۱۹٬۳۱۳
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۴: | خط ۴: | ||
البته اين را هم بايد دانست | البته اين را هم بايد دانست: اين كه گفتيم خداى تعالى، واحد و هم احدى الذات است، مراد وحدت عددى كه در ساير موجودات عالَم داراى كثرت اند، به كار مى رود، نيست. خداوند متعال، نه در ذات و نه در اسم و صفت، به كثرت و نه به وحدت عددى متصف نمى شود، و چطور بشود؟ و حال آن كه اين كثرت و اين سنخ وحدت، هر دو از آثار و احكام صنع مخلوقات خدايند، و اين جمله كه فرمود «وَ مَا مِنْ إِلَهٍ إِلا إِلَهٌ واحِدٌ»، تأكيد بليغى است در توحيد، به طورى كه هيچ عبارت ديگرى بهتر از اين تأكيد را نمى رساند. چون كه كلام به طور نفى و استثناء ريخته شده است. | ||
علاوه بر اين، حرف «مِن» را بر سر نفى در آورده، تا استغراق را تأكيد كند. علاوه بر همه اين ها، مستثنا را كه «إلهٌ وَاحِد» باشد، به طور نكره آورده تا افاده تنويع نمايد، زيرا اگر مى فرمود: «مَا مِن إلَهٍ إلّا اللهُ الوَاحِدُ»، يعنى «واحد» را با «الف» و «لام» مى آورد، حقيقت توحيدى را كه در نظر بود، نمى رسانيد. | |||
بنابراين، معناى آيه، اين طور است: | |||
در عالَم وجود، اصلا و به طور كلّى از جنس معبود «إله» يافت نمى شود، مگر معبود يكتایى كه يكتایی اش، يكتایى مخصوصى است كه اصلا قبول تعدد نمى كند. نه در ذات و نه در صفات، نه در خارج و نه به حسب فرض. و اگر مى فرمود: «وَ مَا مِن إلَهٍ إلّا اللهُ الوَاحِدُ»، اعتقاد باطل مسيحيت را درباره خدايان سه گانه دفع نمى نمود. چون آن ها هم، اين قسم توحيد را منكر نيستند. | |||
چيزى كه هست، مى گويند: آن ذات يكتا كه در يكتایی اش، ما هم حرف نداريم، از نظر صفات سه گانه، به سه تعين متعين مى شود، و لذا مى گوييم: در عين اين كه يكى است، سه چيز است. و اين حرف، جواب داده و دفع نمى شود مگر به اين كه توحيدى اثبات شود كه از هيچ نظر قابل تكثّر نباشد، و اين، همان توحيد قرآن است. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۱۰۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۱۰۳ </center> | ||
چه | چه قرآن، در اين آيه: «وَ مَا مِنْ إِلَهٍ إِلّا إِلَهٌ واحِدٌ» و آيات ديگر خود، تنها اين توحيد را خالص و صحيح مى داند و توحيد ساير اديان را، مخدوش و غيرخالص مى داند. و اين، از معانى لطيف و دقيقى است كه قرآن مجيد، درباره حقيقت معناى توحيد به آن اشاره فرموده، و ما إن شاء الله تعالى، به زودى در بحثى كه راجع به توحيد مى كنيم، چه در بحث قرآنى توحيد و چه در بحث عقلى آن و چه در بحث نقلی اش، درباره اين معناى لطيف، غور و دقت بيشترى خواهيم نمود، بلكه بتوانيم حق آن را ادا كرده باشيم. | ||
«''' وَ إِن لَّمْ يَنتَهُوا عَمَّا يَقُولُونَ لَيَمَسنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ '''»: | «''' وَ إِن لَّمْ يَنتَهُوا عَمَّا يَقُولُونَ لَيَمَسنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ '''»: | ||
اين | اين آيه، اهل كتاب را تهديد مى كند به عذاب دردناكى كه ظاهرا مراد از آن، عذاب اخروى است، و بايد دانست كه چون قول به تثليث كه جملۀ: «إنَّ اللهَ ثَالِثُ ثَلاثَةٍ»، متضمن آن است، مطلبى نيست كه عامه مردم بتوانند صحت و بطلان آن را درك كنند. از اين رو، اغلب آن را به طور تعبّد و طوطى وار، به عنوان يك عقيدۀ مسلّم مذهبى تلقى كرده اند. نه اين كه معنايش را فهميده و يا در پى تحقيق آن بر آمده باشند. اگر هم در صدد بر مى آمدند، چيزى نمى فهميدند. زيرا عقل سليم هم، آن وسع و طاقت را ندارد كه بتواند به طور صحيح آن را تعقل كند، و اگر هم تعقل كند، امر باطلى را تعقل كرده. | ||
نظير تعقل فرض هاى محال. مثل فرض اين كه يك چيز، هم انسان باشد و هم غير انسان. و يا عددى، نه واحد باشد و نه بيشتر از واحد. نه تك باشد و نه جفت، و عقل اين گونه فرض ها را كه محال عقلی اند، مى تواند تصور كند. «تثليث نصارا» هم، اگر عقل تصور كند، از اين باب است. يعنى امر محالى را تصور كرده است. | |||
<span id='link52'><span> | <span id='link52'><span> | ||
==چگونگى اعتقاد به تثليث در ميان عوام نصارا == | ==چگونگى اعتقاد به تثليث در ميان عوام نصارا == |
ویرایش