۲۰٬۸۸۷
ویرایش
خط ۱۵۱: | خط ۱۵۱: | ||
<span id='link610'><span> | <span id='link610'><span> | ||
''' * اما از سؤال اول می گویيم:''' | ''' * اما از سؤال اول می گویيم:''' | ||
رحمت در خدای تعالى به معناى رحمت در ما انسان ها نيست، زيرا رحمت در ما (به خاطر داشتن اعضایى چون قلب و اعصاب و هر عضو ديگرى كه در حال رحمت عكس العمل نشان می دهد)، به معناى رقت قلب و اشفاق و تأثر باطنى است و معلوم است كه اين حالات درونى ماده می خواهد. يعنى حالات يك موجود مادى است، و خدای تعالى، منزّه از ماده است. | |||
از سوى ديگر اين را | بلكه به معناى عطيه و افاضه است. افاضه آنچه كه مناسب با استعداد تامّ مخلوق است. مخلوقى كه به خاطر به دست آوردن استعداد تامّ، قابليت و ظرفيت افاضه خدا را يافته. آرى مستعد، وقتى استعدادش به حدّ كمال و تمام رسيد، دوستدار آن چيزى می شود كه استعداد دريافت آن را پيدا كرده و آن را با زبان استعداد طلب مى كند و خداوند هم آنچه را مى طلبد و درخواست مى كند، به او افاضه مى فرمايد. | ||
از سوى ديگر اين را می دانيم كه رحمت خدا دو نوع است: «رحمت عام»، كه عبارت است از همين افاضه چيزى كه موجود، استعداد آن را يافته و مشتاقش شده و در صراط وجود و تكوينش، بدان محتاج گشته. و دوم «رحمت خاصه»، كه عبارت است از افاضه و اعطاء خصوص آن چيزهایی كه موجود در صراط هدايتش به سوى توحيد و سعادت قرب بدان محتاج است، | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۶۲۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۶۲۶ </center> | ||
و نيز افاضه و اعطاء خصوص آن | و نيز افاضه و اعطاء خصوص آن چيزهایی كه انسان مستعد براى شقاوت آن هم مستعد به استعداد شديد و تامّ، محتاج به آن شده و آن، عبارت است از: رسيدن شقاوتش به حدّ كمال و به حدّ صورت نوعيه. پس دادن چنين صورت نوعيه كه اثرش عذاب دائم است، با رحمت عمومى خدا منافاتی ندارد، بلكه اين خود يكى از مصاديق آن رحمت است. | ||
بله، با رحمت خاصه او منافات دارد، اما نفس شقى قابل دريافت آن نيست و معنا ندارد كه آن رحمت، شامل كسى شود كه از صراط آن به كلى خارج است. | |||
پس | پس اين كه گفت: عذاب دائم منافات با رحمت خدا دارد، اگر مرادش از رحمت، رحمت عمومى خداست، كه گفتيم: شقاوت شقى و به دنبالش عذاب خالد او، هيچ منافاتى با آن رحمت ندارد، بلكه خود، عين رحمت است. و اگر مرادش، رحمت خاصه اوست، باز هم منافات ندارد. براى اين كه شقى مورد اين رحمت نيست، (همچنان كه جاودانه بودن خران در خريت، با رحمت خاصه خدا، كه مخصوص اصحاب صراط مستقيم از انسان هاست، منافات ندارد). | ||
علاوه بر | علاوه بر اين كه اگر اين اشكال تمام باشد، در عذاب موقت هم وارد است، بلكه نسبت به عذاب هاى دنيوى نيز متوجه می شود و اين خود روشن است. | ||
<span id='link611'><span> | <span id='link611'><span> | ||
''' * و اما به اشكال دوم جواب می گویيم:''' | ''' * و اما به اشكال دوم جواب می گویيم:''' | ||
نخست بايد معناى ملايم نبودن با طبع را بفهميم و بدانيم كه منظور از آن | نخست بايد معناى ملايم نبودن با طبع را بفهميم و بدانيم كه منظور از آن چيست؟ چون گاهى منظور از اين عبارت، نبودن سنخيت ميان موضوع و اثرى است كه با آن موضوع موجود می شود، ولى اثر، اثر طبيعى آن نيست، بلكه اثر قسرى آن است، كه قسر قاسر آن را به گردن موضوع انداخته است. | ||
و در مقابل اين اثر، اثر ملايم است كه منظور از آن اثر طبيعى موضوع است | و در مقابل اين اثر، اثر ملايم است كه منظور از آن اثر طبيعى موضوع است. يعنى آن اثرى كه از موضوع در صورتى كه آفت گرفته باشد، صادر می شود و در اثر تكرار در آن رسوخ يافته، صورت آن می شود و به طوری كه موضوع با وجود آفت زدگی اش طالب آن اثر مى گردد، در عين اين كه آن را دوست نمی دارد، مثل آن شخص ماليخوليایى كه مثالش گذشت. | ||
پس در | پس در انسان هاى شقى هم آثار شقاوت ملايم با ذات آن ها است. چون به مقتضاى طبع شقاوت بارشان از آنان صادر می شود و معلوم است كه آثار صادره از طبع هر چيزى، ملايم با آن چيز است و در عين حال، اين آثار عذاب هم هست. براى اين كه مفهوم عذاب بر آن ها صادق است، چه صاحب آن آثار، دوستدار آن ها نيست. پس از نظر ذوق و وجدان آن آثار را دوست نمی دارد، هرچند كه از حيث صدور دوست می دارد. | ||
<span id='link612'><span> | <span id='link612'><span> | ||
''' * و اما جواب به اشكال سوم، می گویيم:''' | ''' * و اما جواب به اشكال سوم، می گویيم:''' | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۶۲۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۶۲۷ </center> | ||
و در مورد | عذاب در حقيقت عبارت است از: ترتب اثر غير مرضى، بر موضوع ثابت و حقيقی اش، و در مورد بحث، عذاب عبارت است از: آثارى كه بر صورت و نوعيت شقاوت مترتب می شود و اين آثار، معلول صورتى است كه آن صورت بعد از جمع آمدن علت هایى كه معد آن است، يعنى مخالفت هایى محدود، پيدا می شود. | ||
پس مخالفت هاى نامبرده، علت پيدايش آن صورت و نوعيت است و آن صورت، علت است براى پيدايش آثار مناسب با خودش، و عذاب عبارت است از ترتب آن آثار بر آن صورت. نه اين كه آثار نامبرده مستقيما بلاواسطه معلول آن علل (مخالفت ها) باشد، تا بگویى: مخالفت ها محدود و انگشت شمار است، چرا بايد عذابش بى نهايت باشد، با اين كه محال است متناهى، اثر نامتناهى داشته باشد. | |||
نظير همان مثالى كه قبلا زديم، كه ابر و باد و مه و خورشيد و فلك و صدها عوامل ديگر، كه يا علت هاى مهيا كننده هستند و يا مقرّب ها و شرائطى چند و محدود دست به دست هم دهند و باعث شوند مواد طبيعت، به صورت انسانى در آيد. انسانى كه همه آثار انسانيت از او سر بزند، كه در اين مثال، عوامل محدودند و معلول محدودى كه همان صورت انسانيت است، پديد آورده اند، ولى اين صورت محدود، آثارى نامحدود دارد. | |||
براى | پس ديگر معنا ندارد كسى بپرسد: چطور آدمى بعد از مُردن، الى الابد می ماند و آثارى دائمى از او سر مى زند، با اين كه علل و عوامل پديد آمدن انسان، محدود و معدود بودند، و خلاصه چگونه عوامل پايان پذير، علت پيدايش بى پايان می شود؟ | ||
براى اين كه گفتيم: آن عوامل دست به دست هم دادند و يك معلول را پديد آوردند، آن هم صورت انسانيت بود، ولى اين صورت انسانيت كه علت فاعلى صدور آن آثار نامحدود است، (به خاطر تجردى كه در اثر حركت وجود به دست آورده، دائمى است و در نتيجه)، خودش هم دائما با آثارش موحود است. پس همين طور كه اين سؤال معنا ندارد، آن سؤال نيز معنا ندارد. | |||
<span id='link613'><span> | <span id='link613'><span> | ||
و اما جواب به اشكال چهارم، اين كه: | ''' * و اما جواب به اشكال چهارم، اين كه:''' | ||
خدمت و عبوديت هم مانند رحمت دو جور است يك | خدمت و عبوديت هم مانند رحمت دو جور است: يك «عبوديت عامه». يعنى خضوع و انفعال وجودى در برابر مبدأ وجود. و ديگر «عبوديت خاصه». يعنى خضوع و انقياد در صراط هدايت به سوى توحيد. | ||
و هر يك از اين دو قسم عبوديت براى خود پاداشى از رحمت و اثرى مخصوص و مناسب با خود | و هر يك از اين دو قسم عبوديت براى خود پاداشى از رحمت و اثرى مخصوص و مناسب با خود دارد. «عبوديت عامه» كه در سراسر عالم هستى و در نظام تكوين برقرار است، پاداشش «رحمت عامه» است كه در اين رحمت، نعمت دائمى و عذاب دائمى، هر دو مصداق آن رحمت اند. و اما «عبوديت خصوصى»، جزاء و پاداشش «رحمت خاص» خداست و آن نعمت و بهشت است، كه مخصوص كسانى است كه رحمت خاص و هدايت خاص خدا را پذيرفتند و اين، خود روشن است. | ||
علاوه بر | علاوه بر اين كه اگر اين اشكال وارد باشد، بايد در مورد عذاب غيردائمى آخرت و حتى در مورد عذاب دنيوى نيز وارد باشد. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۶۲۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۶۲۸ </center> | ||
پس | ''' * و اما جواب به اشكال پنجم، اين است كه:''' | ||
عذاب دائم مستند به صورت شقاوتى است كه معذّب را نوعى مخصوص از انسان ها كرده، نه مستند به خدا، تا بگویى انتقام از خدا محال است. بله استناد آن به خدای تعالى به اين مقدار و به همان معنایى است كه هر موجود ديگرى را به او نسبت می دهيم. | |||
پس اين كه می گوییم: خدا كفار را عذاب مى كند، معنايش اين نيست كه از آن ها انتقام مى گيرد و دق دل در مى آورد، تا بگویى انتقام و تشفى از خدا محال است. | |||
بلكه به طور كلى انتقام خدای تعالى از گنهكاران، انتقام به معناى جزاء دادن سخت است كه مولى، بنده خود را در مقابل تعدّی اش از طور عبوديت و خروجش از ساحت انقياد، به عرصه تمرد و نافرمانى، به آن عذاب معذّب مى كند، و چنين انتقامى در خداى سبحان صدق دارد، ولى اين معناى از انتقام مستلزم آن اشكال نيست. | |||
علاوه بر اين كه اگر اين اشكال وارد باشد، بايد مانند اشكال هاى قبلى در مورد عذاب موقت و منقطع نيز وارد باشد، چه عذاب دنيایى و چه عذاب اخروى. | |||
علاوه بر | |||
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۵۱ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۵۳}} | {{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۵۱ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۵۳}} | ||
[[رده:تفسیر المیزان]] | [[رده:تفسیر المیزان]] |
ویرایش