۲۰٬۲۵۴
ویرایش
خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
==انواع امر و نهى : جزائى اخلاقى == | ==انواع امر و نهى : جزائى اخلاقى == | ||
خلاصه اين كه: اختيارى بودن | خلاصه اين كه: اختيارى بودن عمل، كافى است كه كسب فضائل و دورى از رذائل هم اختيارى باشد. با اين تفاوت كه عمل، خودش اختيارى انسانى است، وليكن اخلاق به واسطه عمل اختيارى است، و همين مقدار از اختيارى بودن، كافى است كه صحيح باشد عقل درباره كسب فضائلش اوامرى صادر نموده، مثلا بگويد: در مقام كسب فضيلت شجاعت، عفت و عدالت برآى، و درباره دورى از رذائل آن نواهى يى صادر كرده و بگويد: از تهور، خمود، طمع، ظلم و امثال آن، دورى کن، چنان كه همين مقدار اختيارى بودن، بس است براى اين كه ثواب و عقاب عقلى هم، كه همان مدح و ذمّ است، براى آن تصور نمود. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۵۲۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۵۲۴ </center> | ||
و خلاصه | و خلاصه: در اين مرحله، يعنى مرحله تخلف از احكام اخلاقى هم، مرتبه اى از گناه وجود دارد، بلكه مرتبه آن فوق مرتبه گناه در مرحله عمل است. بنابراين، درباره فضائل و رذائل اخلاقى نيز، حاكمى هست كه به وجوب تحصيل اين و لزوم اجتناب از آن حكم كند، و آن، عقل آدمى است كه به طور كلى، بنايش بر اين است كه وقتى عمل به يكى از دو چيز متلازم را ممكن بداند، بدون هيچ تأملى، حكم به وجوب آن ديگرى هم مى كند، و تخلف از آن را هم، عصيان دانسته و متخلف را مستحق نوعى مؤاخذه مى داند. | ||
بنابراين، تا اين جا، دو نوع امر و نهى، و دو نوع ثواب و عقاب ثابت شد. اينك، در اين جا نوع سوم آن ظاهر می شود: | |||
توضيح اين كه: فضائل و رذائل، يك مقدارش كه به منزله اسكلت بنا است و چاره اى جز تحصيل آن و اجتناب از اين نيست، واجب و حرام است، و بيشتر از آن كه به منزله زينت و رنگ آميزى بناست، جزو مستحبات اخلاقى است كه عقل نسبت به تحصيل آن، امر استحبابى مى كند. چيزى كه هست، همين مستحبات اخلاقى كه براى مردم عادى مستحب است، نسبت به آحادى از مردم كه در ظرف اين گونه آداب زندگى مى كنند، واجب است، و عقل بر حسب اقتضائى كه افق زندگى آنان دارد، به وجوب رعايت آن حکم مى كند. | |||
مثالى كه مطلب را قدرى روشن كند، اين است كه ما خود مى بينيم كه مردم صحرانشين و عشايرى كه افق زندگى شان از افق مردم متوسط شهر دور است، هيچ وقت به تخلف از احكام و قوانينى كه براى مردم شهر ضرورى و به حكم عقل و فهم خود آنان واجب الرعايه است، مؤاخذه نمى شوند، و چه بسا كارهایى از عشاير سر می زند كه نسبت به مردم شهر زشت و ناپسند است، و ليكن همين شهرنشينان، آنان را توبيخ ننموده و با خود مى گويند: اينان معذورند. چون افق زندگی شان از سواد اعظم دور و در نتيجه افق فهمشان هم از درك دقايق آداب و رسوم دور است. | |||
آرى، مردم شهر، همه روزه سر و كارشان با اين رسوم و چشمشان پر از مشاهده اين آداب است، و اين خود، معلمى است كه به آنان درس ادب مى آموزد. مردم شهر هم، باز با هم تفاوت دارند و همه شان در يك افق نيستند. زيرا در بين ايشان نيز، عده معدودى يافت مى شوند كه داراى فهم لطيف تر و آداب ظريف ترى هستند. | |||
انتظارى كه از آنان مى رود، از مردم متوسط نمى رود و مؤاخذاتى كه از آنان مى شود، از اينان نمى شود. براى اين كه مردم متوسطف اگر دقايق ادب و ظرافت هاى قولى و عملى را رعايت نكنند، عذرشان موجّه است، چون فهمشان بيش از آن نيست، و از ادب و لوازم آن، بيش از آن مقدارى كه رعايت مى كنند، درك نمى كنند. چون افق و ظرف زندگی شان، ظرف همين مقدار از ادب است. | |||
به خلاف نوادر و مردان فوق العاده، كه در ترك آن دقايق و ظرائف، اگرچه جزئى باشد، مؤاخذه مى شوند. براى آنان حتى يك اشتباه لفظى غيرمحسوس و يك كندى مختصر و يا يك لحظه كوتاه، اتلاف وقت و يا يك نگاه و اشاره نابجا و امثال آن گناه است، با اين كه هيچ يك از اين ها، نه با قوانين مملكتى و عرفى مخالفت دارد و نه با قوانين دينى، و اين مثل معروفى هم كه مى گويند: «حَسَنَاتُ الأبرَار سَيِّئَاتُ المُقَرَّبِين: نيكى هاى نيكان نسبت به مقربان، گناه است»، به همين ملاك است. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۵۲۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۵۲۵ </center> | ||
و خلاصه روى اين | و خلاصه روى اين حساب، در هر موقعيت و افقى كه فرض كنيم، كارهایى هست كه در آن افق و موقعيت گناه شمرده نمى شود و انسان هاى آن افق، گناه بودن آن را احساس ننموده و از آن غفلت دارند. مسؤول، و زمامدارشان هم، ايشان را به ارتكاب آن كارها مؤاخذه نمى كند، ليكن هرچه افق بالاتر و موقعيت باريك تر و لطيف تر شود، گناه بودن مقدار بيشترى از آن كارها نمايان تر مى گردد. | ||
اين جاست كه اگر قدرى در بحث دقيق شويم، به نوع ديگرى از احكام و قوانين، كه نوع چهارم آن و عبارت است از احكام مخصوص افق حبّ و بغض بر مى خوريم. | |||
توضيح اين كه: ما مى بينيم چشم دشمن مخصوصا اگر در حال غضب باشد، همه اعمال نيك را هم بد و مذموم مى بيند، و بر عكس، چشم دوست، مخصوصا وقتى كه در دوستى به حدّ شيفتگى رسيده باشد، جز حُسن و كمال نمى بيند. تا آن جا كه تمامى همّ خود را صرف در خدمت به دوست نموده، بلكه كارش به جایى مى رسد كه كوچكترين غفلت از محبوب را گناه مى شمارد. چون به نظر او، ارزش خدماتش به دوست، به مقدار توجه و مجذوبيتى است كه نسبت به او دارد، و چنين معتقد است كه يك لحظه غفلت از دوست و قطع توجه به او، مساوى است با ابطال طهارت قلب. | |||
حتى چنين كسى، اشتغال به ضروريات زندگى، از قبيل: خوردن و آشاميدن و امثال آن را گناه مى داند. زيرا فكر مى كند كه گرچه اين كارها ضرورى است و آدمى ناگزير از اشتغال به آن است، ليكن يك يك آن ها از جهت اين كه كارى است اختيارى و اشتغال به آن اشتغال اختيارى به غيرمحبوب و اعراض اختيارى از اوست، از اين جهت گناه و مايه انفعال و شرمندگى است. | |||
لذا مى بينيم كسانى كه از فرط عشق و يا از بزرگى مصيبتى كه به آن ها روى آورده، به اين حد از خود بى خبر مى شوند، از اشتغال به خوردن و نوشيدن و امثال آن استنكاف مى ورزند. | |||
كلام معروفى را هم كه به رسول خدا «صلى الله عليه و آله» نسبت می دهند كه فرمود: «إنَّهُ لَيُغَانُ عَلَى قَلبِى فَأستَغفِرُ اللهَ كُلَّ يَومٍ سَبعِينَ مَرَّةٍ: به درستى كه من - از آن جایى كه مأمور به هدايت خلق و مبعوث به شريعتى آسان هستم، و قهرا در تماس با مردم و توجه به ما سوى الله - خاطراتى در دلم خطور مى كند كه ممكن است بين من و پروردگارم حجاب شود، لذا همه روزه، هفتاد بار استغفار مى كنم»، بايد به امثال اين معانى حمل كرد. | |||
و همچنين، آيه شريفه: «وَ استَغفِر لِذَنبِكَ وَ سَبِّح بِحَمدِ رَبِّكَ بَالعَشِىِّ وَ الإبكَار»، و آيه شريفه: «فَسَبِّح بِحَمدِ رَبِّكَ وَ | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۵۲۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۵۲۶ </center> | ||
استَغفِرهُ إنَّهُ كان توابا'''» و ساير آياتى را كه از زبان انبياء (عليهم السلام ) نقل مى كند به امثال اين معانى حمل مى شود. | |||
از آن جمله يكى كلام نوح (عليه السلام ) است كه عرض كرد: «'''رب اغفر لى و لوالدى و لمن دخل بيتى مومنا'''» و يكى ديگر كلام ابراهيم (عليه السلام ) است كه عرض مى كند: «'''ربنا اغفر لى و لوالدى و للمؤ منين يوم يقوم الحساب '''» و يكى كلام موسى (عليه السلام ) است كه درباره خودش و برادرش عرض مى كند: «'''رب اغفر لى و لاخى و ادخلنا فى رحمتك '''» | از آن جمله يكى كلام نوح (عليه السلام ) است كه عرض كرد: «'''رب اغفر لى و لوالدى و لمن دخل بيتى مومنا'''» و يكى ديگر كلام ابراهيم (عليه السلام ) است كه عرض مى كند: «'''ربنا اغفر لى و لوالدى و للمؤ منين يوم يقوم الحساب '''» و يكى كلام موسى (عليه السلام ) است كه درباره خودش و برادرش عرض مى كند: «'''رب اغفر لى و لاخى و ادخلنا فى رحمتك '''» |
ویرایش