گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۱۷: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۹۹: خط ۹۹:
<span id='link237'><span>
<span id='link237'><span>


==نهى خداوند از نزديك شدن به درخت نهى از شادى و خيرخواهانه بوده نه يك نهى مولوى ==
==نهى خداوند از نزديك شدن به درخت، نهى ارشادى بوده، نه نهى مولوى ==
در نتيجه اين نيز روشن مى گردد، كه پس نهى نامبرده يعنى (نزديك اين درخت مشويد) نهى تنزيهى ، و ارشادى ، و خلاصه خيرخواهانه بوده ، نه نهى مولوى ، كه تا نافرمانيش عذاب داشته باشد، (مثل اينكه شما بفرزند خود بگوئى ) پا برهنه راه مرو، چون ممكن است ميخ پاى تو را سوراخ كند)، و مخالفت چنين نهيى را معصيت نميگويند. پس آدم و همسرش بنفس خود ظلم كردند، و خود را از بهشت محروم ساختند، نه اينكه نافرمانى خدا را كرده ، و باصطلاح گناهى مرتكب شده باشند.
در نتيجه اين نيز روشن مى گردد كه:


از اين هم كه بگذريم ، اگر نهى خدا، تكليفى و مولوى بود، بايد بعد از آنكه مرتكبش توبه كرد، و توبه اش قبول هم شد، كيفرش نيز برداشته شود، و ما مى بينيم در مورد آدم اين كيفر برداشته نشد، چون توبه كردند، و توبه شان هم قبول شد، ولى به بهشت برنگشتند، و وضعى را كه در آنجا داشتند بدست نياوردند، و اگر نهى و تكليف خدا ارشادى نبود، بايد غير از اثر وضعى و تكوينى ، اثر ديگرى شرعى نداشته باشد، چون توبه اثر شرعى گناه را از بين مى برد، و بايد در مورد آدم و همسرش نيز اثر شرعى گناه را از بين مى برد، و دوباره به بهشت بر مى گشتند، و مقام قرب را بدست مى آوردند، ولى نياوردند، پس مى فهميم كه نهى خدا مولوى نبوده ، تنها ارشاد آدم ، و خير خواهى او بوده ، و انشاءاللّه بعدا تتمه اى براى اين بحث خواهد آمد.
پس نهى نامبرده، يعنى «نزديك اين درخت مشويد»، نهى تنزيهى و ارشادى، و خلاصه خيرخواهانه بوده، نه نهى مولوى، كه تا نافرمانی اش، عذاب داشته باشد. مثل اين كه شما به فرزند خود بگویى: پابرهنه راه مرو، چون ممكن است ميخ، پاى تو را سوراخ كند، و مخالفت چنين نهيى را معصيت نمی گويند. پس آدم و همسرش، به نفس خود ظلم كردند و خود را از بهشت محروم ساختند، نه اين كه نافرمانى خدا را كرده، و به اصطلاح، گناهى مرتكب شده باشند.


فازلهما الشيطان ... ظاهر از اين جمله ، مانند نظائرش ، اين است كه شيطان آدم را گول زد، و هر چند كه اين عبارت بيش از اين دلالت ندارد، كه گول زدن آدمش مانند گول زدن ما فرزندان آدم از راه القاء وسوسه در قلب بوده ، بدون اينكه خودش را بطرف نشان دهد، همچنانكه ما را هم گول مى زند، و ما تاكنون خود او را نديده ايم .
از اين هم كه بگذريم، اگر نهى خدا، تكليفى و مولوى بود، بايد بعد از آن كه مرتكبش توبه كرد و توبه اش قبول هم شد، كيفرش نيز برداشته شود. و ما مى بينيم در مورد آدم، اين كيفر برداشته نشد. چون توبه كردند، و توبه شان هم قبول شد، ولى به بهشت برنگشتند، و وضعى را كه در آن جا داشتند، به دست نياوردند.
 
و اگر نهى و تكليف خدا ارشادى نبود، بايد غير از اثر وضعى و تكوينى، اثر ديگرى شرعى نداشته باشد. چون توبه اثر شرعى گناه را از بين مى برد، و بايد در مورد آدم و همسرش نيز، اثر شرعى گناه را از بين مى برد، و دوباره به بهشت بر مى گشتند، و مقام قرب را به دست مى آوردند، ولى نياوردند. پس مى فهميم كه نهى خدا، «مولوى» نبوده، تنها ارشاد آدم و خيرخواهى او بوده، و إن شاء اللّه، بعدا تتمه اى براى اين بحث خواهد آمد.
 
«'''فَأزَلَّهُمَا الشَّيطَانُ...'''»: ظاهر از اين جمله، مانند نظائرش، اين است كه شيطان، آدم را گول زد، و هرچند كه اين عبارت بيش از اين دلالت ندارد، كه گول زدن آدم، مانند گول زدن ما فرزندان آدم، از راه القاء وسوسه در قلب بوده، بدون اين كه خودش را به طرف نشان دهد، همچنان كه ما را هم گول مى زند، و ما تاكنون خود او را نديده ايم.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۲۰۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۲۰۲ </center>
لكن از امثال آيه : «'''فقلنا يا آدم ان هذا عدو لك و لزوجك '''»، كه خداوند با كلمه هذا اشاره به شيطان كرده ، فهميده ميشود كه خدا وى را به آدم و همسرش نشان داده بود، و معرفيش كرده بود، معرفى بشخص او، و عين او، نه معرفى بوصف او،
لیكن از امثال آيه: «فَقُلنَا يَا آدَمُ إنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَكَ وَ لِزَوجِكَ»، كه خداوند با كلمۀ «هَذَا»، به شيطان اشاره كرده، فهميده می شود كه خدا، وى را به آدم و همسرش نشان داده بود و معرفی اش كرده بود. معرفى به شخص او، و عين او، نه معرفى به وصف او.
<span id='link238'><span>
<span id='link238'><span>
==آدم و همسرش شيطان را ميديدند همچنانكه انبياء (ع ) او را مى ديدند ==
==آدم و همسرش شيطان را ميديدند همچنانكه انبياء (ع ) او را مى ديدند ==
و همچنين آيه «'''يا آدم هل ادلك على شجرة الخلد'''» الخ ، كه حكايت كلام شيطان است ، كه قرآن كريم آنرا بصورت حكايت خطاب آورده ، و اين دلالت دارد بر اينكه گوينده آن كه شيطان است ، در برابر آدم ايستاده ، و با او صحبت مى كرده ، و خلاصه ، سخن ، سخن كسى است كه شنونده او رامى ديده .
و همچنين آيه «'''يا آدم هل ادلك على شجرة الخلد'''» الخ ، كه حكايت كلام شيطان است ، كه قرآن كريم آنرا بصورت حكايت خطاب آورده ، و اين دلالت دارد بر اينكه گوينده آن كه شيطان است ، در برابر آدم ايستاده ، و با او صحبت مى كرده ، و خلاصه ، سخن ، سخن كسى است كه شنونده او رامى ديده .
۲۰٬۲۹۳

ویرایش