گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۴۴: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
 
خط ۲۱۴: خط ۲۱۴:
<span id='link532'><span>
<span id='link532'><span>


و سپس بيان می كند كه: «صابران» كيانند، آن هايند كه هنگام مصيبت چنين و چنان می گويند. و «مصيبت»، عبارت است از هر واقعه اى كه آدمى با آن روبرو شود، چه خير و چه شر. ولیكن جز در وقايع مكروه و ناراحت كننده استعمال نمى شود، و معلوم است كه مراد به گفتن «إنَّا لِلّهِ...»، صرف تلفظ به اين الفاظ و بدون توجه به معناى آن نيست و حتى با گفتن و صرف توجه به معنا هم نيست، بلكه بايد به حقيقت معنايش ايمان داشت به اين كه آدمى مملوك خداست و مالكيت خدا به حقيقت ملك است، و اين كه دوباره بازگشتش به سوى مالكش مى باشد. اين جاست كه بهترين صبر تحقق پيدا مى كند. آن صبرى كه ريشه و منشأ هر جزع و تأسفى را در دل مى سوزاند و قطع مى كند، و چرك غفلت را از صفحه دل می شويد.
و سپس بيان می كند كه: «صابران» كيانند، آن هايند كه هنگام مصيبت چنين و چنان می گويند. و مصيبت، عبارت است از هر واقعه اى كه آدمى با آن روبرو شود، چه خير و چه شر. ولیكن جز در وقايع مكروه و ناراحت كننده استعمال نمى شود، و معلوم است كه مراد به گفتن «إنَّا لِلّهِ...»، صرف تلفظ به اين الفاظ و بدون توجه به معناى آن نيست و حتى با گفتن و صرف توجه به معنا هم نيست، بلكه بايد به حقيقت معنايش ايمان داشت به اين كه آدمى مملوك خداست و مالكيت خدا به حقيقت ملك است، و اين كه دوباره بازگشتش به سوى مالكش مى باشد. اين جاست كه بهترين صبر تحقق پيدا مى كند. آن صبرى كه ريشه و منشأ هر جزع و تأسفى را در دل مى سوزاند و قطع مى كند، و چرك غفلت را از صفحه دل می شويد.


توضيح اين كه: وجود انسان و تمامى موجوداتى كه تابع وجود آدمى هستند، چه قواى او و چه افعالش، همه قائم به ذات خداى عزيزى هستند كه انسان را آفريده و ايجاد كرده. پس قوام ذات آدمى به اوست و همواره محتاج او، در همه احوالش به اوست، و در حدوثش و بقاءش، مستقل از او نيست.
توضيح اين كه: وجود انسان و تمامى موجوداتى كه تابع وجود آدمى هستند، چه قواى او و چه افعالش، همه قائم به ذات خداى عزيزى هستند كه انسان را آفريده و ايجاد كرده. پس قوام ذات آدمى به اوست و همواره محتاج او، در همه احوالش به اوست، و در حدوثش و بقاءش، مستقل از او نيست.
خط ۲۲۲: خط ۲۲۲:
و اگر هم هستى او را و نيز قوا و افعال او را به خود او نسبت می دهند. مثلا مى گويند فلانى وجود دارد قوا و افعالى دارد، چشم و گوش دارد، و يا اعمالى چون راه رفتن و سخن گفتن و خوردن و نوشيدن دارد، همين نسبت نيز به اذن مالك حقيقى اوست كه اگر مالك حقيقيش چنين اجازه اى نداده بود. همه اين نسبت ها دروغ بود، زيرا او و هيچ موجودى ديگر مالك چيزى نيستند، و هيچ يك از اين نسبت ها را ندارند. براى اين كه گفتيم: به هيچ وجه استقلالى از خود ندارند، هرچه دارند، ملك اوست.
و اگر هم هستى او را و نيز قوا و افعال او را به خود او نسبت می دهند. مثلا مى گويند فلانى وجود دارد قوا و افعالى دارد، چشم و گوش دارد، و يا اعمالى چون راه رفتن و سخن گفتن و خوردن و نوشيدن دارد، همين نسبت نيز به اذن مالك حقيقى اوست كه اگر مالك حقيقيش چنين اجازه اى نداده بود. همه اين نسبت ها دروغ بود، زيرا او و هيچ موجودى ديگر مالك چيزى نيستند، و هيچ يك از اين نسبت ها را ندارند. براى اين كه گفتيم: به هيچ وجه استقلالى از خود ندارند، هرچه دارند، ملك اوست.


(چيزى كه هست، آدمى تا در اين نشئه زندگى مى كند، كه ضرورت زندگى اجتماعى ناگزيرش كرده، ملكى اعتبارى براى خود درست كند و خدا هم اين اعتبار را معتبر شمرده و اين نيز باعث شده كه رفته رفته امر بر او مشتبه گردد و خود را مالك واقعى ملكش بپندارد. لذا خداى سبحان در آيه: «لِمَنِ المُلكُ اليَومَ لِلّهِ الوَاحِدِ القَهَّار: ملك امروز از آنِ كيست؟ از آنِ خداست، واحد قهار».
چيزى كه هست، آدمى تا در اين نشئه زندگى مى كند، كه ضرورت زندگى اجتماعى ناگزيرش كرده، ملكى اعتبارى براى خود درست كند و خدا هم اين اعتبار را معتبر شمرده و اين نيز باعث شده كه رفته رفته امر بر او مشتبه گردد و خود را مالك واقعى ملكش بپندارد. لذا خداى سبحان در آيه: «لِمَنِ المُلكُ اليَومَ لِلّهِ الوَاحِدِ القَهَّارِ: ملك امروز از آنِ كيست؟ از آنِ خداست، واحد قهار».


مى فرمايد: به زودى اعتبار نامبرده لغو خواهد شد و اشياء به حال قبل از اذن خدا بر می گردند، و روزى خواهد رسيد كه ديگر ملكى نماند، مگر براى خدا و بس. آن وقت است كه آدمى با همه آن چيزها كه ملك خود مى پنداشت، به سوى خداى سبحان بر می گردد.
مى فرمايد: به زودى اعتبار نامبرده لغو خواهد شد و اشياء به حال قبل از اذن خدا بر می گردند، و روزى خواهد رسيد كه ديگر ملكى نماند، مگر براى خدا و بس. آن وقت است كه آدمى با همه آن چيزها كه ملك خود مى پنداشت، به سوى خداى سبحان بر می گردد.
۲۰٬۸۰۰

ویرایش