۱۵٬۹۵۷
ویرایش
خط ۱۹: | خط ۱۹: | ||
<span id='link48'><span> | <span id='link48'><span> | ||
==فلسفه دست بلند كردن در حال دعا | ==فلسفه دست بلند كردن در حال دعا == | ||
مؤلف: در الدُرّ المنثور هم قريب به اين معنا، از عده اى از صحابه، چون سلمان و جابر و عبدالله بن عمر، و انس بن مالك و ابن ابى مغيث، از رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم»، مطالبى در ضمن هشت روايت آورده، و در همه آن ها جملۀ «دست بلند كردن» آمده. پس ديگر معنا ندارد بعضى اين معنا را انكار نموده، بگويند دست بلندكردن به معناى آن است كه «خدا جسم است و در آسمان قرار دارد، و خدا بزرگتر از اين است كه جسم باشد». | |||
و اين سخنى است | |||
و يكى از آن | و اين سخنى است فاسد. براى اين كه حقيقت تمامى عبادت هاى بدنى، نشان دادن حالت قلبى و صورت بخشيدن توجه درونى، و اظهار حقايق متعالى از ماده است در قالب تجسم، كه اين وضع در نماز و روزه و حج و عبادات ديگر، با اجزاء و شرايط آن ها، به خوبى روشن است، و اگر اين معنا نبود، اصلا عبادت بدنى تحقق نمى يافت. | ||
و يكى از آن عبادت ها «دعا» است و آن، عبارت است از: مجسم ساختن توجه قلبى و درخواست باطنى، به صورت درخواست ظاهرى، كه ما افراد بشر در بين خود داريم. و خلاصه در برابر پروردگارمان آن حالتى را مى گيريم كه يك انسان فقير، كه خود را پست احساس مى كند، در برابر توانگرى كه خود را عزيز و عالى پنداشته، به خود مى گيرد. دست خود را در مقابل او دراز نموده، گردن خود را كج مى كند، و با حالت ذلت و تضرع حاجت خود را سؤال مى كند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲ صفحه ۵۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲ صفحه ۵۴ </center> | ||
و اتفاقا در روايتى كه شيخ در مجالس | و اتفاقا در روايتى كه شيخ در مجالس خود، با ذكر سند، از محمّد بن على بن الحسين و برادرش زيد، از پدر آن دو، از جدّشان حسين بن على «عليهما السلام» روايت كرده، آمده كه: | ||
و در | |||
رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم»، وقتى به دعا مشغول مى شد، دست خود را بلند مى كرد و مناجات و دعا مى نمود، به حالتى كه يك فقير گرسنه در گدایى به خود مى گيرد. | |||
و در | |||
و نيز در | و همين معنا را، عدّة الداعى، بدون ذكر سند نقل كرده است. | ||
و در كتاب | و در بحار، از على «عليه السلام» روايت كرده كه مردى را شنيد مى گفت: بارالها! پناه مى برم به تو از فتنه. امام فرمود: معناى اين دعاى تو اين است كه خدايا پناه مى برم به تو از مال و اولادم. چون خداى تعالى فرموده: «إنَّمَا أموَالُكُم وَ أولَادُكُم فِتنَةٌ». پس اگر مى خواهى به خدا پناه ببرى، بايد بگویى: خدايا! پناه مى برم به تو از فتنه هاى گمراه كننده. | ||
مؤلف: و اين هم باب ديگرى است در تشخيص معناى لفظ، كه نظائرى هم در روايات دارد. و در روايات آمده كه حق در معناى هر لفظى، همان معنایى است كه در كلام خداى تعالى آمده. و باز از اين باب است آن رواياتى كه در معناى جزء و كثير و امثال آن رسيده. | |||
و در عدّة الداعى، از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده كه فرموده: خداى تعالى، دعاى قلبى فراموشكار را مستجاب نمى كند. (يعنى كسى كه بى فكر و بى توجه قلبى دعا مى كند). | |||
و نيز در عدّة الداعى، از على «عليه السلام» روايت كرده كه فرمود: خدا دعاى قلب بازيگر را قبول نمى كند. | |||
مؤلف: و در اين معنا، روايات ديگرى نيز هست، و سرّش، اين است كه: در اين گونه موارد، حقيقت دعا و مسئلت تحقق نمى يابد. | |||
و در كتاب دعوات، تأليف راوندى آمده كه: | |||
خداى تعالى، در تورات به بنده خود خطاب كرده، مى فرمايد: تو هر وقت بنده اى از بندگان مرا نفرين كنى كه به خاطر ظلمى كه به تو كرده، نابودش كنم، در همان وقت كسى هم هست كه تو را نفرين مى كند به خاطر ظلمى كه تو به او كرده اى. اگر مى خواهى، هم نفرين تو را مستجاب مى كنم و هم نفرين او را، و اگر بخواهى، استجابت نفرين هر دوتان را تا روز قيامت تأخير مى اندازم. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲ صفحه ۵۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲ صفحه ۵۵ </center> | ||
مؤلف: سرّ اين معنا روشن است. براى اين كه وقتى كسى چيزى را به نفع خود مسئلت مى نمايد، لابد به آن راضى هم هست. و وقتى به آن راضى و خشنود باشد، بايد به هرچه كه از هر جهت مثل آن است نيز، راضى باشد. وقتى عليه ستمگر خودش نفرين مى كند و انتقام را مى خواهد به خاطر اين كه ظلم كرده، بايد به طور كلى از انتقام گرفتن از ستمگر راضى باشد و آن را دوست بدارد. | |||
پس اگر خودش هم ستمگر باشد، نفرين عليه ستمگرش، نفرين عليه خودش هم هست. چون گفتيم او با نفرين كردنش، مى فهماند كه انتقام از ستمگر را دوست مى دارد. حال اگر اين انتقام را نسبت به خودش هم دوست بدارد، كه هرگز دوست نمى دارد، به بلایى گرفتار مى شود كه آن را براى غير خودش درخواست كرده بود. و اگر دوست ندارد، در حقيقت نفرينى و دعایى از او سر نزده، بلكه فقط گفتارى زبانى بوده و خداى تعالى در اين باره فرموده: «وَ يَدَعُ الإنسَانُ بِالشَّرِّ دُعَائَهُ بِالخَيرِ وَ كَانَ الإنسَانُ عَجُولاً». | |||
<span id='link49'><span> | <span id='link49'><span> | ||
==سفارشات رسول خدا به ابوذر و توضيح برخى از جملات آن == | ==سفارشات رسول خدا به ابوذر و توضيح برخى از جملات آن == | ||
و در عدة الداعى روايت كرده كه رسولخدا به ابوذر فرمود: اى اباذر مى خواهى كلماتى به تو بياموزم كه خداى عزوجل به وسيله آنها به تو سود رساند؟ ابوذر مى گويد گفتم : بله يا رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: خدا را پاس دار، تا خدا پاست بدارد، خدا را در نظر بگير، تا همه جا او را پيش رويت ببينى ، در حال رفاه و خوشى به ياد او باش ، تا در حال شدت بيادت باشد، و هر وقت خواستى درخواستى كنى از خدا بكن ، و چون خواستى بى نياز باشى اين بى نيازى را از راه اعتماد به خدا كسب كن ، پس بدان كه قلم قضا بر آنچه كه تا روز قيامت خواهد شد جريان يافته ، و همه را نوشته ، و اگر تمامى خلائق جمع شوند تا خيرى به تو برسانند كه خدا برايت ننوشته ، نخواهند توانست . | و در عدة الداعى روايت كرده كه رسولخدا به ابوذر فرمود: اى اباذر مى خواهى كلماتى به تو بياموزم كه خداى عزوجل به وسيله آنها به تو سود رساند؟ ابوذر مى گويد گفتم : بله يا رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: خدا را پاس دار، تا خدا پاست بدارد، خدا را در نظر بگير، تا همه جا او را پيش رويت ببينى ، در حال رفاه و خوشى به ياد او باش ، تا در حال شدت بيادت باشد، و هر وقت خواستى درخواستى كنى از خدا بكن ، و چون خواستى بى نياز باشى اين بى نيازى را از راه اعتماد به خدا كسب كن ، پس بدان كه قلم قضا بر آنچه كه تا روز قيامت خواهد شد جريان يافته ، و همه را نوشته ، و اگر تمامى خلائق جمع شوند تا خيرى به تو برسانند كه خدا برايت ننوشته ، نخواهند توانست . |
ویرایش