گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۴۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
 
(۴ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱۱۳: خط ۱۱۳:
<span id='link505'><span>
<span id='link505'><span>


==بحث علمى: (درباره يافتن جهت قبله) ==
== <center>بحث علمى: (درباره يافتن جهت قبله)</center> ==
تشريع قبله در اسلام و اعتبار و وجوب خواندن نماز رو به قبله - نمازى كه عبادت عموم مسلمانان جهان است - و همچنين وجوب ذبح حيوانات رو به قبله و كارهاى ديگرى كه حتما بايد رو به قبله باشد، (و يا مانند خوابيدن و نشستن و وضو گرفتن رو به قبله كه مستحب و مانند تخليه كردن كه حتما بايد به طرف غير قبله باشد و رو به قبله اش حرام است) و احكامى ديگر كه با قبله ارتباط دارد و مورد ابتلاى عموم مسلمانان است، باعث شده كه مردم محتاج به جستجوى جهت قبله شوند و آن را در افق خود معين كنند، (تا نماز و ذبح حيوانات و كارهایى ديگر را رو به آن طرف انجام داده و از تخليه كردن به آن طرف بپرهيزند).
تشريع قبله در اسلام و اعتبار و وجوب خواندن نماز رو به قبله - نمازى كه عبادت عموم مسلمانان جهان است - و همچنين وجوب ذبح حيوانات رو به قبله و كارهاى ديگرى كه حتما بايد رو به قبله باشد، (و يا مانند خوابيدن و نشستن و وضو گرفتن رو به قبله كه مستحب و مانند تخليه كردن كه حتما بايد به طرف غير قبله باشد و رو به قبله اش حرام است) و احكامى ديگر كه با قبله ارتباط دارد و مورد ابتلاى عموم مسلمانان است، باعث شده كه مردم به جستجوى جهت قبله محتاج شوند و آن را در افق خود معين كنند، (تا نماز و ذبح حيوانات و كارهایى ديگر را رو به آن طرف انجام داده و از تخليه كردن به آن طرف بپرهيزند).


و در ابتداء امر، از آن جا كه تشخيص قطعى آن براى مردم دور از مكه فراهم نبود، ناگزير به مظنّه و گمان و نوعى تخمين اكتفاء مى كردند، ولى رفته رفته اين حاجت عمومى، علماى رياضیدان را وادار كرد تا اين مظنّه و تخمين را قدرى به تحقيق و تشخيص عينى نزديك سازند.  
و در ابتداء امر، از آن جا كه تشخيص قطعى آن براى مردم دور از مكه فراهم نبود، ناگزير به مظنّه و گمان و نوعى تخمين اكتفاء مى كردند، ولى رفته رفته اين حاجت عمومى، علماى رياضیدان را وادار كرد تا اين مظنّه و تخمين را قدرى به تحقيق و تشخيص عينى نزديك سازند.  
خط ۱۳۰: خط ۱۳۰:
سپس براى اين كه اين كار را به سرعت و آسانى انجام دهند، قطب نما را، يعنى عقربه مغناطيسى معروف به حك را به كار بستند. چون اين آلت با عقربه خود جهت شمال و جنوب را در هر افقى كه به كار رود، معين می كند و كار دائره هنديه را به فوريت انجام می دهد و در صورتی كه ما مقدار انحراف شهر خود را از خط استواء بدانيم، بلافاصله نقطه قبله را تشخيص می دهيم.
سپس براى اين كه اين كار را به سرعت و آسانى انجام دهند، قطب نما را، يعنى عقربه مغناطيسى معروف به حك را به كار بستند. چون اين آلت با عقربه خود جهت شمال و جنوب را در هر افقى كه به كار رود، معين می كند و كار دائره هنديه را به فوريت انجام می دهد و در صورتی كه ما مقدار انحراف شهر خود را از خط استواء بدانيم، بلافاصله نقطه قبله را تشخيص می دهيم.


لیكن اين كوششى كه علماى رياضى مبذول داشتند، هرچند خدمت شايان توجهى بود - و خداوند جزاى خيرشان مرحمت فرمايد - ولیكن از هر دو طريق، يعنى هم از طريق قطب نما و هم از راه دائره هنديه ناقص بود كه اشخاص را دچار اشتباه مى كرد.
لیكن اين كوششى كه علماى رياضى مبذول داشتند، هرچند خدمت شايان توجهى بود - و خداوند جزاى خيرشان مرحمت فرمايد - ولیكن از هر دو طريق، يعنى هم از طريق قطب نما و هم از راه دائره هنديه ناقص بود، كه اشخاص را دچار اشتباه مى كرد.


اما اول براى اينكه رياضى دانان اخير متوجه شدند كه رياضى دانان قديم در تشخيص طول شهر دچار اشتباه شده اند، و در نتيجه حسابى كه در تشخيص مقدار انحراف و در نتيجه تشخيص قبله داشتند، در هم فرو ريخت.
اما اول براى اين كه: رياضیدانان اخير متوجه شدند كه رياضیدانان قديم، در تشخيص طول شهر دچار اشتباه شده اند، و در نتيجه حسابى كه در تشخيص مقدار انحراف و در نتيجه تشخيص قبله داشتند، در هم فرو ريخت.


توضيح اينكه براى تشخيص عرض مثلا تهران از خط استوا، و محاذات آن با آفتاب در فصول چهارگانه ، طريقه شان اينطور بود كه فاصله قطب شمالى را با خط استواء معين نموده و آنرا درجه بندى مى كردند آنگاه فاصله شهر مورد حاجت را از خط استواء به آن درجات معين نموده ، مثلا مى گفتند فاصله تهران از جزائر خالدات ۸۶ درجه و ۲۰ دقيقه ميباشد و عرض آن از خط استوا سى و پنج درجه و ۳۵ دقيقه (نقل از كتاب زيج ملخص تاءليف ميزابى ) گو اينكه اين طريقه به تحقيق و واقع نزديك بود،
توضيح اين كه: براى تشخيص عرض مثلا تهران از خط استوا، و محاذات آن با آفتاب در فصول چهارگانه، طريقه شان اين طور بود كه فاصله قطب شمالى را با خط استواء معين نموده و آن را درجه بندى مى كردند. آنگاه فاصله شهر مورد حاجت را از خط استواء به آن درجات معين نموده، مثلا مى گفتند فاصله تهران از جزائر خالدات ۸۶ درجه و ۲۰ دقيقه می باشد و عرض آن از خط استوا، سى و پنج درجه و ۳۵ دقيقه (نقل از كتاب زيج ملخص، تأليف ميزابى). گو اين كه اين طريقه به تحقيق و واقع نزديك بود،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۵۰۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۵۰۴ </center>
ولكن طريقه تشخيص طول شهرها طريقه اى درست و نزديك به تحقيق نبود چون همانطور كه در بيان مترجم گذشت عبارت از اين بود كه مسافت ميانه دو نقطه از زمين را كه در حوادث آسمانى مشترك بودند، (اگر آفتاب مى گرفت در هر دو جا در يك زمان مى گرفت ، و اگر حوادث ديگرى رخ ميداد، در هر دو نقطه رخ ميداد) معين ميكردند و آنرا با مقدار حركت حسى آفتاب و يا به عبارتى با ساعت ضبط مينمودند آنگاه مى گفتند: مثلا طول شهر تهران فلان درجه و... دقيقه است و چون در قديم وسائل تلفن و تلگراف و امثال آن در دست نبود، لذا اندازه گيرى هاى قديم دقيق نبود و بعد از فراوان شدن اين وسائل و همچنين نزديك شدن مسافت ها بوسيله هواپيما و ماشين اين مشكل كاملا حل شد، و در اين هنگام بود كه شيخ فاضل و استاد شهير رياضى ، مرحوم سردار كابلى براى حل اين مشكل كمر همت بست و انحراف قبله را با اصول جديد استخراج نموده ، رساله اى در اين باره بنام (تحفه الاجلة فى معرفة القبلة )، در اختيار همگان گذاشت ، و اين رساله كوچكى است كه در آن طريقه استخراج قبله را با بيان رياضى روشن ساخته ، و جدولهائى براى تعيين قبله هر شهرى رسم كرده است .
ولیكن طريقه تشخيص طول شهرها، طريقه اى درست و نزديك به تحقيق نبود. چون همان طور كه در بيان مترجم گذشت، عبارت از اين بود كه مسافت ميانه دو نقطه از زمين را كه در حوادث آسمانى مشترك بودند، (اگر آفتاب مى گرفت، در هر دو جا در يك زمان مى گرفت، و اگر حوادث ديگرى رُخ می داد، در هر دو نقطه رُخ می داد)، معين می كردند و آن را با مقدار حركت حسى آفتاب و يا به عبارتى با ساعت ضبط می نمودند. آنگاه مى گفتند: مثلا طول شهر تهران، فلان درجه و... دقيقه است و چون در قديم وسائل تلفن و تلگراف و امثال آن در دست نبود، لذا اندازه گيرى هاى قديم دقيق نبود و بعد از فراوان شدن اين وسائل و همچنين نزديك شدن مسافت ها به وسيله هواپيما و ماشين اين مشكل كاملا حل شد.  


و از جمله رموزيكه وى موفق به كشف آن گرديد - و خدا جزاى خيرش دهد - كرامت و معجزه باهره اى بود كه براى رسول خدا (ص ) در خصوص قبله محرابش در مسجد مدينه اثبات و اظهار كرد.
و در اين هنگام بود كه شيخ فاضل و استاد شهير رياضى، مرحوم «سردار كابلى»، براى حل اين مشكل كمر همت بست و انحراف قبله را با اصول جديد استخراج نموده، رساله اى در اين باره به نام «تحفة الاجلة فى معرفة القبلة»، در اختيار همگان گذاشت، و اين رساله كوچكى است كه در آن طريقه استخراج قبله را با بيان رياضى روشن ساخته، و جدول هایى براى تعيين قبله هر شهرى رسم كرده است.


توضيح اينكه مدينه طيبه بر طبق حسابى كه قدماء داشتند در عرض ۲۵ درجه خط استوا، و در طول ۷۵ درجه و ۲۰ دقيقه قرار داشت و با اين حساب محراب مسجد النبى در مدينه رو بقبله نبود، (و چون ممكن نبوده رسول خدا (ص ) در ايستادن بطرف قبله و بناى مسجد رو بانطرف اشتباه كند)، لذا رياضى دانان همچنان درباره قبله بحث مى كردند، و اى بسا براى اين انحراف وجوهى ذكر مى كردند كه با واقع امر درست در نمى آمد.
و از جمله رموزی كه وى موفق به كشف آن گرديد - و خدا جزاى خيرش دهد - كرامت و معجزه باهره اى بود كه براى رسول خدا «ص» در خصوص قبله محرابش در مسجد مدينه اثبات و اظهار كرد.


ولكن مرحوم سردار كابلى اين معنا را روشن ساخت كه محاسبات دانشمندان اشتباه بوده ، چون مدينه طيبه در عرض ۲۴ درجه و ۵۷ دقيقه خط استوا، و طول ۳۹ درجه و ۵۹ دقيقه آخرين نقطه نيم كره شرقى قرار دارد و روى اين حساب محراب مسجد النبى درست رو بقبله واقع ميشود، آنوقت روشن شد در قرنهاى قبل كه اثرى از اين محاسبات نبود و در حاليكه آنجناب در نماز بود، وقتى بطرف كعبه برگشت درست بطرفى برگشته كه اگر خطى موهوم از آن طرف بطرف كعبه كشيده ميشد به خود كعبه برميخورد، و اين خود كرامتى باهر و روشن است (صدق اللّه و رسوله ).
توضيح اين كه: مدينه طيبه، بر طبق حسابى كه قدماء داشتند، در عرض ۲۵ درجه خط استوا، و در طول ۷۵ درجه و ۲۰ دقيقه قرار داشت و با اين حساب محراب مسجد النبى در مدينه رو به قبله نبود، (و چون ممكن نبوده رسول خدا «ص» در ايستادن به طرف قبله و بناى مسجد رو به آن طرف اشتباه كند)، لذا رياضیدانان همچنان درباره قبله بحث مى كردند، و اى بسا براى اين انحراف وجوهى ذكر مى كردند كه با واقع امر درست در نمى آمد.
 
ولیكن مرحوم سردار كابلى، اين معنا را روشن ساخت كه محاسبات دانشمندان اشتباه بوده. چون مدينه طيبه در عرض ۲۴ درجه و ۵۷ دقيقه خط استوا، و طول ۳۹ درجه و ۵۹ دقيقه آخرين نقطه نيم كره شرقى قرار دارد و روى اين حساب، محراب مسجد النبى، درست رو به قبله واقع می شود. آن وقت روشن شد در قرن هاى قبل كه اثرى از اين محاسبات نبود و در حالی كه آن جناب در نماز بود، وقتى به طرف كعبه برگشت، درست به طرفى برگشته كه اگر خطى موهوم از آن طرف به طرف كعبه كشيده می شد، به خود كعبه بر می خورد، و اين خود كرامتى باهر و روشن است. (صَدَقَ اللّهُ وَ رَسُولُهُ).
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۵۰۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۵۰۵ </center>
بعد از مرحوم سردار كابلى مرحوم مهندس فاضل سرتيپ عبد الرزاق بغائرى براى بيشتر نقاط روى زمين قبله اى استخراج كرد و در اين باره رساله اى در معرفت قبله نوشت و در آن جدولهائى ترسيم نمود كه حدود هزار و پانصد نقطه از نقاط مسكون زمين را نام برد و با تدوين اين رساله بحمداللّه نعمت تشخيص قبله به كمال رسيد و از آن جمله مثلا عرض تهران را سى و پنج درجه و چهل و يك دقيقه و ۳۸ ثانيه و طول آنرا ۵۱ درجه و ۲۸ دقيقه و ۵۸ ثانيه نوشت (مترجم ).
بعد از مرحوم سردار كابلى، مرحوم مهندس فاضل سرتيپ عبدالرزاق بغائرى، براى بيشتر نقاط روى زمين قبله اى استخراج كرد و در اين باره رساله اى در معرفت قبله نوشت و در آن جدول هایى ترسيم نمود كه حدود هزار و پانصد نقطه از نقاط مسكون زمين را نام برد و با تدوين اين رساله، بحمد اللّه نعمت تشخيص قبله به كمال رسيد. و از آن جمله مثلا عرض تهران را سى و پنج درجه و چهل و يك دقيقه و ۳۸ ثانيه و طول آن را ۵۱ درجه و ۲۸ دقيقه و ۵۸ ثانيه نوشت (مترجم).


اين بود جهت نقصى كه در قسمت اول بود و اما در قسمت دوم يعنى در تشخيص قبله بوسيله قطب نما، نقص آن از اين جهت بود كه معلوم شد دو قطب مغناطيسى كره زمين با دو قطب جغرافيائى زمين منطبق نيست ، براى اينكه قطب مغناطيسى شمالى مثلا علاوه بر اينكه به مرور زمان تغيير مى كند بين آن و بين قطب شمالى جغرافيائى حدود هزار ميل (كه معادل است با ۱۳۷۵ كيلومتر) فاصله است .
اين بود جهت نقصى كه در قسمت اول بود و اما در قسمت دوم يعنى در تشخيص قبله به وسيله قطب نما، نقص آن از اين جهت بود كه معلوم شد دو قطب مغناطيسى كره زمين، با دو قطب جغرافيایی زمين منطبق نيست. براى اين كه قطب مغناطيسى شمالى مثلا علاوه بر اين كه به مرور زمان تغيير مى كند، بين آن و بين قطب شمالى جغرافيایى حدود هزار ميل (كه معادل است با ۱۳۷۵ كيلومتر) فاصله است.


و روى اين حساب قطب نما هيچوقت عقربه اش رو به قطب جنوبى جغرافيائى قرار نمى گيرد و آنرا نشان نميدهد، (چون سر ديگر عقربه ، قطب شمال واقعى را نشان نميدهد) بلكه گاهى تفاوت به حدى مى رسد كه ديگر قابل تسامح نيست .
و روى اين حساب، قطب نما هيچ وقت عقربه اش رو به قطب جنوبى جغرافيایى قرار نمى گيرد و آن را نشان نمی دهد. (چون سر ديگر عقربه، قطب شمال واقعى را نشان نمی دهد)، بلكه گاهى تفاوت به حدّى مى رسد كه ديگر قابل تسامح نيست.


به همين جهت مهندس فاضل و رياضى دان عاليقدر، جناب سرتيپ حسينعلى رزم آرا، در اواخر يعنى در سال ۱۳۳۲ هجرى شمسى ، در مقام بر آمد اين مشكل را حل كند، و انحراف قبله را از دو قطب مغناطيسى در هزار نقطه از نقاط مسكون كره زمين را مشخص كرد، (و براى سهولت كار بطوريكه همه بتوانند استفاده كنند، قطب نمائى اختراع كرد كه به تخمين نزديك به تحقيق ميتواند قبله را مشخص كند، كه قطب نماى آن جناب فعلا مورد استفاده همه هست ، خداوند به وى جزاى خير مرحمت فرمايد).
به همين جهت مهندس فاضل و رياضیدان عاليقدر، جناب سرتيپ حسينعلى رزم آرا، در اواخر، يعنى در سال ۱۳۳۲ هجرى شمسى، در مقام بر آمد اين مشكل را حل كند، و انحراف قبله را از دو قطب مغناطيسى در هزار نقطه از نقاط مسكون كره زمين را مشخص كرد، (و براى سهولت كار به طوری كه همه بتوانند استفاده كنند، قطب نمایى اختراع كرد كه به تخمين نزديك به تحقيق می تواند قبله را مشخص كند، كه قطب نماى آن جناب، فعلا مورد استفاده همه هست، خداوند به وى جزاى خير مرحمت فرمايد).
<span id='link506'><span>
<span id='link506'><span>


==بحث اجتماعى (پيرامون فوايد تشريع قبله از نظر فردى و اجتماعى ) ==
==بحث اجتماعى: (فوايد تشريع قبله، از نظر فردى و اجتماعى) ==
دانشمندانى كه متخصص در جامعه شناسى و صاحب نظر در اين فن هستند، اگر در پيرامون آثار و خواصى كه از اين پديده كه نامش اجتماع است و بدان جهت كه اجتماع است ناشى ميشود، دقت و غور كنند، شكى برايشان نمى ماند كه اصولا پديد آمدن حقيقتى بنام اجتماع و سپس منشعب شدن آن به شعبه هاى گوناگون و اختلاف ها و چندگونگى آن بخاطراختلاف طبيعت انسانها، فقط و فقط يك عامل داشته و آن دركى بوده كه خداى سبحان طبيعت انسانها را بان درك ملهم كرده ، درك باين معنا كه حوائجش كه اتفاقا همه در بقاى او و به كمال رسيدنش مؤ ثرند يكى دو تا نيست تا خودش بتواند برفع همه آنها قيام كند، بلكه بايد اجتماعى تشكيل دهد،
دانشمندانى كه متخصص در جامعه شناسى و صاحب نظر در اين فن هستند، اگر در پيرامون آثار و خواصى كه از اين پديده كه نامش اجتماع است و بدان جهت كه اجتماع است ناشى می شود، دقت و غور كنند، شكى برايشان نمى ماند كه اصولا پديد آمدن حقيقتى به نام اجتماع و سپس منشعب شدن آن به شعبه هاى گوناگون و اختلاف ها و چندگونگى آن به خاطر اختلاف طبيعت انسان ها، فقط و فقط يك عامل داشته و آن دركى بوده كه خداى سبحان، طبيعت انسان ها را به آن درك ملهم كرده. درك به اين معنا كه حوائجش كه اتفاقا همه در بقاى او و به كمال رسيدنش مؤثرند، يكى دو تا نيست تا خودش بتواند به رفع همه آن ها قيام كند، بلكه بايد اجتماعى تشكيل دهد،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۵۰۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۵۰۶ </center>
و بدان پاى بند شود، تا در آن مهد تربيت و به كمك آن اجتماع در همه كارها و حركات و سكناتش موفق شود و يا به عبارتى همه آنها به نتيجه برسد و گرنه يكدست صدا ندارد.
و بدان پایبند شود، تا در آن مهد تربيت و به كمك آن اجتماع در همه كارها و حركات و سكناتش موفق شود. و يا به عبارتى همه آن ها به نتيجه برسد و گرنه يكدست صدا ندارد.


بعد از اين درك ، به دركهاى ديگر و يا بعبارتى به صور ذهنيه ملهم شد كه آن ادراكات و صور ذهنيه را محك و معيار در ماده و در حوائجى كه به ماده دارد، و در كارهائى كه روى ماده انجام ميدهد و در جهات آن كارها، ميزان قرار دهد و همه را با آن ميزان بسنجد و در حقيقت آن ادراكات و آن ميزان رابطه اى ميان طبيعت انسانى و ميان افعال و حوائج انسان باشد، مانند درك اين معنا كه چه چيز خوب است ؟ و چه چيز بد است ؟ چه كار بايد كرد؟ و چه كار نبايد كرد؟ و چه كار كردنش از نكردنش بهتر است ؟
بعد از اين درك، به درك هاى ديگر و يا به عبارتى به صور ذهنيه ملهم شد كه آن ادراكات و صور ذهنيه را محك و معيار در ماده و در حوائجى كه به ماده دارد، و در كارهایى كه روى ماده انجام می دهد و در جهات آن كارها، ميزان قرار دهد و همه را با آن ميزان بسنجد و در حقيقت آن ادراكات و آن ميزان رابطه اى ميان طبيعت انسانى و ميان افعال و حوائج انسان باشد. مانند درك اين معنا كه چه چيز خوب است، و چه چيز بد است، چه كار بايد كرد، و چه كار نبايد كرد، و چه كار، كردنش از نكردنش بهتر است؟


و نيز مانند اين درك كه محتاج به اين است كه در نظام دادن به اجتماع رياست و مرئوسيت ، و ملك و اختصاص و معاملات مشترك و مختص و ساير قواعد و نواميس عمومى و آداب و رسوم قومى (كه به اختلاف اقوام و مناطق و زمانها مختلف ميشود) معتبر بشمارد و به آنها احترام بگذارد.
و نيز مانند اين درك كه محتاج به اين است كه در نظام دادن به اجتماع رياست و مرئوسيت، و ملك و اختصاص و معاملات مشترك و مختص و ساير قواعد و نواميس عمومى و آداب و رسوم قومى (كه به اختلاف اقوام و مناطق و زمان ها مختلف می شود)، معتبر بشمارد و به آن ها احترام بگذارد.


همه اين معانى و قواعدى كه ناشى از آنها ميشود، امورى است كه اگر طبيعت انسانيت آنرا درست كرده ، با الهامى از خداى سبحان بوده ، الهامى كه خدا بوسيله آن ، طبيعت انسان را لطيف كرده تا قبل از هر كار، نخست آنچه را كه معتقد است و ميخواهد در خارج بوجود آورد، تصور كند و آنگاه نقشه هاى ذهنى را صورت عمل بدهد و يا اگر صلاح نديد ترك كند و به اين وسيله استكمال نمايد.
همه اين معانى و قواعدى كه از آن ها ناشی می شود، امورى است كه اگر طبيعت انسانيت آن را درست كرده، با الهامى از خداى سبحان بوده، الهامى كه خدا به وسيله آن، طبيعت انسان را لطيف كرده تا قبل از هر كار، نخست آنچه را كه معتقد است و می خواهد در خارج به وجود آورد، تصور كند و آنگاه نقشه هاى ذهنى را صورت عمل بدهد و يا اگر صلاح نديد ترك كند و به اين وسيله استكمال نمايد.


(حال كه اين مقدمه روشن شد ميگوئيم ): توجه عبادتى بسوى خداى سبحان (با در نظر گرفتن اينكه خدا منزه از مكان و جهت و ساير شئون مادى و مقدس از اين است كه حس مادى باو متعلق شود)، اگر بخواهيم از چهار ديوارى قلب و ضمير تجاوز كند و بصورت فعلى از افعال در آيد، با اينكه فعل جز با ماديات سر و كار ندارد - به ناچار بايد اين توجه بر سبيل تمثل صورت بگيرد.
(حال كه اين مقدمه روشن شد، می گویيم):  


ساده تر بگويم از يكسو ميخواهيم با عبادت متوجه بخدا شويم ، از سوى ديگر خدا در جهتى و طرفى قرار ندارد، پس بناچار بايد عبادت ما بر سبيل تمثل و تجسم در آيد، به اين صورت كه نخست توجهات قلبى ما با اختلافى كه در خصوصيات آن (از خضوع و خشوع و خوف و رجاء و عشق و جذبه و امثال آن ) است ، در نظر گرفته شود و بعد همان خصوصيات را با شكل و قيافه اى كه مناسبش باشد، در فعل خود منعكس كنيم ، مثلا براى اينكه ذلت و حقارت قلبى خود را به پيشگاه مقدس او ارائه داده باشيم به سجده بيفتيم و با اين عمل خارجى از حال درونى خود حكايت كنيم و يا اگر خواستيم احترام و تعظيمى كه در دل از او داريم ، حكايت كنيم ،
توجه عبادتى به سوى خداى سبحان (با در نظر گرفتن اين كه خدا منزّه از مكان و جهت و ساير شئون مادى و مقدس از اين است كه حس مادى به او متعلق شود)، اگر بخواهيم از چهار ديوارى قلب و ضمير تجاوز كند و به صورت فعلى از افعال در آيد، با اين كه فعل جز با ماديات سر و كار ندارد - به ناچار بايد اين توجه بر سبيل تمثل صورت بگيرد.
 
ساده تر بگويم از يكسو می خواهيم با عبادت متوجه به خدا شويم، از سوى ديگر، خدا در جهتى و طرفى قرار ندارد. پس بناچار بايد عبادت ما بر سبيل تمثل و تجسم در آيد. به اين صورت كه نخست توجهات قلبى ما با اختلافى كه در خصوصيات آن (از خضوع و خشوع و خوف و رجاء و عشق و جذبه و امثال آن) است، در نظر گرفته شود و بعد همان خصوصيات را با شكل و قيافه اى كه مناسبش باشد، در فعل خود منعكس كنيم. مثلا براى اين كه ذلت و حقارت قلبى خود را به پيشگاه مقدس او ارائه داده باشيم، به سجده بيفتيم و با اين عمل خارجى از حال درونى خود حكايت كنيم و يا اگر خواستيم احترام و تعظيمى كه در دل از او داريم، حكايت كنيم،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۵۰۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۵۰۷ </center>
بصورت ركوع درآئيم و چون بخواهيم حالت فدائى بودن خود را به پيشگاهش عرضه كنيم ، دور خانه اش بگرديم و چون بخواهيم او را تكبير و بزرگداشت كنيم ، ايستاده عبادتش كنيم و چون بخواهيم براى تشرف بدرگاهش خود را تطهير كنيم اين مراسم را با غسل و وضوء انجام دهيم ، و از اين قبيل تمثل هاى ديگر.
به صورت ركوع در آیيم و چون بخواهيم حالت فدایى بودن خود را به پيشگاهش عرضه كنيم، دور خانه اش بگرديم و چون بخواهيم او را تكبير و بزرگداشت كنيم، ايستاده عبادتش كنيم و چون بخواهيم براى تشرف به درگاهش خود را تطهير كنيم، اين مراسم را با غسل و وضو انجام دهيم، و از اين قبيل تمثل هاى ديگر.
<span id='link507'><span>
<span id='link507'><span>
و هيچ شكى نيست در اينكه روح و مغز عبادت بنده عبارت است از همان بندگى درونى او، و حالاتى كه در قلب نسبت به معبود دارد كه اگر آن نباشد، عبادتش روح نداشته و اصلا عبادت بشمار نمى رود وليكن در عين حال اين توجه قلبى بايد به صورتى مجسم شود و خلاصه عبادت در كمالش و ثبات و استقرار تحققش ، محتاج به اين است كه در قالبى و ريختى ممثل گردد.


آنچه گفته شد، هيچ جاى شك نيست ، حال ببينيم مشركين در عبادت چه مى كردند و اسلام چه كرده ؟ اما وثنى ها و ستاره پرستان و هر جسم پرست ديگر كه يا معبودشان انسانى از انسانها بوده ، و يا چيز ديگر، آنان لازم ميدانستند كه معبودشان در حال عبادت نزديكشان و روبرويشان باشد، لذا روبروى معبود خود ايستاده و آنرا عبادت ميكردند.
و هيچ شكى نيست در اين كه روح و مغز عبادت بنده، عبارت است از: همان بندگى درونى او، و حالاتى كه در قلب نسبت به معبود دارد كه اگر آن نباشد، عبادتش روح نداشته و اصلا عبادت به شمار نمى رود، وليكن در عين حال اين توجه قلبى بايد به صورتى مجسم شود و خلاصه عبادت در كمالش و ثبات و استقرار تحققش، محتاج به اين است كه در قالبى و ريختى ممثل گردد.
 
آنچه گفته شد، هيچ جاى شك نيست. حال ببينيم مشركان در عبادت چه مى كردند و اسلام چه كرده؟ اما وثنى ها و ستاره پرستان و هر جسم پرست ديگر كه يا معبودشان انسانى از انسان ها بوده و يا چيز ديگر، آنان لازم می دانستند كه معبودشان در حال عبادت نزديكشان و روبرويشان باشد. لذا روبروى معبود خود ايستاده و آن را عبادت می كردند.


ولى دين انبياء و مخصوصا دين اسلام كه فعلا گفتگوى ما درباره آنست ، (و گفتگوى از آن ، از ساير اديان نيز هست ، چون اسلام همه انبياء را تصديق كرده )، علاوه بر اينكه همانطور كه گفتيم : مغز عبادت و روح آنرا همان حالات درونى دانسته ، براى مقام تمثل آن حالات نيز طرحى ريخته و آن اينست كه كعبه را قبله قرار داده و دستور داده كه تمامى افراد در حال نماز كه هيچ مسلمانى در هيچ نقطه از روى زمين نمى تواند آن را ترك كند، رو بطرف آن بايستند و نيز از ايستادن رو بقبله و پشت كردن بدان در احوالى نهى فرموده و در احوالى ديگر آنرا نيكو شمرده است .
ولى دين انبياء و مخصوصا دين اسلام كه فعلا گفتگوى ما درباره آن است، (و گفتگوى از آن، از ساير اديان نيز هست. چون اسلام همه انبياء را تصديق كرده)، علاوه بر اين كه همان طور كه گفتيم: مغز عبادت و روح آن را همان حالات درونى دانسته، براى مقام تمثل آن حالات نيز طرحى ريخته و آن، اين است كه كعبه را قبله قرار داده و دستور داده كه تمامى افراد در حال نماز كه هيچ مسلمانى در هيچ نقطه از روى زمين نمى تواند آن را ترك كند، رو به طرف آن بايستند و نيز از ايستادن رو به قبله و پشت كردن بدان در احوالى نهى فرموده و در احوالى ديگر آن را نيكو شمرده است.


و به اين وسيله قلبها را با توجه بسوى خدا كنترل نموده ، تا در خلوت و جلوتش در قيام و قعودش ، در خواب و بيداريش ، در عبادت و مراسمش ، حتى درپست ترين حالات و زشت ترينش ، پروردگار خود را فراموش نكند، اين است فائده تشريع قبله از نظر فردى .
و به اين وسيله، قلب ها را با توجه به سوى خدا كنترل نموده، تا در خلوت و جلوتش در قيام و قعودش، در خواب و بيداريش، در عبادت و مراسمش، حتى درپست ترين حالات و زشت ترينش، پروردگار خود را فراموش نكند. اين است فایده تشريع قبله از نظر فردى.


{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۴۱ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۴۳}}
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۴۱ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۴۳}}


[[رده:تفسیر المیزان]]
[[رده:تفسیر المیزان]]
۲۰٬۸۸۷

ویرایش