گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۲۹: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
 
خط ۱۷۱: خط ۱۷۱:
<span id='link259'><span>
<span id='link259'><span>


==گردش سايه اشياء نشانه خضوع و سجود موجودات در برابر خداست ==
==گردش سايه اشياء، نشانه سجود موجودات در برابر خداست ==
«'''أَوَ لَمْ يَرَوْا إِلى مَا خَلَقَ اللَّهُ مِن شىْءٍ يَتَفَيَّؤُا ظِلَالُهُ عَنِ الْيَمِينِ وَ الشمَائلِ سجَّداً لِّلَّهِ وَ هُمْ دَاخِرُونَ'''»:
«'''أَوَ لَمْ يَرَوْا إِلى مَا خَلَقَ اللَّهُ مِن شئٍ يَتَفَيَّؤُا ظِلَالُهُ عَنِ الْيَمِينِ وَ الشَّمَائلِ سُجَّداً لِّلَّهِ وَ هُمْ دَاخِرُونَ'''»:


مراد از «رؤيت» در اين آيه رؤ يت بصرى و نظرى حسى و ديدن موجودات جسمانى است، چون عنايت به اين است كه نظرها را متوجه اجسام سايه دار كند نه خود سايه.
مراد از «رؤيت» در اين آيه، رؤيت بصرى و نظرى حسّى و ديدن موجودات جسمانى است. چون عنايت به اين است كه نظرها را متوجه اجسام سايه دار كند، نه خود سايه.


و «تفيؤ» از «فى ء» به معناى سايه در هنگام برگشت است، و لذا گويند كلمه «ظل» به معناى سايه اول روز، و كلمه «فى ء» به معناى سايه بعد از ظهر تا آخر روز است، و ظاهرا همانطور كه گذشت ظل اعم از فى ء است، و آيه هم آن را تاييد مى كند، پس تفيؤ به معناى بازگشت سايه است در بعد از ظهر.
و «تفيّؤ» از «فئ»، به معناى سايه در هنگام برگشت است، و لذا گويند كلمۀ «ظلّ»، به معناى سايه اول روز، و كلمۀ «فئ»، به معناى سايه بعد از ظهر، تا آخر روز است. و ظاهرا همان طور كه گذشت، «ظلّ»، اعم از «فئ» است، و آيه هم آن را تأييد مى كند. پس «تفيّؤ»، به معناى بازگشت سايه است در بعد از ظهر.


و كلمه «شمائل» جمع «شمال» (چپ) و مقابل يمين (راست) است، و جمع آوردن آن با اينكه طرف چپ يكى است به اعتبار اين بوده كه تمامى سمت هاى مفروض كه پشت سر و طرف چپ قرار بگيرند همه را چپ حساب كرده، و در مقابل همه آن ها را، راست قرار داده چنان كه اگر شى ء واحد را صاحب سايه هاى چند دانسته به همين اعتبار است كه سايه هاى طرف راست و چپ را سايه اى جداگانه اعتبار كرده و به اين اعتبار كه يك چيز را چند چيز حساب كرده كه داراى چند طرف چپ باشند،
و كلمۀ «شَمَائِل»، جمع «شِمال» (چپ)، و مقابل يمين (راست) است، و جمع آوردن آن، با اين كه طرف چپ يكى است، به اعتبار اين بوده كه تمامى سمت هاى مفروض كه پشت سر و طرف چپ قرار بگيرند، همه را چپ حساب كرده، و در مقابل همه آن ها را، راست قرار داده، چنان كه اگر شئ واحد را صاحب سايه هاى چند دانسته، به همين اعتبار است كه سايه هاى طرف راست و چپ را، سايه اى جداگانه اعتبار كرده و به اين اعتبار كه يك چيز را چند چيز حساب كرده، كه داراى چند طرف چپ باشند،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۸۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۸۴ </center>
نه اين كه لفظ «شى ء» را مفرد آورده و معنا را جمع اعتبار كرده باشد؛ و كلمه «دخور» به معناى خضوع و ذلت است.
نه اين كه لفظ «شئ» را مفرد آورده و معنا را جمع اعتبار كرده باشد. و كلمه «دُخُور»، به معناى خضوع و ذلت است.


و اين كه مراد از رؤيت، رؤيت بصرى حسى است خود قرينه است بر اين كه مراد از «ما خلق الله من شىء» با در نظر گرفتن اين كه كلمه «من شى ء» بيان «ما خلق الله» است همان موجودات ديدنى و محسوس است.  
و اين كه مراد از «رؤيت»، رؤيت بصرى حسى است، خود قرينه است بر اين كه مراد از «مَا خَلَقَ اللهُ مِن شَئ»، با در نظر گرفتن اين كه كلمۀ «مِن شَئ»، بيان «مَا خَلَقَ الله» است، همان موجودات ديدنى و محسوس است.  


چيزى كه هست اين است كه بسيارى از آنها كه ديدنى هستند سايه ندارند، ولى جمله «يتفيؤا ظلاله» مطلب را منحصر در سايه دارها كرده، مانند: كوه ها و درختان و ساختمان ها و اجسام بر آمده از زمين پس كسى اشكال نكند كه ما خلق الله مخصوصا بعد از بيان آن با «شى ء» ديگر ملازم با سايه نيست مانند: ستارگان نورانى، اجسام شفاف مثل شيشه، و نيز اعراض اجسام، مثل رنگ و غير آن.
چيزى كه هست، اين است كه بسيارى از آن ها كه ديدنى هستند، سايه ندارند، ولى جملۀ «يَتَفَيّؤُا ظِلَالُهُ»، مطلب را منحصر در سايه دارها كرده. مانند: كوه ها و درختان و ساختمان ها و اجسام بر آمده از زمين. پس كسى اشكال نكند كه «مَا خَلَقَ اللهُ»، مخصوصا بعد از بيان آن با «شَئ»، ديگر ملازم با سايه نيست، مانند: ستارگان نورانى، اجسام شفاف مثل شيشه، و نيز اعراض اجسام، مثل رنگ و غير آن.


بعضى اين اشكال را پذيرفته و در دفع آن ، جمله «يتفيوا ظلاله...» را وصف كلمه «شىء» قرار داده اند، تا در نتيجه خصوص سايه دارها مورد سخن باشد، و اين توجيه خالى از وجه نيست.
بعضى اين اشكال را پذيرفته و در دفع آن، جملۀ «يَتَفَيّؤُا ظِلَالُهُ...» را، وصف كلمۀ «شَئ» قرار داده اند، تا در نتيجه، خصوص سايه دارها مورد سخن باشد، و اين توجيه خالى از وجه نيست.


آيه شريفه مى خواهد مشركين را كه منكر توحيد و نبوتند راهنمايى كند به اينكه در حال اجسام سايه دار كه سايه از چپ و راستش دور مى زند نظر كنند، چون اين حال سجود و خضوع در برابر عظمت و كبرياى خدا را مجسم مى كند، و همچنين سجود تمامى موجودات زمينى و آسمانى از جنبندگان و ملائكه.
آيه شريفه، مى خواهد مشركان را كه منكر توحيد و نبوت اند، راهنمايى كند به اين كه در حال اجسام سايه دار كه سايه از چپ و راستش دور مى زند، نظر كنند. چون اين حال سجود و خضوع در برابر عظمت و كبرياى خدا را مجسم مى كند، و همچنين سجود تمامى موجودات زمينى و آسمانى، از جنبندگان و ملائكه.


پس همه اينها در برابر خدا خاضع و ذاتا در برابر امر او منقاد و فرمان بردارند و خضوع و ذلت خود را به اين نحو از عبادات تكوينى اظهار مى دارند.
پس همه اين ها، در برابر خدا، خاضع و ذاتا در برابر امر او، منقاد و فرمانبردارند، و خضوع و ذلت خود را، به اين نحو از عبادات تكوينى اظهار مى دارند.


و اين روشن ترين ادله است بر اينكه در عالم ، اله و معبودى يكتاست، و او خداى سبحان است، و يكى از حقوق وى بر خلائق اين است كه بر او سجده كنند، و در برابر امر او خاضع باشند، و همين سجده و خضوع عبارت از توحيد و نبوتى است كه مشركين آن را انكار مى كردند.  
و اين روشن ترين ادلّه است بر اين كه در عالَم، إله و معبودى يكتاست، و او، خداى سبحان است، و يكى از حقوق وى بر خلائق، اين است كه بر او سجده كنند، و در برابر امر او، خاضع باشند، و همين سجده و خضوع، عبارت از توحيد و نبوتى است كه مشركان، آن را انكار مى كردند.  


آرى مگر توحيد غير از اذعان به اين كه خداى سبحان الهى است كه واجب است در برابرش خاضع شد و با ذلت متوجهش گشت چيز ديگرى است؟ و مگر دين كه دعوت انبياء متضمن آن است غير از خضوع و انقياد در برابر امر او معناى ديگرى دارد؟  
آرى، مگر توحيد غير از اذعان به اين كه خداى سبحان، الهى است كه واجب است در برابرش خاضع شد و با ذلت، متوجهش گشت، چيز ديگرى است؟ و مگر دين، كه دعوت انبياء متضمن آن است، غير از خضوع و انقياد در برابر امر او، معناى ديگرى دارد؟  


پس چرا مشركين آن را انكار مى كنند با اين كه مى بينند و مى دانند كه آنچه در روى زمين در اجسام سايه دار هست همه در برابر او سجده مى كنند، و آنچه در آسمانها و زمين از ملائكه و موجودات هست همه ساجد و منقاد امر اويند، حتى رب النوع هاى خود آنان كه ايشان آنها را الهه خود فرض كرده اند - و آن آلهه يا از ملائكه ، يا از جن و يا از كملين بشر هستند - و همه در برابر او خاضع اند.
پس چرا مشركان آن را انكار مى كنند، با اين كه مى بينند و مى دانند كه آنچه در روى زمين در اجسام سايه دار هست، همه در برابر او سجده مى كنند، و آنچه در آسمان ها و زمين، از ملائكه و موجودات هست، همه ساجد و منقاد امر اويند. حتى ربّ النوع هاى خود آنان، كه ايشان آن ها را الهه خود فرض كرده اند - و آن آلهه يا از ملائكه، يا از جنّ و يا از كمّلين بشر هستند - و همه در برابر او خاضع اند.


<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۸۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۸۵ </center>
پس معناى آيه (و خدا داناتر است) اين است كه آيا اين مشركين كه منكر توحيد ربوبيت و منكر دعوت انبياء هستند به مخلوقات خدا و اين اجسام كه از زمين سر بر آورده اند از قبيل كوهها و ساختمانها و درختان و يا هر جسمى كه بر زمين نصب شده كه سايه اش در پيرامونش آمد و شد مى كند نظر نمى كنند كه با گرداندن سايه ها از چپ و راست در برابر خدا سجده مى كنند، و از در تذلل و اظهار خضوع و تعبد سايه خود را به زمين مى اندازند.
پس معناى آيه (و خدا داناتر است) اين است كه:


ما سابقا در ذيل آيه شريفه «و ظلالهم بالغدو و الاصال» در جلد يازدهم اين كتاب در پيرامون معناى سجده سايه بحث نموديم.
آيا اين مشركان كه منكر توحيد ربوبيت و منكر دعوت انبياء هستند، به مخلوقات خدا و اين اجسام كه از زمين سر بر آورده اند، از قبيل كوه ها و ساختمان ها و درختان و يا هر جسمى كه بر زمين نصب شده، كه سايه اش در پيرامونش آمد و شد مى كند، نظر نمى كنند، كه با گرداندن سايه ها از چپ و راست، در برابر خدا سجده مى كنند، و از درِ تذلّل و اظهار خضوع و تعبّد، سايه خود را به زمين مى اندازند؟
 
ما، سابقا در ذيل آيه شريفه «وَ ظِلَالُهُم بِالغُدُوِّ وَ الآصًال»، در جلد يازدهم اين كتاب، در پيرامون معناى «سجده سايه»، بحث نموديم.




۲۰٬۵۵۷

ویرایش