۲۰٬۳۹۴
ویرایش
خط ۱۷۹: | خط ۱۷۹: | ||
==نكوهش از مجادله بدون علم و از روى تقليد درباره خدا == | ==نكوهش از مجادله بدون علم و از روى تقليد درباره خدا == | ||
وَ مِنَ النَّاسِ مَن يجَدِلُ فى اللَّهِ بِغَيرِ عِلْمٍ وَ لا هُدًى وَ لا كِتَبٍ مُّنِيرٍ | «'''وَ مِنَ النَّاسِ مَن يجَدِلُ فى اللَّهِ بِغَيرِ عِلْمٍ وَ لا هُدًى وَ لا كِتَبٍ مُّنِيرٍ'''»: | ||
در اين آيه به سياق سابق برگشت شده ، كه خطاب را متوجه شخص رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى كرد، و كلمه ((مجادله (( به معناى بحث و مناظره به منظور غلبه يافتن بر خصم است ، و مقابله اى كه بين ((علم (( و ((هدى (( و ((كتاب (( انداخته ، اشاره دارد به اينكه مراد از علم آن حجتهاى عقلى است كه با تحصيل و اكتساب به دست مى آيد، و مراد از هدايت ، آن حقايقى است كه خدا از طريق وحى و يا الهام به دل انسان افاضه مى كند، و مراد از كتاب ، كتابهاى آسمانى است كه از طريق وحى و نبوت به خدا منتهى و مستند مى شود، و به همين جهت كه مستند به اوست آن را منير و روشنگر توصيف كرد، و اين سه طريق از طرق علم است كه چهارمى برايش نيست | در اين آيه به سياق سابق برگشت شده ، كه خطاب را متوجه شخص رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى كرد، و كلمه ((مجادله (( به معناى بحث و مناظره به منظور غلبه يافتن بر خصم است ، و مقابله اى كه بين ((علم (( و ((هدى (( و ((كتاب (( انداخته ، اشاره دارد به اينكه مراد از علم آن حجتهاى عقلى است كه با تحصيل و اكتساب به دست مى آيد، و مراد از هدايت ، آن حقايقى است كه خدا از طريق وحى و يا الهام به دل انسان افاضه مى كند، و مراد از كتاب ، كتابهاى آسمانى است كه از طريق وحى و نبوت به خدا منتهى و مستند مى شود، و به همين جهت كه مستند به اوست آن را منير و روشنگر توصيف كرد، و اين سه طريق از طرق علم است كه چهارمى برايش نيست | ||
و بنابراين معناى آيه اين مى شود كه : بعضى از مردم بدون هيچ يك از اين سه علم در وحدانيت خدا از حيث ربوبيت و الوهيت مجادله مى كنند، و هيچ حجت قابل اعتمادى ندارند، تنها و تنها مدركشان تقليد است | و بنابراين معناى آيه اين مى شود كه : بعضى از مردم بدون هيچ يك از اين سه علم در وحدانيت خدا از حيث ربوبيت و الوهيت مجادله مى كنند، و هيچ حجت قابل اعتمادى ندارند، تنها و تنها مدركشان تقليد است | ||
وَ إِذَا قِيلَ لهَُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ ءَابَاءَنَا ... | |||
«'''وَ إِذَا قِيلَ لهَُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ ءَابَاءَنَا ...'''»: | |||
ضميرهاى جمع همه به كلمه ((من (( بر مى گردد، كه از لحاظ معنا جمع است ، همچنان كه ضمير مفرد در آيه قبلى نيز به ((من (( بر مى گشت از لحاظ لفظش ، كه مفرد است | ضميرهاى جمع همه به كلمه ((من (( بر مى گردد، كه از لحاظ معنا جمع است ، همچنان كه ضمير مفرد در آيه قبلى نيز به ((من (( بر مى گشت از لحاظ لفظش ، كه مفرد است | ||
و اگر در جمله ((و اذا قيل لهم اتبعوا ما انزل الله (( فرمود پيروى كنيد آنچه را كه خدا نازل كرده ، با اينكه مى توانست بفرمايد: پيروى كنيد كتاب و يا قرآن را، براى اين است كه اشاره كند به اينكه دعوت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) داراى حجت و برهان است ، نه صرف زورگويى و ادعا، براى اينكه نزول اين كتاب مويد به حجت نبوت است ، پس گويا فرموده : ((وقتى دعوت مى شوند به سوى توحيد، توحيدى كه كتاب بر آن دلالت دارد، كتابى كه نزولش از ناحيه خدا قطعى است ، در پاسخ چنين و چنان مى گويند(( | و اگر در جمله ((و اذا قيل لهم اتبعوا ما انزل الله (( فرمود پيروى كنيد آنچه را كه خدا نازل كرده ، با اينكه مى توانست بفرمايد: پيروى كنيد كتاب و يا قرآن را، براى اين است كه اشاره كند به اينكه دعوت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) داراى حجت و برهان است ، نه صرف زورگويى و ادعا، براى اينكه نزول اين كتاب مويد به حجت نبوت است ، پس گويا فرموده : ((وقتى دعوت مى شوند به سوى توحيد، توحيدى كه كتاب بر آن دلالت دارد، كتابى كه نزولش از ناحيه خدا قطعى است ، در پاسخ چنين و چنان مى گويند(( | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۳۴۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۳۴۴ </center> | ||
و به عبارتى ديگر، وقتى حقايق و معارف را با دليل در اختيار آنان قرار مى دهند، ايشان در مقابل با تحكم و زور جواب مى دهند، بدون اينكه هيچ حجتى بر گفتار خود ارائه دهند، و آن اين است كه مى گويند: ما پدران خود را بر كيش شرك يافتيم ، و ايشان را پيروى مى كنيم | و به عبارتى ديگر، وقتى حقايق و معارف را با دليل در اختيار آنان قرار مى دهند، ايشان در مقابل با تحكم و زور جواب مى دهند، بدون اينكه هيچ حجتى بر گفتار خود ارائه دهند، و آن اين است كه مى گويند: ما پدران خود را بر كيش شرك يافتيم ، و ايشان را پيروى مى كنيم | ||
«'''او لو كان الشيطان يدعوهم الى عذاب السعير'''» - يعنى آيا پدران خود را پيروى مى كنند حتى در صورتى كه شيطان ايشان را به وسيله اين پيروى به سوى عذاب آتش دعوت كرده باشد؟ و بنابراين ، استفهام در آيه انكارى ، و كلمه ((لو(( وصليه ، و عطف بر محذوف خواهد بود، و تقدير آن چنين مى شود: ((ايتبعونهم لو لم يدعوهم الشيطان و لو دعاهم ؟(( يعنى آيا پدران خود را پيروى مى كنند، چه در صورتى كه شيطان ايشان را دعوت نكرده باشد، و چه در صورتى كه دعوت كرده باشد؟ | |||
و حاصل كلام اين مى شود، كه پيروى وقتى نيكو و بجاست ، كه پيروى شدگان بر حق بوده باشند، و اما اگر خود آنان بر باطل بوده باشند، و پيروى آنان پيروان را به شقاوت و عذاب سعير بكشاند، ديگر اين پيروى به جا و صحيح نيست ، چون پيروى در پرستش غير از خدا است ، و كسى غير از خدا قابل پرستش نيست | و حاصل كلام اين مى شود، كه پيروى وقتى نيكو و بجاست ، كه پيروى شدگان بر حق بوده باشند، و اما اگر خود آنان بر باطل بوده باشند، و پيروى آنان پيروان را به شقاوت و عذاب سعير بكشاند، ديگر اين پيروى به جا و صحيح نيست ، چون پيروى در پرستش غير از خدا است ، و كسى غير از خدا قابل پرستش نيست | ||
وَ مَن يُسلِمْ وَجْهَهُ إِلى اللَّهِ وَ هُوَ محْسِنٌ فَقَدِ استَمْسك بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى وَ إِلى اللَّهِ عَقِبَةُ الاُمُورِ | |||
«'''وَ مَن يُسلِمْ وَجْهَهُ إِلى اللَّهِ وَ هُوَ محْسِنٌ فَقَدِ استَمْسك بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى وَ إِلى اللَّهِ عَقِبَةُ الاُمُورِ'''»: | |||
اين جمله استينافى است و احتمال هم دارد كه حال از مفعول ((يدعوهم (( باشد، و در معناى جمله حاليه ضميرى به ايشان برگردد، كه در اين صورت معناى آيه و ما قبلش اين است كه : آيا حتى اگر شيطان ايشان را دعوت به فلان و فلان كرده باشد، در حاليكه هر كس محسن باشد و روى خود تسليم به سوى خدا كرده باشد نجات يافته ، و رستگار است و نيز در حالى كه عاقبت امور به سوى خدا راجع است ، پس واجب مى شود كه همو معبود باشد | اين جمله استينافى است و احتمال هم دارد كه حال از مفعول ((يدعوهم (( باشد، و در معناى جمله حاليه ضميرى به ايشان برگردد، كه در اين صورت معناى آيه و ما قبلش اين است كه : آيا حتى اگر شيطان ايشان را دعوت به فلان و فلان كرده باشد، در حاليكه هر كس محسن باشد و روى خود تسليم به سوى خدا كرده باشد نجات يافته ، و رستگار است و نيز در حالى كه عاقبت امور به سوى خدا راجع است ، پس واجب مى شود كه همو معبود باشد | ||
و اسلام وجه به سوى خدا، به معناى تسليم آن براى اوست ، به اين معنا كه انسان با همه وجودش رو به خدا كند. و او را پرستش نمايد، و از ما سواى او اعراض كند، و كلمه ((محسن (( اسم فاعل از مصدر احسان است ، و احسان به معناى به جا آوردن اعمال صالح است با داشتن يقين به آخرت ، همچنان كه در اول سوره كه مى فرمايد: ((هدى و رحمه للمحسنين ((، خودش محسنين را به اين معنا تفسير كرده ، فرموده : ((الذين يقيمون الصلوه و يوتون الزكوه و هم بالاخره هم يوقنون - كسانى كه نماز مى خوانند و زكات مى دهند، و در حالى كه به آخرت يقين دارند((. و كلمه ((عروه الوثقى (( به معناى دست آويزى است كه قابل جدا شدن نباشد | و اسلام وجه به سوى خدا، به معناى تسليم آن براى اوست ، به اين معنا كه انسان با همه وجودش رو به خدا كند. و او را پرستش نمايد، و از ما سواى او اعراض كند، و كلمه ((محسن (( اسم فاعل از مصدر احسان است ، و احسان به معناى به جا آوردن اعمال صالح است با داشتن يقين به آخرت ، همچنان كه در اول سوره كه مى فرمايد: ((هدى و رحمه للمحسنين ((، خودش محسنين را به اين معنا تفسير كرده ، فرموده : ((الذين يقيمون الصلوه و يوتون الزكوه و هم بالاخره هم يوقنون - كسانى كه نماز مى خوانند و زكات مى دهند، و در حالى كه به آخرت يقين دارند((. و كلمه ((عروه الوثقى (( به معناى دست آويزى است كه قابل جدا شدن نباشد | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۳۴۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۳۴۵ </center> | ||
و معناى آيه اين است كه هر كس خود را يگانه بداند، و با يقين به معاد عمل صالح انجام دهد، او اهل نجات است ، و سرانجام هلاك نخواهد شد، چون سرانجامش به سوى خدا است ، و هم و وعده نجات و رستگاريش داده است | و معناى آيه اين است كه هر كس خود را يگانه بداند، و با يقين به معاد عمل صالح انجام دهد، او اهل نجات است ، و سرانجام هلاك نخواهد شد، چون سرانجامش به سوى خدا است ، و هم و وعده نجات و رستگاريش داده است | ||
از اين بيان روشن مى شود كه جمله ((و الى الله عاقبه الامور((، در مقام تعليل جمله ((فقد استمسك بالعروه الوثقى (( مى باشد، چون اين جمله (دستاويز محكم ) استعاره تمثيلى ، از نجات و رستگارى است ، مى گويد براى اين به چنين دستاويزى چنگ زده ، كه منتهى به خدايى است ، كه وعده چنين نجات و فلاحى را داده است | از اين بيان روشن مى شود كه جمله ((و الى الله عاقبه الامور((، در مقام تعليل جمله ((فقد استمسك بالعروه الوثقى (( مى باشد، چون اين جمله (دستاويز محكم ) استعاره تمثيلى ، از نجات و رستگارى است ، مى گويد براى اين به چنين دستاويزى چنگ زده ، كه منتهى به خدايى است ، كه وعده چنين نجات و فلاحى را داده است | ||
وَ مَن كَفَرَ فَلا يحْزُنك كُفْرُهُ ... إِلى عَذَابٍ غَلِيظٍ | |||
«'''وَ مَن كَفَرَ فَلا يحْزُنك كُفْرُهُ ... إِلى عَذَابٍ غَلِيظٍ'''»: | |||
اين آيه رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) را تسليت مى دهد و دلخوش مى كند تا اندوه بر او چيره نشود، به اينكه بالاخره روزى به سوى خدا بر مى گردند، و خدا به آنچه مى كرده اند آگاهشان مى كند، يعنى حقيقت اعمالشان و آثار سوء آن كه همان آتش است برايشان هويدا مى گردد | اين آيه رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) را تسليت مى دهد و دلخوش مى كند تا اندوه بر او چيره نشود، به اينكه بالاخره روزى به سوى خدا بر مى گردند، و خدا به آنچه مى كرده اند آگاهشان مى كند، يعنى حقيقت اعمالشان و آثار سوء آن كه همان آتش است برايشان هويدا مى گردد | ||
«'''نمتعهم قليلا ثم نضطرهم الى عذاب غليظ'''» - در اين جمله با بيانى ديگر از حقيقت حال كفار پرده بردارى مى كند، چون در جمله ((الينا مرجعهم فننبئهم بما عملوا(( چه بسا توهم گردد، مادامى كه در دنيا و متنعم به نعمت هاى آن هستند، دست خدا به ايشان نمى رسد، و از قدرت خدا خارجند، بله بعد از آنكه مردند يا مبعوث شدند آن وقت داخل در قدرت خدا مى شوند، و خدا با عذاب خود از ايشان انتقام مى گيرد | |||
لذا اين جمله اين توهم را دفع نموده و مى فهماند كه كفار در دنيا نيز حتى يك لحظه خارج از تدبير خدا نيستند، و اگر با متاع اندك دنيا بهره مندشان مى كند، چيزى نخواهد گذشت كه مضطر و ناچارشان مى كند، تا با پاى خود به سوى عذابى غليظ روان شوند. پس به هر حال مغلوب و مقهورند، و دائما امر آنان به دست خدا است و نمى توانند خدا را به ستوه آورند نه در حال بهره منديشان ، و نه در غير آن حال | لذا اين جمله اين توهم را دفع نموده و مى فهماند كه كفار در دنيا نيز حتى يك لحظه خارج از تدبير خدا نيستند، و اگر با متاع اندك دنيا بهره مندشان مى كند، چيزى نخواهد گذشت كه مضطر و ناچارشان مى كند، تا با پاى خود به سوى عذابى غليظ روان شوند. پس به هر حال مغلوب و مقهورند، و دائما امر آنان به دست خدا است و نمى توانند خدا را به ستوه آورند نه در حال بهره منديشان ، و نه در غير آن حال | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۳۴۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۳۴۶ </center> | ||
وَ لَئن سأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السمَوَتِ وَ الاَرْض لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الحَْمْدُ للَّهِ بَلْ أَكثرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ | «'''وَ لَئن سأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السمَوَتِ وَ الاَرْض لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الحَْمْدُ للَّهِ بَلْ أَكثرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ'''»: | ||
اين آيه اشاره است به اينكه كفار نيز مانند عموم بشر مفطور بر توحيد، و به آن معترفند، اعتراف ناخودآگاه ، براى اينكه اگر از ايشان سوال شود چه كسى آسمانها و زمين را آفريده ؟ اعتراف خواهند كرد به اينكه خدا عز اسمه آن را آفريده ، و وقتى آفريدگار آنها خدا باشد، پس مدبر آنها نيز همو خواهد بود، چون تدبير جدا از خلقت نيست | اين آيه اشاره است به اينكه كفار نيز مانند عموم بشر مفطور بر توحيد، و به آن معترفند، اعتراف ناخودآگاه ، براى اينكه اگر از ايشان سوال شود چه كسى آسمانها و زمين را آفريده ؟ اعتراف خواهند كرد به اينكه خدا عز اسمه آن را آفريده ، و وقتى آفريدگار آنها خدا باشد، پس مدبر آنها نيز همو خواهد بود، چون تدبير جدا از خلقت نيست | ||
و وقتى خالق و مدبر عالم خدا باشند، و آن منعمى كه نعمت ها را قبض و بسط مى دهد، به يكى تنگ مى گيرد، و به ديگرى توسعه مى دهد. و نيز آن كسى كه همه ترسها و اميدها از او و به او است ، پس معبود هم همو است ، و شريكى برايش نيست پس ناخودآگاه به وحدانيت خدا اعتراف دارند | و وقتى خالق و مدبر عالم خدا باشند، و آن منعمى كه نعمت ها را قبض و بسط مى دهد، به يكى تنگ مى گيرد، و به ديگرى توسعه مى دهد. و نيز آن كسى كه همه ترسها و اميدها از او و به او است ، پس معبود هم همو است ، و شريكى برايش نيست پس ناخودآگاه به وحدانيت خدا اعتراف دارند | ||
لذا به رسول گرامى خود (صلى الله عليه و آله و سلم ) دستور مى دهد، تا خدا را بر اين اعتراف ناخودآگاهشان حمد گويد، مى فرمايد: ((قل الحمد لله (( آن گاه اشاره به اين معنا مى كند كه اكثر آنان معناى اعتراف خود را كه خدا خالق است ، و لوازم اين اعتراف را نمى دانند، ((بل اكثرهم لا يعلمون ((، بله اندكى از ايشان اين معنا را مى دانند، و ليكن آنها هم در برابر حق خضوع ندارند، و آن را دانسته و با يقين بدان انكار مى كنند، همچنان كه در جاى ديگر درباره اين طائفه فرموده : ((و جحدوا بها و استيقنتها انفسهم (( | لذا به رسول گرامى خود (صلى الله عليه و آله و سلم ) دستور مى دهد، تا خدا را بر اين اعتراف ناخودآگاهشان حمد گويد، مى فرمايد: ((قل الحمد لله (( آن گاه اشاره به اين معنا مى كند كه اكثر آنان معناى اعتراف خود را كه خدا خالق است ، و لوازم اين اعتراف را نمى دانند، ((بل اكثرهم لا يعلمون ((، بله اندكى از ايشان اين معنا را مى دانند، و ليكن آنها هم در برابر حق خضوع ندارند، و آن را دانسته و با يقين بدان انكار مى كنند، همچنان كه در جاى ديگر درباره اين طائفه فرموده : ((و جحدوا بها و استيقنتها انفسهم (( | ||
ویرایش