گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۰ بخش۱۷: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۴۹: خط ۴۹:


==معناى اين كه آيات قرآن محكم بود و مفصل گشت  ==
==معناى اين كه آيات قرآن محكم بود و مفصل گشت  ==
مقابله اى كه در اين آيه بين احكام آيات قرآن و بين تفصيل آن واقع شده - با در نظر گرفتن اينكه كلمه تفصيل به معناى ايجاد فصل بين اجزاى يك چيزى است كه اجزائش متصل به هم بوده اند، و به معناى جدا جدا كردن امورى در هم فرو رفته است - خود دليل است بر اينكه منظور از احكام آيات ، ربط بعضى از آيات جدا شده از يكديگر به هم ، و ارجاع آيات آخر آن به اولش مى باشد بگونه اى كه بازگشت همه به امر واحد بسيطى است كه داراى اجزاء و ابعاض نمى باشد.
«'''الر كِتَابٌ أُحْكِمَت آيَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَت مِن لَّدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ'''»:


و معلوم است كه اگر كتابى داراى چنين احكام و چنين تفصيلى باشد، قطعا از جهت معانى و مضامينى است كه كتاب ، مشتمل بر آن است نه از جهت الفاظ آن و يا چيز ديگر، و نيز معلوم است كه حال معانى در احكام و تفصيل و در اتحاد و اختلاف غير حال اعيان خارجى است (احكام در اعيان خارجى مثلا در يك ماشين محكم و يا ساختمان محكم يك معنا دارد، و در معانى و مطالبى كه در يك كتاب آمده معناى ديگرى دارد). معانى بسيارى كه در يك كتاب آمده اگر كتابى محكم و در عين حال فصل فصل باشد همه آن فصلها به اصلى واحد بر مى گردد، و اگر معانى بسيارى به يك اصل واحد برگردد، آن اصل واحد اصلى خواهد بود محفوظ در ميان تمامى آن فصلهاى جدا از هم ، اصلى خواهد بود كه در عين واحد بودنش اگر شكافته شود به صورت همان تفاصيل در مى آيد، و اگر آن تفاصيل فشرده شود به صورت همان اصل واحد بر مى گردد، و همه اين واقعيات روشن است و هيچ شكى در آن نيست .
مقابله اى كه در اين آيه، بين احكام آيات قرآن و بين تفصيل آن واقع شده - با در نظر گرفتن اين كه كلمه «تفصيل»، به معناى ايجاد فصل بين اجزاى يك چيزى است كه اجزائش متصل به هم بوده اند، و به معناى جدا جدا كردن امورى در هم فرو رفته است - خود دليل است بر اين كه منظور از احكام آيات، ربط بعضى از آيات جدا شده از يكديگر به هم، و ارجاع آيات آخر آن به اولش مى باشد، به گونه اى كه بازگشت همه، به امر واحد بسيطى است كه داراى اجزاء و ابعاض نمى باشد.


و بر اين اساس ، اينكه فرموده «'''آيات اين كتاب در آغاز محكم بود و سپس مفصل شد'''» معنايش اينست كه آيات كريمه قرآن با همه اختلافى كه در مضامين و با همه تشتتى كه در مقاصد آنها است به يك معناى بسيط (بدون جزء و بعض ) بر مى گردد، و همه غرض واحدى را دنبال مى كنند، غرضى را كه در آن نه كثرت است و نه تشتت ، به نحوى كه هر آيه از آيات آن در عين اينكه مطلب خود را بيان مى كند، در عين حال غرضى را در نظر دارد كه چون روح در كالبد آن آيه و همه آيات دويده است ، و حقيقتى را افاده مى كند كه همه آيات قرآن در مقام افاده آن حقيقت مى باشند.
و معلوم است كه اگر كتابى داراى چنين احكام و چنين تفصيلى باشد، قطعا از جهت معانى و مضامينى است كه كتاب، مشتمل بر آن است، نه از جهت الفاظ آن و يا چيز ديگر.
 
و نيز معلوم است كه حال معانى در احكام و تفصيل و در اتحاد و اختلاف، غير حال اعيان خارجى است. (احكام، در اعيان خارجى، مثلا در يك ماشين محكم و يا ساختمان محكم يك معنا دارد، و در معانى و مطالبى كه در يك كتاب آمده، معناى ديگرى دارد).
 
معانى بسيارى كه در يك كتاب آمده، اگر كتابى محكم و در عين حال فصل فصل باشد، همه آن فصل ها، به اصلى واحد بر مى گردد، و اگر معانى بسيارى به يك اصل واحد برگردد، آن اصل واحد، اصلى خواهد بود محفوظ در ميان تمامى آن فصل هاى جدا از هم، اصلى خواهد بود كه در عين واحد بودنش، اگر شكافته شود به صورت همان تفاصيل در مى آيد. و اگر آن تفاصيل فشرده شود، به صورت همان اصل واحد بر مى گردد، و همه اين واقعيات روشن است و هيچ شكى در آن نيست.
 
و بر اين اساس، اين كه فرموده: «آيات اين كتاب در آغاز محكم بود و سپس مفصل شد»، معنايش اين است كه:
 
آيات كريمه قرآن، با همه اختلافى كه در مضامين و با همه تشتتى كه در مقاصد آن ها است، به يك معناى بسيط (بدون جزء و بعض) بر مى گردد، و همه غرض واحدى را دنبال مى كنند. غرضى را كه در آن، نه كثرت است و نه تشتت، به نحوى كه هر آيه از آيات آن، در عين اين كه مطلب خود را بيان مى كند، در عين حال غرضى را در نظر دارد، كه چون روح در كالبد آن آيه و همه آيات دويده است، و حقيقتى را افاده مى كند كه همه آيات قرآن در مقام افاده آن حقيقت مى باشند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۲۰۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۲۰۳ </center>
پس ، اين كتاب كريم با تشتت آيات و تفرق ابعاضش جز يك غرض را دنبال نمى كند، غرض واحدى كه در هر موردى شكلى خاص به خود مى گيرد، در يك مورد اصلى دينى ، و در موردى ديگر حكمى اخلاقى ، و در جائى ديگر حكمى شرعى و يا سياسى و يا قضائى و يا غير آن است ، بطورى كه هر قدر از ريشه به سوى شاخه و از شاخه به شاخهه اى باريك تر برده شود از آن معناى واحد محفوظ خارج نگشته و آن غرض ‍ اصلى گم نمى شود.  
پس اين كتاب كريم، با تشتت آيات و تفرق ابعاضش، جز يك غرض را دنبال نمى كند، غرض واحدى كه در هر موردى شكلى خاص به خود مى گيرد، در يك مورد اصلى دينى، و در موردى ديگر حكمى اخلاقى، و در جایى ديگر حكمى شرعى و يا سياسى و يا قضایى و يا غير آن است، به طورى كه هر قدر از ريشه به سوى شاخه و از شاخه به شاخه هاى باريكتر برده شود، از آن معناى واحد محفوظ خارج نگشته و آن غرض ‍اصلى گم نمى شود.
 
پس آن ريشه، اصلى است واحد كه وقتى تجزيه و تركيب مى شود، به صورت يك يك آن اجزاء و تفاصيل عقايد و اخلاق و اعمال در مى آيد، و آن عقايد و اخلاق و اعمال، وقتى تحليل مى شود به شكل آن ريشه اصلى و آن روح دويده، در همه آن ها در مى آيد.  


پس آن ريشه ، اصلى است واحد كه وقتى تجزيه و تركيب مى شود به صورت يك يك آن اجزاء و تفاصيل عقايد و اخلاق و اعمال در مى آيد، و آن عقايد و اخلاق و اعمال وقتى تحليل مى شود به شكل آن ريشه اصلى و آن روح دويده در همه آنها در مى آيد. و بنابراين ، توحيد خداى تعالى اگر آنطور كه لايق ساحت قدس و عزت و كبريايى او است در نظر گرفته شود، آن توحيد در مقام اعتقاد مثلا به صورت اثبات اسماء و صفات حسناى الهى و اعتقاد داشتن به آنها در مى آيد، و در مقام اخلاق ، آدمى را متخلق به اخلاق كريمه اى از قبيل رضا، تسليم ، شجاعت ، عفت ، سخاء و... و مبراى از صفات رذيله مى سازد، و در مرحله عمل وادار به اعمال صالح و تقواى از محرمات الهى مى كند.
بنابراين، توحيد خداى تعالى، اگر آن طور كه لايق ساحت قدس و عزت و كبريايى او است، در نظر گرفته شود، آن توحيد در مقام اعتقاد مثلا به صورت اثبات اسماء و صفات حسناى الهى و اعتقاد داشتن به آن ها در مى آيد، و در مقام اخلاق، آدمى را متخلق به اخلاق كريمه اى از قبيل رضا، تسليم، شجاعت، عفت، سخاء و... و مبراى از صفات رذيله مى سازد، و در مرحله عمل، به اعمال صالح و تقواى از محرمات الهى وادار مى كند.


و اگر خواستى مى توانى اينطور بگوئى كه : توحيد خالص باعث مى شود آدمى در هر يك از مراتب عقايد و اخلاق و اعمال ، همان را داشته باشد كه كتاب الهى از انسانها خواسته و به آن دعوت كرده است ، همچنانكه آنچه قرآن كريم از اين مراتب و از اجزاء آن بيان كرده هيچ يك را بدون توحيد خالص تحقق پذير نمى داند.
و اگر خواستى، مى توانى اين طور بگویى كه: توحيد خالص، باعث مى شود آدمى در هر يك از مراتب عقايد و اخلاق و اعمال، همان را داشته باشد كه كتاب الهى از انسان ها خواسته و به آن دعوت كرده است، همچنان كه آنچه قرآن كريم از اين مراتب و از اجزاء آن بيان كرده، هيچ يك را بدون توحيد خالص تحقق پذير نمى داند.
<span id='link134'><span>
<span id='link134'><span>


۱۵٬۹۷۷

ویرایش