۲۰٬۷۷۰
ویرایش
خط ۲۰۷: | خط ۲۰۷: | ||
==صابران چه كسانى هستند؟ == | ==صابران چه كسانى هستند؟ == | ||
«''' | «'''وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ الَّذِينَ إذَا أصَابَتهُم مُصِيبَةٌ قَالُوا إنَّا لِلّهِ وَ إنَّا إلَيهِ رَاجِعُونَ '''»: | ||
در اين باره «صابران» را دوباره نام برد تا اولا بشارتشان دهد و ثانيا راه صبر را و اين كه چه صبرى، صبر جميل است يادشان دهد، و ثالثاً، آن علت واقعى كه صبر را بر آدمى واجب مى سازد، بيان كند و آن، اين است كه ما ملك خدایيم و مالك حق دارد هر گونه تصرفى در ملك خود بكند، و رابعاً پاداش عموم صابران را كه عبارت است از درود خدا و رحمت و راه يافتن، معرفى نمايد. | |||
و | لذا رسول گرامى خود را دستور می دهد: نخست ايشان را بشارت دهد، ولى متعلق بشارت را ذكر نمی كند، تا با همين ذكر نكردن به عظمت آن اشاره كرده باشد و بفهماند همين كه اين بشارت از ناحيه خداست، جز خير و جميل نيست، و اين خير و جميل را ربّ العزّه ضمانت كرده است. | ||
<span id='link532'><span> | <span id='link532'><span> | ||
توضيح | و سپس بيان می كند كه: «صابران» كيانند، آن هايند كه هنگام مصيبت چنين و چنان می گويند. و «مصيبت»، عبارت است از هر واقعه اى كه آدمى با آن روبرو شود، چه خير و چه شر. ولیكن جز در وقايع مكروه و ناراحت كننده استعمال نمى شود، و معلوم است كه مراد به گفتن «إنَّا لِلّهِ...»، صرف تلفظ به اين الفاظ و بدون توجه به معناى آن نيست و حتى با گفتن و صرف توجه به معنا هم نيست، بلكه بايد به حقيقت معنايش ايمان داشت به اين كه آدمى مملوك خداست و مالكيت خدا به حقيقت ملك است، و اين كه دوباره بازگشتش به سوى مالكش مى باشد. اين جاست كه بهترين صبر تحقق پيدا مى كند. آن صبرى كه ريشه و منشأ هر جزع و تأسفى را در دل مى سوزاند و قطع مى كند، و چرك غفلت را از صفحه دل می شويد. | ||
توضيح اين كه: وجود انسان و تمامى موجوداتى كه تابع وجود آدمى هستند، چه قواى او و چه افعالش، همه قائم به ذات خداى عزيزى هستند كه انسان را آفريده و ايجاد كرده. پس قوام ذات آدمى به اوست و همواره محتاج او، در همه احوالش به اوست، و در حدوثش و بقاءش، مستقل از او نيست. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۵۳۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۵۳۲ </center> | ||
و چون چنين | و چون چنين است، ربّ او و مالك او هر گونه تصرفى كه بخواهد در او می كند و خود او هيچ گونه اختيار و مالكيتى ندارد و به هيچ وجه مستقل از مالك خود نيست، مالك حقيقى وجودش و قوايش و افعالش. | ||
و اگر هم هستى او را و نيز قوا و افعال او را به خود او نسبت | و اگر هم هستى او را و نيز قوا و افعال او را به خود او نسبت می دهند. مثلا مى گويند فلانى وجود دارد قوا و افعالى دارد، چشم و گوش دارد، و يا اعمالى چون راه رفتن و سخن گفتن و خوردن و نوشيدن دارد، همين نسبت نيز به اذن مالك حقيقى اوست كه اگر مالك حقيقيش چنين اجازه اى نداده بود. همه اين نسبت ها دروغ بود، زيرا او و هيچ موجودى ديگر مالك چيزى نيستند، و هيچ يك از اين نسبت ها را ندارند. براى اين كه گفتيم: به هيچ وجه استقلالى از خود ندارند، هرچه دارند، ملك اوست. | ||
(چيزى كه | (چيزى كه هست، آدمى تا در اين نشئه زندگى مى كند، كه ضرورت زندگى اجتماعى ناگزيرش كرده، ملكى اعتبارى براى خود درست كند و خدا هم اين اعتبار را معتبر شمرده و اين نيز باعث شده كه رفته رفته امر بر او مشتبه گردد و خود را مالك واقعى ملكش بپندارد. لذا خداى سبحان در آيه: «لِمَنِ المُلكُ اليَومَ لِلّهِ الوَاحِدِ القَهَّار: ملك امروز از آنِ كيست؟ از آنِ خداست، واحد قهار». | ||
مى فرمايد: به زودى اعتبار نامبرده لغو خواهد شد و اشياء به حال قبل از اذن خدا بر می گردند، و روزى خواهد رسيد كه ديگر ملكى نماند، مگر براى خدا و بس. آن وقت است كه آدمى با همه آن چيزها كه ملك خود مى پنداشت، به سوى خداى سبحان بر می گردد. | |||
<span id='link533'><span> | <span id='link533'><span> | ||
==ملك ظاهرى و ملك حقيقى و اثر توجه انسان به حقيقت ملك خداوند == | ==ملك ظاهرى و ملك حقيقى و اثر توجه انسان به حقيقت ملك خداوند == | ||
پس معلوم مى شود ملك دو جور است ، يكى ملك حقيقى كه دارنده آن تنها و تنها خداى سبحان است ، واحدى با او در اين مالكيت شريك نيست ، نه هيچ انسانى و نه هيچ موجودى ديگر، و يكى ديگر ملك اعتبارى و ظاهرى و صورى است ، مثل مالكيت انسان نسبت به خودش و فرزندش و مالش و امثال اينها، كه در اين چيزها مالك حقيقى خداست و مالكيت انسان به تمليك خداى تعالى است ، آنهم تمليك ظاهرى و مجازى . | پس معلوم مى شود ملك دو جور است ، يكى ملك حقيقى كه دارنده آن تنها و تنها خداى سبحان است ، واحدى با او در اين مالكيت شريك نيست ، نه هيچ انسانى و نه هيچ موجودى ديگر، و يكى ديگر ملك اعتبارى و ظاهرى و صورى است ، مثل مالكيت انسان نسبت به خودش و فرزندش و مالش و امثال اينها، كه در اين چيزها مالك حقيقى خداست و مالكيت انسان به تمليك خداى تعالى است ، آنهم تمليك ظاهرى و مجازى . |
ویرایش