گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۴۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۵۶: خط ۱۵۶:


==بحث اجتماعى (پيرامون فوايد تشريع قبله از نظر فردى و اجتماعى ) ==
==بحث اجتماعى (پيرامون فوايد تشريع قبله از نظر فردى و اجتماعى ) ==
دانشمندانى كه متخصص در جامعه شناسى و صاحب نظر در اين فن هستند، اگر در پيرامون آثار و خواصى كه از اين پديده كه نامش اجتماع است و بدان جهت كه اجتماع است ناشى ميشود، دقت و غور كنند، شكى برايشان نمى ماند كه اصولا پديد آمدن حقيقتى بنام اجتماع و سپس منشعب شدن آن به شعبه هاى گوناگون و اختلاف ها و چندگونگى آن بخاطراختلاف طبيعت انسانها، فقط و فقط يك عامل داشته و آن دركى بوده كه خداى سبحان طبيعت انسانها را بان درك ملهم كرده ، درك باين معنا كه حوائجش كه اتفاقا همه در بقاى او و به كمال رسيدنش مؤ ثرند يكى دو تا نيست تا خودش بتواند برفع همه آنها قيام كند، بلكه بايد اجتماعى تشكيل دهد،
دانشمندانى كه متخصص در جامعه شناسى و صاحب نظر در اين فن هستند، اگر در پيرامون آثار و خواصى كه از اين پديده كه نامش اجتماع است و بدان جهت كه اجتماع است ناشى می شود، دقت و غور كنند، شكى برايشان نمى ماند كه اصولا پديد آمدن حقيقتى به نام اجتماع و سپس منشعب شدن آن به شعبه هاى گوناگون و اختلاف ها و چندگونگى آن به خاطر اختلاف طبيعت انسان ها، فقط و فقط يك عامل داشته و آن دركى بوده كه خداى سبحان، طبيعت انسان ها را به آن درك ملهم كرده. درك به اين معنا كه حوائجش كه اتفاقا همه در بقاى او و به كمال رسيدنش مؤثرند، يكى دو تا نيست تا خودش بتواند به رفع همه آن ها قيام كند، بلكه بايد اجتماعى تشكيل دهد،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۵۰۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۵۰۶ </center>
و بدان پاى بند شود، تا در آن مهد تربيت و به كمك آن اجتماع در همه كارها و حركات و سكناتش موفق شود و يا به عبارتى همه آنها به نتيجه برسد و گرنه يكدست صدا ندارد.
و بدان پایبند شود، تا در آن مهد تربيت و به كمك آن اجتماع در همه كارها و حركات و سكناتش موفق شود. و يا به عبارتى همه آن ها به نتيجه برسد و گرنه يكدست صدا ندارد.


بعد از اين درك ، به دركهاى ديگر و يا بعبارتى به صور ذهنيه ملهم شد كه آن ادراكات و صور ذهنيه را محك و معيار در ماده و در حوائجى كه به ماده دارد، و در كارهائى كه روى ماده انجام ميدهد و در جهات آن كارها، ميزان قرار دهد و همه را با آن ميزان بسنجد و در حقيقت آن ادراكات و آن ميزان رابطه اى ميان طبيعت انسانى و ميان افعال و حوائج انسان باشد، مانند درك اين معنا كه چه چيز خوب است ؟ و چه چيز بد است ؟ چه كار بايد كرد؟ و چه كار نبايد كرد؟ و چه كار كردنش از نكردنش بهتر است ؟
بعد از اين درك، به درك هاى ديگر و يا به عبارتى به صور ذهنيه ملهم شد كه آن ادراكات و صور ذهنيه را محك و معيار در ماده و در حوائجى كه به ماده دارد، و در كارهایى كه روى ماده انجام می دهد و در جهات آن كارها، ميزان قرار دهد و همه را با آن ميزان بسنجد و در حقيقت آن ادراكات و آن ميزان رابطه اى ميان طبيعت انسانى و ميان افعال و حوائج انسان باشد. مانند درك اين معنا كه چه چيز خوب است، و چه چيز بد است، چه كار بايد كرد، و چه كار نبايد كرد، و چه كار، كردنش از نكردنش بهتر است؟


و نيز مانند اين درك كه محتاج به اين است كه در نظام دادن به اجتماع رياست و مرئوسيت ، و ملك و اختصاص و معاملات مشترك و مختص و ساير قواعد و نواميس عمومى و آداب و رسوم قومى (كه به اختلاف اقوام و مناطق و زمانها مختلف ميشود) معتبر بشمارد و به آنها احترام بگذارد.
و نيز مانند اين درك كه محتاج به اين است كه در نظام دادن به اجتماع رياست و مرئوسيت، و ملك و اختصاص و معاملات مشترك و مختص و ساير قواعد و نواميس عمومى و آداب و رسوم قومى (كه به اختلاف اقوام و مناطق و زمان ها مختلف می شود)، معتبر بشمارد و به آن ها احترام بگذارد.


همه اين معانى و قواعدى كه ناشى از آنها ميشود، امورى است كه اگر طبيعت انسانيت آنرا درست كرده ، با الهامى از خداى سبحان بوده ، الهامى كه خدا بوسيله آن ، طبيعت انسان را لطيف كرده تا قبل از هر كار، نخست آنچه را كه معتقد است و ميخواهد در خارج بوجود آورد، تصور كند و آنگاه نقشه هاى ذهنى را صورت عمل بدهد و يا اگر صلاح نديد ترك كند و به اين وسيله استكمال نمايد.
همه اين معانى و قواعدى كه از آن ها ناشی می شود، امورى است كه اگر طبيعت انسانيت آن را درست كرده، با الهامى از خداى سبحان بوده، الهامى كه خدا به وسيله آن، طبيعت انسان را لطيف كرده تا قبل از هر كار، نخست آنچه را كه معتقد است و می خواهد در خارج به وجود آورد، تصور كند و آنگاه نقشه هاى ذهنى را صورت عمل بدهد و يا اگر صلاح نديد ترك كند و به اين وسيله استكمال نمايد.


(حال كه اين مقدمه روشن شد ميگوئيم ): توجه عبادتى بسوى خداى سبحان (با در نظر گرفتن اينكه خدا منزه از مكان و جهت و ساير شئون مادى و مقدس از اين است كه حس مادى باو متعلق شود)، اگر بخواهيم از چهار ديوارى قلب و ضمير تجاوز كند و بصورت فعلى از افعال در آيد، با اينكه فعل جز با ماديات سر و كار ندارد - به ناچار بايد اين توجه بر سبيل تمثل صورت بگيرد.
(حال كه اين مقدمه روشن شد، می گویيم):  


ساده تر بگويم از يكسو ميخواهيم با عبادت متوجه بخدا شويم ، از سوى ديگر خدا در جهتى و طرفى قرار ندارد، پس بناچار بايد عبادت ما بر سبيل تمثل و تجسم در آيد، به اين صورت كه نخست توجهات قلبى ما با اختلافى كه در خصوصيات آن (از خضوع و خشوع و خوف و رجاء و عشق و جذبه و امثال آن ) است ، در نظر گرفته شود و بعد همان خصوصيات را با شكل و قيافه اى كه مناسبش باشد، در فعل خود منعكس كنيم ، مثلا براى اينكه ذلت و حقارت قلبى خود را به پيشگاه مقدس او ارائه داده باشيم به سجده بيفتيم و با اين عمل خارجى از حال درونى خود حكايت كنيم و يا اگر خواستيم احترام و تعظيمى كه در دل از او داريم ، حكايت كنيم ،
توجه عبادتى به سوى خداى سبحان (با در نظر گرفتن اين كه خدا منزّه از مكان و جهت و ساير شئون مادى و مقدس از اين است كه حس مادى به او متعلق شود)، اگر بخواهيم از چهار ديوارى قلب و ضمير تجاوز كند و به صورت فعلى از افعال در آيد، با اين كه فعل جز با ماديات سر و كار ندارد - به ناچار بايد اين توجه بر سبيل تمثل صورت بگيرد.
 
ساده تر بگويم از يكسو می خواهيم با عبادت متوجه به خدا شويم، از سوى ديگر، خدا در جهتى و طرفى قرار ندارد. پس بناچار بايد عبادت ما بر سبيل تمثل و تجسم در آيد. به اين صورت كه نخست توجهات قلبى ما با اختلافى كه در خصوصيات آن (از خضوع و خشوع و خوف و رجاء و عشق و جذبه و امثال آن) است، در نظر گرفته شود و بعد همان خصوصيات را با شكل و قيافه اى كه مناسبش باشد، در فعل خود منعكس كنيم. مثلا براى اين كه ذلت و حقارت قلبى خود را به پيشگاه مقدس او ارائه داده باشيم، به سجده بيفتيم و با اين عمل خارجى از حال درونى خود حكايت كنيم و يا اگر خواستيم احترام و تعظيمى كه در دل از او داريم، حكايت كنيم،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۵۰۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۵۰۷ </center>
بصورت ركوع درآئيم و چون بخواهيم حالت فدائى بودن خود را به پيشگاهش عرضه كنيم ، دور خانه اش بگرديم و چون بخواهيم او را تكبير و بزرگداشت كنيم ، ايستاده عبادتش كنيم و چون بخواهيم براى تشرف بدرگاهش خود را تطهير كنيم اين مراسم را با غسل و وضوء انجام دهيم ، و از اين قبيل تمثل هاى ديگر.
به صورت ركوع در آیيم و چون بخواهيم حالت فدایى بودن خود را به پيشگاهش عرضه كنيم، دور خانه اش بگرديم و چون بخواهيم او را تكبير و بزرگداشت كنيم، ايستاده عبادتش كنيم و چون بخواهيم براى تشرف به درگاهش خود را تطهير كنيم، اين مراسم را با غسل و وضو انجام دهيم، و از اين قبيل تمثل هاى ديگر.
<span id='link507'><span>
<span id='link507'><span>
و هيچ شكى نيست در اينكه روح و مغز عبادت بنده عبارت است از همان بندگى درونى او، و حالاتى كه در قلب نسبت به معبود دارد كه اگر آن نباشد، عبادتش روح نداشته و اصلا عبادت بشمار نمى رود وليكن در عين حال اين توجه قلبى بايد به صورتى مجسم شود و خلاصه عبادت در كمالش و ثبات و استقرار تحققش ، محتاج به اين است كه در قالبى و ريختى ممثل گردد.


آنچه گفته شد، هيچ جاى شك نيست ، حال ببينيم مشركين در عبادت چه مى كردند و اسلام چه كرده ؟ اما وثنى ها و ستاره پرستان و هر جسم پرست ديگر كه يا معبودشان انسانى از انسانها بوده ، و يا چيز ديگر، آنان لازم ميدانستند كه معبودشان در حال عبادت نزديكشان و روبرويشان باشد، لذا روبروى معبود خود ايستاده و آنرا عبادت ميكردند.
و هيچ شكى نيست در اين كه روح و مغز عبادت بنده، عبارت است از: همان بندگى درونى او، و حالاتى كه در قلب نسبت به معبود دارد كه اگر آن نباشد، عبادتش روح نداشته و اصلا عبادت به شمار نمى رود، وليكن در عين حال اين توجه قلبى بايد به صورتى مجسم شود و خلاصه عبادت در كمالش و ثبات و استقرار تحققش، محتاج به اين است كه در قالبى و ريختى ممثل گردد.
 
آنچه گفته شد، هيچ جاى شك نيست. حال ببينيم مشركان در عبادت چه مى كردند و اسلام چه كرده؟ اما وثنى ها و ستاره پرستان و هر جسم پرست ديگر كه يا معبودشان انسانى از انسان ها بوده و يا چيز ديگر، آنان لازم می دانستند كه معبودشان در حال عبادت نزديكشان و روبرويشان باشد. لذا روبروى معبود خود ايستاده و آن را عبادت می كردند.


ولى دين انبياء و مخصوصا دين اسلام كه فعلا گفتگوى ما درباره آنست ، (و گفتگوى از آن ، از ساير اديان نيز هست ، چون اسلام همه انبياء را تصديق كرده )، علاوه بر اينكه همانطور كه گفتيم : مغز عبادت و روح آنرا همان حالات درونى دانسته ، براى مقام تمثل آن حالات نيز طرحى ريخته و آن اينست كه كعبه را قبله قرار داده و دستور داده كه تمامى افراد در حال نماز كه هيچ مسلمانى در هيچ نقطه از روى زمين نمى تواند آن را ترك كند، رو بطرف آن بايستند و نيز از ايستادن رو بقبله و پشت كردن بدان در احوالى نهى فرموده و در احوالى ديگر آنرا نيكو شمرده است .
ولى دين انبياء و مخصوصا دين اسلام كه فعلا گفتگوى ما درباره آن است، (و گفتگوى از آن، از ساير اديان نيز هست. چون اسلام همه انبياء را تصديق كرده)، علاوه بر اين كه همان طور كه گفتيم: مغز عبادت و روح آن را همان حالات درونى دانسته، براى مقام تمثل آن حالات نيز طرحى ريخته و آن، اين است كه كعبه را قبله قرار داده و دستور داده كه تمامى افراد در حال نماز كه هيچ مسلمانى در هيچ نقطه از روى زمين نمى تواند آن را ترك كند، رو به طرف آن بايستند و نيز از ايستادن رو به قبله و پشت كردن بدان در احوالى نهى فرموده و در احوالى ديگر آن را نيكو شمرده است.


و به اين وسيله قلبها را با توجه بسوى خدا كنترل نموده ، تا در خلوت و جلوتش در قيام و قعودش ، در خواب و بيداريش ، در عبادت و مراسمش ، حتى درپست ترين حالات و زشت ترينش ، پروردگار خود را فراموش نكند، اين است فائده تشريع قبله از نظر فردى .
و به اين وسيله، قلب ها را با توجه به سوى خدا كنترل نموده، تا در خلوت و جلوتش در قيام و قعودش، در خواب و بيداريش، در عبادت و مراسمش، حتى درپست ترين حالات و زشت ترينش، پروردگار خود را فراموش نكند. اين است فایده تشريع قبله از نظر فردى.


{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۴۱ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۴۳}}
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۴۱ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۴۳}}


[[رده:تفسیر المیزان]]
[[رده:تفسیر المیزان]]
۲۰٬۸۸۷

ویرایش