۲۰٬۸۸۷
ویرایش
خط ۵: | خط ۵: | ||
<span id='link627'><span> | <span id='link627'><span> | ||
ما در پاسخ مى گویيم: | |||
ما در پاسخ مى | |||
و معلوم است كه پيروى چنين | اما پيروى از دين تقليد نيست، زيرا دين عبارت است از: مجموعه اى از معارف مربوط به مبدأ و معاد و قوانينى اجتماعى، از عبادات و معاملات، كه از طريق وحى و نبوت به بشر رسيده. نبوتى كه صدقش با برهان ثابت شده، و نيز از مجموعه اى اخبار كه مخبر صادق از آن ها خبر داده. مخبرى كه باز صادق بودنش به برهان ثابت شده است. | ||
و معلوم است كه پيروى چنين دينى، پيروى علم استف نه خرافات. چون فرض كرديم كه به صدق آن مخبر، عالميم و برهان علمى بر آن داريم، و ما در بحث گذشته، در ذيل آيه: «وَ إذ قَالَ مُوسَى لِقَومِهِ إنَّ اللّهَ يَأمُرُكُم أن تَذبَحُوا بَقَرَةً»، كلامى در تقليد داشتيم، بدان جا مراجعه شود. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۶۴۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۶۴۲ </center> | ||
و عجيب | و عجيب اين جاست كه اين حرف را كسانى مى گويند كه خود سراپا تقليدند و در اصول زندگى و سنن اجتماعى از خوردنى و نوشيدنى و پوشيدنى گرفته، تا نكاح و مسكن و غيره، به غير از تقليد كوركورانه و پيروى هوا و هوس، روش ديگرى ندارند. | ||
چيزى كه | (چشم به دروازه غرب دوخته اند، ببينند چه مد تازه اى در پختن و خوردن طعام و در برش لباس و در طرز ازدواج و در طريقه خانه سازى و دكوربندى خانه و حتى در نحوه سخن گفتن و راه رفتن مى رسند و از خود هيچ استقلال و اراده اى ندارند. هرچه مى كنند، از خود نمى پرسند كه چرا می كنند، به بزى می مانند كه وقتى بپرسى چرا از نهر پريدى، جز اين كه بگويد چون ديگران پريدند، پاسخى ندارند - مترجم). | ||
چيزى كه هست، از آن جا كه از كلمه تقليد ننگ دارند، اسم تقليد را برداشته و نام پيروى از سنت و تمدن راقيه بر آن نهاده اند. در نتيجه اسمش برداشته شده، ولى رسمش همچنان باقى است، و لفظش متروك گشته، ولى معنايش همچنان حكمفرما است. | |||
آرى، در منطق آقايان (چرخ به عقب بر نمى گردد)، يك شعار علمى و زيربناى رقاء و تمدن است، ولى «وَ لَا تَتَّبِعِ الهَوَى فَيُضِلَّكَ: زنهار از هوا و هوس پيروى مكن، كه گمراهت مى كند»، يك شعار كهنه و سخنى خرافى و كهنه است. | |||
<span id='link628'><span> | <span id='link628'><span> | ||
و | و اما آن تقسيمى كه براى سير زندگى بشرى نموده اند و چهار دوره اش كرده اند، تا آن جا كه تاريخ دين و فلسفه نشان می دهد، سخنى است دروغ. براى اين كه دين ابراهيم «عليه السلام» بعد از عهد فلسفه هند و مصر و كلدان بود، و دين عيسى «عليه السلام» هم بعد از فلسفه يونان بود و همچنين دين محمّد «صلوات الله عليه» نيز، بعد از فلسفه يونان و اسكندريه بود. | ||
و در سير تاريخى | و بالاخره، فلسفه نهايت درجه اوجش، قبل از اوج گرفتن اديان بوده و در گذشته هم گفتيم كه دين توحيد، از تمامى اديان ديگر قديمى تر است. | ||
و در سير تاريخى انسان، آن تقسيمى را كه قرآن كريم صحيح مى داند، اين است كه: اولين دوره بشر، دوران سادگى و بى رنگى بشر بوده كه در آن دوره، همه امت ها يك جور بوده اند. دوم دوره ماديت و حس نگرى است، كه إن شاء اللّه، بيانش در تفسير آيه: «كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ»، خواهد آمد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۶۴۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۶۴۳ </center> | ||
<span id='link629'><span> | <span id='link629'><span> | ||
==آيات ۱۷۲ - ۱۷۶ سوره بقره == | ==آيات ۱۷۲ - ۱۷۶ سوره بقره == | ||
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا كلُوا مِن طيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَ اشكُرُوا للَّهِ إِن كنتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ(۱۷۲) | يَا أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا كلُوا مِن طيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَ اشكُرُوا للَّهِ إِن كنتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ(۱۷۲) |
ویرایش