۱۵٬۹۶۵
ویرایش
خط ۷۱: | خط ۷۱: | ||
<span id='link83'><span> | <span id='link83'><span> | ||
==روايتى در | ==روايتى در شأن نزول آيه «لعان» == | ||
و در تفسير | و در تفسير قمى، در ذيل جملۀ «وَ الَّذِينَ يَرمُونَ أزوَاجَهُم... إن كَانَ مِنَ الصَّادِقِين» روايت كرده كه اين آيه درباره «لعان» نازل شده، و سبب نزولش اين بوده كه وقتى رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، از جنگ تبوك برگشت، «عُوَيمر بن ساعدة عجلانى»، كه از انصار است، نزدش آمد و گفت: يا رسول اللّه! همسر من به شريك بن سمحاء زنا داده، و از او حامله شده. | ||
رسول خدا «صلى الله عليه و آله» از او روى بگردانيد. عُوَيمر، مجددا سخن خود را تكرار كرد، و رسول خدا «صلى الله عليه و آله» روى گردانيد، تا چهار مرتبه اين كار تكرار شد. | |||
پس رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» به خانه اش رفت و آيه «لعان» بر او نازل شد. پس براى نماز عصر بيرون شد و بعد از نماز، به عُوَيمر فرمود: برو همسرت را بياور، كه خدا آيه قرآنى درباره شما زن و شوهر نازل كرده. | |||
پس مرد نزد زن آمد و گفت: رسول خدا «صلى الله عليه و آله» تو را مى خواهد. زن كه زن آبرومندى بود، با جمعى از قوم خود آمد. همين كه داخل مسجد شد، رسول خدا به عُوَيمر فرمود: برويد نزديك منبر و آن جا ملاعنه كنيد! | |||
عُوَيمر پرسيد: چگونه ملاعنه كنيم؟ فرمود: پيش بيا و بگو خدا را شاهد مى گيرم كه من در آنچه به اين زن نسبت داده ام، از راستگويانم. عُوَيمر جلو منبر آمد و يك بار صيغۀ لعان را جارى كرد. | |||
حضرت فرمود: اعاده كن. دوباره خواند، تا چهار بار. فرمود: در نوبت پنجم، بگو كه لعنت خدا بر من باد اگر از دروغگويان باشم. آنگاه حضرت فرمود: «مواظب باش كه لعنت، دعاى مستجابى است، اگر دروغ بگويى، تو را خواهد گرفت». | |||
آنگاه به او فرمود: برو كنار و به همسرش فرمود: مثل او شهادت بده، و گرنه حدّ خدا را بر تو جارى مى كنم. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۲۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۲۳ </center> | ||
شبانگاه سياه نمى كنم | زن به صورت افراد فاميلش نگريست و گفت: من اين روی ها را در اين شبانگاه سياه نمى كنم. پس نزديك منبر آمد و گفت: خدا را شاهد مى گيرم كه عُوَيمر در اين نسبت كه به من بسته، از دروغگويان است. | ||
حضرت فرمود: اعاده كن، تا چهار نوبت اعاده كرد. سپس فرمود: حالا خودت را لعنت كن، اگر او از راستگويان باشد. زن در نوبت پنجم گفت: غضب خدا بر من باد، اگر چنانچه عُوَيمر در نسبتى كه به من داده، از راستگويان باشد. | |||
حضرت فرمود: واى بر تو! اين نفرين مستجاب است! اگر دروغگو باشى، تو را مى گيرد. | |||
پس رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» به شوهرش فرمود: برو كه ديگر تا ابد اين زن بر تو حلال نيست. گفت: پس آن مالى كه من به او داده ام، چه مى شود؟ | |||
حضرت فرمودند. اگر تو در اين نسبت كه به او دادى، دروغگو باشى كه آن مال از خودِ اين زن نيز، از تو دورتر شده است. و اگر راست گفته باشى، آن مال مهريه اين زن، و عوض كامى است كه از او گرفته اى، و رحم او را براى خود حلال كرده اى. (تا آخر حديث). | |||
و در مجمع البيان، در روايت عكرمه، از ابن عباس آمده كه گفت: سعد بن عباده، وقتى آيه قذف را شنيد، از تعجب گفت: «به به»، اگر به خانه درآيم و ببينم كه مردى ميان ران هاى فلانى است، هيچ سر و صدايى نكنم، تا بروم چهار بيگانه ديگر را بياورم، جريان را نشان آنان بدهم؟ اگر چنين چيزى پيش بيايد، به خدا سوگند كه تا من بروم چهار نفر را بياورم، آن مرد كارش را تمام كرده، مى رود. در نتيجه اگر از دهانم بيرون كنم، هشتاد تازيانه به پشتم فرود خواهد آمد. | |||
رسول خدا «صلى الله عليه و آله» به مردم مدينه، كه سعد بزرگ ايشان بود، فرمود: اى گروه انصار! نمى شنويد كه سعد چه مى گويد؟ | |||
گفتند: يا رسول اللّه! بزرگ ما را ملامت مكن، چون او مردى بسيار غيرتمند است، و به همين جهت، جز با دختران باكره ازدواج نكرده، و هيچگاه زنى را طلاق نگفته، تا مبادا كسى از ما جرأت كند و مطلقه او را بگيرد. | |||
خود سعد بن عباده گفت: يا رسول اللّه! پدر و مادرم فداى تو باد، به خدا سوگند من اين حكم را جز حكم خدا نمى دانم، وليكن به خاطر همان اشكالى كه به ذهنم آمد و عرض كردم، از اين حكم تعجب كردم. حضرت فرمود: خدا غير از اين را نخواسته. سعد گفت: «صَدَقَ اللّهُ وَ رَسُولُهُ». به گفتۀ خدا و رسول ايمان دارم. | |||
پس چيزى نگذشت كه پسر عمويى داشت به نام | پس چيزى نگذشت كه پسر عمويى داشت به نام «هلال بن اميه»، از باغ آمد در حالى كه ديد مردى با زنش جمع شده. پس صبح نزد رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» رفت و گفت: ديروز عصر، به خانه آمدم و ديدم كه مردى با او است، و با دو چشم خود ديدم و با دو گوش خود شنيدم. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۲۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۲۴ </center> | ||
راوى مى گويد: پس انصار جمع شدند، گفتند: ما به همان حرفى كه ديروز سعد مى | رسول خدا «صلى الله عليه و آله» خيلى ناراحت شد، به طورى كه كراهت از رخساره اش مشاهده گشت. هلال گفت: مثل اين كه مى بينم ناراحت شديد، به خدا قسم كه من راست مى گويم، و اميدوارم كه خدا فرجى فراهم كند. رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» تصميم گرفت او را بزند. | ||
راوى مى گويد: پس انصار جمع شدند، گفتند: ما به همان حرفى كه ديروز سعد مى گفت، مبتلا شديم. آيا راضى شويم كه هلال تازيانه بخورد، و براى ابد شهادتش مردود گردد؟ | |||
پس | پس وحى نازل شد. همين كه شنيدند وحى نازل شده، سكوت كردند. آن وحى عبارت بود از آيه: «وَ الَّذِينَ يَرمُونَ أزوَاجَهُم...». | ||
پس رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» فرمود: اى هلال! بشارت باد تو را كه خداوند فرج قرار داد. همان فرجى كه آرزويش مى كردى. پس فرمود، بفرستيد تا همسر او بيايد. پس رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله»، ميان اين زن و شوهر ملاعنه كرد. بعد از آن كه لعان تمام شد، رسول خدا «صلى الله عليه و آله» ميان آن دو تفرقه افكند، و حكم كرد كه فرزند از آن زن باشد، در حالى كه پدر معينى نداشته باشد، ولى مردم هم فرزند او را به بدى نسبت ندهند. | |||
آنگاه فرمود: «اگر چنين و چنان بياورد، براى شوهرش آورده، و اگر چنين و چنان بياورد، براى كسى آورده كه درباره اش اين حرف ها زدند». | |||
مؤلف: اين روايت | احتمال دارد به صورت استفهام فرموده باشد. يعنى حكم خدا چنين است آيا به رسم جاهليت عمل كنيم كه قيافه شناس بگويد اگر چنين و چنان است، از شوهر اوست و گرنه از ديگران؟ | ||
مؤلف: اين روايت را، در الدرالمنثور، از عده اى از ارباب جوامع، از ابن عباس روايت كرده است. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۲۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۲۵ </center> | ||
<span id='link84'><span> | <span id='link84'><span> | ||
==آيات ۱۱ - ۲۶، سوره نور == | ==آيات ۱۱ - ۲۶، سوره نور == | ||
إِنَّ الَّذِينَ جَاءُو بِالافْكِ عُصبَةٌ مِّنكمْ لا تحْسبُوهُ شرًّا لَّكُم بَلْ هُوَ خَيرٌ لَّكمْ لِكلِّ امْرِىٍ مِّنهُم مَّا اكْتَسب مِنَ الاثْمِ وَ الَّذِى تَوَلى كِبرَهُ مِنهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِيمٌ(۱۱) | إِنَّ الَّذِينَ جَاءُو بِالافْكِ عُصبَةٌ مِّنكمْ لا تحْسبُوهُ شرًّا لَّكُم بَلْ هُوَ خَيرٌ لَّكمْ لِكلِّ امْرِىٍ مِّنهُم مَّا اكْتَسب مِنَ الاثْمِ وَ الَّذِى تَوَلى كِبرَهُ مِنهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِيمٌ(۱۱) |
ویرایش