گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۱۸: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۷۸: خط ۱۷۸:
و حتى خود را مالك چيزى از نفس خود و از صفات نفسش و آثار و اعمالش نداند، و ملك - به كسر ميم و ضمّه آن - را تنها براى خدا بداند.
و حتى خود را مالك چيزى از نفس خود و از صفات نفسش و آثار و اعمالش نداند، و ملك - به كسر ميم و ضمّه آن - را تنها براى خدا بداند.


==معناى آیه: «هذا صراط على مستقيم»==
==معناى آیه: «هَذَا صِرَاطٌ عَلَىَّ مُستَقِيمٌ»==
«'''قَالَ هَذَا صِرَاطٌ عَلىَّ مُستَقِيمٌ'''»:
«'''قَالَ هَذَا صِرَاطٌ عَلىَّ مُستَقِيمٌ'''»:


ظاهر كلام به طورى كه از سياق بر مى آيد اين است كه جمله مورد بحث كنايه باشد از اين كه همه امور به دست خداست حتى شيطان هم در اين فضولى هايش بى نياز از خدا نيست، همچنان كه اگر دريا به دريانورد بگويد راه تو بر پشت من است به او فهمانده كه چاره اى جز اين ندارد كه خود را مجهز به وسائل عبور از دريا بنمايد.  
ظاهر كلام، به طورى كه از سياق بر مى آيد، اين است كه: جملۀ مورد بحث، كنايه باشد از اين كه همه امور به دست خداست، حتى شيطان هم در اين فضولى هايش، بى نياز از خدا نيست. همچنان كه اگر دريا به دريانورد بگويد: «راه تو، بر پشت من است»، به او فهمانده كه چاره اى جز اين ندارد كه خود را مجهز به وسائل عبور از دريا بنمايد.  


و همچنين اگر كوه به كوهنورد بگويد راه تو منحصرا بر پشت من است، به او فهمانده كه بايد وسائل عبور از قله هاى بلند و كوره راههاى تنگ را فراهم نمايد، همچنين بر خدا بودن راه شيطان معنايش اين است كه راه شيطان هم مانند همه امور از هر جهت موقوف به حكم و قضاى خداست. او است كه هر چيزى از ناحيه اش آغاز مى گردد و به سويش انجام مى پذيرد، پس هيچ امرى نيست مگر اين كه او رب و قيوم بر آن است.
و همچنين، اگر كوه به كوهنورد بگويد: «راه تو منحصرا بر پشت من است»، به او فهمانده كه بايد وسائل عبور از قله هاى بلند و كوره راه هاى تنگ را فراهم نمايد. همچنين بر خدا بودن راه شيطان، معنايش اين است كه راه شيطان هم، مانند همه امور از هر جهت، موقوف به حكم و قضاى خداست. اوست كه هر چيزى از ناحيه اش آغاز مى گردد و به سويش انجام مى پذيرد. پس هيچ امرى نيست مگر اين كه او، ربّ و قيّوم بر آن است.


و نيز از ظاهر سياق بر مى آيد كه هذا صراط اشاره به كلام ابليس است كه گفت: «لاغوينهم اجمعين الا عبادك منهم المخلصين»، چون ابليس ‍با اين كلامش كه: به زودى از بشر انتقام مى گيرم و با تزيين و اغواء، سلطه خود را بر همه آنان مى گسترانم ، به طورى كه جز عده قليلى رهايى نداشته باشند، چنين اظهار كرد كه او به زودى نسبت به آنچه كه تصميم گرفته مستقل و بى نياز از خدا خواهد شد، و خواستش بر خواست خدا پيشى خواهد گرفت ، چون خدا از خلقت انسانها اين را خواسته بود كه خليفه خود در زمينشان نموده و ايشان را بندگان خود كند، ولى او مى خواهد نگذارد اين خواسته خدا صورت بندد. و جمله «و لا تجد اكثرهم شاكرين» اشاره روشنى به اين معنا دارد.
و نيز، از ظاهر سياق بر مى آيد كه «هَذَا صِرَاطٌ»، اشاره به كلام ابليس است كه گفت: «لَأُغوِيَنَّهُم أجمَعِينَ إلّا عِبَادَكَ مِنهُمُ المُخلَصِين». چون ابليس ‍با اين كلامش كه: «به زودى از بشر انتقام مى گيرم و با تزيين و اغواء، سلطه خود را بر همه آنان مى گسترانم، به طورى كه جز عدّۀ قليلى رهايى نداشته باشند»، چنين اظهار كرد كه او به زودى نسبت به آنچه كه تصميم گرفته، مستقل و بى نياز از خدا خواهد شد، و خواستش بر خواست خدا پيشى خواهد گرفت. چون خدا از خلقت انسان ها اين را خواسته بود كه خليفه خود در زمين شان نموده و ايشان را بندگان خود كند، ولى او مى خواهد نگذارد اين خواسته خدا صورت بندد. و جملۀ «وَ لَا تَجِدُ أكثَرَهُم شَاكِرِين»، اشاره روشنى به اين معنا دارد.


خداى تعالى در قبال اين اظهار پاسخ داده است كه: آنچه گفتى كه به زودى همه آنها را گمراه مى كنى، و آنچه كه استثناء نمودى و چنين اظهار نمودى كه به زودى مستقل مى شوى، و همه اين كارها را به حول و قوه و مشيت خود می كنى سخت اشتباه كرده اى، زيرا غير من كسى مستقل نيست، و كسى جز من مالك اين تصرفات و حاكم در آن نيست، از هر كسى هم كه سر زند به حكم و قضاى من است.
خداى تعالى، در قبال اين اظهار پاسخ داده است كه:  
 
آنچه گفتى كه به زودى همه آن ها را گمراه مى كنى، و آنچه كه استثناء نمودى و چنين اظهار نمودى كه به زودى مستقل مى شوى، و همه اين كارها را به حول و قوّه و مشيت خود می كنى، سخت اشتباه كرده اى. زيرا غير من، كسى مستقل نيست، و كسى جز من، مالك اين تصرفات و حاكم در آن نيست. از هر كسى هم كه سر زند، به حكم و قضاى من است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۲۴۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۲۴۵ </center>
اگر اغواء كنى به اذن من كردى و اگر نتوانى و ممنوع شوى به مشيت من ممنوع شده اى، و تو از ناحيه خود مالك هيچ چيزى نيستى. تنها مالك و اختياردار آن امورى هستى كه من مالكت كرده ام، و آنچه كه من قضائش را رانده باشم، و من چنين رانده ام كه تو نسبت به بندگان من هيچ كار نتوانى بكنى، مگر تنها آن هايى كه پيروی ات كنند...
اگر اغواء كنى، به اذن من كردى و اگر نتوانى و ممنوع شوى، به مشيّت من ممنوع شده اى، و تو از ناحيه خود، مالك هيچ چيزى نيستى. تنها مالك و اختياردار آن امورى هستى كه من مالكت كرده ام، و آنچه كه من قضائش را رانده باشم، و من چنين رانده ام كه تو نسبت به «بندگان من»، هيچ كار نتوانى بكنى، مگر تنها آن هايى كه پيروی ات كنند...




۱۹٬۲۲۳

ویرایش