۱۹٬۳۰۲
ویرایش
برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴: | خط ۴: | ||
پس روشن شد كه نظريه آن | پس روشن شد كه نظريه آن مفسّر درست نيست، و همچنين نظريه بعضى ديگر كه گفته اند: «منظور شركاء اين است كه شما مشركان، تنها ما بت ها را نمى پرستيديد، بلكه هواها و شهوات و شيطان هايتان را نيز مى پرستيديد. همان شيطان هایى كه شما را اغواء كردند - چون همان طور كه اعمال عبادتى بت پرستان مصداق بت پرستى است، همان اعمال مصداق پيروى هواها و شيطان ها و پرستش آن هاست. | ||
و به عبارتى ديگر: | |||
و در جاى | اعمالى كه مشركان داشتند، از آن جهت كه پيروى هوا و شيطان بود، پرستش هوا و شيطان بر آن اعمال صادق بود، ولى اين صادق بودن، باعث آن نمى شود كه پرستش بت بر آن اعمال صادق نباشد، همچنان كه خداى تعالى، هر سه جهت را در كلام مجيدش تصديق نموده. يك جا در باره بت پرستى مى فرمايد: «وَ يَعبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ مَا لَا يَضُرُّهُم وَ لَا يَنفَعُهُم». | ||
و در جاى ديگر، در باره هوا پرستى مى فرمايد: أفَرَأيتَ مَنِ اتَّخَذَ إلَهَهُ هَوَاهُ». و در باره شيطان پرستى مى فرمايد: «أن لَا تَعبُدُوا الشَّيطَانَ إنَّهُ لَكُم عَدُوٌّ مُبِينٌ». | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۶۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۶۵ </center> | ||
وجه نادرستى اين | وجه نادرستى اين توجيه، اين است كه: ما مى دانيم شركاء در مقام استدلال بر اين هستند كه معبود مشركان نبودند. نه در اين مقام كه اثبات كنند هوا و شيطان دو معبود آنان بودند. چون معبود بودن هوا و شيطان براى مشركان، به هيچ وجه سودى و ربطى به حال شركاء ندارد، و بلكه به ضرر آن ها تمام مى شود. | ||
و شايد | چون شركاء براى تبرئه خود گفتند: «ما از عبادت مشركان غافل بوديم. و بنا به توجيه اين مفسّر، اين تبرئه لغو مى شود. زيرا هواى نفس مشركان نيز غافل از عبادت آنان بوده و اصلا آن را درك نمى كرد. و خلاصه، در اين غفلت و نداشتن درك، هيچ فرقى بين شركاء كه اجسامى مرده و بى شعورند، و بين هواى نفس مشركان نيست. | ||
و شايد مفسّر مزبور در اين نظريه اش، اعتماد كرده به حصرى كه از جملۀ «مَا كُنتُم إيّانَا تَعبُدُونَ» استفاده مى شود، و فكر كرده تقديم مفعول - إيّانَا - بر فعل - تَعبُدُونَ» - حصر را افاده مى كند، در حالى كه ظاهر آن مى رساند كه قصر قلب است. يعنى معبود بودن را از خود نفى و براى غير خود اثبات مى كنند. نه اين كه اصل عبادت را نفى كنند. چون از جملۀ «عَن عِبَادَتِكُم» به دست مى آيد كه شركاء، منكر اصل عبادت نيستند. زيرا اضافه مصدر به معمولش، مفيد ثبوت است. | |||
ليكن حق مطلب اين است كه اگر اين شركاء به | ليكن حق مطلب اين است كه اگر اين شركاء به مشركان مى گويند: «مَا كُنتُم إيَّانَا تَعبُدُونَ» در مقابل و در پاسخ مطلبى بود كه مشركان گفتند، و خداى تعالى گفته آنان را چنين حكايت كرده: «رَبَّنَا هَؤُلَاءِ شُرَكَاؤُنَا الَّذِينَ كُنَّا نَدعُوا مِن دُونِكَ»، كه در اين گفتار، عبادت خود را از خداى سبحان نفى، و براى شركاء اثبات كردند، و معلوم است كه شركاء، وقتى مى توانند اين تهمت را از خود دور كنند، كه عبادت آنان را از خود نفى كنند، و اما اين كه عبادت آنان براى چه كسى واقع شده، ربطى به كار شركاء ندارد، و نمى تواند متعلّق غرض آن ها واقع شود. | ||
همۀ همّ شركاء اين است كه خود را از دعوى شركت منزه بدارند، و همين كار را كرده اند. چون در گفتار خود، احتجاج كرده اند به اثبات غفلت خود از عبادت آنان، و اگر متوجه عبادت آنان مى بودند و ايشان هم آن ها را پرستيده بودند، بايد به دعوى شركت ملتزم شوند. | |||
«'''فَكَفَى بِاللَّهِ شهِيدَا بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمْ ...'''»: | «'''فَكَفَى بِاللَّهِ شهِيدَا بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمْ ...'''»: | ||
معناى اين آيه با بيان گذشته ما روشن شد، تنها مطلبى كه باقى | معناى اين آيه با بيان گذشته ما روشن شد، تنها مطلبى كه باقى مانده، اين است كه حرف «فاء» در آغاز جمله، تعليل را مى رساند، و تعليل كردن با حرف «فاء» در كلام شايع و رائج است. مثل اين كه مى گویيم: «أُعبُدُ اللّهَ فَهُوَ رَبُّكَ: خدا را عبادت كن، چون كه او پروردگار توست». | ||
«'''هُنَالِك تَبْلُوا كُلُّ نَفْسٍ مَّا أَسلَفَت ...'''»: | |||
كلمه «بلاء» كه فعل «تَبلُوا» از آن گرفته شده، به معناى امتحان است. و كلمۀ «هُنَالِكَ»، اشاره به آن موقف و محلى دارد كه در فرمان: «مَكَانُكُم أنتُم وَ شُرَكَاؤُكُم فَزَيَّلنَا بَينَهُم» نام برده شد. | |||
پس معلوم مى شود اين فرمان كه: «شما و شركائتان بر جاى باشيد»، براى اين است كه در آن جا كه جاى اختيار و امتحان است، امتحان شوند. مشركان و شركاء و هر انسان ديگر، آنچه را كه در دنيا كرده، امتحان شوند تا حقيقت كرده هايش برايش منكشف و روشن شود، و حقيقت هر عملى را كه كرده، به عيان مشاهده كند. نه اين كه صرفا برايش بشمارند و بيان كنند كه تو چنين و چنان كرده اى، بلكه عمل خود را مجسم مى بيند و با مشاهده حق از هر چيزى، اين معنا برايش منكشف مى شود كه مولاى حقيقى، تنها خداى سبحان است و همه اوهام ساقط و منهدم مى گردد، و اثرى از آن دعوی ها كه بشر به اوهام و هواهاى خود بر حق مى بست، باقى نمى ماند. | |||
آرى، همه اين افتراءها و ادعاها از ناحيه روابطى ناشى شده كه ما انسان ها در اين دنيا، بين اسباب و مسببات برقرار نموده و به آن اسباب، استقلال و مولويت مى دهيم، با اين كه غير از خداى سبحان، نه معبودى حقيقى هست و نه مولایى، و اين معنا وقتى واضح و منجلى مى شود و ابر اوهام و حجاب دعاوى كنار مى رود، كه عالَم اسباب و مسبّبات فرو ريزد و عالَم آخرت بر پا شود. آن وقت است كه همه آلهه و معبودهایى كه دست افتراى بشر آن ها را ساخته و پرداخته بود، باطل گشته، تمامى اعمال به غير از آنچه به عنوان عبادت خداى سبحان - البته عبادت به معناى حقيقى كلمه - انجام شده باشد، حبط و بى اثر مى گردد. | |||
پس فقرات سه گانه از آيه شريفه، يعنى جملۀ «هُنَالِكَ تَبلُوا كُلُّ نَفسٍ...»، و «رُدُّوا إلَى اللّه...»، و «وَ ضَلَّ عَنهُم...»، هر يك آن دو جمله ديگر را در افاده حقيقت معنايش كمك مى كند، و حاصل مفاد مجموع آن ها اين است كه: | |||
در آن روز، حقيقت ولايت الهى، به طور عيان ظهور پيدا مى كند و خلق به عيان لمس مى كنند كه غير از خداى تعالى، به جز فقر و مملوكيت محض چيزى ندارند. در اين هنگام است كه هر دعوى باطلى، باطل و بنيان هر موهومى منهدم مى گردد. | |||
همچنان كه آيات زير به آن اشاره نموده، مى فرمايد: «هُنَالِكَ الوِلَايَةُ لِلّهِ الحَقّ»، و «يَومَ هُم بَارِزُونَ لَا يَخفَى عَلَى اللّهِ مِنهُم شَئٌ لِمَنِ المُلكُ اليَومَ لِلّهِ الوَاحِدِ القَهّار» و «وَ الأمرُ يَومَئِذٍ لِلّهِ» و آياتى ديگر. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه </center> | ||
<span id='link43'><span> | <span id='link43'><span> |
ویرایش