تفسیر:المیزان جلد۶ بخش۳۶
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
۱۰ - و در تفسير ابوالفتوح، از ابوسعيد خدرى روايت شده كه گفت: وقتى آيه شريفه «وَ اذكُرُوا اللهَ كَثِيراً: و خدا را بسيار ذكر كنيد» نازل شد، رسول خدا «صلى الله عليه و آله» مشغول به ذكر خدا گشت، تا جایى كه كفار مى گفتند اين مرد، جن زده شده است.
۱۱ - و در كتاب كافى، به سند خود، از زيد شحّام، از امام صادق «عليه السلام» نقل مى كند كه فرمود:
رسول خدا «صلى الله عليه و آله» در هر روز، هفتاد بار توبه مى كرد. پرسيدم: آيا هفتاد بار مى گفت «أستَغفِرُ اللهَ وَ أتُوبُ إلَيه»؟ فرمودند: نه، بلكه مى گفت: «أتُوبُ إلَى الله». عرض كردم: رسول خدا «صلى الله عليه و آله» توبه مى كرد و گناه مرتكب نمى شد، و ما توبه مى كنيم و باز تكرار مى نمایيم. فرمود: «اللهُ المُستَعَانُ: بايد از خدا مدد گرفت».
۱۲ - و در كتاب مكارم الاخلاق، از كتاب«النُّبُوَّة»، از على «عليه السلام» نقل مى كند كه آن جناب، هر وقت رسول خدا «صلى الله عليه و آله» را وصف مى كرد، مى فرمود:
كف دستش از تمامى كف ها، سخى تر و سينه اش از همه سينه ها، جرأت دارتر و لهجه اش از همه لهجه ها و زبان ها، راستگوتر و به عهد و پيمان از همه مردم، وفادارتر و خوى نازنينش از خوى همه، نرم تر و دودمانش از همه دودمان ها، كريم تر و محترم تر. اگر كسى ناگهانى می ديدش، از او هيبت مى برد و اگر كسى با او از روى معرفت همنشين بود، دوستش مى داشت. قبل از او و بعد از او، من هرگز كسى را مثل او نديدم.
۱۳ - و در كتاب كافى، به سند خود، از عمر بن على، از پدر بزرگوارش نقل مى كند كه فرمود: از جمله سوگندهاى رسول خدا اين بود كه مى فرمود: «لَا وَ أستَغفِرُ الله: نه، و از خدا آمرزش مى خواهم».
۱۴ - و در احياء العلوم است كه آن جناب، وقتى خيلى خوشحال مى شد، به محاسن شريف خود، زیاد دست مى كشيد.
سخاوت پیامبر «ص»، و توجه ايشان به امر نيازمندان
۱۵ - و نيز در همان كتاب است كه:
رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، سخى ترين مردم بود، به طورى كه هيچ وقت درهم و دينارى نزدش نمى ماند، حتى اگر وقتى چيزى نزدش زيادى مى ماند و تا شب كسى را نمى يافت كه آن را به او بدهد، به خانه نمى رفت تا ذمّه خود را از آن برى سازد و آن را به محتاجى برساند، و از آنچه خدا روزی اش مى كرد، بيش از آذوقه يكسال از خرما و جوى كه در دسترس بود، براى خود ذخيره نمى كرد و مابقى را در راه خدا صرف مى كرد.
كسى از آن جناب چيزى درخواست نمى كرد، مگر اين كه آن حضرت، حاجتش را هرچه بود، برآورده مى نمود، و همچنين مى داد تا آن كه نوبت مى رسيد به غذاى ذخيره يكساله اش، از آن هم ايثار مى فرمود. و بسيار اتفاق مى افتاد كه قبل از گذشتن يكسال، قوت خود را انفاق كرده و اگر چيز ديگرى عايدش نمى شد، خود محتاج شده بود.
غزالى سپس اضافه مى كند كه: رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، حق را انفاذ مى كرد، اگر چه ضررش عايد خودش و يا اصحابش مى شد.
و نيز مى گويد: رسول خدا «صلى الله عليه و آله» دشمنان زيادى داشت و با اين حال در بين آنان، تنها و بدون نگهبان، رفت و آمد مى كرد.
و نيز مى گويد كه: هيچ امرى از امور دنيا، آن جناب را به هول و هراس در نمى آورد.
و نيز مى گويد: رسول خدا «صلى الله عليه و آله» با فقرا مى نشست و با مساكين هم غذا مى شد و كسانى را كه داراى فضائل اخلاقى بودند، احترام مى كرد، و با اشخاص آبرومند الفت مى گرفت، به اين معنى كه به آنان احسان مى نمود، و خويشاوندان را در عين اين كه بر افضل از آنان مقدم نمى داشت، صله رحم مى كرد، به احدى از مردم جفا نمى نمود، و عذر هر معتذرى را مى پذيرفت.
و نيز مى گويد: رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، داراى غلامان و كنيزانى بود و در خوراك و پوشاك، از ايشان برترى نمى جست. و هيچ دقيقه اى از عمر شريفش را بيهوده و بدون عملى در راه خدا و يا كارى از كارهاى لازم خويشتن نمى گذراند. و گاهى براى سركشى به اصحاب خود، به باغات شان تشريف مى برد. و هرگز مسكينى را براى تهیدستى و يا مرضش، تحقير نمى كرد و از هيچ سلطانى به خاطر سلطنتش نمى ترسيد. آن فقير و اين سلطان را، به يك نحو دعوت به توحيد مى نمود.
۱۶ - و نيز در كتاب مزبور مى گويد: رسول خدا «صلى الله عليه و آله» از همه مردم ديرتر به غضب در مى آمد و از همه زودتر آشتى مى كرد و خشنود مى شد و از همه مردم، رؤوف تر به مردم بود و بهترين مردم و نافع ترين آنان بود براى مردم.
۱۷ - و نيز در آن كتاب مى گويد:
رسول خدا «صلى الله عليه و آله» چنان بود كه اگر مسرور و راضى مى شد، مسرت و رضايتش براى مردم، بهترين مسرت ها و رضايت ها بود. اگر موعظه مى كرد، موعظه اش جدّى بود نه به شوخی، و اگر غضب مى كرد - و البته جز براى خدا غضب نمى كرد - هيچ چيزى تاب مقاومت در برابر غضبش را نداشت. و همچنين در تمامى امورش همين طور بود. وقتى هم كه به مصيبتى و يا به ناملايمى بر مى خورد، امر را به خدا واگذار مى كرد، و از حول و قوّه خويش، تبرّى مى جست و از خدا، راه چاره مى خواست.
مؤلف: معانى توكل بر خدا و تفويض امر به او و تبرّى از حول و قوّه خويشتن و راه چاره از خدا خواستن، همه به هم مربوط و برگشت همه آن ها به يك اصل است و آن، اين است كه: براى امور استنادى است به اراده الهى اى، كه غالب بر هر اراده ديگرى است و هرگز مغلوب نمى شود و قدرت الهى اى كه مافوق هر قدرت و غيرمتناهى است. و اين خود، معنا و حقيقتى است كه كتاب خدا و سنت رسول گرامی اش، متفقاً، مردم را به اعتقاد بر آن و عمل بر طبق آن دعوت كرده اند
قرآن كريم مى فرمايد: «وَ عَلَى اللهِ فَليَتَوَكَّلِ المُتَوَكِّلُونَ». و نيز مى فرمود: «وَ أُفَوِّضُ أمرِى إلَى الله». و نيز مى فرمود: «وَ مَن يَتَوَكَّل عَلَى اللهِ فَهُوَ حَسبُهُ». و نيز مى فرمايد: «ألَا لَهُ الخَلقُ وَ الأمرُ». و نيز مى فرمايد: «وَ أنَّ إلَى رَبِّكَ المُنتَهَى» و غير اين از آيات، و روايات در اين باره، از حدّ شمارش افزون است.
و متخلّق به اين خلق ها و متأدّب به اين آداب شدن، علاوه بر اين كه آدمى را در مسير حقايق و واقعيات قرار داده و عملش را منطبق بر وجهى مى سازد كه بر حسب واقع بايد آن طور واقع شود، و علاوه بر اين كه آدمى را مستقر در دين فطرت كرده، و اين معنا را ارتكازى آدمى مى كند كه حقيقت هر چيزى و نشانه حقيقت بودن آن، برگشت حقيقى آن است به خداى سبحان، كما اين كه خود فرمود: «ألَا إلَى اللهِ تَصِيرُ الأُمُور».
علاوه بر اين، فایده مهم ديگرى دارد و آن، اين است كه: اتّكا و اعتماد انسان بر پروردگارش - در حالتى انسان را آشناى به پروردگارى مى كند كه داراى قدرت غيرمتناهى و اراده اى قاهر غيرمغلوب است - اراده اش را چنان كشش داده و عزمش را چنان راسخ مى كند كه موانعى كه پيش مى آيد، در او رخنه نكرده و رنج و تعبى كه در راه رسيدن به هدف مى بيند، خللى در او وارد نمى سازد و هيچ تسويلى نفسانى و وسوسه شيطانى كه به صورت خطورهاى وهمى در ضمير انسان خودنمایى مى كند، آن را از بين نمى برد.
رواياتى در بیان پاره اى از سیره رسول خدا «ص»، در معاشرت با مردم
۱۸ - و در كتاب ارشاد ديلمى است كه:
رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، لباس خود را خودش وصله مى زد، و كفش خود را خود مى دوخت، و گوسفند خود را مى دوشيد، و با بردگان هم غذا مى شد، و بر زمين مى نشست و بر درازگوش سوار مى شد و ديگرى را هم، پشت سرِ خود بر آن سوار مى كرد. و حيا مانعش نمى شد از اين كه مايحتاج خود را، خودش از بازار تهيه كرده، به سوى اهل خانه اش ببرد.
به توانگران و فقرا دست مى داد و دست خود را نمى كشيد تا طرف دست خود را بكشد. به هر كس مى رسيد، چه توانگر و چه درويش و چه كوچك و چه بزرگ، سلام می داد، و اگر چيزى تعارفش مى كردند، آن را تحقير نمى كرد، اگرچه يك خرماى پوسيده بود.
رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، بسيار خفيف المؤنه و كريم الطبع و خوش معاشرت و خوشرو بود، و بدون اين كه بخندد، هميشه تبسمى بر لب داشت، و بدون اين كه چهره اش در هم كشيده باشد، هميشه اندوهگين به نظر مى رسيد، و بدون اين كه از خود ذلتى نشان دهد، همواره متواضع بود، و بدون اين كه اسراف بورزد، سخى بود. بسيار دل نازك و مهربان به همه مسلمانان بود. هرگز از روى سيرى آروغ نزد، و هرگز دست طمع به سوى چيزى دراز نكرد.
۱۹ - و در كتاب مكارم الاخلاق روايت شده كه: رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، عادتش اين بود كه خود را در آينه ببيند و سر و روى خود را شانه زند و چه بسا اين كار را در برابر آب انجام مى داد و گذشته از اهل خانه، خود را براى اصحابش نيز آرايش مى داد و مى فرمود: خداوند دوست دارد كه بنده اش وقتى براى ديدن برادران از خانه بيرون مى رود، خود را آماده ساخته، آرايش دهد.
۲۰ - و در كتاب هاى علل و عيون و مجالس، به اسنادش از حضرت رضا، از پدران بزرگوارش «عليهم السلام» نقل كرده كه رسول الله «صلى الله عليه و آله» فرمود:
من از پنج چيز دست بر نمى دارم تا بميرم: ۱ - روى زمين و با بردگان غذا خوردن. ۲ - سوار الاغ برهنه شدن. ۳ - دوشیدن بز، به دست خود. ۴ - لباس پشمينه پوشيدن. ۵ - و به كودكان سلام كردن، براى اين دست بر نمى دارم كه امتم نيز بر آن عادت كنند و اين، خود سنتى شود براى بعد از خودم.
۲۱ - و در كتاب فقيه، از على «عليه السلام» روايت شده كه به مردى از بنى سعد فرمود: آيا تو را از خود و از فاطمه حديث نكنم - تا آن جا كه فرمود:
پس صبح شد و رسول خدا «صلى الله عليه و آله» بر ما وارد شد، در حالى كه من و فاطمه، هنوز در بستر خود بوديم. فرمود: سلام عليكم. ما از جهت اين كه در چنين حالى بوديم، شرم كرده، جواب سلامش نگفتيم. بار ديگر فرمود: السلام عليكم، باز ما جواب نداديم. بار سوم فرمود: السلام عليكم، اين جا بود كه ترسيديم اگر جواب نگویيم، آن جناب مراجعت كنند، چه عادت آن حضرت چنين بود كه سه نوبت سلام مى كرد، اگر جواب مى شنيد و اذن مى گرفت، داخل مى شد و گرنه بر مى گشت. از اين جهت ناچار گفتيم: «وَ عَلَيكَ السَّلَامُ يَا رَسُولَ الله»، درآى. آن حضرت بعد از شنيدن اين جواب، داخل شد...
۲۲ - و در كتاب كافى، به سند خود، از ربعى بن عبدالله، از ابى عبدالله «عليه السلام» نقل كرده كه فرمود:
رسول خدا «صلى الله عليه و آله» به زنان هم سلام مى كرد و آن ها سلامش را جواب مى دادند، و همچنين اميرالمؤمنين «عليه السلام»، جز اين كه آن جناب، سلام دادن به زنان جوان را كراهت داشت و مى فرمود: مى ترسم از آهنگ صداى آن ها خوشم آيد، آن وقت، ضرر اين كار از اجرى كه در نظر دارم، بيشتر شود.
مؤلف: صدوق «عليه الرحمه» هم، اين روايت را بدون ذكر سند نقل كرده، و همچنين سبط طبرسى، در كتاب المشكوه، آن را از كتاب محاسن نقل كرده است.
۲۳ - و نيز در كافى، به سند خود، از حضرت عبدالعظيم بن عبدالله حسنى نقل كرده، كه ايشان، بدون ذكر سند، از رسول خدا «صلى الله عليه و آله» نقل كرده و گفته كه:
آن حضرت سه جور مى نشست: يكى «قرفصاء» - و آن عبارت از اين بود كه: ساق هاى پا را بلند مى كرد و دو دست خود را از جلو بر آن ها حلقه مى زد و با دست راست، بازوى چپ و با دست چپ، بازوى راست را مى گرفت. دوم اين كه: دو زانوى خود و نوك انگشتان پا را به زمين می گذاشت. سوم اين كه: يك پا را زير ران خود گذاشته و پاى ديگر را روى آن پهن می كرد و هرگز ديده نشد كه چهار زانو بنشيند.
۲۴ - و در كتاب مكارم الاخلاق، از كتاب نبوت، از على «عليه السلام» نقل كرده كه فرمود:
هيچ ديده نشد كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله» با كسى مصافحه كند و او، جلوتر از طرف، دست خود را بكشد، بلكه آن قدر دست خود را در دست او نگه می داشت تا او، دست آن جناب را رها سازد. و هيچ ديده نشد كه كسى با پُرحرفى خود، مزاحم آن حضرت شود و او از روى انزجار سكوت كند، بلكه آن قدر حوصله به خرج مى داد تا طرف ساكت شود.
و هيچ ديده نشد كه در پيش روى كسى كه در خدمتش نشسته، پاى خود را دراز كند، و هيچ وقت مخيّر بين دو چيز نشد، مگر اين كه دشوارتر آن دو را اختيار مى فرمود. و هيچ وقت در ظلمى كه به او می شد، به مقام انتقام در نيامد، مگر اين كه محارم خدا هتك شود كه در اين صورت، خشم مى كرد و خشمش هم براى خداى تعالى بود.
و هيچ وقت در حال تكيه كردن غذا ميل نفرمود تا از دنيا رحلت كرد. و هيچ وقت چيزى از او درخواست نشد كه در جواب بگويد: «نه»، و حاجت هيچ حاجتمندى را رد نكرد، بلكه عملا يا به زبان، به قدرى كه برايش ميسور بود، آن را برآورده می ساخت. نمازش در عين تماميت، از همه نمازها سبكتر، و خطبه اش از همه خطبه ها، كوتاهتر و از هذيان دور بود. و مردم، آن جناب را به بوى خوشى كه از او به مشام مى رسيد، مى شناختند.
و وقتى با ديگران بر سرِ يك سفره مى نشست، اولين كسى بود كه شروع به غذا خوردن مى كرد، و آخرين كسى بود كه از غذا دست مى كشيد. و هميشه از غذاى جلو خود ميل مى فرمود. تنها در رطب و خرما بود كه آن جناب دست دراز می كرد و بهترش را بر مى چيد. و وقتى چيزى مى آشاميد، آشاميدنش با سه نفس بود، و آن را مى مكيد و مثل پاره اى از مردم نمى بلعيد، و دست راستش اختصاص داشت براى خوردن و آشاميدن، و جز با دست راست، چيزى نمى داد و چيزى نمى گرفت، و دست چپش براى كارهاى ديگرش بود.
رسول خدا، با دست راست كار كردن را در جميع كارهاى خود دوست مى داشت، حتى در لباس پوشيدن و كفش به پا كردن و موى شانه زدنش.
و وقتى دعا مى فرمود، سه بار تكرار مى كرد، و وقتى تكلم مى فرمود، در كلام خود تكرار نداشت و اگر اذن دخول مى گرفت، سه بار تكرار مى نمود.
كلامش همه روشن بود، به طورى كه هر شنونده اى آن را مى فهميد، وقتى تكلم مى كرد، چيزى شبيه نور از بين ثنايايش بيرون مى جست، و اگر آن جناب را مى ديدى، مى گفتى افلج است و حال آن كه چنين نبود. نگاهش همه به گوشه چشم بود، و هيچ وقت با كسى مطالبى را كه خوشايند آن كس نبود، در ميان نمى گذاشت.
وقتى راه مى رفت، گویى از كوه سرازير مى شد، و بارها مى فرمود: بهترين شما، خوش اخلاق ترين شماست. هيچ وقت طعم چيزى را مذمت نمى كرد، و آن را نمى ستود. اهل علم و اصحاب حديث در حضورش نزاع نمى كردند، و هر دانشمندى كه موفق به درك حضورش شد، اين معنا را گفت كه من به چشم خود، احدى را نه قبل از او و نه بعد از او، نظير او نديدم.
۲۵ - و در كتاب كافى، به سند خود، از جميل بن درّاج، از ابى عبدالله «عليه السلام» نقل كرده كه فرمود:
رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، نگاه هاى زيرچشمى خود را در بين اصحابش به طور مساوى تقسيم كرده بود، به اين معنا كه به تمام آنان، به يك جور نظر مى انداخت و همه را به يك چشم مى ديد.
و نيز فرمود: هيچ اتفاق نيفتاد كه آن جناب، پاى خود را در مقابل اصحابش دراز كند، و اگر مردى با او مصافحه مى كرد، دست خود را از دست او بيرون نمى كشيد و صبر مى كرد تا طرف، دست او را رها سازد. از همين جهت، وقتى مردم اين معنا را فهميدند، هر كس با آن جناب مصافحه مى كرد، دست خود را مرتبا به طرف خود مى كشيد، تا آن كه از دست آن حضرت جدا مى كرد.
۲۶ - و در كتاب مكارم الاخلاق مى گويد: رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، هر وقت حرف مى زد، در حرف زدنش تبسم مى كرد.
۲۷ - و نيز از يونس شيبانى نقل مى كنند كه گفت: امام ابى عبدالله «عليه السلام» به من فرمود: چطور است شوخى كردنتان با يكديگر؟ عرض كردم: خيلى كم است.
فرمود: چرا با هم شوخى نمى كنيد؟ شوخى، از خوش اخلاقى است و تو با شوخى، مى توانى در برادر مسلمانت مسرتى ايجاد كنى، رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، همواره با اشخاص شوخى مى كرد، و مى خواست تا بدين وسيله، آنان را مسرور سازد.
۲۸ - و نيز در آن كتاب، از ابى القاسم كوفى، در كتاب اخلاق خود، از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده كه فرمود: هيچ مؤمنى نيست مگر اين كه از شوخى بهره اى دارد. رسول خدا «صلى الله عليه و آله» هم، با اشخاص شوخى مى كرد، ولى در شوخی هايش، جز حق نمى گفت.
۲۹ - و در كافى، به سند خود، از معمّر بن خلاد نقل كرده كه گفت: از حضرت ابى الحسن سؤال كرد كه: قربانت شوم، انسان با مردم آميزش و رفت و آمد دارد، مردم مزاح مى كنند، مى خندند، تكليف چيست؟
فرمود: عيبى ندارد، اگر نباشد. و من گمان مى كنم مقصود آن جناب از جملۀ «اگر نباشد»، اين بود كه اگر فحش نباشد. آنگاه فرمود: مردى اعرابى، به ديدن رسول خدا مى آمد و برايش هديه مى آورد و همان جا، به عنوان شوخى مى گفت: «پول هديه ما را مرحمت كن». رسول خدا هم مى خنديد و وقتى اندوهناك مى شد، مى فرمود: اعرابى چه شد، كاش مى آمد!
۳۰ - و در كافى، به سند خود، از طلحة بن زيد، از امام ابى عبدالله «عليه السلام» روايت كرده كه فرمود: رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، بيشتر اوقات، رو به قبله مى نشست.
۳۱ - و در كتاب مكارم مى گويد: رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، رسمش اين بود كه وقتى مردم بچه هاى نورسيده خود را به عنوان تبرك خدمت آن جناب مى آوردند، آن حضرت براى احترام خانوادۀ آن كودك، وى را در دامن خود مى گذاشت و چه بسا بچه، در دامن آن حضرت بول مى كرد و كسانى كه مى ديدند، ناراحت شده و سر و صدا راه مى انداختند.
حضرت، ایشان را نهی مى كرد و مى فرمود: هيچ وقت بول بچه را قطع مكنيد و بگذاريد تا آخر بول خود را بكند. خلاصه صبر مى كرد تا بچه تا به آخر بول كند، آنگاه در حق آن دعا مى فرمود و يا برايش اسم مى گذاشت و با اين عمل، خاندان كودك را بى نهايت مسرور مى ساخت، و طورى رفتار مى كرد كه خانواده كودك احساس نمى كردند كه آن جناب از بول بچه شان، متأذّى شده، تا در پى كار خود مى شدند. آن وقت بر مى خاست و لباس خود را مى شست.
۳۲ - و نيز در همان كتاب روايت شده كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله» را رسم چنين بود كه اگر سوار بود، هيچ وقت نمى گذاشت كسى پياده، همراهی اش كند، يا او را در رديف خود سوار مى كرد، و يا مى فرمود: تو جلوتر برو و در هر جا كه مى گویى، منتظرم باش تا بيايم.
۳۳ - و نيز از كتاب اخلاق ابى القاسم كوفى نقل مى كند كه نوشته است: در آثار و اخبار چنين آمده كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، براى خود از احدى انتقام نگرفت، بلكه هر كسى كه آزارش مى كرد، عفو مى فرمود.
۳۴ - و نيز در مكارم الاخلاق مى نويسد كه: رسم رسول خدا «صلى الله عليه و آله» اين بود كه اگر كسى از مسلمين را سه روز نمى ديد، جوياى حالش مى شد، اگر مى گفتند سفر كرده، حضرت دعاى خير براى او مى فرمود، و اگر مى گفتند منزل است، به زيارتش مى رفت و اگر مى گفتند مريض است، عيادتش مى فرمود.
۳۵ - و نيز از انس نقل مى كند كه گفت: من «۹» سال خدمتگذارى رسول خدا را كردم و هيچ به ياد ندارم كه در عرض اين مدت، به من فرموده باشد چرا فلان كار را نكردى؟ و نيز به ياد ندارم كه در يكى از كارهايم، خرده گيرى كرده باشد.
۳۶ - و در كتاب احياء العلوم مى گويد انس گفته: به آن خدایى كه رسول الله «صلى الله عليه و آله» را به حق مبعوث كرد، هيچ گاه نشد كه مرا در كارى كه كردم و او را خوش نيامد، عتاب كرده باشد كه چرا چنين كردى؟ نه تنها آن جناب مرا مورد عتاب قرار نداد، بلكه اگر هم زوجات او مرا ملامت مى كردند، مى فرمود متعرضش نشويد، مقدر چنين بوده.
۳۷ - و نيز در آن كتاب، از انس نقل كرده كه گفت: هيچ يك از اصحاب و يا ديگران، آن حضرت را نخواند، مگر اين كه در جواب مى فرمود: «لبيك».
۳۸ - و نيز از او نقل كرده كه گفت: اصحاب خود را هميشه براى احترام و به دست آوردن دل هايشان، به كنيه هايشان مى خواند، و اگر هم كسى كنيه نداشت، خودش براى او كنيه مى گذاشت. مردم هم او را به كنيه اى كه آن جناب برايش گذاشته بود، صدا مى زدند. و همچنين، زنان اولاددار و بى اولاد و حتى بچه ها را كنيه مى گذاشت و بدين وسيله، دل هايشان را به دست مى آورد.
۳۹ - و نيز در آن كتاب است كه: رسول خدا «صلى الله عليه و آله» را رسم اين بود كه هر كه بر او وارد مى شد، تشك خود را زيرش مى گسترانيد و اگر شخص وارد مى خواست قبول نكند، اصرار مى كرد تا بپذيرد.
۴۰ - و در كافى، به اسناد خود، از عجلان نقل كرده كه گفت:
من در حضور حضرت صادق «عليه السلام» بودم كه سائلى به در خانه اش آمد. آن حضرت برخاست و از ظرفى كه در آن خرما بود، هر دو دست خود را پُر كرده و به فقير داد. چيزى نگذشت سائل ديگرى آمد، و آن جناب برخاست و مشتى خرما به او داد. سپس سائل سومى آمد، حضرت برخاست و مشتى خرما نيز به او داد. باز هم چيزى نگذشت، سائل چهارمى آمد. اين بار، حضرت برخاست و به مرد سائل فرمود: خدا ما و شما را روزى دهد؟
آنگاه به من فرمود: رسول خدا «صلى الله عليه و آله» چنين بود كه احدى از او، از مال دنيا چيزى درخواست نمى كرد، مگر اين كه آن حضرت می دادش، تا اين كه روزى زنى، پسرى را كه داشت، نزد آن حضرت فرستاد و گفت: از رسول خدا چيزى بخواه. اگر در جوابت فرمود: چيزى در دست ما نيست، بگو پس پيراهنت را به من ده.
امام صادق «عليه السلام» فرمود: رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، پيراهن خود را در آورد و جلوى پسر انداخت. (در نسخه ديگرى دارد پيراهن خود را كند و به او داد). خداى تعالى، با آيه: «وَ لَا تَجعَل يَدَكَ مَغلُولَةً إلَى عُنُقِكَ وَ لَا تَبسُطهَا كُلَّ البَسطِ فَتَقعُدَ مَلُوماً مَحسُوراً: دست خود را به گردن خود بسته مكن، و آن را بكلى هم باز مكن، تا اين چنين ملامت شده و تهیدست شوى»، آن جناب را تأديب كرده، به ميانه روى در انفاق.
۴۱ - و نيز، در آن كتاب، به سند خود، از جابر، از ابى جعفر «عليه السلام» روایت كرده كه فرمود: رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، هديه را قبول مى كرد، وليكن صدقه نمى خورد.
۴۲ - و نيز، در آن كتاب، از موسى بن عمران بن بزيع نقل كرده كه گفت:
به حضرت رضا «عليه السلام» عرض كردم: فدايت شوم! مردم چنين روايت مى كنند كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، وقتى به دنبال كارى مى رفت، از راهى كه رفته بود، بر نمى گشت، بلكه از راه ديگرى مراجعت مى فرمود. آيا اين روايت صحيح است و رسول خدا «صلى الله عليه و آله» چنين می كرد؟
آن حضرت در جواب فرمود: آرى، من هم خيلى از اوقات چنين مى كنم، تو نيز چنين كن. آنگاه به من فرمود: بدان كه اين عمل براى رسيدن به رزق، نزديك تر است.
۴۳ - و در كتاب اقبال، به سند خود، از ابى عبدالله «عليه السلام» نقل كرده كه فرمود: رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، هميشه بعد از طلوع آفتاب، از خانه بيرون مى آمد.
۴۴ - و در كافى، به سند خود، از عبدالله بن مغيره، از كسى كه براى او نقل نموده، نقل كرده كه گفت: رسول خدا «صلى الله عليه و آله» وقتى وارد منزلى می شد، در نزديكترين جا، نسبت به محل ورود مى نشست.
مؤلف: اين روايت را، سبط طبرسى هم، در كتاب المشكوه خود، از كتاب محاسن و كتبى ديگر نقل كرده است.
برخی از آداب آن حضرت در امر نظافت و پاکیزگی
۴۵ - و از جمله سنن و آداب آن حضرت در امر نظافت و نزاهت، يكى اين است كه آن حضرت، بنابه نقل صاحب كتاب مكارم الاخلاق، وقتى مى خواست موى سر و محاسن شريف خود را بشويد، با سدر مى شست.
۴۶ - و در جعفريات، به سند خود، از جعفر بن محمّد، از آباى گرامش، از على «عليهم السلام» نقل كرده كه فرمود: رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، هميشه موى خود را شانه می زد و اغلب با آب شانه مى كرد و مى فرمود: آب براى خوشبو كردن مؤمن، كافى است.
۴۷ - و در كتاب من لايحضره الفقيه مى گويد: رسول خدا «صلى الله عليه و آله» فرمود: مجوس ريش خود را تراشيده و سبيل خود را كلفت مى كنند و ما سبيل خود را كوتاه كرده و ريش خود را وا مى گذاريم.
۴۸ - و در كافى، به سند خود، از ابى عبدالله «عليه السلام» نقل كرده كه فرمود: يكى از سنّت ها، گرفتن ناخن هاست.
۴۹ - و در فقيه مى گويد: روايت شده كه يكى از سنّت ها، دفن كردن مو و ناخن و خون است.
۵۰ - و نيز به سند خود، از محمّد بن مسلم نقل مى كند كه از حضرت ابوجعفر از خضاب پرسيد. آن جناب فرمود: رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، همواره خضاب می كرد و هم اكنون موى خضاب شده آن جناب، در خانه ما هست.
۵۱ - و در كتاب مكارم است كه: رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، همواره روغن به خود مى ماليد و هر كس كه بدن شريفش را روغن مالى می كرد، تا حدود زير جامه را مى ماليد و مابقى را خود آن جناب، به دست خود انجام می داد.
۵۲ - و در فقيه مى گويد: على «عليه السلام» فرموده: ازاله موى زير بغل، بوى بد را از انسان زايل مى سازد، علاوه بر اين كه هم پاكيزگى است و هم از سنّت هایى است كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله» به آن امر فرموده.
۵۳ - و در كتاب مكارم الاخلاق مى گويد: براى رسول خدا «صلى الله عليه و آله» سرمه دانى بود كه هر شب با آن سرمه به چشم مى كشيد، و سرمه اش، سرمۀ سنگ بود.
۵۴- و در كافى، به سند خود، از ابواسامه، از ابى عبدالله «عليه السلام» نقل كرده كه فرمود: از سنن پیامبران، يكى مسواك كردن دندان هاست.
۵۵ - و در فقيه، به سند خود، از على «عليه السلام» نقل كرده كه در حديث «أربع مائه: چهار صد كلمه» خود فرمود: و مسواك كردن باعث رضاى خدا و از سنّت پيغمبر «صلى الله عليه و آله» و مايه خوشبویى و پاكيزگى دهان است.
مؤلف: اخبار درباره عادت داشتن رسول خدا «صلى الله عليه و آله» به مسواك و سنّت قرار دادن آن، از طريق شيعه و سنّى، بسيار زياد است.
۵۶ - و در فقيه مى گويد: امام صادق «عليه السلام» فرمود: چهار چيز از اخلاق انبياء است: ۱ - عطر زدن. ۲ - با تيغ ازاله مو كردن. ۳- نوره كشيدن. ۴ - زياد با زنان همخوابگى كردن.
۵۷ - و كافى، به سند خود، از عبدالله بن سنان، از ابى عبدالله «عليه السلام» نقل كرده كه فرمود: براى رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، مشكدانى بود كه بعد از هر وضویى، آن را با دست تر مى گرفت و در نتيجه، هر وقت كه از خانه به بيرون تشريف مى آورد، از بوى خوشش شناخته مى شد كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله» است.
۵۸ - و در كتاب مكارم مى گويد: هيچ عطرى به آن جناب عرضه نمى شد، مگر آن كه خود را با آن خوشبو مى كرد و مى فرمود: بوى خوشى دارد و حملش آسان است، و اگر هم خود را با آن خوشبو نمى كرد، سرِ انگشت خود را به آن گذاشته و از آن مى چشيد.
۵۹ - و نيز در آن كتاب مى نويسد: رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، با عود قمارى خود را بخور می داد.
۶۰ - و در كتاب ذخيره المعاد است كه: مشك را بهترين و محبوبترين عطرها مى دانست.
۶۱ - و در كافى، به سند خود، از اسحاق طويل عطار، از ابى عبدالله «عليه السلام» روايت كرده كه فرمود: رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، بيش از آن مقدارى كه براى خوراك خرج مى كرد، براى عطر پول مى داد.
۶۲ - و نيز در كافى، به سند خود، از ابى عبدالله «عليه السلام» نقل كرده كه فرمود: اميرالمؤمنين «صلوات الله عليه» فرموده: عطر به شارب زدن، از اخلاق انبياء و احترام به كرام الكاتبين است.
۶۳ - و نيز به سند خود، از سكن خزاز نقل كرده كه گفت: شنيدم امام صادق «عليه السلام» مى فرمود:
بر هر بالغى لازم است كه در هر جمعه، شارب و ناخن خود را چيده و مقدارى عطر استعمال كند. رسول خدا «صلى الله عليه و آله» وقتى جمعه مى شد و عطر همراه خود نداشت، ناچار مى فرمود تا چارقد بعضى از زوجاتش را مى آوردند. آن جناب، آن را با آب تر مى كرد و به روى خود مى كشيد تا به اين وسيله، از بوى خوش آن چارقد، خود را معطر سازد.
۶۴ - و در فقيه، به سند خود، از اسحاق بن عمار، از ابى عبدالله «عليه السلام» نقل كرده كه فرمود: اگر در روز عيد فطر براى رسول خدا «صلى الله عليه و آله» عطر مى آوردند، اول به زنان خود مى داد.
۶۵ - و در كتاب مكارم است كه: رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، خود را به انواع روغن ها، روغن مالى مى فرمود. و نيز فرمود: آن جناب، بيشتر با روغن بنفشه، روغن مالى مى فرمود و مى گفت: اين روغن، بهترين روغن است.
آداب آن جناب در سفر
۶۶ - و از جمله آداب آن حضرت در سفر - به طورى كه در فقيه، به سند خود، از عبدالله بن سنان، از ابى جعفر «عليه السلام» نقل كرده - اين بود كه: آن جناب، بيشتر در روز پنج شنبه مسافرت مى كرد.
مؤلف: و در اين معنا، احاديث بسيارى است.
۶۷ - و در كتاب امان الاخطار و كتاب مصباح الزائر آمده است كه صاحب كتاب عوارف المعارف گفته: رسول خدا، هر وقت مسافرت می رفت، پنج چيز با خود بر مى داشت: ۱ - آئينه. ۲ - سرمه دان. ۳ - شانه. ۴ - مسواك. ۵ - و در روايت ديگرى دارد كه مقراض را هم همراه خود مى برد.
مؤلف: اين روايت را، در كتاب مكارم و جعفريات نيز نقل كرده.
۶۸ - و در كتاب مكارم، از ابن عباس نقل كرده كه گفت: رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، وقتى راه مى رفت، طورى با نشاط مى رفت كه به نظر مى رسيد خسته و كسل نيست.
۶۹ - و در فقيه، به سند خود، از معاوية بن عمار، از ابى عبدالله «عليه السلام» نقل كرده كه فرمود: رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، در سفر هر وقت از بلندی ها سرازير مى شد، مى گفت: «لا إله إلا الله»، و هر وقت بر بلندى ها بالا مى رفت، مى گفت: «اللهُ أكبر».
۷۰ - و در كتاب لبّ اللباب، تأليف قطب روايت شده كه: رسول خدا «صلى الله عليه و آله» از هيچ منزلى كوچ نمى كرد، مگر اين كه در آن منزل، دو ركعت نماز مى خواند و مى فرمود: اين كار را براى اين مى كنم كه اين منازل، به نمازى كه در آن ها خوانده ام، شهادت دهند.
۷۱ - و در كتاب فقيه مى گويد: رسول خدا «صلى الله عليه و آله» وقتى با مؤمنان خداحافظى مى فرمود، مى گفت: خداوند، تقوا را زاد و توشه شما قرار دهد، و به هر خيرى مواجهتان سازد و هر حاجتى را از شما برآورده كند و دين و دنياى شما را سالم و ايمن سازد و شما را به سلامت و با غنيمت فراوان برگرداند.
مؤلف: روايات درباره دعاى آن جناب در مواقع خداحافظى اشخاص مختلف است، ليكن با همه اختلافى كه دارد، نسبت به دعاى به سلامت و غنيمت، همه متفق اند.
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |