گمنام

تفسیر:المیزان جلد۶ بخش۳۹: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۶۳: خط ۶۳:
<span id='link244'><span>
<span id='link244'><span>


==سلطنت حقيقى و مالكيت واقعى پروردگار منشاء وجوب انقياد موجودات در برابر اراده اواست ==
و همين سلطنت حقيقى و مالكيت واقعى پروردگار، منشأ وجوب انقياد موجودات و مخصوصا آدميان در برابر اراده تشريعى او و دستوراتى است كه خداوند برايشان مقرر فرموده. چه دستوراتى كه درباره كيفيت عبادت و سنتش داده، و چه قوانينى كه باعث صلاح امر آنان و مايه سعادت دنيا و آخرت شان می باشد، جعل فرموده.
و همين سلطنت حقيقى و مالكيت واقعى پروردگار منشاء وجوب انقياد موجودات و مخصوصا آدميان در برابر اراده تشريعى او و دستوراتى است كه خداوند بر ايشان مقرر فرموده ، چه دستوراتى كه درباره كيفيت عبادت و سنتش داده و چه قوانينى كه باعث صلاح امر آنان و مايه سعادت دنيا و آخرت شان ميباشد جعل فرموده .
 
خلاصه اينكه صاحبان عقل از انس و جن و ملك همه ملك خدايند و خدا هم مالك تكوينى و به وجود آورنده ايشان است و به همين جهت همه بندگان او ذليل و زبون حكم و قضاى اويند، چه او را بشناسند چه نشناسند و چه اينكه تكاليفش را اطاعت كنند و چه اطاعت نكنند و هم مالك تشريعى ايشان است ، مالكيتى كه به او حق مى دهد همه را به اطاعت خود در آورد، و همه را محكوم به تقوا و عبادت خود كند، و فرق اين مالكيت و مولويت از نظر حكم با مالكيت و مولويتى كه در ميان ما مردم معمول و دائر است و همچنين فرق آن بندگى و عبوديت با بندگى و بردگى افراد بشر نسبت به يكديگر اين است كه از آنجائى كه خداى سبحان مالك تكوينى و على الاطلاق است و كسى جز او مالك نيست از اين جهت جايز نيست كه در مرحله عبوديت تشريعى - نه تكوينى - كسى جز او پرستش شود،
خلاصه اين كه: صاحبان عقل از انس و جن و مَلَك، همه مِلك خدايند و خدا هم، مالك تكوينى و به وجود آورندۀ ايشان است و به همين جهت، همۀ بندگان او، ذليل و زبون حكم و قضاى اويند. چه او را بشناسند، چه نشناسند، و چه اين كه تكاليفش را اطاعت كنند و چه اطاعت نكنند. و هم مالك تشريعى ايشان است، مالكيتى كه به او حق مى دهد همه را به اطاعت خود در آورد، و همه را به تقوا و عبادت خود محکوم كند.
 
و فرق اين مالكيت و مولويت از نظر حكم، با مالكيت و مولويتى كه در ميان ما مردم معمول و دائر است و همچنين فرق آن بندگى و عبوديت با بندگى و بردگى افراد بشر نسبت به يكديگر، اين است كه از آن جایى كه خداى سبحان، مالك تكوينى و على الاطلاق است و كسى جز او، مالك نيست، از اين جهت جايز نيست كه در مرحله عبوديت تشريعى - نه تكوينى - كسى جز او پرستش شود.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۹۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۹۰ </center>
چنانكه خودش فرمود: «'''و قضى ربك ان لا تعبدوا الا اياه '''» به خلاف ساير مولاها كه اطاعت كردن و فرمان بردارى آنان به استحقاق ذاتى شان نيست ، بلكه به خاطر مالكيت شان مى باشد و مالكيت شان هم ذاتى نيست ، بلكه مالكيت اينجا به معنى غلبه بر ديگران به سببى از اسباب است .
چنان كه خودش فرمود: «وَ قَضَى رَبُّكَ أن لَا تَعبُدُوا إلَّا إيَّاهُ»، به خلاف ساير مولاها، كه اطاعت كردن و فرمانبردارى آنان، به استحقاق ذاتى شان نيست، بلكه به خاطر مالكيت شان مى باشد و مالكيت شان هم، ذاتى نيست، بلكه مالكيت اين جا، به معناى غلبه بر ديگران به سببى از اسباب است.
 
فرق ديگر اين دو سنخ مالكيت، اين است كه: خداى تعالى، از اين جهت كه در بندگان مملوكش، كسى و چيزى نيست كه مملوك او نباشد و خلاصه چنان نيست كه بعضى در هستى خود، مملوك او باشند و بعضى نباشند، بلكه تمامى موجودات از جهت ذاتشان و صفات و احوال و اعمالشان مملوك تكوينى اويند، از اين جهت، خداى تعالى، مالك تشريعى به تمام معناى آنان نيز هست. و لذا به بندگى دائمى آنان و عبوديتى كه جميع شؤون آنان را فراگيرد، حكم كرده، و ديگر نمى توانند بعضى از عبادت خود را براى خدا و بعضى را براى غير خدا انجام دهند. به خلاف مالكيت و بندگى دائر در بين افراد بشر، كه در اين مالكيت، مالك نمى تواند هر رقم تصرفى كه مى خواهد در عبد خود بكند. چون مالك به تمام معنا و مالك جميع شؤون عبد نيست. (دقت فرمایيد).


فرق ديگر اين دو سنخ مالكيت اين است كه خداى تعالى از اين جهت كه در بندگان مملوكش كسى و چيزى نيست كه مملوك او نباشد و خلاصه چنان نيست كه بعضى در هستى خود مملوك او باشند و بعضى نباشند، بلكه تمامى موجودات از جهت ذاتشان و صفات و احوال و اعمالشان مملوك تكوينى اويند، از اين جهت خداى تعالى مالك تشريعى به تمام معناى آنان نيز هست ، و لذا به بندگى دائمى آنان و عبوديتى كه جميع شوون آنان را فرا گيرد حكم كرده ، و ديگر نمى توانند بعضى از عبادت خود را براى خدا و بعضى را براى غير خدا انجام دهند. به خلاف مالكيت و بندگى دائر در بين افراد بشر كه در اين مالكيت مالك نمى تواند هر رقم تصرفى كه مى خواهد در عبد خود بكند، چون مالك به تمام معنا و مالك جميع شوون عبد نيست (دقت فرمائيد).
و اين، همان معنایى است كه امثال آيه: «مَا لَكُم مِن دُونِهِ مِن وَلِىٍّ وَ لَا شَفِيعٍ»، و آيه: «وَ هُوَ اللهُ لَا إلَهَ إلَّا هُوَ لَهُ الحَمدُ فِى الأُولَى وَ الآخِرَةِ وَ لَهُ الحُكمُ»، و آيه: «يُسَبِّحُ لِلّهِ مَا فِى السَّمَاوُاتِ وَ مَا فِى الأرضِ لَهُ المُلكُ وَ لَهُ الحَمدُ وَ هُوَ عَلَى كُلِّ شَئٍ قَدِيرٌ»، اطلاقش بر آن دلالت می كند.  


و اين همان معنائى است كه امثال آيه : «'''ما لكم من دونه من ولى و لا شفيع '''» و آيه «'''و هو الله لا اله الا هو له الحمد فى الاولى و الاخره و له الحكم '''» و آيه «'''يسبح لله ما فى السموات و ما فى الارض له الملك و له الحمد و هو على كل شى ء قدير'''» اطلاقش بر آن دلالت ميكند، و به هر تقدير روشن شد كه عبوديتى كه نسبت به خداى تعالى معتبر است همان معنائى است كه از تجزيه و تحليل و عبوديت معتبر بين عقلا در مجتمع انسانى شان گرفته مى شود.
و به هر تقدير، روشن شد كه: عبوديتى كه نسبت به خداى تعالى معتبر است، همان معنایى است كه از تجزيه و تحليل و عبوديت معتبر بين عقلا در مجتمع انسانى شان گرفته مى شود.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۹۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۹۱ </center>
خلاصه كلام اينكه اين عبوديت معنائى است كه ريشه آن در مجتمعات بشرى نيز هست ، اكنون بايد در اين ريشه بحث و نظر كرد و ديد كه به چه جهت بعضى از افراد بشر بعضى ديگر را بنده خود گرفته اند؟
خلاصه كلام اين كه: اين عبوديت، معنایى است كه ريشه آن، در مجتمعات بشرى نيز هست. اكنون بايد در اين ريشه بحث و نظر كرد و ديد كه به چه جهت، بعضى از افراد بشر، بعضى ديگر را بندۀ خود گرفته اند؟
<span id='link245'><span>
<span id='link245'><span>
==برده گيرى و اسباب آن ==
==برده گيرى و اسباب آن ==
۲ - برده گيرى و اسباب آن : تا آنجا كه تاريخ بشريت نشان مى دهد از زمانهاى قديم تا حدود هفتاد سال قبل مساءله برده گيرى و خريد و فروش ‍ افرادى از جنس بشر به نام غلام و كنيز مساءله اى دائر و معروف در بين مجتمعات بشرى بوده ، و شايد امروزه هم در بين بعضى از قبائل دور افتاده و عقب مانده آفريقا و آسيا معمول باشد، و اين مساءله همانطور كه گفتيم آنقدر سابقه دار و قديمى است كه نمى توان ابتدائى تاريخى براى آن پيدا كرد، ولى تاريخ اين معنا را نشان مى دهد كه مساءله بردگى داراى نظام مخصوصى در ميان همه ملتها بوده و مقررات مخصوصى داشته است .
۲ - برده گيرى و اسباب آن : تا آنجا كه تاريخ بشريت نشان مى دهد از زمانهاى قديم تا حدود هفتاد سال قبل مساءله برده گيرى و خريد و فروش ‍ افرادى از جنس بشر به نام غلام و كنيز مساءله اى دائر و معروف در بين مجتمعات بشرى بوده ، و شايد امروزه هم در بين بعضى از قبائل دور افتاده و عقب مانده آفريقا و آسيا معمول باشد، و اين مساءله همانطور كه گفتيم آنقدر سابقه دار و قديمى است كه نمى توان ابتدائى تاريخى براى آن پيدا كرد، ولى تاريخ اين معنا را نشان مى دهد كه مساءله بردگى داراى نظام مخصوصى در ميان همه ملتها بوده و مقررات مخصوصى داشته است .
۲۰٬۱۷۵

ویرایش