گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۲۰: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۷۲: خط ۱۷۲:
<span id='link157'><span>
<span id='link157'><span>


==مراد از، قيام آسمان و زمين در آیه: «و من آياته ان تقوم السماء و الأرض بأمره» ==
==مراد از قيام آسمان و زمين در آیه: «وَ مِن آيَاته أن تَقُومَ السَّمَاءُ وَ الأرض بأمرِهِ» ==
كلمه قيام كه لفظ ((تقوم (( مضارع آن است به معناى ايستادن ، و در مقابل قعود است كه به معناى نشستن است ، و چون معتدل ترين حالات آدمى ، كه در آن بر همه كارهايش مسلط است ، حالت ايستادگى است ، لذا در عرب وقتى بخواهند از ثبوت و استقرار چيزى بر معتدل ترين حالاتش خبر دهند، تعبير به قيام آن چيز مى كنند، همچنان كه در قرآن كريم بر تدبير عالم از ناحيه خدا قيام اطلاق كرده ، و فرموده : ((افمن هو قائم على كل نفس بما كسبت ((.
«'''وَ مِنْ آيَاتِهِ يُرِيكُمُ الْبرْقَ خَوْفاً وَ طمَعاً وَ يُنزِّلُ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَيُحْىِ بِهِ الاَرْض بَعْدَ مَوْتِهَا'''»:


و مراد از قيام آسمان و زمين به امر خدا، ثبوت آن دو است بر حالاتى كه عبارت است از حركت و سكون و تغيير و ثبات كه خدا به آنها داده ، و اما اينكه كلمه ((امر(( به چه معناست ؟ آيه ((انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون (( جوابگوى آن است.
كلمۀ «قيام» كه لفظ «تَقُومُ» مضارع آن است، به معناى ايستادن، و در مقابل «قعود» است، كه به معناى نشستن است، و چون معتدل ترين حالات آدمى، كه در آن بر همه كارهايش مسلط است، حالت ايستادگى است، لذا در عرب وقتى بخواهند از ثبوت و استقرار چيزى بر معتدل ترين حالاتش خبر دهند، تعبير به قيام آن چيز مى كنند. همچنان كه در قرآن كريم، بر تدبير عالَم از ناحيه خدا «قيام» اطلاق كرده، و فرموده: «أفَمَن هُوَ قَائِمٌ عَلَى كُلِّ نَفسٍ بِمَا كَسَبَت».
 
و مراد از قيام آسمان و زمين به امر خدا، ثبوت آن دو است بر حالاتى كه عبارت است از حركت و سكون و تغيير و ثبات، كه خدا به آن ها داده. و اما اين كه كلمۀ «أمر» به چه معناست، آيه: «إنَّمَا أمرُهُ إذَا أرَادَ شَيئاً أن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ»، جوابگوى آن است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۲۵۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۲۵۴ </center>
((ثم اذا دعاكم دعوه من الارض اذا انتم تخرجون (( - كلمه ((اذا(( ى اولى شرطيه ، و ((اذا(( ى دومى فجائيه ، (ناگهان) است ، كه در جاى ((فا(( ى جزاء نشسته ، و كلمه ((من الارض (( متعلق است به كلمه ((دعوه (( و جمله دومى عطف است بر محل جمله اولى ، چون مراد از جمله ((ثم اذا دعاكم...(( بعث و رجوع به سوى خدا است ، كه جزء آيات نيست ، بلكه جمله اى است خبرى كه از امرى خبر مى دهد كه قبلا بر آن استدلال كرده ، و بعدا نيز استدلال مى كند.
«'''ثُمَّ إذَا دَعَاكُم دَعوَةً مِنَ الأرضِ إذَا أنتُم تَخرُجُون'''» - كلمۀ «إذَا» ى اولى شرطيه، و «إذَا»ى دومى فجائيّه (ناگهان) است، كه در جاى «فا» ى جزاء نشسته. و كلمۀ «مِنَ الأرض»، متعلق است به كلمۀ «دَعوَةً» و جملۀ دومى، عطف است بر محل جمله اولى. چون مراد از جملۀ «ثُمَّ إذَا دَعَاكُم...»، بعث و رجوع به سوى خدا است، كه جزء آيات نيست، بلكه جمله اى است خبرى كه از امرى خبر مى دهد كه قبلا بر آن استدلال كرده، و بعدا نيز استدلال مى كند.
 
و اما اين كه بعضى گفته اند: «جملۀ مذكور بعد از تأويل به مصدر مفرد مى شود، و عطف بر «أن تَقُومَ» مى گردد، و تقديرش اين است كه: «وَ مِن آيَاتِهِ قِيامُ السَّمَاء وَ الأرضِ بِأمرِهِ ثُمَّ خُرُوجُكُم إذَا دَعَاكُم دَعوَةً مِنَ الأرض: يكى ديگر از آيات او، قيام آسمان و زمين به امر اوست، و سپس بيرون شدن شما از زمين هنگامى كه شما را بخواند» صحيح نيست.
 
زيرا لازمه اش، اين است كه: مسأله بعث نيز از آيات باشد، و حال آن كه گفتيم جزء آيات نيست، بلكه يكى از اصول سه گانه اى است كه آيات زمين و آسمان بر آن دلالت مى كند. به شهادت اين كه اگر مسأله معاد آيت بود، بايد با اين مسأله بر اثبات توحيد استدلال شود و چنين استدلالى معقول نيست، و به فرضى هم كه ممكن باشد با يكى از اصول سه گانه اعتقادى بر ديگرى استدلال شود، مسأله توحيد است كه با آن مى توان معاد را اثبات كرد. نه اين كه با معاد، توحيد اثبات شود - دقت بفرماييد.


و اما اينكه بعضى گفته اند: ((جمله مذكور بعد از تاويل به مصدر مفرد مى شود، و عطف بر ((ان تقوم (( مى گردد، و تقديرش اين است كه : ((و من آياته قيام السماء و الارض بامره ثم ، خروجكم اذا دعاكم دعوه من الارض (( - يكى ديگر از آيات او قيام آسمان و زمين به امر اوست ، و سپس بيرون شدن شما از زمين هنگامى كه شما را بخواند(( صحيح نيست . زيرا لازمه اش اين است كه : مساله بعث نيز از آيات باشد، و حال آنكه گفتيم جزء آيات نيست ، بلكه يكى از اصول سه گانه اى است كه آيات زمين و آسمان بر آن دلالت مى كند، به شهادت اينكه اگر مساله معاد آيت بود، بايد با اين مساله بر اثبات توحيد استدلال شود و چنين استدلالى معقول نيست ، و به فرضى هم كه ممكن باشد با يكى از اصول سه گانه اعتقادى بر ديگرى استدلال شود، مساله توحيد است كه با آن مى توان معاد را اثبات كرد، نه اينكه با معاد توحيد اثبات شود - دقت بفرماييد -
و از آن جايى كه آيات مذكور در اين فراز، يعنى خلقت بشر از خاك، خلقتشان به صورت زوج، اختلاف زبان ها و رنگ ها، خوابيدنشان در شب، و كار و كسبشان در روز، نشان دادن برق به ايشان، و نازل كردن آب از آسمان، همه آياتى بود مربوط به تدبير امر انسان، قهرا جملۀ «أن تَقُومَ السَّمَاءُ وَ الأرض»، هم به كمك سياق مربوط به تدبير امور انسان ها مى شود، و مى خواهد بفرمايد: ثبات آسمان و زمين بر وضع طبيعى و حال عاديشان به طورى كه سازگار با زندگى نوع انسانى و مرتبط با آن باشد، يكى از آيات اوست، و آن وقت جملۀ «ثُمَّ إذَا دَعَاكُم...»، مترتب بر آن مى شود، ترتبى تأخيرى.


و از آنجايى كه آيات مذكور در اين فراز يعنى خلقت بشر از خاك ، خلقتشان به صورت زوج ، اختلاف زبانها و رنگها، خوابيدنشان در شب ، و كار و كسبشان در روز، نشان دادن برق به ايشان ، و نازل كردن آب از آسمان ، همه آياتى بود مربوط به تدبير امر انسان ، قهرا جمله ((ان تقوم السماء و الارض (( هم به كمك سياق مربوط به تدبير امور انسانها مى شود، و مى خواهد بفرمايد: ثبات آسمان و زمين بر وضع طبيعى و حال عاديشان به طورى كه سازگار با زندگى نوع انسانى و مرتبط با آن باشد يكى از آيات اوست ، و آن وقت جمله ((ثم اذا دعاكم ...((، مترتب بر آن مى شود، ترتبى تاخيرى ، و معنايش اين مى شود كه : خروج انسانها از زمين بعد از اين قيام است ، و وقتى است كه ديگر آسمان و زمين قائم نيستند، يعنى ويران شده اند، همچنان كه آيات بسيارى ديگر در مواردى از كلام مجيد بر اين خرابى دلالت دارد.
و معنايش اين مى شود كه: خروج انسان ها از زمين بعد از اين قيام است، و وقتى است كه ديگر آسمان و زمين قائم نيستند. يعنى ويران شده اند، همچنان كه آيات بسيارى ديگر، در مواردى از كلام مجيد، بر اين خرابى دلالت دارد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۲۵۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۲۵۵ </center>
و نيز از اينجا معلوم مى شود كه مراد از جمله سابق هم كه مى فرمود ((و من آياته خلق السموات و الارض (( خلقتى است كه : مربوط و نافع به زندگى بشر است ، نه اصل خلقت آنها.
و نيز از اين جا معلوم مى شود كه مراد از جمله سابق هم كه مى فرمود: «وَ مِن آيَاتِهِ خَلقُ السَّمَاوَاتِ وَ الأرض»، خلقتى است كه مربوط و نافع به زندگى بشر است، نه اصل خلقت آن ها.




۲۰٬۶۶۲

ویرایش