گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۱۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
 
(۸ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱۶۲: خط ۱۶۲:
<span id='link171'><span>
<span id='link171'><span>


==زندگى سه گانه انسان و تأثیر زندگى متأخّر از زندگى متقدّم ==
==زندگى سه گانه انسان و تأثیر زندگى پسین، از زندگى پیشین ==
اين ها، پاره اى از اوصافى بود كه خدا در قرآن كريمش، از آن دو طایفه نام برده است. و از ظاهر آن بر مى آيد كه:  
اين ها، پاره اى از اوصافى بود كه خدا در قرآن كريمش، از آن دو طایفه نام برده است. و از ظاهر آن بر مى آيد كه:  


خط ۱۸۷: خط ۱۸۷:
* «فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِى وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الحِجَارَةُ»: پس بترسيد از آتشى كه آتشگيرانه اش، مردم و سنگ اند.  
* «فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِى وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الحِجَارَةُ»: پس بترسيد از آتشى كه آتشگيرانه اش، مردم و سنگ اند.  


* «فَليَدعُ نَادِيَةٌ * سَنَدعُ الزَّبَانِيَة»: پس باشگاه خود را صدا بزند و ما به زودى، مأموران دوزخ را صدا مى زنيم.  
* «فَليَدعُ نَادِيَةُ * سَنَدعُ الزَّبَانِيَةَ»: پس باشگاه خود را صدا بزند و ما به زودى، مأموران دوزخ را صدا مى زنيم.  


* «يَومَ تَجِدُ كُلُّ نَفسٍ مَا عَمِلَت مِن خَيرٍ مُحضَراً وَ مَا عَمِلَت مِن سُوءٍ»: روزی كه هر كس، آنچه را كه از خير و شر انجام داده، حاضر مى يابد.
* «يَومَ تَجِدُ كُلُّ نَفسٍ مَا عَمِلَت مِن خَيرٍ مُحضَراً وَ مَا عَمِلَت مِن سُوءٍ»: روزی كه هر كس، آنچه را كه از خير و شر انجام داده، حاضر مى يابد.
   
   
* «مَا تَأكُلُونَ فِى بُطُونِهِم إلّا النَّارُ»: آن ها كه مال يتيم را می خورند، جز آتش در درون خود نمى كنند.  
* «مَا یَأكُلُونَ فِى بُطُونِهِم إلّا النَّارَ»: آن ها كه مال يتيم را می خورند، جز آتش در درون خود نمى كنند.  


* «إنَّمَا يَأكُلُونَ فِى بُطُونِهِم نَاراً»: آن ها كه ربا مى خورند، در شكم خود آتش فرو مى كنند.
* «إنَّمَا يَأكُلُونَ فِى بُطُونِهِم نَاراً»: آن ها كه ربا مى خورند، در شكم خود آتش فرو مى كنند.


و به جان خودم، اگر در قرآن كريم در اين باره، هيچ آيه اى نبود به جز آيه: «لَقَد كُنتَ فِى غَفلَةٍ مِن هَذَا فَكَشَفنَا عَنكَ غِطَائَكَ فَبَصَرُكَ اليَومَ حَدِيدٌ»: تو از اين زندگى غافل بودى، ما پرده ات را كنار زديم، اينك ديدگانت خيره شده است»؛ كافى بود. چون لغت «غفلت» در موردى استعمال می شود كه آدمى از چيزی كه پيش روى او و حاضر نزد اوست، بى خبر بماند. نه در مورد چيزی كه اصلا وجود ندارد، و بعدها موجود می شود.  
و به جان خودم، اگر در قرآن كريم در اين باره، هيچ آيه اى نبود به جز آيه: «لَقَد كُنتَ فِى غَفلَةٍ مِن هَذَا فَكَشَفنَا عَنكَ غِطَائَكَ فَبَصَرُكَ اليَومَ حَدِيدٌ: تو از اين زندگى غافل بودى، ما پرده ات را كنار زديم، اينك ديدگانت خيره شده است»؛ كافى بود. چون لغت «غفلت» در موردى استعمال می شود كه آدمى از چيزی كه پيش روى او و حاضر نزد اوست، بى خبر بماند. نه در مورد چيزی كه اصلا وجود ندارد، و بعدها موجود می شود.  


پس معلوم می شود: زندگى آخرت در دنيا نيز هست، لیكن پرده اى ميان ما و آن حائل شده.  
پس معلوم می شود: زندگى آخرت در دنيا نيز هست، لیكن پرده اى ميان ما و آن حائل شده.  
خط ۲۰۵: خط ۲۰۵:
<span id='link173'><span>
<span id='link173'><span>


==مجازات و تجسّم اعمال، دو وجه حاصل از گفتار خداوند درباره زندگى آخرت ==
و حاصل كلام اين است كه: گفتار خدای تعالى، در باره مسأله قيامت و زندگى آخرت، بر دو وجه است:
و حاصل كلام اين است كه: گفتار خدای تعالى، در باره مسأله قيامت و زندگى آخرت، بر دو وجه است:


يكى: «وجه مجازات»، كه پاداش و كيفر انسان ها را بيان مى كند. و در اين باره، آيات بسيارى از قرآن دلالت بر اين دارد كه: آنچه بشر در آينده، با آن روبرو می شود - چه بهشت و چه دوزخ - جزای اعمالى است كه در دنيا كرده.
يكى: «وجه مجازات»، كه پاداش و كيفر انسان ها را بيان مى كند. و در اين باره، آيات بسيارى از قرآن دلالت بر اين دارد كه: آنچه بشر در آينده، با آن روبرو می شود - چه بهشت و چه دوزخ - جزای اعمالى است كه در دنيا كرده.


دوّم: «وجه تجسّم اعمال» است، كه آيات بسيارى ديگر دلالت بر آن دارد. يعنى مى رساند كه خود اعمال و يا لوازم و آثار آن، سرنوشت ساز اند، و امورى گوارا يا ناگوار، خير يا شر، براى صاحبش درست مى كنند، كه به زودى در روزی كه بساط خلقت بر چيده می شود، به آن امور مى رسند.  
دوّم: «وجه تجسّم اعمال» است، كه آيات بسيارى ديگر دلالت بر آن دارد. يعنى مى رساند كه خود اعمال و يا لوازم و آثار آن، سرنوشت سازند، و امورى گوارا يا ناگوار، خير يا شر، براى صاحبش درست مى كنند، كه به زودى در روزی كه بساط خلقت بر چيده می شود، به آن امور مى رسند.  


و ميان اين دو دسته از آيات، هيچ منافاتى هم نيست. (براى اين كه دسته اوّل مى رساند كه: خداوند، براى پاداش و كيفر بندگانش، بهشت و دوزخى آفريده، كه همين الآن آماده و مهيّاست، و تنها پرده اى ميان ما و آن حائل است، كه آن را نمى بينيم. و چون با تمام شدن عمر، آن پرده برداشته شد، با آن روبرو مى شويم.  
و ميان اين دو دسته از آيات، هيچ منافاتى هم نيست. (براى اين كه دسته اوّل مى رساند كه: خداوند، براى پاداش و كيفر بندگانش، بهشت و دوزخى آفريده، كه همين الآن آماده و مهيّاست، و تنها پرده اى ميان ما و آن حائل است، كه آن را نمى بينيم. و چون با تمام شدن عمر، آن پرده برداشته شد، با آن روبرو مى شويم.  
خط ۲۱۷: خط ۲۱۶:
<span id='link174'><span>
<span id='link174'><span>


==معناى فسق ==
==مقصود از «فاسقین»، در آیه شریفه ==
* «'''إلّا الفاسقين'''»:
«'''إلّا الفَاسِقِينَ '''»: كلمۀ «فسق» - به طوری كه گفته اند - از الفاظى است كه قبل از آمدن قرآن، معناى امروز آن را نداشت و در اين معنا، استعمال نمی شد.


كلمۀ «فسق» - به طوری كه گفته اند - از الفاظى است كه قبل از آمدن قرآن، معناى امروز آن را نداشت و در اين معنا، استعمال نمی شد. و اين قرآن كريم است كه كلمۀ نامبرده را در معناى معروفش استعمال كرد، و آن را از معناى اصلی اش، كه به معناى بيرون شدن از پوست است، گرفته. چون وقتى می گويند: «فسقت التمرة»، معنايش اين است كه: خرما از پوستش بيرون آمد. و به همين جهت، خود قرآن نيز كلمۀ: «فاسقين» را تفسير كرد به «الّذين ينقضون عهد اللّه من بعد ميثاقه: كسانی كه مى شكنند عهد خدا را بعد از ميثاق آن»؛ و معلوم است كه نقض عهد، وقتى تصور دارد كه قبلا بسته و محكم شده باشد. پس نقض عهد نيز، نوعى بيرون شدن از پوست است.
و اين قرآن كريم است كه كلمۀ نامبرده را در معناى معروفش استعمال كرد، و آن را از معناى اصلی اش، كه به معناى بيرون شدن از پوست است، گرفته. چون وقتى می گويند: «فَسَقَت التَمرَةُ»، معنايش اين است كه: خرما از پوستش بيرون آمد. و به همين جهت، خود قرآن نيز كلمۀ «فاسقين» را تفسير كرد به «الَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهدَ اللّهِ مِن بَعدِ مِيثَاقِهِ: كسانی كه مى شكنند عهد خدا را بعد از ميثاق آن»؛ و معلوم است كه نقض عهد، وقتى تصور دارد كه قبلا بسته و محكم شده باشد. پس نقض عهد نيز، نوعى بيرون شدن از پوست است.


باز به همين مناسبت در آخر آيه، «فاسقين» را توصيف فرمود به: «خاسرين»  و «زيانكاران». و معلوم است كه مفهوم خاسران و زيانكارى، وقتى و در چيزى تصور دارد كه آدمى، به وجهى مالك آن باشد. همچنان كه در جایى ديگر، درباره خاسرين فرموده: «'''إنّ الخاسرين الّذين خسروا أنفسهم و أهليهم يوم القيامة'''»: (زيانكاران آن هايند كه در روز قيامت، خود و اهل خود را زيان كرده باشند).
باز به همين مناسبت در آخر آيه، «فاسقين» را توصيف فرمود به: «خَاسِرِين»و «زيانكاران». و معلوم است كه مفهوم خاسران و زيانكارى، وقتى و در چيزى تصور دارد كه آدمى، به وجهى مالك آن باشد. همچنان كه در جایى ديگر، درباره خاسرين فرموده: «إنَّ الخَاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أنفُسَهُم وَ أهلِيهِم يَومَ القِيَامَة»: زيانكاران، آن هايند كه در روز قيامت، خود و اهل خود را زيان كرده باشند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۴۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۴۵ </center>
با اين حال، زنهار كه خيال نكنى اين صفاتی كه خداى سبحان در كتابش، براى سعداى از بندگانش، و يا اشقياء اثبات مى كند، براى مقرّبين، و مخلصين، و مخبتين، و صالحين، و مطهرين و امثال آنان اوصافى، و براى ظالمين و فاسقين و خاسرين و غاوين و ضالّين و امثال آنان اوصاف ديگرى ذكر كرده؛ صرف عبارت پردازى، و اوصافى مبتذل است، كه اگر چنين فكر كنى، قريحه و دركت در فهم كلام خدای تعالى دچار اضطراب گشته، همه را به يك چوب می رانى؛ و آن وقت كلام خدا را هم، مانند سخنان ديگران غلط هایى عاميانه و سخنى ساده بازارى خواهى گرفت.
با اين حال، زنهار كه خيال نكنى اين صفاتی كه خداى سبحان در كتابش، براى سعداى از بندگانش، و يا اشقياء اثبات مى كند، براى مقرّبان، و مخلصان، و مخبتان، و صالحان، و مطهرين و امثال آنان اوصافى، و براى ظالمان و فاسقان و خاسران و غاويان و ضالّين و امثال آنان اوصاف ديگرى ذكر كرده؛ صرف عبارت پردازى، و اوصافى مبتذل است، كه اگر چنين فكر كنى، قريحه و دركت در فهم كلام خدای تعالى دچار اضطراب گشته، همه را به يك چوب می رانى؛ و آن وقت كلام خدا را هم، مانند سخنان ديگران غلط هایى عاميانه و سخنى ساده بازارى خواهى گرفت.


بلكه آنچه گفته شد، اوصافى است كه از حقايقى روحى، و مقاماتى معنوى كشف مى كند، كه يا در راه سعادت آدمى قرار دارند، و يا در راه شقاوت و بدبختی اش. و هر يك از آن ها، مبدأ آثارى مخصوص به خود، و منشأ احكامى خاص و معين هستند. همچنان كه مراتب سن آدمى، و خصوصيات قواى او، و اوضاع خلقتش، هر يك منشأ احكام و آثار مخصوصى است، كه نمی توانيم يكى از آن آثار را در غير آن سن و سال، از كسى توقع داشته باشيم. و اگر در كلام خدای تعالى، تدبّر و امعان نظر كنى، خواهى ديد آنچه ما ادعا كرديم، صحيح و درست است.
بلكه آنچه گفته شد، اوصافى است كه از حقايقى روحى، و مقاماتى معنوى كشف مى كند، كه يا در راه سعادت آدمى قرار دارند، و يا در راه شقاوت و بدبختی اش. و هر يك از آن ها، مبدأ آثارى مخصوص به خود، و منشأ احكامى خاص و معين هستند. همچنان كه مراتب سن آدمى، و خصوصيات قواى او، و اوضاع خلقتش، هر يك منشأ احكام و آثار مخصوصى است، كه نمی توانيم يكى از آن آثار را در غير آن سن و سال، از كسى توقع داشته باشيم. و اگر در كلام خدای تعالى، تدبّر و امعان نظر كنى، خواهى ديد آنچه ما ادعا كرديم، صحيح و درست است.
<span id='link175'><span>
<span id='link175'><span>


==بحثى پيرامون مسأله معروف جبر و تفويض ==
==<center> بحثى پيرامون مسأله معروف جبر و تفويض </center>==
در جمله مورد بحث فرمو: «'''و ما يُضلّ به الفاسقين'''»: (خدا با قرآن كريم و مَثَل هايش، گمراه نمى كند مگر فاسقان را)، و به همين تعبير، خود، بيانگر چگونگى دخالت خدای تعالى در اعمال بندگان، و نتایج اعمال آنان است، و در اين بحثى كه شروع كرديم، نيز همين هدف دنبال می شود.
در جمله مورد بحث فرمود: «وَ مَا يُضِلُّ بِهِ إلّا الفَاسِقِينَ: خدا با قرآن كريم و مَثَل هايش، گمراه نمى كند مگر فاسقان را»، و به همين تعبير، خود، بيانگر چگونگى دخالت خدای تعالى در اعمال بندگان، و نتایج اعمال آنان است، و در اين بحثى كه شروع كرديم، نيز همين هدف دنبال می شود.


توضيح اين كه: خدای تعالى، در آيات بسيارى از كلام مجيدش، ملك عالَم را از آن خود دانسته؛ از آن جمله فرموده: «للّه ما فى السماوات و ما فى الأرض»: (آنچه در آسمان هاست و آنچه در زمين است، ملك خداست). و نيز فرموده: «له ملك السماوات و الأرض»، (مُلك آسمان ها و زمين، از آنِ اوست). و نيز فرموده: «له الملك و له الحمد»: (جنس مُلك و حمد، از اوست).
توضيح اين كه: خدای تعالى، در آيات بسيارى از كلام مجيدش، مِلك عالَم را از آن خود دانسته؛ از آن جمله فرموده: «لِلّهِ مَا فِى السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِى الأرضِ: آنچه در آسمان هاست و آنچه در زمين است، مِلك خداست». و نيز فرموده: «لَهُ مُلكُ السَّمَاوَاتِ وَ الأرض: مُلك آسمان ها و زمين، از آنِ اوست». و نيز فرموده: «لَهُ المُلكُ وَ لَهُ الحَمدُ: جنس مُلك و حمد، از اوست».
<span id='link176'><span>
<span id='link176'><span>


خط ۲۴۲: خط ۲۴۱:
<span id='link177'><span>
<span id='link177'><span>


پس هر تصرفى در موجودات كه تصور شود، مالك آن تصرف خداست. هر نوع تصرفى كه در بندگان و مخلوقات خود بكند، می تواند و حق دارد، بدون اين كه قبح و مذمتى و سرزنشى دنبال داشته باشد. چون آن تصرفى از ميان همه تصرفات قبيح و مذموم است، كه بدون حق باشد. يعنى عقلا حق چنين تصرفى را به تصرف كننده ندهند، و او تنها آن تصرفاتى را می تواند بكند كه عقلا آن را جایز بدانند. پس مالكيت او، محدود به مواردى است كه عقل تجويز كرده باشد؛ و اما خدای تعالى، هر تصرفى در هر خلقى بكند، تصرفى است از مالك حقيقى، و در مملوك واقعى و حقيقى. پس نه مذمتى به دنبال دارد، و نه قبحى، و نه تالى فاسد ديگرى.
پس هر تصرفى در موجودات كه تصور شود، مالك آن تصرف خداست. هر نوع تصرفى كه در بندگان و مخلوقات خود بكند، می تواند و حق دارد، بدون اين كه قبح و مذمتى و سرزنشى دنبال داشته باشد. چون آن تصرفى از ميان همه تصرفات قبيح و مذموم است، كه بدون حق باشد. يعنى عقلا حق چنين تصرفى را به تصرف كننده ندهند، و او، تنها آن تصرفاتى را می تواند بكند كه عقلا آن را جایز بدانند. پس مالكيت او، محدود به مواردى است كه عقل تجويز كرده باشد؛ و اما خدای تعالى، هر تصرفى در هر خلقى بكند، تصرفى است از مالك حقيقى، و در مملوك واقعى و حقيقى. پس نه مذمتى به دنبال دارد، و نه قبحى، و نه تالى فاسد ديگرى.


و اين مالكيت مطلقه خود را تأييد كرده به اين كه خلق را از پاره اى تصرفات منع كند، و تنها در ملك او، آن تصرفاتى را بكنند كه خود او اجازه داده و يا خواسته باشد، و خود را محاسِب و بازخواست كننده، و خلق را مسئول و مؤاخذ دانسته، فرموده:  
و اين مالكيت مطلقه خود را تأييد كرده به اين كه خلق را از پاره اى تصرفات منع كند، و تنها در ملك او، آن تصرفاتى را بكنند كه خود او اجازه داده و يا خواسته باشد، و خود را محاسِب و بازخواست كننده، و خلق را مسئول و مؤاخذ دانسته، فرموده:  


«'''من ذا الّذى يشفع عنده إلّا بإذنه '''»: (آن كيست كه بدون اذن او نزد او سخنى از شفاعت كند).  
«مَن ذَا الَّذِى يَشفَعُ عِندَهُ إلّا بِإذنِهِ»: آن كيست كه بدون اذن او، نزد او، سخنى از شفاعت كند.  


و نيز فرموده: «'''ما من شفيع إلّا من بعد إذنه'''»: (هيچ شفيعى نيست، مگر بعد از اجازۀ او).  
و نيز فرموده: «مَا مِن شَفِيعٍ إلّا مِن بَعدِ إذنِهِ»: هيچ شفيعى نيست، مگر بعد از اجازۀ او.  


و نيز فرموده : «'''لو يشاء اللّه لهدى النّاس جميعا'''»: (اگر خدا می خواست، همۀ مردم را هدايت مى كرد).  
و نيز فرموده: «لَو يَشَاءُ اللّهُ لَهَدَى النَّاسَ جَمِيعاً»: اگر خدا می خواست، همۀ مردم را هدايت مى كرد.  


و نيز فرموده«'''يضلّ من يشاء و يهدى من يشاء'''». و باز فرموده «'''و ما تشاؤن إلّا أن يشاء اللّه '''»: (و در شما خواستى پيدا نمی شود، مگر آن كه خدا خواسته باشد).  
و نيز فرموده: «يُضِلُّ مَن يَشَاءُ وَ يَهدِى مَن يَشَاءُ». و باز فرموده «وَ مَا تَشَاؤُنَ إلّا أن يَشَاءَ اللّهُ»: و در شما خواستى پيدا نمی شود، مگر آن كه خدا خواسته باشد.  


و نيز فرموده: «'''لا يسأل عمّا يفعل و هم يسألون '''»: (باز خواست نمی شود از آنچه مى كند، بلكه ايشان باز خواست می شوند).
و نيز فرموده: «لا يُسألُ عَمَّا يَفعَلُ وَ هُم يُسألُونَ»: باز خواست نمی شود از آنچه مى كند، بلكه ايشان باز خواست می شوند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۴۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۴۷ </center>
پس بنابراين، خدای تعالى، متصرّفى است كه در مِلك خود، هرچه بخواهد مى كند و غير او، هيچ كس اين چنين مالكيتى ندارد، باز مگر به اذن و مشيت او. اين، آن معنایى است كه ربوبيّت او، آن را اقتضا دارد.
پس بنابراين، خدای تعالى، متصرّفى است كه در مِلك خود، هرچه بخواهد مى كند و غير او، هيچ كس اين چنين مالكيتى ندارد، باز مگر به اذن و مشيت او. اين، آن معنایى است كه ربوبيّت او، آن را اقتضا دارد.
<span id='link178'><span>
<span id='link178'><span>


==معيارها و اساس قوانين عقلایى، معيار و اساس و قوانين شرعى است ==
اين معنا وقتى روشن شد، از سوى ديگر مى بينيم كه خدای تعالى، خود را در مقام تشريع و قانونگذارى قرار داده، و در اين قانون گذارى، خود را عينا مانند يكى از عقلا به حساب آورده، كه كارهاى نيك را نيك می داند، و بر آن مدح و شكر مى گذارد، و كارهاى زشت را زشت دانسته، بر آن مذمت مى كند. مثلا فرموده: «إن تُبدُوا الصَّدَقَاتِ فنِعِمَّا هِىَ: اگر صدقات را آشكارا بدهيد، خوب است». و نيز فرموده: «بِئسَ الإسمُ الفُسُوقُ: فسق، نام زشتى است».  
اين معنا وقتى روشن شد، از سوى ديگر مى بينيم كه خدای تعالى، خود را در مقام تشريع و قانونگذارى قرار داده، و در اين قانون گذارى، خود را عينا مانند يكى از عقلا به حساب آورده، كه كارهاى نيك را نيك می داند، و بر آن مدح و شكر مى گذارد، و كارهاى زشت را زشت دانسته، بر آن مذمت مى كند. مثلا فرموده: «إن تبدوا الصدقات فنعمّا هى»: (اگر صدقات را آشكارا بدهيد، خوب است ). و نيز فرموده: «بئس الإسم الفسوق»: (فسق، نام زشتى است).  


و نيز فرموده كه: آنچه از قوانين براى بشر تشريع كرده، به منظور تأمين مصالح انسان، و دورى از مفاسد است و در آن، رعايت بهترين و مؤثرترين راه براى رسيدن انسان به سعادت، و جبران شدن نواقص شده است، و در اين باره فرموده: «إذا دعاكم لما يحييكم»: (دعوت خدا را بپذيريد، وقتى شما را به چيزى می خواند كه زنده تان مى كند).  
و نيز فرموده كه: آنچه از قوانين براى بشر تشريع كرده، به منظور تأمين مصالح انسان، و دورى از مفاسد است و در آن، رعايت بهترين و مؤثرترين راه براى رسيدن انسان به سعادت، و جبران شدن نواقص شده است، و در اين باره فرموده: «إذَا دَعَاكُم لِمَا يُحيِيكُم: دعوت خدا را بپذيريد، وقتى شما را به چيزى می خواند كه زنده تان مى كند».  


و نيز فرموده: «ذلكم خير لكم إن كنتم تعلمون»: (اين، براى شما بهتر است، اگر علم داشته باشيد). و نيز فرموده: «إنّ اللّه يأمر بالعدل و الإحسان»، (تا آن جا كه مى فرمايد): «و ينهى عن الفحشاء و المنكر و البغى»: (خدا به عدل و احسان امر مى كند، و از فحشا و منكر و ظلم، نهى مى نمايد). و نيز فرموده: «إن اللّه لا يأمر بالفحشاء»: (خدا به كارهاى زشت امر نمى كند)؛ و آيات بسيارى از اين قبيل.
و نيز فرموده: «ذَلِكُم خَيرٌ لَكُم إن كُنتُم تَعلَمُونَ: اين، براى شما بهتر است، اگر علم داشته باشيد». و نيز فرموده: «إنَّ اللّهَ يَأمُرُ بِالعَدلِ وَ الإحسَان»، (تا آن جا كه مى فرمايد): «وَ يَنهَى عَنِ الفَحشَاءِ وَ المُنكَرِ وَ البَغی: خدا به عدل و احسان امر مى كند، و از فحشا و منكر و ظلم، نهى مى نمايد». و نيز فرموده: «إنَّ اللّهَ لَا يَأمُرُ بِالفَحشَاء: خدا به كارهاى زشت امر نمى كند»؛ و آيات بسيارى از اين قبيل.


{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۱۱ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۱۳}}
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۱۱ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۱۳}}


[[رده:تفسیر المیزان]]
[[رده:تفسیر المیزان]]
۲۰٬۱۹۷

ویرایش