۲۰٬۳۳۹
ویرایش
خط ۴۰: | خط ۴۰: | ||
<span id='link233'><span> | <span id='link233'><span> | ||
==مراد از عهد | ==مراد از عهد خداوند، با آدم == | ||
در سوره | در سوره «طه»، در صدر قصه فرموده: «وَ لَقَد عَهِدنَا إلَى آدَمَ مِن قَبلُ فَنَسِىَ وَ لَم نَجِد لَهُ عَزماً: ما قبلا با آدم عهدى بسته بوديم، اما او فراموشش كرد»، و بايد ديد اين عهد چه بوده؟ آيا همان فرمان نزديك نشدن به درخت بوده، كه فرمود: «لَا تَقرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ»، و يا اعلام دشمنى ابليس با آدم و همسرش بوده، كه فرمود: «إنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَكَ وَ لِزَوجِكَ»؟ (و يا عهد نامبرده، به معناى ميثاق عمومى است كه از همه انسان ها عموما، و از انبياء خصوصا، و به وجهى مؤكدتر و غليظ گرفته. | ||
احتمال اولى صحيح نيست | احتمال اولى صحيح نيست. زيرا آيه شريفه: «فَوَسوَسَ لَهُمَا الشَّيطَانُ وَ قَالَ مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَن هَذِهِ الشَّجَرَةَ إلَّا أن تَكُونَا مَلَكَينِ أو تَكُونَا مِنَ الخَالِدِينَ»، و آيه بعدش: «وَ قَاسَمَهُمَا إنَّى لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ»، تصريح دارد بر اين كه: آدم در حين خوردن از درخت، نه تنها نهى خدا را فراموش نكرده بود، بلكه كاملا به ياد آن بود. | ||
چيزی كه هست، ابليس با فلسفه چينى خود، نهى خدا را براى آدم توجيه كرد كه منظور اين بوده كه جزء فرشتگان و از خالدين در بهشت نشوى، در حالی كه در آيه مورد بحث، درباره عهدى كه مورد گفتگوست، فرموده: «آدم آن را فراموش كرد». | |||
علاوه بر اين كه | و اما احتمال دوم كه بگوییم: منظور از «عهد»، همان تهديدى است كه خداى تعالى كرد، و ايشان را از پيروى ابليس زنهار داد، هرچند كه احتمال بعيدى نيست، ولیكن ظواهر آيات با آن نمی سازد. چون از ظاهر آيه نامبرده بر مى آيد كه منظور از آن زنهار، تهديد خصوص آدم است. | ||
علاوه بر اين كه زنهاری كه از شر ابليس دادند، به هر دوى آنان دادند، نه تنها به آدم، و اما فراموشى را تنها به آدم نسبت داد. و نيز در ذيل آيات نامبرده، در سوره «طه»، كه مطابق صدر آن هاست، عهد با معناى ميثاق كلى مناسبت دارد، نه عهد به معناى زنهار از ابليس. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۹۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۹۸ </center> | ||
چه خدای تعالى مى فرمايد: «فَإمَّا يَأتِيَنَّكُم مِنّى هُدىً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَاىَ فَلَا يَضِلُّ وَ لَا يَشقَى * وَ مَن أعرَضَ عَن ذِكرِى فَإنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً وَ نَحشُرُهُ يَومَ القِيَامَةِ أعمَى»، و تطبيق اين آيات، با آيات مورد بحث، اقتضاء مى كند كه جمله: «وَ مَن أعرَضَ عَن ذِكرِى فَإنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً»، در مقابل نسيان عهد در آيات مورد بحث قرار گيرد، و معلوم است كه اگر با آن تطبيق شود، آن وقت با عهد به معناى ميثاق بر ربوبيت خدا و عبوديت آدم، مناسب تر است، تا آن كه با عهد به معناى تحذير و زنهار از ابليس تطبيق گردد. | |||
چون بين اعراض از ياد | چون بين اعراض از ياد خدا، و پيروى ابليس، از نظر مفهوم مناسبت زيادى نيست، به خلاف ميثاق بر ربوبيت، كه به آن مناسب تر است. چون ميثاق بر ربوبيت، به اين معناست كه آدمى فراموش نكند كه ربّى، يعنى مالكى مدبّر دارد، و يا بگو انسان تا ابد، و در هيچ حالى فراموش نكند، كه مملوك طلق خداست، و خود مالك هيچ چيز براى خود نيست. نه نفعى، و نه ضررى، نه مرگى و نه حياتى، و نه نشورى. و يا بگو: نه ذاتا مالك چيزى است، و نه وصفا، و نه فعلا. | ||
و معلوم است آن خطيئه | و معلوم است آن خطيئه ای كه در مقابل اين ميثاق قرار مى گيرد، اين است كه آدمى از مقام پروردگارش غفلت بورزد، و با سرگرم شدن به خود و يا هر چيزی كه او را به خود سرگرم مى كند، از قبيل زخارف حيات دنياى فانى و پوسنده، مقام پروردگارش را از ياد ببرد. (دقت فرمایيد). | ||
<span id='link234'><span> | <span id='link234'><span> | ||
==نتيجه توجه به عهد خدا == | ==نتيجه توجه به عهد خدا == | ||
ولكن اگر آدمى در زندگى دنيا با اختلاف جهات ، و تشتت اطراف ، و انحاء آن ، و اينكه اين زندگى را تنها به نيكان اختصاص نداده اند، بلكه مؤ من و كافر در آن مشتركند، در نظر بگيريم ، خواهيم ديد كه اين زندگى بحسب حقيقت و باطن ، و از نظر علم بخدايتعالى ، و جهل به او، مختلف است ، آنكس كه عارف بمقام پروردگار خويش است ، وقتى خود را با زندگى دنيا كه همه رقم كدورتها، و انواع ناملايمات و گرفتاريها دارد، مقايسه كند، و در نظر بگيرد: كه اين زندگى آميخته اى از مرگ و حيات ، و سلامتى و بيمارى ، و فقر و توانگرى ، و راحت و تعب ، و وجدان و فقدان است ، و نيز در نظر بگيرد: كه همه اين دنيا چه آن مقدارش كه در خود انسان است ، و چه آنها كه در خارج از ذات آدمى است ، مملوك پروردگار اوست ، و هيچ موجودى از اين دنيا استقلال در خودش و در هيچ چيز ندارد، بلكه همه از آن كسى است كه نزد وى بغير از حسن و بهاء و جمال و خير آنهم به آن معنائى از جمال و خير كه لايق عزت و جلال او باشد وجود ندارد، و از ناحيه او بجز جميل و خير صادر نميشود آنوقت مى فهمد كه هيچ چيزى در عالم مكروه نيست ، تا از آن بدش آيد، و هيچ مخوفى نيست ، تا از آ ن بترسد، و هيچ مهيبى نيست ، تا از آن به دلهره بيفتد، و هيچ محذورى نيست تا از آن بر حذر شود. بلكه با چنين نظر و ديدى ، مى بيند كه آنچه هست ، همه حسن و زيبائى و محبوب است ، مگر آن چيزهائيكه پروردگارش به او دستور داده باشد كه مكروه و دشمن بدارد، | ولكن اگر آدمى در زندگى دنيا با اختلاف جهات ، و تشتت اطراف ، و انحاء آن ، و اينكه اين زندگى را تنها به نيكان اختصاص نداده اند، بلكه مؤ من و كافر در آن مشتركند، در نظر بگيريم ، خواهيم ديد كه اين زندگى بحسب حقيقت و باطن ، و از نظر علم بخدايتعالى ، و جهل به او، مختلف است ، آنكس كه عارف بمقام پروردگار خويش است ، وقتى خود را با زندگى دنيا كه همه رقم كدورتها، و انواع ناملايمات و گرفتاريها دارد، مقايسه كند، و در نظر بگيرد: كه اين زندگى آميخته اى از مرگ و حيات ، و سلامتى و بيمارى ، و فقر و توانگرى ، و راحت و تعب ، و وجدان و فقدان است ، و نيز در نظر بگيرد: كه همه اين دنيا چه آن مقدارش كه در خود انسان است ، و چه آنها كه در خارج از ذات آدمى است ، مملوك پروردگار اوست ، و هيچ موجودى از اين دنيا استقلال در خودش و در هيچ چيز ندارد، بلكه همه از آن كسى است كه نزد وى بغير از حسن و بهاء و جمال و خير آنهم به آن معنائى از جمال و خير كه لايق عزت و جلال او باشد وجود ندارد، و از ناحيه او بجز جميل و خير صادر نميشود آنوقت مى فهمد كه هيچ چيزى در عالم مكروه نيست ، تا از آن بدش آيد، و هيچ مخوفى نيست ، تا از آ ن بترسد، و هيچ مهيبى نيست ، تا از آن به دلهره بيفتد، و هيچ محذورى نيست تا از آن بر حذر شود. بلكه با چنين نظر و ديدى ، مى بيند كه آنچه هست ، همه حسن و زيبائى و محبوب است ، مگر آن چيزهائيكه پروردگارش به او دستور داده باشد كه مكروه و دشمن بدارد، |
ویرایش