۸٬۹۳۳
ویرایش
(Edited by QRobot) |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۲۹ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۳۱}} | |||
__TOC__ | __TOC__ | ||
خط ۴: | خط ۶: | ||
<span id='link260'><span> | <span id='link260'><span> | ||
==سجده جنبندگان آسمانها و زمين براى خدا به معناى خضوع وتذلل آنان در برابر خدا است == | ==سجده جنبندگان آسمانها و زمين براى خدا به معناى خضوع وتذلل آنان در برابر خدا است == | ||
وَ | وَ للَّهِ يَسجُدُ مَا فى السمَوَتِ وَ مَا فى الاَرْضِ مِن دَابَّةٍ وَ الْمَلَئكَةُ... وَ يَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ | ||
آيه سابق ، سجده سايه ها را كه بطور محسوس سجده براى خدا را مجسم مى ساخت ذكر كرد، ولى اين آيه سجده جنبندگان را ذكر مى كند، زيرا كلمه «'''دابه '''» به معناى هر چيزى است كه از جايى به جايى تحرك و انتقال داشته باشد، و اين حقيقت سجده است ، كه خود نهايت درجه تذلل و تواضع در برابر عظمت و كبرياى خداست ، براى اينكه سجده عبارت است از به رو افتادن آدمى بر خاك ، كه البته در صورتى عبادت است كه منظور، مجسم ساختن ذلت درونى باشد، پس حقيقت سجده همان تذلل درونى است . | آيه سابق ، سجده سايه ها را كه بطور محسوس سجده براى خدا را مجسم مى ساخت ذكر كرد، ولى اين آيه سجده جنبندگان را ذكر مى كند، زيرا كلمه «'''دابه '''» به معناى هر چيزى است كه از جايى به جايى تحرك و انتقال داشته باشد، و اين حقيقت سجده است ، كه خود نهايت درجه تذلل و تواضع در برابر عظمت و كبرياى خداست ، براى اينكه سجده عبارت است از به رو افتادن آدمى بر خاك ، كه البته در صورتى عبادت است كه منظور، مجسم ساختن ذلت درونى باشد، پس حقيقت سجده همان تذلل درونى است . | ||
و عموميت كلمه «'''دابه '''»، هم انسان را شامل مى شود و هم جن را چون خدا در كلام خود براى جن نيز «'''دبيب '''» (جنبش ) را كه براى ساير جنبندگان از انسان و حيوان هست اثبات مى كند، و از اينكه ملائكه را جداگانه اسم برد كاملا مى توان فهميد كه هر چند ملائكه نيز آمد و شد و حركت و انتقال از بالا به پائين و به عكس دارند، ليكن حركت آنان از نوع حركت جنبندگان و انتقال مكانى آنان نيست . | و عموميت كلمه «'''دابه '''»، هم انسان را شامل مى شود و هم جن را چون خدا در كلام خود براى جن نيز «'''دبيب '''» (جنبش ) را كه براى ساير جنبندگان از انسان و حيوان هست اثبات مى كند، و از اينكه ملائكه را جداگانه اسم برد كاملا مى توان فهميد كه هر چند ملائكه نيز آمد و شد و حركت و انتقال از بالا به پائين و به عكس دارند، ليكن حركت آنان از نوع حركت جنبندگان و انتقال مكانى آنان نيست . | ||
خط ۳۸: | خط ۴۰: | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۸۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۸۹ </center> | ||
و اما اينكه گفت : داشتن خوف ، مستلزم داشتن رجاء است ، آن خوفى است كه از نزول عذاب و رسيدن مكروه باشد، و ما در سابق گفتيم كه : خوف در آيه خوف ذاتى و از مهابت در برابر جلال و كبرياى خداست و تاثر ضعيف از قوى و انكسار صغير و حقير در قبال عظيم و كبيرى است كه به عظمت و كبرياى خود جلوه نموده است ، و چنين خوفى با رجاء مقابله ندارد. استدلال ديگرى كه به اين آيه شده استدلال بر افضليت ملائكه از بشر است ، و ليكن استدلال صحيحى نيست ، و آيه بيش از اين ظهور ندارد كه ملائكه از افراد گناهكار و كافر بشر افضلند، چون آيه ، در مقام مدح است و افراد نامبرده آن صفات پسنديده ملائكه را ندارند، و اما در مورد غير كفار و گنهكاران از بشر، آيه شريفه متعرض اثبات و نفى افضليت ملائكه از ايشان نيست ، و بزودى بحث مفصلى در باره ملائكه در جاى مناسبش خواهد آمد ان شاء الله . | و اما اينكه گفت : داشتن خوف ، مستلزم داشتن رجاء است ، آن خوفى است كه از نزول عذاب و رسيدن مكروه باشد، و ما در سابق گفتيم كه : خوف در آيه خوف ذاتى و از مهابت در برابر جلال و كبرياى خداست و تاثر ضعيف از قوى و انكسار صغير و حقير در قبال عظيم و كبيرى است كه به عظمت و كبرياى خود جلوه نموده است ، و چنين خوفى با رجاء مقابله ندارد. استدلال ديگرى كه به اين آيه شده استدلال بر افضليت ملائكه از بشر است ، و ليكن استدلال صحيحى نيست ، و آيه بيش از اين ظهور ندارد كه ملائكه از افراد گناهكار و كافر بشر افضلند، چون آيه ، در مقام مدح است و افراد نامبرده آن صفات پسنديده ملائكه را ندارند، و اما در مورد غير كفار و گنهكاران از بشر، آيه شريفه متعرض اثبات و نفى افضليت ملائكه از ايشان نيست ، و بزودى بحث مفصلى در باره ملائكه در جاى مناسبش خواهد آمد ان شاء الله . | ||
وَ قَالَ | وَ قَالَ اللَّهُ لا تَتَّخِذُوا إِلَهَينِ اثْنَينِ إِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَحِدٌ فَإِيَّى فَارْهَبُونِ | ||
كلمه «'''رهبه '''» به معناى ترس در مقابل رغبت است ، كه به معناى نزديكى از روى انس است ، به خلاف خوف كه به معناى ترس در مقابل اميد است . سخن در اين آيه عطف به جمله «'''و لله يسجد'''» است ، بعضى گفته اند عطف است به جمله «'''و انزلنا اليك الذكر'''»، بعضى هم گفته اند: عطف است به جمله «'''ما خلق الله '''» و نظير جمله معروف «'''علفتها تبنا و ماء باردا : آن شتر را با كاه و آب خنك علوفه دادم '''» است ، كه تقديرش «'''و سقيتها ماء باردا : و آشاماندم آن را آب خنك '''» مى باشد، و اين آيه در تقدير، «'''او لم يروا الى ما خلق الله من شى ء'''» و «'''اولم يسمعوا الى ما قال الله لا تتخذوا ...'''» مى باشد و ليكن وجه اول صحيح است . | كلمه «'''رهبه '''» به معناى ترس در مقابل رغبت است ، كه به معناى نزديكى از روى انس است ، به خلاف خوف كه به معناى ترس در مقابل اميد است . سخن در اين آيه عطف به جمله «'''و لله يسجد'''» است ، بعضى گفته اند عطف است به جمله «'''و انزلنا اليك الذكر'''»، بعضى هم گفته اند: عطف است به جمله «'''ما خلق الله '''» و نظير جمله معروف «'''علفتها تبنا و ماء باردا : آن شتر را با كاه و آب خنك علوفه دادم '''» است ، كه تقديرش «'''و سقيتها ماء باردا : و آشاماندم آن را آب خنك '''» مى باشد، و اين آيه در تقدير، «'''او لم يروا الى ما خلق الله من شى ء'''» و «'''اولم يسمعوا الى ما قال الله لا تتخذوا ...'''» مى باشد و ليكن وجه اول صحيح است . | ||
مقصود از جمله : «'''لا تتخدوا الهين اثنين '''» و معنايى كه از نهى از دو خدا گرفتن استفادهمى شود | مقصود از جمله : «'''لا تتخدوا الهين اثنين '''» و معنايى كه از نهى از دو خدا گرفتن استفادهمى شود | ||
خط ۵۰: | خط ۵۲: | ||
و از شرورى كه باز بدست ايشان است بر حذر مى مانيم معناى تقرب به خدا با شفاعت آلهه هم همين است ، پس معلوم شد كه تقدم مفعول بر فعل از باب قصر قلب است نه قصر افراد. | و از شرورى كه باز بدست ايشان است بر حذر مى مانيم معناى تقرب به خدا با شفاعت آلهه هم همين است ، پس معلوم شد كه تقدم مفعول بر فعل از باب قصر قلب است نه قصر افراد. | ||
و ظاهرا امر به رهبه ، كنايه باشد از امر به عبادت ، و خلاصه معناى «'''از من بترسيد'''»، «'''مرا بپرستيد'''» است ، و اگر بجاى اين ، آن را آورد براى اين بود كه قبلا گفتگو از سجده تمامى موجودات در بين بود كه خود، اصل در تشريع عبادت و ترس ملائكه بود، و در آنجا گفتيم كه ترس ملائكه ترس از جلال و مهابت خدا بود نه ترس از عقاب ، در اينجا نيز مقصود همان است (دقت فرمائيد). | و ظاهرا امر به رهبه ، كنايه باشد از امر به عبادت ، و خلاصه معناى «'''از من بترسيد'''»، «'''مرا بپرستيد'''» است ، و اگر بجاى اين ، آن را آورد براى اين بود كه قبلا گفتگو از سجده تمامى موجودات در بين بود كه خود، اصل در تشريع عبادت و ترس ملائكه بود، و در آنجا گفتيم كه ترس ملائكه ترس از جلال و مهابت خدا بود نه ترس از عقاب ، در اينجا نيز مقصود همان است (دقت فرمائيد). | ||
وَ لَهُ مَا فى السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ لَهُ | وَ لَهُ مَا فى السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ لَهُ الدِّينُ وَاصِباً أَ فَغَيرَ اللَّهِ تَتَّقُونَ | ||
راغب در مفردات گفته : كلمه «'''وصب '''» به معناى بيمارى مزمن و غير قابل علاج است ، گفته مى شود «'''وصب فلان '''» يعنى فلانى بيمار شد، و «'''فلان وصب '''» يعنى فلانى بيمار است . در باب افعال هم همين معنا را مى دهد، گفته مى شود «'''اوصبه كذا'''» يعنى فلان پيش آمد او را بيمار كرد، و «'''يتوصب '''» به معنى يتوجع (درد مى برد) است ، خداى تعالى فرموده «'''و لهم عذاب واصب : براى ايشان است عذابى لازم '''»، و نيز فرموده : «'''و له الدين واصبا : براى او است دينى دائم '''» آيه اول تهديدى است به كسانى كه دو اله براى خود گرفتند، و كلمه واصب مى فهماند كه جزاى مذكور، عذابى هميشگى و شديد است . | راغب در مفردات گفته : كلمه «'''وصب '''» به معناى بيمارى مزمن و غير قابل علاج است ، گفته مى شود «'''وصب فلان '''» يعنى فلانى بيمار شد، و «'''فلان وصب '''» يعنى فلانى بيمار است . در باب افعال هم همين معنا را مى دهد، گفته مى شود «'''اوصبه كذا'''» يعنى فلان پيش آمد او را بيمار كرد، و «'''يتوصب '''» به معنى يتوجع (درد مى برد) است ، خداى تعالى فرموده «'''و لهم عذاب واصب : براى ايشان است عذابى لازم '''»، و نيز فرموده : «'''و له الدين واصبا : براى او است دينى دائم '''» آيه اول تهديدى است به كسانى كه دو اله براى خود گرفتند، و كلمه واصب مى فهماند كه جزاى مذكور، عذابى هميشگى و شديد است . | ||
«'''دين '''» در اين آيه به معناى طاعت ، و «'''واصب '''» به معناى دايم است ، يعنى حق انسان است كه خدا را دائما و در همه احوال اطاعت كند، همچنانكه ملائكه را اينطور توصيف كرد كه : «'''لا يعصون الله ما امرهم و يفعلون ما يؤ مرون '''» و گفته مى شود «'''وصب وصوبا'''» يعنى دايم شد دايم شدنى ، و «'''وصب الدين '''» يعنى دين واجب و لازم شد، «'''و مفازة واصبة '''» يعنى بيابانى دور، به حدى كه آخر ندارد. | «'''دين '''» در اين آيه به معناى طاعت ، و «'''واصب '''» به معناى دايم است ، يعنى حق انسان است كه خدا را دائما و در همه احوال اطاعت كند، همچنانكه ملائكه را اينطور توصيف كرد كه : «'''لا يعصون الله ما امرهم و يفعلون ما يؤ مرون '''» و گفته مى شود «'''وصب وصوبا'''» يعنى دايم شد دايم شدنى ، و «'''وصب الدين '''» يعنى دين واجب و لازم شد، «'''و مفازة واصبة '''» يعنى بيابانى دور، به حدى كه آخر ندارد. | ||
خط ۶۴: | خط ۶۶: | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۹۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۹۳ </center> | ||
جمله «'''افغير الله تتقون '''»، استفهام انكارى است و على الظاهر متفرع بر هر دو جمله قبلى است ، و معنايش اين است كه : وقتى مطلب از اين قرار بود پس باز هم از غير خدا پرهيز مى كنيد و غير خدا را اطاعت مى كنيد؟ | جمله «'''افغير الله تتقون '''»، استفهام انكارى است و على الظاهر متفرع بر هر دو جمله قبلى است ، و معنايش اين است كه : وقتى مطلب از اين قرار بود پس باز هم از غير خدا پرهيز مى كنيد و غير خدا را اطاعت مى كنيد؟ | ||
وَ مَا بِكُم | وَ مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ ثُمَّ إِذَا مَسكُمُ الضرُّ فَإِلَيْهِ تجْئَرُونَ | ||
اين آيه بيان ديگرى است براى اثبات وحدانيت خداى تعالى در ربوبيت ، كه خدا توبيخ و مذمت مشركين را بر شرك و تشريعشان متفرع بر آن نموده است ، و از اينجا تا چند آيه ديگر مطلب دنبال همين موضوع جريان دارد. مراد از كلمه «'''ضر'''» بد حالى از جهت فقدان نعمتى است كه در بودنش صلاح حال آدمى است ، و كلمه «'''جؤ ار'''» - به ضم جيم - به معناى صداى حيوانات وحشى است ، و جمله «'''اليه تجئرون : به درگاه او نعره مى زنيد'''» كنايه از دعا و تضرع و استغاثه است كه به نعره حيوانات تشبيه شده . | اين آيه بيان ديگرى است براى اثبات وحدانيت خداى تعالى در ربوبيت ، كه خدا توبيخ و مذمت مشركين را بر شرك و تشريعشان متفرع بر آن نموده است ، و از اينجا تا چند آيه ديگر مطلب دنبال همين موضوع جريان دارد. مراد از كلمه «'''ضر'''» بد حالى از جهت فقدان نعمتى است كه در بودنش صلاح حال آدمى است ، و كلمه «'''جؤ ار'''» - به ضم جيم - به معناى صداى حيوانات وحشى است ، و جمله «'''اليه تجئرون : به درگاه او نعره مى زنيد'''» كنايه از دعا و تضرع و استغاثه است كه به نعره حيوانات تشبيه شده . | ||
و كلام در جمله «'''و ما بكم من نعمة فمن الله '''» كلامى است عمومى و با دليل نه اينكه ادعايى بى دليل باشد، خداوند دليل آن را در آيات قبلى بيان كرده علاوه بر اين شنوندگان اين خطاب هر كه باشند خود اعتراف به اين معنا دارند كه در هنگام بيچارگى به درگاه خدا متوسل شده ، داد و فرياد مى كنند. | و كلام در جمله «'''و ما بكم من نعمة فمن الله '''» كلامى است عمومى و با دليل نه اينكه ادعايى بى دليل باشد، خداوند دليل آن را در آيات قبلى بيان كرده علاوه بر اين شنوندگان اين خطاب هر كه باشند خود اعتراف به اين معنا دارند كه در هنگام بيچارگى به درگاه خدا متوسل شده ، داد و فرياد مى كنند. | ||
خط ۷۵: | خط ۷۷: | ||
پس همينكه در هنگام شدايد، در نهاد آدمى چيزى به نام رجاء و اميد هست با اينكه اسباب ظاهرى همه و همه قطع شده ، خود دليل بر اين است كه مافوق اين سببهاى قطع شده سببى است كه حوادث بزرگ نمى توانند آن را قطع كند، و آدمى به هيچ وجه از آن بريده نيست ، و سببى است كه زوال و فنا و سهو و نسيان نمى پذيرد. | پس همينكه در هنگام شدايد، در نهاد آدمى چيزى به نام رجاء و اميد هست با اينكه اسباب ظاهرى همه و همه قطع شده ، خود دليل بر اين است كه مافوق اين سببهاى قطع شده سببى است كه حوادث بزرگ نمى توانند آن را قطع كند، و آدمى به هيچ وجه از آن بريده نيست ، و سببى است كه زوال و فنا و سهو و نسيان نمى پذيرد. | ||
اين حقيقتى است كه انسان در ذات خود آن را يافته و فطرتش بدان حكم مى كند، هر چند كه اشتغال به اسباب ظاهرى او را غافل ساخته و يا زخارف مادى و محسوس او را به خود جلب و جذب كرده باشد، ليكن همين انسان وقتى در محاصره بلايا قرار گرفت و چاره از هر جهت از دستش بريده شد، و راه نجات را به روى خود بسته ديد، و همه اسباب ظاهرى از پيش رويش ناپديد شد و موانع بلايا همه از نظرش پريدند، و ديگر چيزى از شواغل نماند كه او را مشغول كرده و دلش به آن بستگى پيدا كند، آن وقت است كه آن حقيقتى كه اسباب ظاهرى تاكنون پنهانش ميداشت و وى از او در غفلت مى زيست ، ظهور كرده دلش به آن متعلق مى شود، و آن عبارت است از سببى كه فوق همه اسباب است و او خداى عز اسمه است . | اين حقيقتى است كه انسان در ذات خود آن را يافته و فطرتش بدان حكم مى كند، هر چند كه اشتغال به اسباب ظاهرى او را غافل ساخته و يا زخارف مادى و محسوس او را به خود جلب و جذب كرده باشد، ليكن همين انسان وقتى در محاصره بلايا قرار گرفت و چاره از هر جهت از دستش بريده شد، و راه نجات را به روى خود بسته ديد، و همه اسباب ظاهرى از پيش رويش ناپديد شد و موانع بلايا همه از نظرش پريدند، و ديگر چيزى از شواغل نماند كه او را مشغول كرده و دلش به آن بستگى پيدا كند، آن وقت است كه آن حقيقتى كه اسباب ظاهرى تاكنون پنهانش ميداشت و وى از او در غفلت مى زيست ، ظهور كرده دلش به آن متعلق مى شود، و آن عبارت است از سببى كه فوق همه اسباب است و او خداى عز اسمه است . | ||
ثُمَّ إِذَا كَشف الضرَّ عَنكُمْ إِذَا فَرِيقٌ مِّنكم بِرَبهِمْ يُشرِكُونَ | |||
از اينجا مذمت و توبيخ مشركين شروع مى شود مذمت و توبيخى كه سرانجام به تهديد منتهى مى گردد، و اين حق است بر آنان ، براى اينكه كشف ضر از استغاثه ايشان و رجوع فطريشان به پروردگار خود اقتضاء مى كرد كه او را يكتاى در ربوبيت بدانند و ليكن بعد از آنكه حقيقت برايشان با دفع بلاها و نزول رحمت كشف شد باز هم گروهى از اينها دل به اسباب ظاهرى بسته و بشرك قبلى خود بازگشته ، و رذائل اخلاقى در دلهايشان بيدار شد و قوت گرفت ، و هواها در دلهايشان كوران كرد، و باز غير خداى را شريك خدا كردند، و يكى از چيزهايى كه شريك قرار دادند همان سببهاى ظاهرى بود، و معناى آيه روشن است . | از اينجا مذمت و توبيخ مشركين شروع مى شود مذمت و توبيخى كه سرانجام به تهديد منتهى مى گردد، و اين حق است بر آنان ، براى اينكه كشف ضر از استغاثه ايشان و رجوع فطريشان به پروردگار خود اقتضاء مى كرد كه او را يكتاى در ربوبيت بدانند و ليكن بعد از آنكه حقيقت برايشان با دفع بلاها و نزول رحمت كشف شد باز هم گروهى از اينها دل به اسباب ظاهرى بسته و بشرك قبلى خود بازگشته ، و رذائل اخلاقى در دلهايشان بيدار شد و قوت گرفت ، و هواها در دلهايشان كوران كرد، و باز غير خداى را شريك خدا كردند، و يكى از چيزهايى كه شريك قرار دادند همان سببهاى ظاهرى بود، و معناى آيه روشن است . | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۹۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۹۵ </center> | ||
<span id='link268'><span> | <span id='link268'><span> | ||
==توضيح اينكه كفران نعمت غات و غرض شرك ورزيدن مشركين است == | ==توضيح اينكه كفران نعمت غات و غرض شرك ورزيدن مشركين است == | ||
لِيَكْفُرُوا بِمَا ءَاتَيْنَهُمْ | لِيَكْفُرُوا بِمَا ءَاتَيْنَهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسوْف تَعْلَمُونَ | ||
«'''لام '''» در ابتداى جمله ، لام غايت است و چنين معنا مى دهد كه : مشركين براى اين شرك ورزيدند كه نعمتهاى ما را كفران كنند، و آن بلاهايى كه از ايشان برگردانديم شكر نگزارند. | «'''لام '''» در ابتداى جمله ، لام غايت است و چنين معنا مى دهد كه : مشركين براى اين شرك ورزيدند كه نعمتهاى ما را كفران كنند، و آن بلاهايى كه از ايشان برگردانديم شكر نگزارند. | ||
و اگر كفران نعمت را غرض و نتيجه شرك ايشان قرار داد بدين جهت است كه اينان در مسير زندگى جز كفران ، هدف ديگرى ندارند، تنها هدفشان كفران نعمتهاى خدا و ترك شكر او است ، و اين بدان جهت است كه اشتغال به محسوسات و ماديات ، در دلهايشان ملكه ماديگرى و دلبستگى به اسباب ظاهرى و استناد نعمتها به آن اسباب را ملكه راسخى قرار داده ، و آن ملكه پرده ضخيمى ميان آنان و معرفت فطريشان شده ، توحيد خدايشان در ربوبيت را از يادشان برده ، در برخورد با هر نعمتى سبب ظاهرى آن را به ياد مى آورند و هيچ به ياد مسبب اسباب يعنى خداى تعالى نمى افتند، و قهرا در برابر همان اسباب خاضع گشته و از انقطاع آنها نگران مى شوند، ولى در برابر خدا نه خضوع دارند و نه خشوع و نه دلواپسى ، پس گويا - و بلكه حتما - غايتى جز كفر به نعمت خدا و ترك شكر آن ندارند. | و اگر كفران نعمت را غرض و نتيجه شرك ايشان قرار داد بدين جهت است كه اينان در مسير زندگى جز كفران ، هدف ديگرى ندارند، تنها هدفشان كفران نعمتهاى خدا و ترك شكر او است ، و اين بدان جهت است كه اشتغال به محسوسات و ماديات ، در دلهايشان ملكه ماديگرى و دلبستگى به اسباب ظاهرى و استناد نعمتها به آن اسباب را ملكه راسخى قرار داده ، و آن ملكه پرده ضخيمى ميان آنان و معرفت فطريشان شده ، توحيد خدايشان در ربوبيت را از يادشان برده ، در برخورد با هر نعمتى سبب ظاهرى آن را به ياد مى آورند و هيچ به ياد مسبب اسباب يعنى خداى تعالى نمى افتند، و قهرا در برابر همان اسباب خاضع گشته و از انقطاع آنها نگران مى شوند، ولى در برابر خدا نه خضوع دارند و نه خشوع و نه دلواپسى ، پس گويا - و بلكه حتما - غايتى جز كفر به نعمت خدا و ترك شكر آن ندارند. | ||
خط ۸۸: | خط ۹۰: | ||
بعضى از مفسرين گفته اند: «'''لام '''» در جمله «'''ليكفروا بما آتيناهم '''» لام امر است ، و مراد، تهديد به نحو تعجيز است ليكن توجيهى است كه به زحمت قبول مى شود. | بعضى از مفسرين گفته اند: «'''لام '''» در جمله «'''ليكفروا بما آتيناهم '''» لام امر است ، و مراد، تهديد به نحو تعجيز است ليكن توجيهى است كه به زحمت قبول مى شود. | ||
مقصود از اينكه مشركين بخشى از روزى خود را نصيب «'''ما لا يعملون '''» قرار مى دهند | مقصود از اينكه مشركين بخشى از روزى خود را نصيب «'''ما لا يعملون '''» قرار مى دهند | ||
وَ يجْعَلُونَ لِمَا لا يَعْلَمُونَ نَصِيباً | وَ يجْعَلُونَ لِمَا لا يَعْلَمُونَ نَصِيباً مِّمَّا رَزَقْنَهُمْ تَاللَّهِ لَتُسئَلُنَّ عَمَّا كُنتُمْ تَفْترُونَ | ||
مفسرين گفته اند اين آيه عطف است بر ساير جنايت هاى ايشان كه آيات گذشته بر آنها دلالت مى كرد و تقدير كلام چنين است : «'''مشركين علاوه بر آنچه برايتان گفتيم مرتكب مى شدند و براى چيزهايى كه علم نداشتند نصيبى قرار مى دادند'''». و ظاهرا كلمه «'''ما'''» در جمله ما «'''لا يعلمون '''» موصوله است ، و مراد از آن همان آلهه ايشان است ، و ضمير در «'''لا يعلمون '''» به مشركين بر مى گردد، و مفعول «'''لا يعلمون '''» حذف شده ، و معناى جمله چنين است : مشركين براى آلهه خود كه خبر ندارند كه آن آلهه نفع و ضررى ندارند نصيبى از آنچه روزيشان كرده ايم قرار مى دهند. و مقصود از اين قرار دادن ، آن نذرى است كه براى بتهاى خود مى كردند، و در سوره انعام آن را چنين حكايت كرده است : «'''و جعلوا لله مما ذرا من الحرث و الانعام نصيبا فقالوا هذا لله بزعمهم و هذا لشركائنا فما كان لشركائهم فلا يصل الى الله و ما كان لله فهو يصل الى شركائهم ساء ما يحكمون '''». اين وجهى است كه در تفسير آيه گفته اند، و ليكن پذيرفتنش بى زحمت نيست . | مفسرين گفته اند اين آيه عطف است بر ساير جنايت هاى ايشان كه آيات گذشته بر آنها دلالت مى كرد و تقدير كلام چنين است : «'''مشركين علاوه بر آنچه برايتان گفتيم مرتكب مى شدند و براى چيزهايى كه علم نداشتند نصيبى قرار مى دادند'''». و ظاهرا كلمه «'''ما'''» در جمله ما «'''لا يعلمون '''» موصوله است ، و مراد از آن همان آلهه ايشان است ، و ضمير در «'''لا يعلمون '''» به مشركين بر مى گردد، و مفعول «'''لا يعلمون '''» حذف شده ، و معناى جمله چنين است : مشركين براى آلهه خود كه خبر ندارند كه آن آلهه نفع و ضررى ندارند نصيبى از آنچه روزيشان كرده ايم قرار مى دهند. و مقصود از اين قرار دادن ، آن نذرى است كه براى بتهاى خود مى كردند، و در سوره انعام آن را چنين حكايت كرده است : «'''و جعلوا لله مما ذرا من الحرث و الانعام نصيبا فقالوا هذا لله بزعمهم و هذا لشركائنا فما كان لشركائهم فلا يصل الى الله و ما كان لله فهو يصل الى شركائهم ساء ما يحكمون '''». اين وجهى است كه در تفسير آيه گفته اند، و ليكن پذيرفتنش بى زحمت نيست . | ||
وجه ديگرى كه ممكن است گفته شود اين است كه عطف بر جمله «'''يشركون '''» باشد | وجه ديگرى كه ممكن است گفته شود اين است كه عطف بر جمله «'''يشركون '''» باشد | ||
خط ۹۴: | خط ۹۶: | ||
كه در سابق گذشت و تقديرش چنين باشد: «'''اذا فريق منكم بربهم يشركون و يجعلون لما لا يعلمون نصيبا مما رزقناهم '''» و مقصود از «'''ما لا يعلمون '''» اسباب ظاهرى باشد كه آثار را بطور استقلال به آنها نسبت مى دادند و به حقيقت حال آنها جاهل بودند و جزما نمى دانستند كه آنها نفع و ضررى دارند، با اينكه احيانا مى ديدند كه از آن آثار كه توقع آن را داشتند تخلف مى كنند. | كه در سابق گذشت و تقديرش چنين باشد: «'''اذا فريق منكم بربهم يشركون و يجعلون لما لا يعلمون نصيبا مما رزقناهم '''» و مقصود از «'''ما لا يعلمون '''» اسباب ظاهرى باشد كه آثار را بطور استقلال به آنها نسبت مى دادند و به حقيقت حال آنها جاهل بودند و جزما نمى دانستند كه آنها نفع و ضررى دارند، با اينكه احيانا مى ديدند كه از آن آثار كه توقع آن را داشتند تخلف مى كنند. | ||
در اين آيه فرموده مشركين سهمى از رزق خود را به اسباب ظاهرى نسبت مى دادند و حال آنكه مشركين تمامى رزقهاى خود را مستقلا از اسباب مى پنداشتند و اصولا خدا را مؤ ثر در رزق نمى دانستند، و اين بدان جهت است كه بفهماند مشركين هر چند مرامشان چنين بود، ليكن علم فطرى داشتند به اينكه خدا هم تاثير در رزق دارد، حتى چند آيه قبل از اين فرموده بود كه در هنگام بيچارگى به درگاه خدا نعره مى زنند و وقتى اين اعترافشان در نظر گرفته شود و اسناد تاثير به اسبابشان نيز ملاحظه شود اين نتيجه بدست مى آيد كه ايشان اسباب را با خدا شريك در رزاقيت مى دانستند و سهمى از ارزاق را به اسباب نسبت مى دادند، و لذا در آخر بيان مورد بحث پس از توبيخ و ملامت ، تهديد شان كرده مى فرمايد: «'''تا لله لتسئلن عما كنتم تفترون '''». | در اين آيه فرموده مشركين سهمى از رزق خود را به اسباب ظاهرى نسبت مى دادند و حال آنكه مشركين تمامى رزقهاى خود را مستقلا از اسباب مى پنداشتند و اصولا خدا را مؤ ثر در رزق نمى دانستند، و اين بدان جهت است كه بفهماند مشركين هر چند مرامشان چنين بود، ليكن علم فطرى داشتند به اينكه خدا هم تاثير در رزق دارد، حتى چند آيه قبل از اين فرموده بود كه در هنگام بيچارگى به درگاه خدا نعره مى زنند و وقتى اين اعترافشان در نظر گرفته شود و اسناد تاثير به اسبابشان نيز ملاحظه شود اين نتيجه بدست مى آيد كه ايشان اسباب را با خدا شريك در رزاقيت مى دانستند و سهمى از ارزاق را به اسباب نسبت مى دادند، و لذا در آخر بيان مورد بحث پس از توبيخ و ملامت ، تهديد شان كرده مى فرمايد: «'''تا لله لتسئلن عما كنتم تفترون '''». | ||
وَ يجْعَلُونَ | وَ يجْعَلُونَ للَّهِ الْبَنَتِ سبْحَنَهُ وَ لَهُم مَّا يَشتهُونَ | ||
عتاب ديگرى است به مشركين در خصوص حكمى كه از روى جهل و بدون هيچ دليلى به آن حكم كرده و خود را احترام كرده و نسبت به پروردگار اسائه ادب نموده بودند، بر خداى سبحان جسارت نموده و پسرانى كه برايشان متولد مى شد براى خود دانسته و ليكن از دختران اكراه داشته و ايشان را به خدا نسبت مى دادند. | عتاب ديگرى است به مشركين در خصوص حكمى كه از روى جهل و بدون هيچ دليلى به آن حكم كرده و خود را احترام كرده و نسبت به پروردگار اسائه ادب نموده بودند، بر خداى سبحان جسارت نموده و پسرانى كه برايشان متولد مى شد براى خود دانسته و ليكن از دختران اكراه داشته و ايشان را به خدا نسبت مى دادند. | ||
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۲۹ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۳۱}} | |||
[[رده:تفسیر المیزان]] | [[رده:تفسیر المیزان]] |
ویرایش