۲۰٬۳۸۹
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۲۰: | خط ۲۰: | ||
<span id='link228'><span> | <span id='link228'><span> | ||
==موارد مصرف صدقات واجب == | ==موارد مصرف صدقات واجب == | ||
«'''إِنَّمَا | «'''إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَ الْمَساكِينِ وَ الْعَامِلِينَ عَلَيهَا وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبهُمْ وَ فى الرِّقَابِ وَ الْغَارِمِينَ وَ فى سبِيلِ اللَّهِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ ...'''»: | ||
اين | اين آيه، مواردى را بر مى شمارد كه بايد صدقات واجب (زكوات) در آن موارد مصرف شود، به دليل اين كه در آخر آيه مى فرمايد: «فَرِيضَة مِنَ الله». و آن موارد، به طورى كه از ظاهر سياق آيه بر مى آيد، هشت مورد است و لازمۀ آن، اين است كه فقير و مسكين هر يك موردى جداگانه به حساب آيند. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۴۱۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۴۱۷ </center> | ||
مفسران، در باره اين كه آيا «فقير» و «مسكين»، هر يك موردى جداگانه و يا هر دو يك صنف از اصناف مصرف زكات اند، اختلاف كرده اند؛ و بنابر اين كه هر يك صنف جداگانه ای باشند، باز در معناى آن دو اقوال بسيارى دارند كه بيشتر آن ها، به دليل روشنى منتهى نمى گردد؛ ليكن اگر ما باشيم و ظاهر اين دو لفظ، از كلمه «فقير» كه مقابل «غنى» است، چنين مى فهميم كه: «فقير»، آن كسى است كه تنها متصف به امرى عدمى باشد. يعنى متصف باشد به نداشتن مالى كه حوائج زندگی اش را برآورد، در مقابل «غنى» كه متصف به اين امر عدمى نيست، بلكه متصف است به امرى وجودى، يعنى دارایى و تمكن. | |||
و اما | و اما «مسكين»، تنها ندار را نمى گويند، بلكه به كسى مى گويند كه علاوه بر اين امر عدمى، دچار ذلت و مسكنت هم باشد، و اين، وقتى است كه فقرش به حدّى برسد كه او را خوار سازد. مثلا مجبور شود به اين كه از آبروى خود مايه بگذارد و دست پيش هر كس و ناكس دراز كند. مانند كور و لنگ كه چاره اى نمى بينند جز اين كه از هر كسى استمداد كنند. بنابر اين، «مسكين»، حال و وضعش، بدتر از «فقير» است. | ||
البته اين را هم بايد دانست كه اين دو | البته اين را هم بايد دانست كه اين دو كلمه، هر چند به حسب نسبت يكى اعم و ديگرى اخص است؛ يعنى هر مسكين از جهت اتصافش به نادارى فقير است، وليكن هر فقيرى مسكين نيست، جز اين كه عرف، اين دو صنف را، دو صنف مقابل هم مى داند. چون وصف فقر را، غير از وصف مسكنت و ذلت مى بيند. پس ديگر جا ندارد كسى به قرآن كريم خرده بگيرد و بگويد با اين كه فقير هر دو صنف را شامل مى شود، ديگر حاجتى به ذكر مسكين نبود، براى اين كه گفتيم مسكنت به معناى ذلت و مانند لنگى و زمينگيرى و كورى است، هر چند بعضى از مصاديق آن، به خاطر نداشتن مال است. | ||
مقصود از | مقصود از «عَامِلِينَ عَلَيهَا»، كسانى هستند كه در جمع و گردآورى زكوات تلاش مى كنند. و مقصود از «مُؤلَّفَة قُلوُبهِم»، كسانى هستند كه با دادن سهمى از زكات به ايشان، دل هايشان به طرف اسلام متمايل مى شود و به تدريج به اسلام در مى آيند، و يا اگر مسلمان نمى شوند، ولى مسلمانان را در دفع دشمن كمك مى كنند، و يا در برآوردن پاره اى از حوائج دينى، كارى صورت مى دهند. | ||
و اما | و اما كلمۀ «وَ فِى الرِّقَاب»، اين جار و مجرور، متعلق اند به مقدر و تقدير آن: «وَ لِلصَّرفِ فِى الرِّقَاب: و براى به كار برد در امر بردگان» است. يعنى آزاد كردن آنان؛ مثلا وقتى برده اى با مولاى خودش قرار مكاتبه گذاشته كه كار كند و از دستمزد خود، بهاى خود را به او بپردازد و پس از پرداختن بهاى خود آزاد گردد و فعلا نمى تواند آن بهاء را به پايان برساند، از زكات، مابقى بهاى او را به مولايش مى دهند و او را آزاد مى كنند. | ||
و يا وقتى برده اى را ببينند كه اسير مردى ستمگر و سختگير شده و در سختى به سر مى برد، از زكات، بهاى او را به صاحبش داده، او را آزاد مى كنند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۴۱۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۴۱۸ </center> | ||
و همچنين در | و همچنين در «غَارِمِين» نيز، تقدير: «لِلصَّرفِ فِى الغَارِمِين» است. يعنى زكات براى مصرف كردن در پرداخت قرض بدهكاران. و در: «وَ فِى سَبِيلِ الله» نيز، تقدير «لِلصَّرفِ فِى سَبِيلِ الله» است، و سبيل الله (راه خدا) مصرفى است عمومى و شامل تمامى كارهایى مى گردد كه نفعش عايد اسلام و مسلمين شده و به وسيله آن، مصلحت دين حفظ مى شود، كه روشن ترين مصاديق آن، جهاد در راه خدا و بعد از آن، ساير كارهاى عام المنفعه، از قبيل راه سازى و پل سازى و امثال آن است. | ||
در «ابن | در «ابن السَّبِيل» هم، تقدير «لِلصَّرفِ فِى ابنِ السَّبِيل» است، و ابن السبيل، كسى را گويند كه از وطن خود دور افتاده و در ديار غربت تهیدست شده باشد، هر چند در وطن خود توانگر و ثروتمند باشد. به چنين كسى از مال زكات سهمى مى دهند تا به وطن خود باز گردد. | ||
اين كه سياق آيه | اين كه سياق آيه شريفه، در مقام بيان مستحقان هشتگانه زكات تغيير مى كند - زيرا چهار صنف اول را با «لام» ذكر كرده و فرموده است «لِلفُقَرَاء وَ المَسَاكِين وَ العَامِلِينَ عَلَيهَا وَ المُؤلَّفَة قُلُوبهم»، و در چهار صنف باقى مانده كلمۀ «فى» به كار برده، و فرموده است: «وَ فِى الرِّقَابِ وَ الغَارِمِينَ وَ فِى سَبِيلِ اللهِ وَ ابن السَّبِيل»، از اين جهت است كه «لام» در چهار صنف اول، افادۀ ملكيت (به معنى اختصاص در تصرف) نمايد؛ زيرا سياق آيه در مقام جواب از منافقان است كه بدون استحقاق از رسول خدا، طمع سهيم بودن در صدقات را داشتند و بر آن حضرت در تقسيم صدقات خرده مى گرفتند. | ||
پس آيه شريفه جواب آنان را داد كه | پس آيه شريفه جواب آنان را داد كه «صدقات»، مصارف معينى دارد و از آن موارد نمى توان تجاوز كرد. | ||
<span id='link229'><span> | <span id='link229'><span> | ||
==وجوهى كه در توجيه ترتيب ذكر موارد هشتگانه مصرف زكات گفته شده == | ==وجوهى كه در توجيه ترتيب ذكر موارد هشتگانه مصرف زكات گفته شده == | ||
اما بحث از اينكه آيا مالك بودن اصناف چهارگانه به چه نحو است ، آيا به نحو مالكيت معروف در نزد فقهاست ؟ يا به نحو اختصاص در مصرف ؟ و اينكه واقعيت اين ملكيت چگونه است (زيرا در اصناف چهارگانه عناوين صنفى مالك لحاظ شده ، نه اشخاص ) و اينكه نسبت سهم هر صنفى با سهم اصناف ديگر چگونه است ، مباحثى است كه مربوط به فقه است و از غرض تفسيرى ما بيرون ؛ اگر چه فقهاء نيز در اين مباحث اختلاف شديدى دارند، و لذا خواننده محترم را به كتب فقهى ارجاع مى دهيم. | اما بحث از اينكه آيا مالك بودن اصناف چهارگانه به چه نحو است ، آيا به نحو مالكيت معروف در نزد فقهاست ؟ يا به نحو اختصاص در مصرف ؟ و اينكه واقعيت اين ملكيت چگونه است (زيرا در اصناف چهارگانه عناوين صنفى مالك لحاظ شده ، نه اشخاص ) و اينكه نسبت سهم هر صنفى با سهم اصناف ديگر چگونه است ، مباحثى است كه مربوط به فقه است و از غرض تفسيرى ما بيرون ؛ اگر چه فقهاء نيز در اين مباحث اختلاف شديدى دارند، و لذا خواننده محترم را به كتب فقهى ارجاع مى دهيم. |
ویرایش