گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۵ بخش۳۹: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۲۶۱: خط ۲۶۱:
و مراد از كلمۀ «ناس»، همان معناى ظاهرى آن، يعنى عموم افراد جامعه است، بدون تميز يكى از ديگرى. و اين كه بعضى گفته اند: «مراد از آن، عظماى اهل مملكت، يا علماى ايشان است»، صحيح نيست.
و مراد از كلمۀ «ناس»، همان معناى ظاهرى آن، يعنى عموم افراد جامعه است، بدون تميز يكى از ديگرى. و اين كه بعضى گفته اند: «مراد از آن، عظماى اهل مملكت، يا علماى ايشان است»، صحيح نيست.


==مقصود از «منطق الطير» در سخن سليمان«ع»==
==مقصود از «منطق الطير»، در سخن سليمان«ع»==


و كلمۀ «منطق» و نيز كلمۀ «نطق»، هر دو به معناى صوت يا صوت هاى متعارفى است كه از حروفى تشكيل يافته و طبق قرارداد واضع لغت، بر معنی هايى كه منظور نظر ناطق است، دلالت مى كند و در اصطلاح، اين صوت ها را «كلام» مى گويند.  
و كلمۀ «منطق» و نيز كلمۀ «نطق»، هر دو به معناى صوت يا صوت هاى متعارفى است كه از حروفى تشكيل يافته و طبق قرارداد واضع لغت، بر معنی هايى كه منظور نظر ناطق است، دلالت مى كند و در اصطلاح، اين صوت ها را «كلام» مى گويند.  
خط ۲۷۹: خط ۲۷۹:
<span id='link334'><span>
<span id='link334'><span>


ولى آنچه مسلّم است، مقصود از «منطق طير» در آيه شريفه، اين معناى ظاهرى نيست، بلكه معنايى است دقيق تر و وسيع تر از آن. به چند دليل:


ولى آنچه مسلم است ، مقصود از منطق طير در آيه شريفه اين معناى ظاهرى نيست ، بلكه معنايى است دقيقتر و وسيعتر از آن ، به چند دليل :
اول اين كه: سياق آيه گواهى مى دهد بر اين كه سليمان «عليه السّلام» از نعمتى حديث مى كند كه اختصاصى خودش بوده و در وسع عامّۀ مردم نبوده كه به آن دست يابند و او كه بدان دست يافته، به عنايت خاص الهى بوده است. و اين معناى ظاهرى كه براى «منطق طير» كرديم، چيزى نيست كه غير از سليمان كسى بدان دست نيابد، بلكه هر كسى مى تواند در زندگى حيوانات دقت نموده، زبان آن ها را بفهمد، (كه مثلا چه صدايى علامت خشم، و چه صدايى علامت رضا است. چه صدايى علامت گرسنگى و چه صدايى علامت تشنگى و امثال آن است).


اول اينكه : سياق آيه گواهى مى دهد بر اينكه سليمان (عليه السّلام ) از نعمتى حديث مى كند كه اختصاصى خودش بوده و در وسع عامه مردم نبوده ، كه به آن دست يابند و او كه بدان دست يافته به عنايت خاص الهى بوده است . و اين معناى ظاهرى كه براى منطق طير كرديم چيزى نيست كه غير از سليمان كسى بدان دست نيابد، بلكه هر كسى مى تواند در زندگى حيوانات دقت نموده زبان آنها را بفهمد، ( كه مثلا چه صدايى علامت خشم ، و چه صدايى علامت رضا است ، چه صدايى علامت گرسنگى و چه صدايى علامت تشنگى و امثال آن است .
دليل دوم اين كه: محاوره اى كه خداى تعالى در آيات بعدى از سليمان و هدهد حكايت فرموده، متضمن معارف عاليه اى است كه در وسع صداهاى هدهد نيست. چون صداهايى كه اين حيوان در احوال مختلف از خود سر مى دهد، انگشت شمار است و اين چند صدا كجا مى تواند كسى را از راه تركيب آن ها با هم، به اين معارف دلالت كند؟
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۴۹۹ </center>
 
آرى، در كلام اين حيوان، ذكر خداى سبحان و وحدانيت او و قدرت و علم و ربوبيتش و عرش عظيم او و نيز ذكر شيطان و جلوه گری هايش در اعمال زشت و همچنين ذكرى از هدايت و ضلالت و مطالبى ديگر آمده و از معارف بشرى نيز مطالب بسيارى چون پادشاه سبا و تخت او و اين كه آن پادشاه زن بود و قوم او كه براى آفتاب سجده مى كردند، آمده و سليمان «عليه السّلام» مطالبى به هدهد فرموده.  


دليل دوم اينكه : محاوره اى كه خداى تعالى در آيات بعدى از سليمان و هدهد حكايت فرموده ، متضمن معارف عاليه اى است كه در وسع صداهاى هدهد نيست ، چون صداهايى كه اين حيوان در احوال مختلف از خود سر مى دهد انگشت شمار است و اين چند
از جمله اين كه: به او دستور داده به سبا برود و نامه او را ببرد و در آن جا نزد ايشان بيندازد و بعد بنشيند و ببيند چه مى گويند و چه مى كنند. و بر هيچ دانشمندى كه در معانى تعمق دارد، پوشيده نيست كه آگاهى به اين همه مطالب عميق و معارف بسيارى كه هر يك داراى اصول ريشه دار علمى است، منوط به داشتن هزاران هزار معلومات ديگر است، كه چند صداى ساده هدهد نمى تواند آن معانى را برساند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۴۹۹ </center>
صدا كجا مى تواند كسى را از راه تركيب آنها با هم به اين معارف دلالت كند؟


آرى در كلام اين حيوان ذكر خداى سبحان و وحدانيت او و قدرت و علم و ربوبيتش و عرش عظيم او و نيز ذكر شيطان و جلوه گريهايش در اعمال زشت و همچنين ذكرى از هدايت و ضلالت و مطالبى ديگر آمده و از معارف بشرى نيز مطالب بسيارى چون پادشاه سبا و تخت او و اينكه آن پادشاه زن بود و قوم او كه براى آفتاب سجده مى كردند، آمده و سليمان (عليه السّلام ) مطالبى به هدهد فرموده ، از جمله اينكه به او دستور داده به سبا برود و نامه او را ببرد و در آنجا نزد ايشان بيندازد و بعد بنشيند و ببيند چه مى ويند و چه مى كنند و بر هيچ دانشمندى كه در معانى تعمق دارد پوشيده نيست كه آگاهى به اين همه مطالب عميق و معارف بسيارى كه هر يك داراى اصول ريشه دار علمى است ، منوط به داشتن هزاران هزار معلومات ديگر است ، كه چند صداى ساده هدهد نمى تواند آن معانى را برساند.
علاوه بر اين، هيچ دليلى نداريم بر اين كه هر صدايى كه حيوان در نطق مخصوص به خودش يا در صداهاى مخصوصش، از خود سر مى دهد، حس ما مى تواند آن را درك كرده و تميزش دهد. به شهادت اين كه يكى از نطق ها كه سليمان «عليه السّلام» آن را مى شناخت، سخنانى است كه قرآن در آيات بعد، از مورچه بزرگ حكايت كرده و حال آن كه اين حيوان، صدايى كه به گوش ما برسد، ندارد.  


علاوه بر اين ، هيچ دليلى نداريم بر اينكه هر صدايى كه حيوان در نطق مخصوص به خودش يا در صداهاى مخصوصش ، از خود سر مى دهد حس ما مى تواند آن را درك كرده و تميزش دهد، به شهادت اينكه يكى از نطقها كه سليمان (عليه السّلام ) آن را مى شناخت سخنانى است كه قرآن در آيات بعد، از مورچه بزرگ حكايت كرده و حال آنكه اين حيوان صدايى كه به گوش ما برسد ندارد، و نيز سخن ما را تاءييد مى كند كشفى كه اخيرا علماى طبيعى امروز كرده اند كه اصولا ساختمان گوش انسان طورى است كه تنها صداهايى مخصوص و ناشى از ارتعاشات مادى مخصوص را مى شنود و آن ارتعاشى است كه در ثانيه كمتر از شانزده هزار و بيشتر از سى و دو هزار نباشد كه اگر ارتعاش جسمى كمتر از آن و يا بيشتر از آن باشد، حس سامعه و دستگاه شنوايى انسان از شنيدن آن عاجز است ، ولى معلوم نيست كه حس شنوايى ساير حيوانات نيز عاجز از شنيدن آن باشد، ممكن است آنچه را كه ما نمى شنويم و يا بعضى از آنها را ساير حيوانات بشنوند.
و نيز سخن ما را تأييد مى كند كشفى كه اخيرا علماى طبيعى امروز كرده اند كه اصولا ساختمان گوش انسان طورى است كه تنها صداهايى مخصوص و ناشى از ارتعاشات مادى مخصوص را مى شنود و آن، ارتعاشى است كه در ثانيه كمتر از شانزده هزار و بيشتر از سى و دو هزار نباشد، كه اگر ارتعاش جسمى كمتر از آن و يا بيشتر از آن باشد، حسّ سامعه و دستگاه شنوايى انسان، از شنيدن آن عاجز است. ولى معلوم نيست كه حس شنوايى ساير حيوانات نيز، از شنيدن آن عاجز باشد. ممكن است آنچه را كه ما نمى شنويم و يا بعضى از آن ها را، ساير حيوانات بشنوند.


دانشمندان حيوان شناس هم به عجايبى از فهم دقيق و درك لطيف بعضى حيوانات مانند اسب و سگ و ميمون و خرس و زنبور و مورچه و غير آن برخورده اند، كه به نظير آنها در اكثر افراد آدميان بر نخورده اند.
دانشمندان حيوان شناس هم، به عجايبى از فهم دقيق و درك لطيف بعضى حيوانات مانند اسب و سگ و ميمون و خرس و زنبور و مورچه و غير آن برخورده اند، كه به نظير آن ها در اكثر افراد آدميان بر نخورده اند.


پس ، از آنچه گذشت ، روشن شد كه از ظاهر سياق بر مى آيد كه براى مرغان منطقى است كه خداى سبحان علم آن را تنها به سليمان (عليه السّلام ) داده بود. و اينكه بعضى از
پس از آنچه گذشت، روشن شد كه: از ظاهر سياق بر مى آيد كه براى مرغان، منطقى است كه خداى سبحان، علم آن را تنها به سليمان «عليه السّلام» داده بود. و اين كه بعضى از
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۵۰۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۵۰۰ </center>
مفسرين گفته اند كه : نطق مرغان معجزهاى براى آن جناب بوده و گر نه خود مرغان هيچ يك زبان و نطق ندارند، حرف صحيحى نيست .
مفسران گفته اند كه: «نطق مرغان»، معجزه اى براى آن جناب بوده و گرنه خود مرغان، هيچ يك زبان و نطق ندارند، حرف صحيحى نيست.
 
«'''وَ أُوتِينَا مِن كُلّ شَئٍ'''» - يعنى: خداى تعالى، از هر چيزى به ما عطايى داده. و جملۀ «از هر چيزى»، هرچند شامل تمامى موجوداتى مى شود كه ممكن است وجودش فرض شود، چون مفهوم «شئ: چيز»، از عمومی ترين مفاهيم است. مخصوصا وقتى كلمۀ «كُل: هر» نيز بر سرش در آيد - وليكن از آن جايى كه مقام آن جناب، مقام حديث به نعمت بوده، ناچار مقصود از كلمۀ «هر چيز»، تنها هر چيزى است كه اگر به آدمى داده شود، مى تواند از آن متنعم شود، نه هر چيز.  


«'''و اوتينا من كل شى ء'''» - يعنى خداى تعالى از هر چيزى به ما عطايى داده ، و جمله از هر چيزى هر چند شامل تمامى موجوداتى مى شود كه ممكن است وجودش فرض شود، چون مفهوم «شى ء - چيز» از عموميترين مفاهيم است ، مخصوصا وقتى كلمه «كل: هر» نيز بر سرش در آيد - و ليكن از آنجايى كه مقام آن جناب ، مقام حديث به نعمت بوده ، ناچار مقصود از كلمه «هر چيز» تنها هر چيزى است كه اگر به آدمى داده شود مى تواند از آن متنعم شود، نه هر چيز، پس قهرا كلمه «كل شىء» در آيه شريفه مقيد مى شود به نعمتهايى مانند: علم و نبوت و ملك و حكم ، - قدرت بر داورى صحيح - و ساير نعمتهاى مادى و معنوى .
پس قهرا كلمۀ «كُلّ شَئ» در آيه شريفه، مقيد مى شود به نعمت هايى مانند: علم و نبوت و ملك و حكم - قدرت بر داورى صحيح - و ساير نعمت هاى مادى و معنوى.


«'''ان هذا لهو الفضل المبين '''»- اين شكرى است از سليمان (عليه السّلام ) كه بدون عجب و كبر و غرور، همان حديث به نعمت قبل را تاءكيد مى كند، زيرا همه نعمتها را به خدا نسبت داد، در يكجا گفت : «علمنا» ( علم منطق طير را به ما داده اند) يكجا گفت «اوتينا» ( و از هر چيز به ما دادهانداينجا هم آن دو جمله را تاءكيد نموده مى گويد: «همه اينها فضلى است آشكارا از خدا»، هر چند كه بعضى از مفسرين احتمال داده اند كه : جمله اخير كلام خدا باشد، نه سخن سليمان ، ولى سياق اين احتمال را نمى پذيرد.
«'''إنَّ هَذَا لَهُوَ الفَضلُ المُبِين '''»- اين شكرى است از سليمان «عليه السّلام» كه بدون عجب و كبر و غرور، همان حديث به نعمت قبل را تأكيد مى كند. زيرا همه نعمت ها را به خدا نسبت داد. در يك جا گفت: «عُلِّمنَا» (علم منطق طير را به ما داده اند). يك جا گفت: «أُوتِينَا» (و از هر چيز به ما داده انداين جا هم ،آن دو جمله را تأكيد نموده، مى گويد: «همه اين ها، فضلى است آشكارا از خدا»، هر چند كه بعضى از مفسران احتمال داده اند كه: جملۀ اخير، كلام خدا باشد، نه سخن سليمان، ولى سياق اين احتمال را نمى پذيرد.




۲۰٬۳۸۹

ویرایش