۱۵٬۹۷۷
ویرایش
خط ۱۳۵: | خط ۱۳۵: | ||
<span id='link53'><span> | <span id='link53'><span> | ||
و در كتاب مكارم الاخلاق، از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده كه فرمود: لايزال، دعا در پسِ پرده استجابت هست تا بر محمّد و آل او صلوات فرستاده شود. | |||
و در كتاب مكارم | |||
و نيز از امام صادق | و نيز از امام صادق «عليه السلام» نقل كرده كه فرمود: كسى كه قبل از خودش چهل نفر از مؤمنان را دعا كند، بعد براى خود دعا كند، دعايش مستجاب مى شود. | ||
و نيز از امام صادق | |||
و نيز از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده كه در پاسخ مردى از اصحابش كه گفت: «دنبال اثر دو تا از آيه هاى قرآن مى گردم، پيدايش نمى كنم. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲ صفحه ۶۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲ صفحه ۶۰ </center> | ||
يكى آيه | يكى آيه «أُدعُونِى أستَجِب لَكُم» است، كه هرچه دعا مى كنيم، استجابتى نمى بينيم. | ||
و در | فرمود: يعنى مى پندارى خدا خلف وعده مى كند؟ | ||
و نيز ابن | |||
و در روايتى ديگر فرموده از شما كسى كه | عرضه داشتم: نه. فرمود: پس چى؟ عرضه داشتم نمى دانم علتش چيست. | ||
فرمود ليكن من علتش را برايت مى گويم. كسى كه خدا را در دستوراتش اطاعت كند، آنگاه در جهتى كه بايد دعا كند، دعايش اجابت مى شود. | |||
عرضه داشتم: جهت دعا چيست؟ | |||
فرمود: اين كه قبل از دعا خدا را حمد و تمجيد گویى و نعمت هایى كه به تو داده، بر شمارى و شكر بگزارى، و سپس بر محمّد و آل او صلوات بفرستى، آنگاه گناهان خود را به ياد آورده، از آن ها طلب مغفرت كنى، آنگاه به دعا بپردازى. اين است جهت دعا. | |||
آنگاه پرسيد: آيه دوم چيست؟ عرضه داشتم: آيه شريفه: «وَ مَا أنفَقتُم مِن شَئٍ فَهُوَ يُخلِفُهُ» است. براى اين كه من انفاق مى كنم و خلفى و اثرى نمى بينم. | |||
فرمود: آيا مى پندارى خداى تعالى خُلف وعده مى كند؟ | |||
عرضه داشتم: نه. فرمود: پس چى؟ عرض كردم: نمى دانم. فرمود: اگر كسى از راه حلالش كسب روزى كند، و در راه حقش انفاق نمايد، يك درهم انفاق نمى كند، مگر آن كه خدا نظير و عوض آن را به او مى دهد. | |||
مؤلف: توجيه اين حديث و امثال آن، كه در باب آداب دعا وارد شده، روشن است. براى اين كه همه مى خواهند بنده را به حقيقت دعا و درخواست نزديك سازند. | |||
و در الدُرّ المنثور است كه ابن عُمَر گفت: رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» فرمود: خدا وقتى مى خواهد دعاى بنده را مستجاب كند، حالت دعا به او مى دهد. | |||
و نيز ابن عُمَر، از رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» نقل كرده كه فرمود: كسى كه درِ دعا را به رويش گشوده باشند، حتما درهاى رحمت را نيز به رويش گشوده اند. | |||
و در روايتى ديگر فرموده: از شما كسى كه درِ دعا به رويش باز شود، درهاى بهشت به رويش باز شده. | |||
مؤلف: اين معنا از طرق ائمّه اهل بيت «عليه السلام» نيز روايت شده. فرموده اند: كسى كه حالت دعايش داده باشند، اجابتش نيز داده اند. و معناى اين گونه احاديث از بيان گذشته ما روشن گرديد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲ صفحه ۶۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲ صفحه ۶۱ </center> | ||
نيز، در الدُرّ المنثور است كه معاذ بن جبل، از رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» نقل كرده كه فرمود: اگر خدا را به حق معرفت مى شناختيد، كوه ها در برابر دعاى شما متلاشى مى شدند. | |||
<span id='link54'><span> | <span id='link54'><span> | ||
==سر اينكه فرمود: اگر خدا را به حق معرفت ميشناختيد كوهها در برابر دعاى شما متلاشى ميشدند == | ==سر اينكه فرمود: اگر خدا را به حق معرفت ميشناختيد كوهها در برابر دعاى شما متلاشى ميشدند == | ||
مؤ لف : سرش اين است كه جهل به مقام حق ، و سلطنت ربوبيت ، و ركون واعتماد به اسباب ، رفته رفته اين باور غلط را به انسان مى دهد، كه اسباب هم حقيقتا مؤ ثرند، و اين پندار را به حدى مى رساند كه هر معلولى را مستند به علت معهود و اسباب عادى بداند، و چه بسا مى شود كه انسان از اين پندار غفلت دارد، و يااصلا چنين اعتقادى ندارد، ليكن اين مقدار را معتقد است كه اين اسباب هر يك براى خود جائى دارد، كه نمى شود سببى ديگر جاى آنرا بگيرد، مثلا ما مى بينيم حركت و سير باعث نزديكى به مقصد مى شود، ولى با كمى پيشرفت در توحيد اين اعتقاد از ما زايل مى شود، و حركت را سبب مستقل نمى بينيم و مى گوئيم مؤ ثر حقيقى خدااست ، وحركت جنبه واسطگى را دارد، ولى اين اعتقاد بر ايمان مى ماند كه درست است مؤ ثر حقيقى خداست ولى اينطور هم نيست كه حركت ، هيچ اثر نداشته باشد، بلكه واسطه مؤ ثرى است كه چيز ديگر جاى آن را پر نمى كند، و اگر حركت و سير نباشد نزديكى به مقصد حاصل نمى شود. | مؤ لف : سرش اين است كه جهل به مقام حق ، و سلطنت ربوبيت ، و ركون واعتماد به اسباب ، رفته رفته اين باور غلط را به انسان مى دهد، كه اسباب هم حقيقتا مؤ ثرند، و اين پندار را به حدى مى رساند كه هر معلولى را مستند به علت معهود و اسباب عادى بداند، و چه بسا مى شود كه انسان از اين پندار غفلت دارد، و يااصلا چنين اعتقادى ندارد، ليكن اين مقدار را معتقد است كه اين اسباب هر يك براى خود جائى دارد، كه نمى شود سببى ديگر جاى آنرا بگيرد، مثلا ما مى بينيم حركت و سير باعث نزديكى به مقصد مى شود، ولى با كمى پيشرفت در توحيد اين اعتقاد از ما زايل مى شود، و حركت را سبب مستقل نمى بينيم و مى گوئيم مؤ ثر حقيقى خدااست ، وحركت جنبه واسطگى را دارد، ولى اين اعتقاد بر ايمان مى ماند كه درست است مؤ ثر حقيقى خداست ولى اينطور هم نيست كه حركت ، هيچ اثر نداشته باشد، بلكه واسطه مؤ ثرى است كه چيز ديگر جاى آن را پر نمى كند، و اگر حركت و سير نباشد نزديكى به مقصد حاصل نمى شود. |
ویرایش