۲۰٬۶۳۶
ویرایش
خط ۴۰: | خط ۴۰: | ||
<span id='link330'><span> | <span id='link330'><span> | ||
==بحث علمى و اخلاقى | ==<center> بحث علمى و اخلاقى </center> == | ||
در | در قرآن، از همه امت هاى گذشته، بيشتر داستان هاى بنى اسرائيل، و نيز به طوری كه گفته اند، از همه انبياء گذشته، بيشتر نام حضرت موسى «عليه السلام» آمده. چون مى بينيم نام آن جناب، در صد و سى و شش جاى قرآن ذكر شده، درست دو برابر نام ابراهيم «عليه السلام»، كه آن جناب هم، از هر پيغمبر ديگرى نامش بيشتر آمده. يعنى باز به طوری كه گفته اند، نامش در شصت و نُه مورد ذكر شده. | ||
علتى كه براى اين معنا | علتى كه براى اين معنا به نظر مى رسد، اين است كه اسلام دينى است حنيف، كه اساسش توحيد است، و توحيد را ابراهيم «عليه السلام» تأسيس كرد، و آنگاه خداى سبحان، آن را براى پيامبر گرامی اش محمّد «ص» به اتمام رسانيد و فرمود: «مِلَّةَ أبِيكُم إبرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ المُسلِمِينَ مِن قَبلُ: دين توحيد، دين پدرتان ابراهيم است، او شما را از پيش مسلمان ناميد»، و بنى اسرائيل در پذيرفتن توحيد، لجوج ترين امت ها بودند، و از هر امتى ديگر، بيشتر با آن دشمنى كردند، و دورتر از هر امت ديگرى از انقياد در برابر حق بودند. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۳۱۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۳۱۶ </center> | ||
همچنان كه كفار عرب هم كه پيامبر اسلام گرفتار آنان شد، دست كمى از بنى اسرائيل نداشتند، و لجاجت و خصومت با حق را به جایى رساندند كه آيه: «إنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَيهِم ءَأنذَرتَهُم أم لَم تُنذِرهُم لَا يُؤمِنُونَ: كسانی كه كفر ورزيدند، چه انذارشان بكنى و چه نكنى، ايمان نمى آورند»، در حقشان نازل شد و هيچ قساوت و جفا، و هيچ رذيله ديگر از رذائل، كه قرآن براى بنى اسرائيل ذكر مى كند، نيست، مگر آن كه در كفار عرب نيز وجود داشت. | |||
و | و به هر حال، اگر در قصه هاى بنى اسرائيل كه در قرآن آمده، دقت كنى و در آن ها باريك شوى و به اسرار خلقيات آنان پى ببرى، خواهى ديد كه مردمى فرورفته در ماديات بودند، و جز لذائذ مادى و صورى، چيزى ديگرى سرشان نمی شده. امتى بوده اند كه جز در برابر لذات و كمالات مادى تسليم نمی شدند، و به هيچ حقيقت از حقائق ماوراء حس ايمان نمى آوردند، همچنان كه امروز هم، همين طورند. | ||
و همين | و همين خوى، باعث شده كه عقل و اراده شان در تحت فرمان و انقياد حس و ماده قرار گيرد، و جز آنچه را كه حس و ماده تجويز كند، جایز ندانند، و به غير آن را اراده نكنند. و باز همين انقياد در برابر حس، باعث شده كه هيچ سخنى را نپذيرند، مگر آن كه حس آن را تصديق كند، و اگر دست حس به تصديق و تكذيب آن نرسيد، آن را نپذيرند، هرچند كه حق باشد. | ||
و باز اين تسليم شدنشان در برابر | و باز اين تسليم شدنشان در برابر محسوسات، باعث شده كه هرچه را ماده پرستى صحيح بداند و بزرگان، يعنى آن ها كه ماديات بيشتر دارند، آن را نيكو بشمارند، قبول كنند، هرچند كه حق نباشد. نتيجه اين پستى و كوتاه فكری شان هم اين شد كه: در گفتار و كردار خود، دچار تناقض شوند. مثلا مى بينيم كه از يكسو در غير محسوسات، دنباله روى ديگران را تقليد كوركورانه خوانده، مذمت مى كنند، هرچند كه عمل، عمل صحيح و سزاوارى باشد. و از سوى ديگر، همين دنباله روى را اگر در امور محسوس و مادى و سازگار با هوسرانی هايشان باشد، مى ستايند، هرچند كه عمل، عملى زشت و خلاف باشد. | ||
يكى از عواملى كه اين روحيه را در يهود تقويت كرد، زندگى طولانى آنان در مصر، و در زير سلطه مصريان | يكى از عواملى كه اين روحيه را در يهود تقويت كرد، زندگى طولانى آنان در مصر، و در زير سلطه مصريان است، كه در اين مدت طولانى، ايشان را ذليل و خوار كردند و برده خود گرفته، شكنجه دادند و بدترين عذابها را چشاندند. فرزندانشان را میكشتند، و زنانشان را زنده نگه می داشتند، كه همين خود عذابى دردناك بود، كه خدا بدان مبتلاشان كرده بود. | ||
و همين وضع باعث | و همين وضع باعث شد جنس يهود، سرسخت بار بيايند و در برابر دستورات انبياءشان، انقياد نداشته، گوش به فرامين علماى ربانى خود ندهند، با اين كه آن دستورات و اين فرامين، همه به سود معاش و معادشان بود. (براى اين كه كاملا به گفته ما واقف شويد، مواقف آنان با موسى «عليه السلام» و ساير انبياء را از نظر بگذرانيد). | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۳۱۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۳۱۷ </center> | ||
و نيز آن روحيه باعث شد كه در برابر مغرضان و | و نيز آن روحيه باعث شد كه در برابر مغرضان و گردنكشان خود، رام و منقاد باشند، و هر دستورى را از آن ها اطاعت كنند. | ||
امروز هم حق و حقيقت در برابر تمدن مادى كه ارمغان غربى ها | امروز هم حق و حقيقت در برابر تمدن مادى كه ارمغان غربى ها است، به همين بلا مبتلا شده. چون اساس تمدن نامبرده، بر حس و ماده است، و از ادله ای كه دور از حس اند، هيچ دليلى را قبول نمى كند، و در هر چيزی كه منافع و لذائذ حسى و مادى را تأمين كند، از هيچ دليلى سراغ نمى گيرد، و همين باعث شده كه احكام غريزى انسان، به كلى باطل شود، و معارف عاليه و اخلاق فاضله از ميان ما رخت بربندد، و انسانيت در خطر انهدام، و جامعه بشر در خطر شديدترين فساد قرار گيرد، كه به زودى همه انسان ها به اين خطر واقف خواهند شد، و شرنگ تلخ اين تمدن را خواهند چشيد. | ||
در | در حالی كه بحث عميق در اخلاقيات، خلاف اين را نتيجه می دهد. آرى، هر سخنى و دليلى قابل پذيرش نيست، و هر تقليدى هم مذموم نيست. | ||
<span id='link331'><span> | <span id='link331'><span> | ||
==هر تقليدى مذموم نيست == | ==هر تقليدى مذموم نيست == | ||
توضيح اينكه نوع بشر بدان جهت كه بشر است با افعال ارادى خود كه متوقف بر فكر و اراده او است ، بسوى كمال زندگيش سير مى كند، افعاليكه تحققش بدون فكر محال است . | توضيح اينكه نوع بشر بدان جهت كه بشر است با افعال ارادى خود كه متوقف بر فكر و اراده او است ، بسوى كمال زندگيش سير مى كند، افعاليكه تحققش بدون فكر محال است . |
ویرایش