گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۲۷: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۸۹: خط ۸۹:


در اين آيات به ما قبل داستان لقمان برگشته ، كه آيات وحدانيت خدا و نداشتن شريك ، و ادله آن را ذكر نمود، و بدين جا منتهى شد، كه فرمود: ((هذا خلق الله فارونى ما ذا خلق الذين من دونه بل الظالمون فى ضلال مبين ((
در اين آيات به ما قبل داستان لقمان برگشته ، كه آيات وحدانيت خدا و نداشتن شريك ، و ادله آن را ذكر نمود، و بدين جا منتهى شد، كه فرمود: ((هذا خلق الله فارونى ما ذا خلق الذين من دونه بل الظالمون فى ضلال مبين ((
أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سخَّرَ لَكُم مَّا فى السمَوَتِ وَ مَا فى الاَرْضِ وَ أَسبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظهِرَةً وَ بَاطِنَةً
 
«'''أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سخَّرَ لَكُم مَّا فى السمَوَتِ وَ مَا فى الاَرْضِ وَ أَسبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظهِرَةً وَ بَاطِنَةً'''»:
 
از اين جا به ما قبل داستان لقمان رجوع شده ، و همين خود دليل است بر اينكه خطاب (آيا نمى بينيد) به مشركين است ، هر چند كه ذيل آيه اشعار دارد بر عموميت خطاب
از اين جا به ما قبل داستان لقمان رجوع شده ، و همين خود دليل است بر اينكه خطاب (آيا نمى بينيد) به مشركين است ، هر چند كه ذيل آيه اشعار دارد بر عموميت خطاب
و بنابراين صدر آيه تتمه كلام رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم )، و متصل است به جمله ((هذا خلق الله فارونى ما ذا خلق الذين من دونه (( و ديگر التفاتى در جمله ((الم تروا(( نيست
و بنابراين صدر آيه تتمه كلام رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم )، و متصل است به جمله ((هذا خلق الله فارونى ما ذا خلق الذين من دونه (( و ديگر التفاتى در جمله ((الم تروا(( نيست
و بنابر تقديرى كه آيه مورد بحث جزو كلام خداى تعالى باشد، آن وقت در جمله ((الم تروا(( التفاتى از سياق غيبت در جمله ((بل الظالمون فى ضلال مبين ((، به سياق خطاب ، به كار رفته است ، و التفات در مثل اين گونه موارد از باب شدت يافتن و جد گوينده ، و عصبانيتش از جهل شنوندگان ، و اصرارشان بر گمراهى است ، كه هيچ راهنمايى سودى به ايشان نمى بخشد، و هيچ اشارتى درحالشان موثر واقع نمى شود، به همين جهت با اينكه تا كنون در سياق غيبت حرف مى زد، ناگهان روى سخن به خود شنوندگان نموده ، آنچه كه در معرض ‍ ديد و شنوايى ايشان است به رخشان مى كشد، بلكه از خواب خرگوشى خود بيدار گشته ، و از غفلت بدر آيند
و بنابر تقديرى كه آيه مورد بحث جزو كلام خداى تعالى باشد، آن وقت در جمله ((الم تروا(( التفاتى از سياق غيبت در جمله ((بل الظالمون فى ضلال مبين ((، به سياق خطاب ، به كار رفته است ، و التفات در مثل اين گونه موارد از باب شدت يافتن و جد گوينده ، و عصبانيتش از جهل شنوندگان ، و اصرارشان بر گمراهى است ، كه هيچ راهنمايى سودى به ايشان نمى بخشد، و هيچ اشارتى درحالشان موثر واقع نمى شود، به همين جهت با اينكه تا كنون در سياق غيبت حرف مى زد، ناگهان روى سخن به خود شنوندگان نموده ، آنچه كه در معرض ‍ ديد و شنوايى ايشان است به رخشان مى كشد، بلكه از خواب خرگوشى خود بيدار گشته ، و از غفلت بدر آيند
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۳۴۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۳۴۲ </center>
و به هر حال چه اينكه بنا به گفته ما جمله ((الم تروا(( متصل به جمله ((فارونى (( باشد، و التفاتى در كار نباشد، و چه به گفته ديگران عطف و متصل به جمله ((بل الظالمون (( باشد، و التفاتى از غيبت به خطاب در آن شده باشد،
و به هر حال چه اينكه بنا به گفته ما جمله ((الم تروا(( متصل به جمله ((فارونى (( باشد، و التفاتى در كار نباشد، و چه به گفته ديگران عطف و متصل به جمله ((بل الظالمون (( باشد، و التفاتى از غيبت به خطاب در آن شده باشد،
معناى اينكه فرمود: ((سخر لكم ما فى السموات و ما فى الارض ((
معناى اينكه فرمود: ((سخر لكم ما فى السموات و ما فى الارض ((
مراد از تسخير آسمانها و زمين براى انسان ، انسانى كه آسمان و زمين را مى بيند، آن نظام و ارتباطى است كه در اجزاى عالم مشاهده مى كنيم ، و مى بينيم كه چگونه سراپاى عالم را در تحت نظامى عام اداره نموده ، و انسان را كه اشراف اجزاى اين عالم محسوس است ، شعور و اراده اش را درست كرده و تدبير مى كند، پس مى فهميم كه خداى تعالى سراپاى عالم را مسخر و محكوم اين نظام كرده ، تا انسان كه شريف ترين اجزاى آن است پديد آيد و به كمال برسد
مراد از تسخير آسمانها و زمين براى انسان ، انسانى كه آسمان و زمين را مى بيند، آن نظام و ارتباطى است كه در اجزاى عالم مشاهده مى كنيم ، و مى بينيم كه چگونه سراپاى عالم را در تحت نظامى عام اداره نموده ، و انسان را كه اشراف اجزاى اين عالم محسوس است ، شعور و اراده اش را درست كرده و تدبير مى كند، پس مى فهميم كه خداى تعالى سراپاى عالم را مسخر و محكوم اين نظام كرده ، تا انسان كه شريف ترين اجزاى آن است پديد آيد و به كمال برسد
كلمه ((تسخير(( به معناى وادار كردن فاعل به فعلش مى باشد، به طوريكه فاعل ، فعل خود را به اراده خود انجام ندهد، بلكه به اراده تسخير كننده انجام دهد، همان طور كه نويسنده ، قلم را وادار مى كند تا به اراده او بنويسد، و مخدوم و مولى ، بنده و خدمتگزار خود را وادار مى كند تا مطابق دستور و خواست او عمل را انجام دهد، و اسباب موثر در عالم هر چه باشد، با سببيتى كه هر يك مخصوص به خود دارد، آن كارى را انجام مى دهد كه خدا مى خواهد، و خدا از مجموع آنها نظامى را مى خواهد كه با آن عالم انسانى را تدبير كند، و حوائج او را بر آورد
كلمه ((تسخير(( به معناى وادار كردن فاعل به فعلش مى باشد، به طوريكه فاعل ، فعل خود را به اراده خود انجام ندهد، بلكه به اراده تسخير كننده انجام دهد، همان طور كه نويسنده ، قلم را وادار مى كند تا به اراده او بنويسد، و مخدوم و مولى ، بنده و خدمتگزار خود را وادار مى كند تا مطابق دستور و خواست او عمل را انجام دهد، و اسباب موثر در عالم هر چه باشد، با سببيتى كه هر يك مخصوص به خود دارد، آن كارى را انجام مى دهد كه خدا مى خواهد، و خدا از مجموع آنها نظامى را مى خواهد كه با آن عالم انسانى را تدبير كند، و حوائج او را بر آورد
از آنچه گذشت معلوم شد كه ((لام (( در كلمه ((لكم (( لام تعليل غايى است ، و معناى آن ((به خاطر شما(( است ، و در نتيجه تسخير كننده اين اسباب خدا خواهد بود، نه انسان به خلاف اينكه لام را براى ملك بگيريم كه در آن صورت تسخير كننده انسان خواهد بود، ولى با مشيت خداى تعالى ، همچنان كه بعضى احتمال آن را داده اند، و پيشرفت انسانها در مرور زمان ، و به خدمت گرفتن اجزاى عالم را در بيشتر مقاصدش ، شاهد گفته خود گرفته اند، و ليكن اين احتمال با جمله ((الم تروا(( نمى سازد، چون اگر تسخير كننده خود انسان بود، مسخر خود را مى ديد، و ديگر حاجت به اين سوال نبود
از آنچه گذشت معلوم شد كه ((لام (( در كلمه ((لكم (( لام تعليل غايى است ، و معناى آن ((به خاطر شما(( است ، و در نتيجه تسخير كننده اين اسباب خدا خواهد بود، نه انسان به خلاف اينكه لام را براى ملك بگيريم كه در آن صورت تسخير كننده انسان خواهد بود، ولى با مشيت خداى تعالى ، همچنان كه بعضى احتمال آن را داده اند، و پيشرفت انسانها در مرور زمان ، و به خدمت گرفتن اجزاى عالم را در بيشتر مقاصدش ، شاهد گفته خود گرفته اند، و ليكن اين احتمال با جمله ((الم تروا(( نمى سازد، چون اگر تسخير كننده خود انسان بود، مسخر خود را مى ديد، و ديگر حاجت به اين سوال نبود
((و اسبغ عليكم نعمه ظاهره و باطنه (( - كلمه ((اسباغ (( به معناى سنگ تمام گذاشتن ، و نيز توسعه دادن است ، و معناى جمله اين است كه : ((نعمت هاى ظاهرى و باطنى را بر شما تمام كرد، و توسعه داد((. كلمه ((نعم (( جمع نعمت است ، و نعمت در اصل لغت به معناى بناى نوع بوده ، ولى استعمالش در هر چيزى كه سازگار آدمى است ، و انسان از آن لذت مى برد، غلبه كرده است ، و بيشتر در اين امور استعمال مى شود
 
«'''و اسبغ عليكم نعمه ظاهره و باطنه'''» - كلمه ((اسباغ (( به معناى سنگ تمام گذاشتن ، و نيز توسعه دادن است ، و معناى جمله اين است كه : ((نعمت هاى ظاهرى و باطنى را بر شما تمام كرد، و توسعه داد((. كلمه ((نعم (( جمع نعمت است ، و نعمت در اصل لغت به معناى بناى نوع بوده ، ولى استعمالش در هر چيزى كه سازگار آدمى است ، و انسان از آن لذت مى برد، غلبه كرده است ، و بيشتر در اين امور استعمال مى شود
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۳۴۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۳۴۳ </center>
و مراد از نعمتهاى ظاهرى بنابراين كه خطاب در آيه به مشركين باشد، حواس ظاهرى ، از گوش چشم و اعضاى بدن ، و نيز سلامتى و عافيت و رزق طيب و گوارا، و مراد از نعمت هاى باطنى نعمتهاى غايب از حس ‍ است ، مانند شعور و اراده و عقل
و مراد از نعمتهاى ظاهرى بنابراين كه خطاب در آيه به مشركين باشد، حواس ظاهرى ، از گوش چشم و اعضاى بدن ، و نيز سلامتى و عافيت و رزق طيب و گوارا، و مراد از نعمت هاى باطنى نعمتهاى غايب از حس ‍ است ، مانند شعور و اراده و عقل
و اما بنا بر اينكه خطاب به عموم انسانها باشد مراد از نعمت هاى ظاهرى آن نعمت هاى ظاهرى مذكور به اضافه دين خواهد بود، چون دين نيز از نعمت هاى محسوسى است كه امور دنيا و آخرت مردم را نظام مى بخشد
و اما بنا بر اينكه خطاب به عموم انسانها باشد مراد از نعمت هاى ظاهرى آن نعمت هاى ظاهرى مذكور به اضافه دين خواهد بود، چون دين نيز از نعمت هاى محسوسى است كه امور دنيا و آخرت مردم را نظام مى بخشد
و مراد از نعمت هاى باطنى باز همان نعمت هاى باطنى مذكور خواهد بود، به اضافه مقامات معنوى كه تنها از راه اخلاص در عمل حاصل مى گردد
و مراد از نعمت هاى باطنى باز همان نعمت هاى باطنى مذكور خواهد بود، به اضافه مقامات معنوى كه تنها از راه اخلاص در عمل حاصل مى گردد
<span id='link218'><span>
<span id='link218'><span>
۲۰٬۳۳۹

ویرایش