت. از آن جمله «روزه وصال» است كه عبارت است از: روزه بيشتر از يك روز، به طورى كه در ميان آن ها افطار نشود. رسول خدا «صلى الله عليه و آله» خودش چنين روزه اى داشت، وليكن امت را از آن نهى مى كرد و مى فرمود: شما طاقت آن را نداريد، و اگر مى بينيد كه من روزه وصال مى گيرم و چند روز پى در پى، بدون افطار و سحر، به سر مى برم، براى اين است كه خداى تعالى مرا از غذاهاى آسمانى خود، سير و از شراب هاى بهشتی اش، سيراب مى سازد.

۱۷۵ - و در كتاب مكارم، از رسول خدا «صلى الله عليه و آله» روايت كرده كه بيشتر اوقات و از هر غذا بيشتر «هريسه» را مخصوصا در سحرها ميل مى فرمود.

۱۷۶ - و در فقيه مى گويد: رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، وقتى كه ماه رمضان فرا مى رسيد، تمامى اسيرهاى جنگى را آزاد، و به تمامى سائل ها عطيه مى داد.


→ صفحه قبل صفحه بعد ←