۱۹٬۸۶۰
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۵ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۷: | خط ۷: | ||
''' * ۵ - راه برده گيرى در اسلام چيست؟ ''' | ''' * ۵ - راه برده گيرى در اسلام چيست؟ ''' | ||
برده گيرى در اسلام از اين راه صورت مى گيرد كه نخست، قشون اسلام خود را براى روبرو شدن با كفار | برده گيرى در اسلام از اين راه صورت مى گيرد كه نخست، قشون اسلام خود را براى روبرو شدن با كفار هم مرز و همجوار تجهيز نموده، آنان را با كلمات حكمت آميز خود و موعظه و مجادله و با حُسن دعوت، به حق دعوت نموده، آنگاه اگر كفار دعوتشان را پذيرفتند، برادرانشان خواهند بود. | ||
به اين معنا كه در هر سود و زيانى با ساير مسلمانان شركت خواهند داشت، و اگر بعد از اتمام حجت نپذيرفتند، در اين صورت، يا اين است كه پيرو كتابى از كتاب هاى آسمانى هستند و حاضر مى شوند كه به حكومت اسلامى جزيه و ماليات بپردازند، كه در اين فرض، به حال خود واگذار شده، در تحت پرچم و ذمّه اسلام، به سلامت زندگى مى كنند. يا اين است كه با قشون اسلام معاهده اى مى بندند كه در اين صورت، چه اهل كتاب باشند و چه نباشند، به عهدشان وفا می شود. و اگر نه اهل كتابند و نه براى جزيه دادن حاضر به بستن معاهده، در اين صورت با اعلام قبلى، به جهاد و كارزار با ايشان اقدام مى شود. | به اين معنا كه در هر سود و زيانى با ساير مسلمانان شركت خواهند داشت، و اگر بعد از اتمام حجت نپذيرفتند، در اين صورت، يا اين است كه پيرو كتابى از كتاب هاى آسمانى هستند و حاضر مى شوند كه به حكومت اسلامى جزيه و ماليات بپردازند، كه در اين فرض، به حال خود واگذار شده، در تحت پرچم و ذمّه اسلام، به سلامت زندگى مى كنند. يا اين است كه با قشون اسلام معاهده اى مى بندند كه در اين صورت، چه اهل كتاب باشند و چه نباشند، به عهدشان وفا می شود. و اگر نه اهل كتابند و نه براى جزيه دادن حاضر به بستن معاهده، در اين صورت با اعلام قبلى، به جهاد و كارزار با ايشان اقدام مى شود. | ||
خط ۳۸: | خط ۳۸: | ||
اول اين كه: اسلام در الغاى اسباب برده گيرى و تقليل و تضعيف آن، از هيچ بذل جهدى دريغ نداشته و كوتاهى نكرده، تا جایى كه از همه اسباب هاى معمول در دنياى آن روز، تنها يك سبب را به اعتبار خود باقى گذارد. آن هم سببى بود كه به حكم فطرت قاطع، چاره اى جز ابقاى اعتبارش نبود، و آن سبب، عبارت بود از: دشمنى با دين و مزاحمت با مجتمع بشرى و سركشى در برابر حق، و به هيچ وجهى از وجوه در برابر حق سر فرود نياوردن. اسلام اين طغيان را، مجوّز برده گيرى دانست. | اول اين كه: اسلام در الغاى اسباب برده گيرى و تقليل و تضعيف آن، از هيچ بذل جهدى دريغ نداشته و كوتاهى نكرده، تا جایى كه از همه اسباب هاى معمول در دنياى آن روز، تنها يك سبب را به اعتبار خود باقى گذارد. آن هم سببى بود كه به حكم فطرت قاطع، چاره اى جز ابقاى اعتبارش نبود، و آن سبب، عبارت بود از: دشمنى با دين و مزاحمت با مجتمع بشرى و سركشى در برابر حق، و به هيچ وجهى از وجوه در برابر حق سر فرود نياوردن. اسلام اين طغيان را، مجوّز برده گيرى دانست. | ||
دوم اين كه: اسلام براى احترام و آبرو دادن به بردگان و نجات آنان از ذلتى كه داشتند، جميع وسائل ممكن را به كار برد و تا اندازه اى كه بيش از آن تصور و امكان ندارد، شؤون حياتى آنان را، با شؤون حياتى ساير اجزاء مجتمع بشرى، يعنى آزادگان نزديك ساخت، به حدّى كه بردگان، مثل يكى از افراد مجتمع شدند. گرچه به تمام معنا همدوش شان نگرديدند، ليكن حجاب و فاصله اى كه باقى ماند، بسيار دقيق و قابل تحمل بود، و آن، اين بود كه: بردگان مانند آزادگان، تمامى مازاد از فعاليتشان مِلك خودشان نبود، بلكه از اين نيرو تنها مقدارى را مالك بودند كه زندگى شان را به طور متوسط تأمين نمايد، و زائد بر | دوم اين كه: اسلام براى احترام و آبرو دادن به بردگان و نجات آنان از ذلتى كه داشتند، جميع وسائل ممكن را به كار برد و تا اندازه اى كه بيش از آن تصور و امكان ندارد، شؤون حياتى آنان را، با شؤون حياتى ساير اجزاء مجتمع بشرى، يعنى آزادگان نزديك ساخت، به حدّى كه بردگان، مثل يكى از افراد مجتمع شدند. گرچه به تمام معنا همدوش شان نگرديدند، ليكن حجاب و فاصله اى كه باقى ماند، بسيار دقيق و قابل تحمل بود، و آن، اين بود كه: بردگان مانند آزادگان، تمامى مازاد از فعاليتشان مِلك خودشان نبود، بلكه از اين نيرو تنها مقدارى را مالك بودند كه زندگى شان را به طور متوسط تأمين نمايد، و زائد بر آن، مِلك موالى بود. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۵۰۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۵۰۱ </center> | ||
به عبارت ديگر، در اسلام، هيچ فاصله اى بين عبد و حر نماند، مگر تنها اين تفاوت كه عبد محتاج بود به اذن مولايش. | به عبارت ديگر، در اسلام، هيچ فاصله اى بين عبد و حر نماند، مگر تنها اين تفاوت كه عبد محتاج بود به اذن مولايش. | ||
خط ۴۵: | خط ۴۵: | ||
<span id='link251'><span> | <span id='link251'><span> | ||
''' * ۸ - سير برده گيرى در تاريخ:''' | |||
۸ - سير برده گيرى در تاريخ : در كتاب | |||
چون همگام با اين سير | در كتاب «دائرة المعارف» و كتاب «المذهب و الاخلاق»، تأليف «جان هيسينك»، طبع بريتانيا و كتاب «مجمل التاريخ»، تأليف «ه . ج . ولز»، طبع بريتانيا، و كتاب «روح القوانين»، تأليف «مونتسكيو»، چاپ تهران مى نويسند: | ||
و با شيوع روش برده گيرى در بين قبائل و امم به هر طريق كه | |||
برده گيرى در آغاز پيدايشش، نخست درباره اسراى جنگى تحقق يافت، و قبل از آن، رفتار قبائل درباره اسراى جنگى اين بود كه آنان را هرچه هم زياد بودند، تا آخرين نفر مى كشتند. بعد از آن، بنا را بر اين گذاشتند كه ايشان را زنده نگه داشته، مانند ساير غنيمت هاى جنگى تملك نمايند، و اين بنا را، نه براى استفاده از كار آنان گذاشتند، بلكه منظورشان احسان در حق ايشان و نوع دوستى و رعايت قوانين اخلاقى بود. | |||
چون همگام با اين سير تاريخى، اين احساسات هم در نهاد بشر بيدار شد و بشر به تدريج، به طرف ترقى و تمدن پيش مى رفت. | |||
علاوه بر اين، وضع مادى بشر در آغاز، آن طور رو به راه نبود كه بتواند اسراى جنگى خود را زنده نگه داشته و نان خور خود را بيشتر سازد. چون بشر در آغاز، اقتصادياتش، تنها از راه شكار تأمين مى شد و لذا مجبور بود اسراى جنگى را كشته و نابود سازد. وقتى به فكر نگهدارى آنان افتاده كه در نتيجه اتخاذ روش نزول و ارتحال و انتقال از اين منزل به آن منزل، سطح زندگی اش بالا رفته به او اجازه چنين ترحم و احسانى را داد. | |||
و با شيوع روش برده گيرى در بين قبائل و امم به هر طريق كه بود، تحولى در زندگى اجتماعى بشر به وجود آمد. به اين معنا كه: اولاً زندگى اجتماعى بشر، نظام و انضباط مخصوصى به خود گرفت. و در ثانى، كارها و وظائف در بين مردم تقسيم شد. | |||
اين را هم بايد دانست كه روش برده گيرى در تمامى اقطار عالَم، به يك روش معمول نبود، بلكه در بعضى از مناطق، اصلا رايج نگشت. نظير استراليا، آسياى مركزى، سيبريه، آمريكاى شمالى، اسكيمو و بعضى از نقاط آفريقا، از قبيل شمال نيل و جنوب رامبيز. و به عكس، در بعضى از مناطق ديگر رواج داشت، نظير جزيرة العرب و قسمت وحشى نشين آفريقا، و همچنين اروپا و آمريكاى جنوبى، وضع رفتار امت ها هم، با بردگان يكسان نبود، بلكه بعضى نسبت به آنان مهربان و بعضى خشن بودند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۵۰۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۵۰۲ </center> | ||
مهربان ترين امت ها نسبت به اين طايفه، يهود بود. به شهادت اين كه ما در آثار باستانى جهان، براى يهود، هيچ بناى رفيعى نظير اهرامى كه در مصر معمول بوده و بناهاى تاريخى آشور نمى يابيم. و اين، خود شاهد روشنى است بر خوشرفتارى يهود نسبت به بردگان. زيرا اين گونه آثار باستانى، به دست بردگان ساخته مى شده و خود، يك نحو شكنجه اى بوده. بر عكس، رومی ها و يونانی ها، كه سختگيرترين مردم نسبت به اين طائفه بودند. | |||
مهربان ترين امت ها نسبت به اين | |||
و اما در اروپا، اين روش در بيشتر كشورهاى | اين روش، همچنان در دنيا معمول بود تا آن كه فكر آزاد كردن بردگان و الغاى روش برده گيرى، نخست در قسطنطنيه و سپس در روم شرقى شايع شد، و در قرن ۱۳ ميلادى، به طور كلى لغو گرديد. | ||
و اما در روم غربى، گرچه در آن جا روش برده گيرى به طور كلى لغو نشد، وليكن آن اعمال اجبارى كه در سابق به بردگان تحميل مى كردند، تعطيل شد و روش جديدى نسبت به آنان اتخاذ كردند، و آن، اين بود كه آنان را در كار خود، كه همان زراعت بود، آزاد گذاشته، تنها سهمى از دسترنج شان مى گرفتند و وقتى مِلكى را خريد و فروش مى كردند، دهقان را هم ضميمه ملك معامله مى نمودند. | |||
و اما در اروپا، اين روش در بيشتر كشورهاى اروپایى تا سال ۱۷۷۲ ميلادى ادامه داشت. چند سال قبل از اين تاريخ بود كه معاهده اى سى ساله بين دو كشور بزرگ اروپایى يعنى انگلستان و اسپانيا، بدين قرار برقرار شد كه: | |||
دولت انگلستان از بردگان آفريقایى، سالى چهار هزار و هشتصد نفر را به اسپانيا فروخته و در مقابل، مبالغ هنگفتى پول از اسپانيا دريافت دارد. ليكن همان طورى كه گفتيم، اين روش، روز به روز، از رونقش كاسته مى شد تا آن كه در سال ۱۷۶۱، افكار عامه مردم عليه رقيت و برده گيرى به هيجان آمد و طوائفى عليه اين روش قيام نمودند. | |||
از آن جمله، طائفه مذهبى «لرزان» بودند، كه از شورش و قيام خود دست برنداشتند، تا آن كه در سال ۱۷۸۲، قانونى وضع كردند كه هر كسى، از هر كجا به كشور بريتانيا وارد شود، آزاد شناخته مى گردد. و در سال ۱۷۸۸، بعد از آمارگيرى و پى جویى دقيقى، معلوم شد كه اين كشور، ساليانه دويست هزار برده معامله مى كرده است، و بردگانى را كه از آفريقا جمع آورى نموده و تنها به كشور آمريكا صادر مى كرده اند، بالغ بر صدهزار نفر در سال مى شده. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۵۰۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۵۰۳ </center> | ||
لغو و دولت مبلغ بيست ميليون ليره به | |||
و اما در آمريكا | خلاصه: مبارزات عليه بردگى همچنان ادامه داشت، تا آن كه در سال ۱۸۳۳، در بريتانيا، روش برده گيرى به طور كلّى لغو و دولت مبلغ بيست ميليون ليره به كمپانی هاى نخاسى (برده فروشى) بابت خسارت غلامان و كنيزانى كه از آن كمپانی ها آزاد شدند، پرداخت، و غلامان و كنيزانى كه در اين واقعه از قيد رقيت آزاد گرديدند، بالغ بر «۷۷۰۳۸۰» نفر بودند. | ||
خواننده | |||
و اما در آمريكا نيز، بعد از مبارزات دامنه دار و مجاهدت هایى كه اهالى اين كشور در اين راه كردند، در سال ۱۸۶۲، حكم به لغويت روش مزبور گرديد. چون نظريه اهالى اين كشور درباره اين مطلب مختلف بود. سكنه آمريكاى شمالى، برده را تنها از نظر تجمل نگه مى داشتند، و اما آمريكاى جنوبى، چون كه شغل رسمى سكنه آن، زراعت و كشت و كار بود و به كارگران بسيارى نيازمند بودند، از اين جهت، غرضشان از برده گيرى، استثمار بردگان و استفاده از نيروى كار آنان بود، ازاين رو، با لغو شدن روش برده گيرى مخالفت مى كردند. | |||
روش مزبور، روز به روز و در كشورى بعد از كشور ديگر، لغو مى شد، تا آن كه قرار داد بين المللى بروكسل، در سال «۱۸۹۰» ميلادى، مبنى بر لغويت روش مزبور منعقد گشته، دولت ها و ممالك، يكى پس از ديگرى، آن را امضاء كردند و بدين وسيله، روش برده گيرى در دنيا لغو و ميليون ها نفر از نفوس بشرى، از قيد بردگى آزاد شدند. | |||
خواننده محترم، اگر در اين گفتار دقت نمايد، خواهد ديد كه همه مجاهدت ها و مبارزاتى كه عليه روش برده گيرى شد و همچنين قوانينى كه درباره لغويت آن گذرانيدند، همه و همه مربوط به برده گيرى از طريق ولايت و زورمندى بوده، به شهادت اين كه بيشتر و يا همه بردگانى كه آن روز به اطراف دنيا برده و فروخته مى شد، آفريقايى بودند و معلوم است كه در آفريقا جنگى پيش نيامده بود كه آن همه اسير از آن جا گرفته شود، بلكه به وسيله قهر و غلبه و قلدرى، مردم را دستگير كرده، به اطراف رهسپار مى كردند. پس رقيّت و برده گيرى كه اسلام آن را امضاء فرمود، اصلا مورد بحث مبارزان عليه رژيم برده گيرى نبوده. | |||
<span id='link252'><span> | <span id='link252'><span> | ||
۹ - بناگذارى بر الغاى رژيم برده گيرى تا چه اندازه صحيح بود؟ | '''* ۹ - بناگذارى بر الغاى رژيم برده گيرى تا چه اندازه صحيح بود؟''' | ||
اين حريت و آزادى فطرى، كه ما آن را براى جنس بشر موهبتى مى ناميم، (صرف نظر از اين كه نتوانستيم بفهميم كه چه جهت دارد، ما اين حريت را از ساير حيوانات با اين كه آن ها نيز در داشتن شعور نفسانى و اراده محركه مثل انسان اند، سلب نموده و به خود اختصاص داده ايم؟ مگر اين كه بگویيم همين ما آدميان، حريت را به منظور استفاده خودمان از آن ها سلب نموده ايم)، هيچ اصلى جز اين ندارد كه انسان چون مجهز به شعورى باطنى است كه لذت ها را از آلام برايش مشخص مى نمايد، و همچنين، چون داراى اراده ای است كه او را به جلب لذت ها و وضع آلام وامی دارد، از اين جهت مى تواند آزادانه هر چيزى را براى خود اختيار نمايد و اين شعور باطنى انسان، محدود و مقيد نیست. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۵۰۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۵۰۴ </center> | ||
يعنى چنان نيست كه به پاره اى از چيزها تعلق بگيرد و چيزهاى ديگرى را احساس نكند، و چنين نيست كه انسان ضعيف و زيردست، چيزهایى را كه انسان عزيز و قوى درك مى كند، درك نكند و همچنين، اراده اش هم محدود نيست تا در نتيجه، به بعضى از چيزهایى كه دوست دارد، تعلق نگيرد و يا بدون اختيار به چيزهایى تعلق بگيرد كه اراده شخص ديگرى به آن تعلق گرفته و آن را در عين بى ميلى و كراهت، به نفع آن شخص انجام دهد. | |||
خلاصه | |||
خلاصه اين كه: انسان مغلوب و ضعيف هم، نظائر همه آنچه را كه مافوقش اراده مى كند، او نيز اراده مى كند، و هيچ گونه رابطه اى بين اراده زيردست و اراده مافوقش نيست، كه اراده ضعيف و زيردست را مجبور سازد به اين كه تعلق نگيرد مگر به آنچه كه اراده قوى و مافوقش تعلق گرفته، و يا اراده او را در اراده مافوقش فانى و مندك سازد، به طورى كه آن دو اراده، يكى گرديده و به سود قوى به كار افتد، و يا اراده ضعيف را چنان تابع اراده قوى نمايد كه استقلال را از آن سلب گرداند. | |||
وقتى چنين رابطه اى طبيعى در ميان نبود و از طرفى هم، چون قوانين حيات بايستى بر اساس ساختمان طبيعت پى ريزى شود، از اين جهت لازم است كه هر انسانى، خودش آزاد و در عملش هم آزاد باشد. منشأ سر و صداها و مبارزه هایى كه عليه رژيم بردگى شد، همين حريت فطرى است، و صحيح هم هست، ليكن بايد ديد آيا اين حريت موهوبه به انسان، موهبتى است براى مجتمع بشرى، يا براى فرد فرد انسان هایى كه در اين مجتمع به وجود آمده و زندگى مى كنند؟ و آيا با اين كه تا آن جا كه سراغ داريم بشر همواره در حال اجتماع به سر مى برده و جهاز وجودی اش، اجازه جز زندگى دسته جمعى را نمى دهد، ممكن است يك فرد، حريتش به تمام معنا محفوظ مانده و دست به تركيب آن نخورد؟! | |||
يقينا خواهيد گفت: خير، زيرا محال است مجتمعى بتواند زندگى اجتماعى خود را با تشريك مساعى افراد، حتى براى مدتى كوتاه ادامه بدهد و در همين حال، دست به تركيب آزادى يك يك افراد آن مجتمع نخورد. | |||
<span id='link253'><span> | <span id='link253'><span> | ||
آرى، تشريك مساعى، چه به طور عادلانه و عاقلانه باشد و چه سنتى جائره و جزافى، يا به هر صفتى ديگر متصف باشد، آزادى فردى را محدود مى سازد. علاوه بر اين، ممكن نيست انسان بتواند در اين عالَم زندگى كند مگر اين كه به حكم ضرورت، تصرفاتى در مواد اين عالَم بنمايد. تصرفاتى كه بقاء و دوام زندگی اش را تأمين و تضمين كند، و اين وقتى ممكن است كه در آنچه كه تصرف كرده، يك نحوه اختصاص كه از آن به ملكيت تعبير مى شود، داشته باشد - البته مراد ما از اين ملكيت، معناى اعمى است كه هم شامل حق می شود و هم شامل ملك مصطلح - و اين خود مستلزم محدوديت آزادی هاى فردى است. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۵۰۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۵۰۵ </center> | ||
مى كند فرد ديگرى نمى تواند مستقلا آن استفاده ها را از آن لباس و خوراك و مسكن بكند، پس اراده فرد | براى اين كه مادامى كه يك فردى، مثلا فلان لباس را مى پوشد و يا فلان غذا را مى خورد و يا از فلان مايع استفاده مى كند و يا در فلان محل سكونت مى كند، فرد ديگرى نمى تواند مستقلا آن استفاده ها را از آن لباس و خوراك و مسكن بكند، پس اراده فرد غيرمتصرف نسبت به متصرفات فرد متصرف، محدود شده، حريتش مقيد مى شود. | ||
كوتاه سخن | و لذا مى بينيم از آن روزى كه جنس بشر در زمين جاى گرفت، همواره ملازم با اختلاف و نزاع با يكديگر بوده و هيچ روزى بر اين انسان هاى پراكنده در پهناى زمين نگذشت، مگر اين كه آفتاب آن روز بر نزاع آنان، طلوع و از كشمكش آن ها غروب نموده، نزاع و كشمكش هایى كه آنان را به نابودى نفوس و تباهى و هتك اعراض و تاراج رفتن اموال سوق داده است. و اين، خود شاهد روشنى است بر محدوديت آزادی هاى افراد، و گرنه اگر انسان براى خود، انسانيت، حريت و آزادى مطلقى قائل بود، اين اختلافات دردى از او دوا نمى كرد و كوچكترين اثرى نداشت. | ||
و نيز مى بينيم دائما قوانين جزایى و گرفت و گيرهایى، چه صحيح و چه غير صحيح، در ميان مجتمعات گوناگون بشرى، چه متمدن و چه نيمه وحشى متداول بوده است، و اين مجازات ها، معنایی جز اين ندارد كه مجتمع، بعضى از نعمت هایى را كه خلقت به فرد ارزانى داشته، مالك است و مى تواند آزادى افراد را نسبت به آن نعمت ها سلب نمايد. | |||
آرى، اگر جامعه و يا زمامدار جامعه، مالك جان يك فرد قاتل نباشد، نمى تواند حكم به اعدام او نموده و جانش را از او سلب نمايد. و همچنين از يك فرد متخلف كه او را به جرم گناهى مؤاخذه نموده و به انواع شكنجه ها از قبيل قطع و ضرب و حبس و غير آن عذابش مى دهد، اگر مالك حكم و اجراء آن و اختياردار سلب بعضى شؤون حياتى و آسايش و سلطنت مالى از او نبود، نمى توانست چنين احكامى را در حق او صادر و اجرا نمايد. چطور می تواند بدون تحديد و سلب مقدارى از آزادى فرد متخلف و ياغى، او را از جور و تعدى باز داشته و او را از حريم جان ها و اعراض و اموال ديگران دور سازد. | |||
كوتاه سخن: براى هيچ عاقلى جاى ترديد نيست كه آزادى على الاطلاق انسان در مجتمع انسانى، حتى در يك لحظه، باعث اختلال نظام اجتماعى شده و آناً وضع اجتماع را در هم مى ريزد. پس اين كه گفتند «حريت، فطرى و ارتكازى بشر است» - و ما نيز آن را قبول داشتيم - دليل بر اين نمى شود كه حتى افراد در ياغیگرى و بر هم زدن اوضاع اجتماعى هم آزاد باشند. براى اين كه تنها حريت فطرى نيست، احتياج به تشكيل و اجتماع نيز فطرى و ارتكازى بشر است و همين ارتكاز اطلاق حريتش را كه آن هم موهبت اراده و شعور غريزى اوست، مقيد و محدود مى سازد. زيرا همان طورى كه تشكيل و اجتماع با بطلان اصل آزادى دوام نمى يابد، همين طور جز به اين كه آزادى هاى فردى تا اندازه اى محدود شود، قابل دوام نخواهد بود. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۵۰۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۵۰۶ </center> | ||
محفوظ و پايدار مانده اند و تاريخ از | |||
به هر | و لذا مى بينيم جوامعى كه بين اين دو حد افراط و تفريط در آزادى به سر مى برده اند، محفوظ و پايدار مانده اند و تاريخ از اين گونه جوامع بسيار نشان مى دهد، و چيز نوظهورى نيست، گرچه بسيارى از ماها در اثر از حد گذشتن تبليغات ملل غرب خيال مى كنند كه اسم آزادى را غربی ها در دهن ها انداخته و معنايش را هم همان ها اختراع و ابتكار كرده و توانسته اند آزادى على الاطلاق را حفظ كنند. | ||
به هر حال، پيكره يك اجتماع مانند يك بدن است. همان طورى كه قواى طبيعى روحى و جسمى يك فرد، يكديگر را محدود داشته و بعضى از قوا به خاطر بعضى ديگر، از كار دست مى كشد، مثلا قوّه بینایی كه منشأ ديدن هر چيز قابل رؤيتى است، وقتى لامسه چشم و يا قواى فكرى خسته و مانده شوند، او نيز به منظور همراهى با همكارانش متوقف مى شود، و قوّه چشایی كه از اعمال دستگاه گوارش از گرفتن لقمه و جويدن و فرو بردنش لذت مى برد، وقتى عضلات فك خسته و مانده شدند، او نيز دست از اشتهاى خود بر مى دارد. همچنين، اجتماع بشرى هم كه خود امرى است فطرى، براى هيچ قومى دست نمى دهد مگر اين كه بعضى از افراد، مقدارى از آزادى را كه مى خواهند در عمل و در تمتعات خود داشته باشند، فداى ديگران كرده و به محدوديت تن در دهند. | |||
<span id='link254'><span> | <span id='link254'><span> | ||
۱۰ - آزادى تا چه حدى محدود | '''* ۱۰ - آزادى تا چه حدى محدود است؟''' | ||
و اما آن مقدار محدوديتى كه اجتماع در آزادى افراد ايجاد مى كند و اطلاق فطرى آن را تقييد مى نمايد، بر حسب اختلاف مجتمعات بشرى، از جهت زيادى قوانين و رسومى كه در مجتمع دائر مى باشد و كمى آن قوانين و رسوم، مختلف مى شود. زيرا آن چيزى كه بعد از اجتماع در تقييد آزادى هاى فردى اثر بسزایى دارد، همان قوانينى است كه در ميان مردم جارى مى شود. هر قدر مواد اين قوانين بيشتر و مراقبت در اعمال مردم دقيق تر باشد، معلوم است كه محروميت از آزادى و لاقيدى بيشتر خواهد بود. | |||
چنان كه هر قدر مراقبت قوانين كمتر باشد، آن محروميت ها نيز كمتر خواهد بود. ليكن در عين حال آن مقدار محدوديت واجبى كه در هيچ اجتماعى از به كار بستن آن مفرّى نيست و هيچ انسان اجتماعى نمى تواند آن را ناچيز بگيرد، محدوديتى است كه حفظ وجود اجتماع و سنن دائر و قوانين جارى از نقض و انتقاض موقوف بر آن است. | |||
لذا هيچ مجتمعى از مجتمعات بشرى را نخواهيد يافت كه داراى قوّه دفاعى اى كه از نفوس و ذرارى آن مجتمع دفاع كند و ايشان را از نابودى و هلاكت حفظ نمايد، نبوده باشد، بلكه به هر اجتماعى كه نگاه كنيد، خواهيد ديد كه زمامدارى امور آن اجتماع را تكفل نموده و با گستردن امنيت عمومى و بى رحمى در برابر متعدى و ظالم، سنن جارى و عادات و رسوم مقدس جماعت را از انتقاض حفظ می كرده. اين شما و اين رسيدگى و مطالعه اوضاع جوامعى كه تاريخ اوضاع و احوال آنها را ضبط نموده، خواهيد ديد كه تاريخ نيز گفتار ما را تصديق مى كند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۵۰۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۵۰۷ </center> | ||
اين جاست كه بعد از بيانات گذشته، مى توانيم حرف خود را پوست كنده بزنيم و بگویيم: روش اسلام درباره برده گيرى صحيح و روش ديگران غلط بوده است. براى اين كه در شريعت فطرت، اولين حق مشروع هر مجتمعى، سلب حريت از دشمن جامعه خويش است. و به عبارت ديگر: هر جامعه اى، هر گونه آزادى را از دشمن كه در صدد بر آمده زندگى آن جامعه را به كلى تباه سازد، مالك است و حق دارد هر گونه آزادى اراده و عمل را از دشمن جانى خود تملك كند و بگيرد. يا اين كه او را بكلى از صفحه روزگار بر اندازد، يا زنده اش گذارد و تملكش نمايد. | |||
و همچنين نسبت به دشمن دين و سنن و قوانين جاريه اش، مى تواند جلو قانون شكنى و آزادى عملش را بگيرد، و اختيار دارد كه او را به جان و يا مال و يا غير آن مجازات نمايد. يقينا هيچ انسان عاقلى به خود اجازه نمى دهد كه از حريت و آزادى دشمنى، كه نه براى حيات مجتمع او وقعى قائل است و نه با او در حفظ مجتمعش برادرى و تشريك مساعى مى نمايد و نه از تباه ساختن مجتمعش پروا داشته و در مواقع خطر به خودش وامی گذارد، طرفدارى نمايد، و آيا از آزادى چنين دشمنى طرفدارى كردن و هم وظيفه فطرى حفظ اجتماع را انجام دادن، جمع صريح بين دو متناقض و سفاهت و ديوانگى نيست؟ يقينا خواهيد گفت: چرا. | |||
بنابراين، از مطالبى كه گفتيم روشن شد كه: | |||
اولاً بنا گذاشتن بر آزادى انسان به طور مطلق، امرى است كه صريحا مخالف حق فطرى و مشروع انسان است. آن هم حقى كه نسبت به ساير حقوق مشروع و فطرى انسان اولويت دارد. | |||
و ثانياً آن برده گيرى كه اسلام معتبرش دانسته، حقى است كه با قوانين فطرت مطابقت دارد، و آن، عبارت است از :برده گيرى دشمنان دين و محاربين با مجتمع اسلامى. | |||
چنين كسانى از حريت عمل محروم شده، به حكم اجبار، به داخل مجتمع اسلامى جلب و در زىّ بردگان در خواهند آمد، و آن قدر در آن مجتمع خواهند زيست، تا آن كه بر اساس تربيت صالح دينى تربيت يافته، تدريجا آزاد و به مجتمع احرار ملحق شوند. | |||
علاوه بر اين كه زمامدار مسلمين حق دارد كه اگر براى مجتمع دينى مصلحت بداند، تمامى بردگان را تا آخرين نفر آزاد نموده، يا در حق آن ها رفتار ديگرى كه منافى با احكام الهى نباشد، معمول دارد، و حال آن كه اگر اين بردگان به بردگى مسلمين در نيامده بودند، يقينا نه اين طور سالم و محترم مى زيستند و نه نعمت دين و تربيت دينى كه اعظم نعمت هاست، نصيبشان ميشد. | |||
<span id='link255'><span> | <span id='link255'><span> | ||
۱۱ - داستان بر انداختن برده گيرى به كجا انجاميد؟ | ''' * ۱۱ - داستان بر انداختن برده گيرى به كجا انجاميد؟ ''' | ||
دولت هاى بزرگ دنيا در كنفرانس «بروكسل»، قرارى صادر كردند مبنى بر منع اكيد خريد و فروش برده، و نتيجه قرار مزبور اين شد كه: غلامان و كنيزان، هر كجا بودند، آزاد گردند و ديگر مثل سابق بردگان براى عرضه به خريدار به صف در نيامده، چون رمه گوسفند از اين جا به آن جا سوق داده نشوند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۵۰۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۵۰۸ </center> | ||
نتيجه ديگرش اين شد كه: ديگر عده اى از نفوس بشر براى خدمت در حرمسراها اخته نگردند. خلاصه امروز ديگر از آن بردگان و آن اخته ها، حتى براى نمونه يك نفر هم يافت نمى شود، مگر در بعضى از اقوام وحشى، به طورى كه نقل مى كنند. | |||
<span id='link256'><span> | <span id='link256'><span> | ||
ليكن بايد ديد آيا صرف بر انداختن اسم برده و برده گيرى از | ليكن بايد ديد آيا صرف بر انداختن اسم برده و برده گيرى از زبان ها و يافت نشدن اشخاص به اين اسم، يك دانشمندى را كه آزادانه فكر مى كند، قانع می سازد؟ و آيا مردم فهميده نمى پرسند كه مگر در اين مسأله، بحث و نزاع بر سر اسم بود كه با منع از بردن اسم برده و اطلاق اسم حرّ بر بندگان، مطلب تمام و نزاع خاتمه يابد، اگر چه آش همان آش و كاسه همان كاسه باشد؟ باز هم منافع كار عده اى را از آنان سلب و اراده شان را تابع اراده خود بكنند؟ | ||
خدايا! آيا برده گيرى غير از همين رفتار | |||
شگفتا! مگر اسلام چه فرموده بود؟ اسلام هم همين حكم را البته به صحيح ترين وجهى امضا كرده | آيا اين همه گفتگوها و مبارزه هاى اساسى بر سرِ واقعيت و حقيقت معناى آزادى و آثار آن بود و راستى اين ها با رسوم بردگى مخالف اند؟! اگر مخالف اند، پس آن رفتار وحشيانه در جنگ جهانى دوم شان چه بود كه دول ضعيف را تسليم بلاقيد و شرط خود نموده، چون مور و ملخ به شهرها و ديارشان تاخته، ميليون ها از اموالشان را به تاراج برده، حتى بر جانشان و اطفال بى گناهشان هم رحم نكردند، و ميليون ها نفر را به اسيرى و بردگى به داخل خاك خود كشيده، به هر كارى كه خواستند، واداشتند و همين امروز هم رفتار خود را به همان منوال دارند ادامه مى دهند. | ||
ما هنوز خاطرات تلخ آن جنگ جهانى را از ياد نبرده | |||
خدايا! آيا برده گيرى غير از همين رفتار غربی ها است، و به صرف اين كه از بردن اسم بردگى جلوگيرى كرده اند، آزاديخواه و مدافع حقوق بشر شدند؟ مگر معناى برده گيرى غير از سلب آزادى مطلق و تملك اراده و عمل ديگران و نفوذ حكم اقويا و عزت طلبان در اشخاص ضعيف و ذليل به دلخواه خود و به حق و ناحق حكم كردن، چيز ديگرى است؟ | |||
شگفتا! مگر اسلام چه فرموده بود؟ اسلام هم همين حكم را البته به صحيح ترين وجهى امضا كرده بود. چطور شد كه با كمال بى شرمى نظام صحيح اسلامى را، نظام بردگى ناميده و نظام غلط خود را نظام بردگى نمى نامند؟ و حال آن كه اسلام اگر برده مى گيرد، به آسان ترين وجه و خفيف ترين مؤنه گرفته، و آن ها به بى رحمانه ترين وجه و سنگين ترين مؤنه مى گيرند. | |||
ما هنوز خاطرات تلخ آن جنگ جهانى را از ياد نبرده ايم، با اين كه اين ها ميهن ما را به عنوان دوستى و حمايت و حفظ از خرابی هاى جنگ اشغال كرده، آن همه وحشیگرى ها را از خود نشان دادند. واى به حال كشورهایى كه اين طرفداران آزادى و مخالفان نظام بردگى، آن كشورها را به عنوان فتح و غلبه بر دشمن اشغال نمودند، از آن دوستى شان با ما مى توان فهميد كه بر سر دشمن خود، چه ها آورده اند؟ | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۵۰۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۵۰۹ </center> | ||
اين جاست كه هر شخص فهميده اى به رسوایى قرارداد «بروكسل» پى برده، مى فهمد كه اين قرارداد و آن همه تبليغات، جز يك بازى سياسى و گرفتن برده به صورت لغو بردگى چيز ديگرى نبود، و اگر اسلام، بردگى اسراى جنگى را امضاء فرمود، ايشان نيز عملا آن را امضاء كرده اند. چيزى كه هست، از تلفظ اسم آن جلوگيرى نموده اند. | |||
و اما بردگى از راه ولايت و به فروش رساندن فرزندان | |||
اما برده گيرى از راه غلبه و قلدرى كه اسلام اين را نيز منع | و اما بردگى از راه ولايت و به فروش رساندن فرزندان به دست پدران را، گرچه ايشان اسما و رسما آن را منع كرده اند، ليكن چندين قرن قبل از منع شان، اسلام آن را منع فرموده بود. | ||
اما برده گيرى از راه غلبه و قلدرى كه اسلام اين را نيز منع نموده، وليكن غربی ها نه، گرچه اين ها نيز بر منع از آن اتفاق نموده اند، وليكن اين منع شان، نظير همان منع از بردگى اسراى جنگى، تنها حرف است و از مرحله حرف نگذاشته و عمل نمى كنند! | |||
ویرایش