گمنام

تفسیر:المیزان جلد۶ بخش۴۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۴۹: خط ۴۹:
<span id='link260'><span>
<span id='link260'><span>


==وجه علوم تشريع تملك مال براى بردگان و موقت كردن بردگى در اسلام ==
در اين جا، سؤالى باقى مى ماند و آن، اين است كه: چرا اسلام تملك مال را براى بردگان تشريع نكرد تا آنان نيز مانند آزادگان با دستمزد خود، حوائج ضرورى خود را برطرف ساخته و سربار موالى نباشند؟ و چرا بردگى بردگان را موقت و محدود به اسلام نكرد تا در نتيجه، هر برده اى كه مسلمان شود، آزاد گردد و اين لكه، ننگ يعنى بردگى و محروميت تا قيام قيامت در دامن او و اعقابش باقى نماند؟
در اينجا سؤ الى باقى مى ماند و آن اين است كه چرا اسلام تملك مال را براى بردگان تشريع نكرد تا آنان نيز مانند آزادگان با دستمزد خود حوائج ضرورى خود را برطرف ساخته و سربار موالى نباشند؟ و چرا بردگى بردگان را موقت و محدود به اسلام نكرد تا در نتيجه هر برده اى كه مسلمان شود آزاد گردد و اين لكه ننگ يعنى بردگى و محروميت تا قيام قيامت در دامن او و اعقابش باقى نماند؟
جواب اين سؤ ال اين است كه اگر اسلام بردگى بردگان را محدود به اسلام نكرده و
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۵۱۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۵۱۳ </center>
بعد از اسلام آوردن بردگان باز هم حكم به بقاى بردگى ايشان نموده و همچنين اگر عبد را مالك چيزى ندانسته و نيز فطرت بشرى هم اگر سلب آزادى از دشمنان محارب را تجويز نموده همه براى اين است كه دشمن در داخل مملكت نتواند نقشه هاى درونى خود را عملى سازد و قوه و قدرتى بر مقاومت و پايدارى در مبارزه و به هم زدن نظم اجتماع صالح و دينى حريف را نداشته باشد، چون منشاء همه قدرتها مال و آزادى در عمل است ، وقتى دشمن نه مالك عمل خود بود و نه مالك مزد عمل ، قهرا هوس دشمنى و ستيزه با دشمن خود را هم نمى كند.بله ، اسلام تا اندازه اى اجازه تملك را به بردگان داده ، و البته اين تملك تنها در جائى تجويز شده كه تمليك از ناحيه مالك باشد، و در حقيقت مالكيت عبد يكى از شوون مالكيت مالك و در طول آن است و چنان نيست كه در عرض مالك مستقل در تصرف باشد.
جواب اين سؤال، اين است كه:
و اما اينكه چرا بردگى بردگان را محدود به اسلام آوردن آنان نكرد، جوابش اين است كه اين تحديد با سياست اسلام منافات داشت ، چون اسلام براى حفظ اساس دين و اداره جامعه دينى و بسط دادن تربيت دينى ، حتى به همين كفار محاربى كه منكوب عده وعده اش شده اند سياستهائى دارد كه اگر به صرف اسلام آوردن بردگان حكم بآزادى آنان ميكرد آن سياستها باطل ميشد، زيرا بردگان كه همان دشمنان راه يافته به داخل كشور اسلاميند مى توانستند به ظاهر اسلام آورده و به اين وسيله در داخل مملكت آزادانه عليه حكومت توطئه نموده و به طور خطرناكترى حمله كرده ، افراد و توانائى از دست رفته خود را به دست آورند، و اين تنها اسلام نيست كه براى حفظ اساس دين چنين سياستى را اتخاذ نموده ، بلكه از همين عصر حاضر گرفته تا قديمى ترين ملتى كه تاريخ سراغ مى دهد سنت جارى بين همه اقوام و ملل همين بوده كه وقتى با دشمن روبرو مى شدند و از يكديگر مى كشتند و سرانجام بر دشمن ظفر مى يافتند حق مشروع خود مى دانستند كه شمشير در ميان آنان گذاشته آنقدر مى كشتند تا تسليم بلا قيد و شرط شوند، و تنها به اين راضى نمى شدند كه دشمن از قتال دست كشيده اسلحه خود را زمين بگذارد. بلكه وادارشان مى كردند به اينكه تسليم امرشان شده نسبت به حكم شان مطيع و منقاد شوند، چه اين حكم به نفع آنان باشد و چه بر ضررشان چه بخواهند آنان را زنده گذاشته و اموالشان را محترم شمارند و چه بخواهند اموالشان را مصادره و خونهاى شان را بريزند، و اين را از سفاهت و نفهمى مى دانستند كه قومى پس از آنكه بر دشمن خود غلبه نموده سيادت و سيطره خود را مقيد به قيدى سازد كه در نتيجه آن قيد راه براى برگشتن دشمن و انتقام و خونخواهيش هموار شده سرانجام همه رشته هايش پنبه گشته و زحماتش هدر رود، چگونه ممكن است ملتى به خود اجازه چنين سفاهتى را بدهد؟ و حال آنكه در راه تحصيل اين سيادت و حفظ استقلال
 
اگر اسلام بردگى بردگان را محدود به اسلام نكرده و بعد از اسلام آوردن بردگان، باز هم حكم به بقاى بردگى ايشان نموده و همچنين اگر عبد را مالك چيزى ندانسته و نيز فطرت بشرى هم اگر سلب آزادى از دشمنان محارب را تجويز نموده، همه براى اين است كه دشمن در داخل مملكت نتواند نقشه هاى درونى خود را عملى سازد و قوّه و قدرتى بر مقاومت و پايدارى در مبارزه و به هم زدن نظم اجتماع صالح و دينى حريف را نداشته باشد. چون منشأ همه قدرت ها، مال و آزادى در عمل است.
 
وقتى دشمن، نه مالك عمل خود بود و نه مالك مزد عمل، قهرا هوس دشمنى و ستيزه با دشمن خود را هم نمى كند. بله، اسلام تا اندازه اى اجازه تملك را به بردگان داده، و البته اين تملك، تنها در جایى تجويز شده كه تمليك از ناحيه مالك باشد، و در حقيقت، مالكيت عبد، يكى از شؤون مالكيت مالك و در طول آن است و چنان نيست كه در عرض مالك، مستقل در تصرف باشد.
 
و اما اين كه چرا بردگى بردگان را محدود به اسلام آوردن آنان نكرد، جوابش اين است كه:
 
اين تحديد با سياست اسلام منافات داشت. چون اسلام براى حفظ اساس دين و اداره جامعه دينى و بسط دادن تربيت دينى، حتى به همين كفار محاربى كه منكوب عِدّه و عُدّه اش شده اند، سياست هایى دارد كه اگر به صرف اسلام آوردن بردگان، حكم به آزادى آنان می كرد، آن سياست ها باطل می شد. زيرا بردگان كه همان دشمنان راه يافته به داخل كشور اسلامی اند، مى توانستند به ظاهر اسلام آورده و به اين وسيله در داخل مملكت، آزادانه عليه حكومت توطئه نموده و به طور خطرناكترى حمله كرده، افراد و توانایى از دست رفته خود را به دست آورند، و اين تنها اسلام نيست كه براى حفظ اساس دين، چنين سياستى را اتخاذ نموده، بلكه از همين عصر حاضر گرفته تا قديمى ترين ملتى كه تاريخ سراغ مى دهد، سنت جارى بين همه اقوام و ملل همين بوده كه وقتى با دشمن روبرو مى شدند و از يكديگر مى كشتند و سرانجام بر دشمن ظفر مى يافتند، حق مشروع خود مى دانستند كه شمشير در ميان آنان گذاشته، آن قدر مى كشتند تا تسليم بلاقيد و شرط شوند، و تنها به اين راضى نمى شدند كه دشمن از قتال دست كشيده، اسلحه خود را زمين بگذارد، بلكه وادارشان مى كردند به اينكه تسليم امرشان شده، نسبت به حكم شان مطيع و منقاد شوند. چه اين حكم به نفع آنان باشد، و چه بر ضررشان، چه بخواهند آنان را زنده گذاشته و اموالشان را محترم شمارند، و چه بخواهند اموالشان را مصادره و خون هایشان را بريزند. و اين را از سفاهت و نفهمى مى دانستند كه قومى پس از آن كه بر دشمن خود غلبه نموده، سيادت و سيطره خود را مقيد به قيدى سازد كه در نتيجه آن قيد، راه براى برگشتن دشمن و انتقام و خونخواهی اش هموار شده، سرانجام همه رشته هايش پنبه گشته و زحماتش هدر رود.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه :: ۵۱۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه :: ۵۱۴ </center>
مجتمع مقدس خود نفوسى از افراد خود را به كشتن و اموالى را به هدر داده ؟ و آيا اگر با دادن خسارتهاى جانى و مالى چنين كارى كند به خود ظلم نكرده ؟ و به آن خونهاى ريخته شده اهانت و نسبت به اموال و كوششهاى پيگير خود اسراف ننموده ؟
چگونه ممكن است ملتى به خود اجازه چنين سفاهتى را بدهد و حال آن كه در راه تحصيل اين سيادت و حفظ استقلال مجتمع مقدس خود، نفوسى از افراد خود را به كشتن و اموالى را به هدر داده؟ و آيا اگر با دادن خسارت هاى جانى و مالى، چنين كارى كند، به خود ظلم نكرده و به آن خون هاى ريخته شده، اهانت و نسبت به اموال و كوشش هاى پيگير خود اسراف ننموده؟
و اگر ملتى با دادن قربانيان و تحمل خسارتهاى مالى به دشمن خونخوار خود دست يافته و آنان را ذليل و برده خود كرد آيا جا دارد كسى اعتراض كند كه چرا خردسالان دشمن را برده خود كرده اى ؟ و حال آنكه مردان با شما سر جنگ داشتند و خسارتهاى جانى و مالى شما همه از ناحيه بزرگسالان دشمن بوده گناه كودكان چه بود؟ با اينكه نه شمشيرى بدست گرفته بودند و نه در معركه اى حاضر شده بودند؟ جوابش اين است كه خردسالان دشمن ، قربانيان پدران خويشند.
 
از اين گذشته ، فراموش نشود كه گفتيم اسلام درباره بردگان داراى حكم مخصوصى است كه در هيچ ملتى نيست ، و آن اين است كه حكومت اسلامى قانونا حق دارد در صورتى كه مصلحت حال مجتمع اسلامى باشد اسراى جنگى را آزاد سازد، و براى آزاد ساختن آنان اقدام نموده مجانا يا با دادن قيمت همه آنان را آزاد كند - و خدا داناتر است -
و اگر ملتى با دادن قربانيان و تحمل خسارت هاى مالى به دشمن خونخوار خود دست يافته و آنان را ذليل و برده خود كرد، آيا جا دارد كسى اعتراض كند كه چرا خردسالان دشمن را، برده خود كرده اى و حال آن كه مردان با شما سرِ جنگ داشتند و خسارت هاى جانى و مالى شما، همه از ناحيه بزرگسالان دشمن بوده، گناه كودكان چه بود؟ با اين كه نه شمشيرى به دست گرفته بودند و نه در معركه اى حاضر شده بودند؟  
 
جوابش اين است كه خردسالان دشمن، قربانيان پدران خويش اند. از اين گذشته، فراموش نشود كه گفتيم اسلام درباره بردگان، داراى حكم مخصوصى است كه در هيچ ملتى نيست و آن، اين است كه: حكومت اسلامى، قانونا حق دارد در صورتى كه مصلحت حال مجتمع اسلامى باشد، اسراى جنگى را آزاد سازد، و براى آزاد ساختن آنان اقدام نموده، مجانا يا با دادن قيمت، همه آنان را آزاد كند، و خدا داناتر است.
<span id='link261'><span>
<span id='link261'><span>
==گفتارى چند در پيرامون عفو و مجازات ==
==گفتارى چند در پيرامون عفو و مجازات ==
۱ - معنى جزا چيست ؟: در پاسخ اين سؤ ال به عنوان مقدمه بايد گفت كه هيچ مجتمعى از مجتمعات بشرى خالى از وظائف اجتماعى اى كه افراد آن موظف به احترام به آن باشند نيست ، چون اصولا تشكيل جامعه براى هماهنگ كردن مردم و ايجاد توافق بين اعمال ايشان و نزديك كردن آنان به يكديگر است ، براى اين است كه همه با هم موتلف و مجتمع شده ، و بوسيله آثارى كه در ائتلاف و اجتماع است احتياجات هر يك از افراد به مقدار استحقاق و به نسبت عمل و سعيشان برآورده مى گردد.
۱ - معنى جزا چيست ؟: در پاسخ اين سؤ ال به عنوان مقدمه بايد گفت كه هيچ مجتمعى از مجتمعات بشرى خالى از وظائف اجتماعى اى كه افراد آن موظف به احترام به آن باشند نيست ، چون اصولا تشكيل جامعه براى هماهنگ كردن مردم و ايجاد توافق بين اعمال ايشان و نزديك كردن آنان به يكديگر است ، براى اين است كه همه با هم موتلف و مجتمع شده ، و بوسيله آثارى كه در ائتلاف و اجتماع است احتياجات هر يك از افراد به مقدار استحقاق و به نسبت عمل و سعيشان برآورده مى گردد.
۲۰٬۳۲۲

ویرایش