۱۵٬۹۷۷
ویرایش
(۹ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
<span id='link35'><span> | <span id='link35'><span> | ||
==آيه ۱۸۶ سوره بقره == | ==آيه ۱۸۶ سوره بقره == | ||
وَ إِذَا سأَلَك عِبَادِى | وَ إِذَا سأَلَك عِبَادِى عَنّى فَإِنّى قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاع إِذَا دَعَانِ فَلْيَستَجِيبُوا لى وَ لْيُؤْمِنُوا بِى لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ(۱۸۶) | ||
ترجمه | <center>«'''ترجمه آيه'''» </center> | ||
و چون بندگان من از تو سراغ مرا مى | و چون بندگان من از تو سراغ مرا مى گيرند، بدانند كه من نزديكم و دعوت دعاكنندگان را اجابت مى كنم، البته در صورتى كه مرا بخوانند. پس بايد كه آنان نيز دعوت مرا اجابت نموده و بايد به من ايمان آورند تا شايد رشد يابند.(۱۸۶) | ||
<span id='link36'><span> | <span id='link36'><span> | ||
<center>«'''بيان آيه'''»</center> | <center>«'''بيان آيه'''»</center> | ||
==نكات و دقايقى كه در آيه شريفه به كار رفته == | ==نكات و دقايقى كه در آيه شريفه به كار رفته == | ||
خط ۹۵: | خط ۹۷: | ||
<span id='link39'><span> | <span id='link39'><span> | ||
==شرط استجابت | ==شرط استجابت دعای بندگان == | ||
البته در | البته در اين جا نكته اى است كه نبايد از نظر دور داشت و آن، اين كه: | ||
خداى تعالى، وعدۀ «أُجِيبُ دَعوَةَ الدَّاع» خود را، مقيّد كرده به قيد «إذَا دَعَانِ...»، و چون اين قيد، چيزى زائد بر مقيّد نيست، مى فهماند كه دعا بايد حقيقتا دعا باشد، نه اين كه مجازا و صورت آن را آوردن. | |||
آرى وقتى مى گویيم: «به سخن ناصح گوش بده وقتى تو را نصيحت مى كند»، و يا «عالم را در صورتى كه عالم باشد، احترام كن»، منظورمان اين است كه آن نصيحتى را بايد گوش داد كه متصف به حقيقت خيرخواهى باشد. و آن عالمى را بايد احترام كرد كه حقيقتا عالم باشد. يعنى به علم خود عمل كند. | |||
جملۀ «إذَا دَعَانِ» نيز، همين را مى فهماند كه وعده اجابت، هرچند مطلق و بى قيد و شرط است، اما اين شرط را دارد كه داعى حقيقتا دعا كند، و علم غريزى و فطری اش منشأ خواسته اش باشد. و خلاصه قلبش با زبانش موافق باشد. چون دعاى حقيقى، آن دعایى است كه قبل از زبان سر، زبان قلب و فطرت كه دروغ در كارش نيست، آن را بخواهد، نه تنها زبان سر، كه به هر طرف مى چرخد، به دروغ و راست و شوخى و جدّى و حقيقت و مجاز. | |||
به همين جهت است كه مى بينيد خداى تعالى، تمامى حوائج انسانى را هرچند كه زبان درخواست آن را نكرده باشد، سؤال ناميده و فرموده: «وَ آتَيكُم مِن كُلِّ مَا سَألتُمُوهُ وَ إن تَعُدُّوا نِعمَةَ اللهِ لَا تُحصُوهَا إنَّ الإنسَانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ»، كه به حكم اين آيه، انسان ها در نعمت هایى هم كه نه تنها به زبان سر درخواستش را نكرده اند، بلكه از شمردنش هم عاجزند، داعى و سائل اند. | |||
چيزى كه هست، به زبان فطرت و پيشين خود، دعا و سؤال مى كنند. چون ذات خود را محتاج و مستحق مى يابند. و نيز فرموده: «يَسئَلُهُ مَن فِى السَّمَاوَاتِ وَ الأرضِ كُلَّ يَومٍ هُوَ فِى شَأنٍ»، و دلالت اين آيه بر آنچه گفتم، ظاهرتر و واضح تر است. | |||
پس | پس سؤال فطرى از خداى سبحان، هرگز از اجابت تخلف ندارد. در نتيجه دعایى كه مستجاب نمى شود و به هدف اجابت نمى رسد، يكى از دو چيز را فاقد است و آن دو چيز، همان است كه در جملۀ «دَعوَةَ الدَّاعِ إذَا دَعَانِ»، به آن اشاره شده: | ||
<span id='link40'><span> | <span id='link40'><span> | ||
اول اين است كه | |||
اول اين است كه: «دعا»، دعاى واقعى نيست، و امر بر دعاكننده مشتبه شده. مثل كسى كه اطلاع ندارد خواسته اش نشدنى است و از روى جهل، همان را درخواست مى كند. يا كسى كه حقيقت امر را نمی داند و اگر بداند، هرگز آنچه را مى خواست درخواست نمى كرد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲ صفحه ۴۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲ صفحه ۴۶ </center> | ||
مثلا اگر مى دانست كه فلان مريض، مُردنى است و درخواست شفاى او، درخواست زنده شدن مُرده است، هرگز درخواست شفا نمى كند. و اگر مانند انبيا اين امكان را در دعاى خود احساس كند، البته دعا مى كند و مُرده زنده مى شود، ولى يك شخص عادى كه دعا مى كند، از استجابت مأيوس است، و يا اگر مى دانست كه بهبودى فرزندش چه خطرهایى براى او در پى دارد، دعا نمى كرد. حالا هم كه از جهل به حقيقت حال دعا كرده، مستجاب نمى شود. | |||
دوم اين است كه | دوم اين است كه: «عا»، دعاى واقعى هست، ليكن در دعا خدا را نمى خواند. به اين معنا كه به زبان از خدا مسئلت مى كند، ولى در دل، همه اميدش به اسباب عادى يا امور وهمى است. امورى كه توهم كرده در زندگى او مؤثرند. | ||
پس در چنين | پس در چنين دعایى شرط دوم: «إذَا دَعَانِ: در صورتى كه مرا بخواند»، وجود ندارد. چون دعاى خالص براى خداى سبحان نيست و در حقيقت، خدا را نخوانده. چون آن خدایى دعا را مستجاب مى كند كه شريك ندارد، و خدایى كه كارها را با شركت اسباب و اوهام انجام مى دهد، او خداى پاسخگوى دعا نيست. | ||
پس اين دو طايفه از دعا كنندگان و صاحبان سؤال، دعاشان مستجاب نيست. زيرا دعايشان، دعا نيست، و يا از خدا مسئلت ندارند، چون خالص نيستند. | |||
<span id='link41'><span> | <span id='link41'><span> | ||
اين بود خلاصه گفتار ما در دعا، و آنچه كه از آيه مورد بحث | |||
اين بود خلاصه گفتار ما در دعا، و آنچه كه از آيه مورد بحث كرديم، و با اين بيان، معانى ساير آياتى هم كه در باب دعا هست، روشن مى گردد. | |||
مثل آيه: «قُل مَا يَعبَؤا بِكُم رَبِّى لَولَا دَعَاؤُكُم». و آيه: «قُل أرَأيتُم إن أتَيكُم عُذَابُ اللهِ أو أتَتكُمُ السَّاعَةُ أغَيرَ اللهِ تَدعُونَ إن كُنتُم صَادِقِينَ * بَل إيَّاهُ تَدعُونَ فَيَكشِفُ مَا تَدعُونَ إلَيهِ إن شَاءَ وَ تَنسَونَ مَا كُنتُم تُشرِكُونَ». و آيه شريفه: «قُل مَن يُنَجِّيكُم فِى ظُلُمَاتِ البَرِّ وَ البَحرِ تَدعُونَهُ تَضَرُّعاً وَ خُفيَةً لَئِن أنجَينَا مِن هَذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ * قُلِ اللهِ يُنَجِّیكُم مِنهَا وَ مِن كُلِّ كَربٍ ثُمَّ أنتُم تُشرِكُونَ». | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲ صفحه ۴۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲ صفحه ۴۷ </center> | ||
پس همه اين آيات دلالت دارد بر | پس همه اين آيات دلالت دارد بر اين كه انسان دعایى غريزى و درخواستى فطرى دارد، كه به زبان فطرتش از پروردگارش حاجت مى خواهد. چيزى كه هست، در هنگامى كه غرق نعمت و رفاه است، دلش به اسباب وابسته است و آن اسباب را شريك پروردگارش مى گيرد و امر بر او مشتبه شده، خيال مى كند كه از پروردگارش چيزى نمى خواهد و دعایى نمى كند، با اين كه از غير خدا چيزى نمى خواهد، چون هرچه باشد، بالاخره انسانى داراى فطرت است و خلقت و فطرت خدا، در افراد اختلاف و دگرگونى نمى پذيرد. | ||
به شهادت اين كه وقتى اين سبب ها از كار مى افتد و گرفتاری ها روى مى آورد و اسباب در رفع آن ها از اثر افتاده، شرك موهومش و شفيعان خيالی اش همه به كنارى مى روند، آن وقت مى فهمد كه جز خدا، كسى بر آورنده حاجتش و جوابگوى درخواستش نيست. | |||
لذا مجدداً به توحيد فطری اش بر مى گردد و همه اسباب را از ياد مى برد، و روى دل، سوى خداى كريم مى كند و خدا هم گرفتاری اش را برطرف ساخته، حاجتش را بر مى آورد، و در سايه آسايشش مى پروراند، تا آن كه رفته رفته، خاطرش آسوده و شكمش سير شود. دوباره به همان وضعى كه داشت، يعنى سبب پرستى و فراموش نمودن خدا برگردد. | |||
<span id='link42'><span> | <span id='link42'><span> | ||
با اين بيان معناى آيات ديگر هم كه مربوط به اين باب | و نيز مانند آيه شريفه: «وَ قَالَ رَبُّكُم أُدعُونِى أستَجِب لَكُم إنَّ الَّذِينَ يَستَكبِرُونَ عَن عِبَادَتِى سَيَدخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ». چون كه اين آيه شريفه، هم دعوت به دعا مى كند، و هم وعده اجابت مى دهد، و هم علاوه بر اين، دعا را «عبادت» مى خواند و نمى فرمايد «كسانى كه از دعا به درگاه من استكبار مى كنند»، بلكه به جاى آن مى فرمايد: «كسانى كه از عبادت من استكبار مى كنند». و با اين بيان خود، تمامى عبادت ها را دعا مى خواند. | ||
براى اين كه اگر منظور از «عبادت»، تنها دعا - كه يكى از اقسام عبادت است باشد - ترك دعا، استحقاق آتش نمى آورد، بلكه منظور، ترك مطلق عبادت است كه استحقاق آتش مى آورد. | |||
پس معلوم مى شود: مطلق عبادت ها، دعا هستند. (دقت فرمایيد). | |||
با اين بيان، معناى آيات ديگر هم كه مربوط به اين باب است، روشن مى شود. مانند آيه شريفه: «فَادعُوا اللهَ مُخلِصِينَ لَهُ الدِّينُ». و آيه: «وَ ادعُوهُ خَوفاً وَ طَمَعاً إنَّ رَحمَةَ اللهِ قَرِيبٌ مِنَ المُحسِنِينَ». | |||
و آيه شريفه: «وَ يَدعُونَنَا رَغَباً وَ رَهَباً وَ كَانُوا لَنَا خَاشِعِينَ». و آيه شريفه: «أُدعُوا رَبَّكُم تَضَرُّعاً وَ خُفيَةً إنَّهُ لَا يُحِبُّ المُعتَدِينَ». و آيه شريفه: «إذ نَادَى رَبَّهُ نِدَاءً خَفِيّاً» - تا جمله - «وَ لَم أكُن بِدُعَائِكَ رَبِّ شَقِيّاً». و آيه شريفه: «وَ يَستَجِيبُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ يَزِيدُهُم مِن فَضِلِه». | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲ صفحه ۴۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲ صفحه ۴۸ </center> | ||
و آياتى ديگر كه مناسب باب دعا است | و آياتى ديگر كه مناسب باب دعا است. و اين آيات، اركان اصلى دعا و آداب دعا كننده را كه عمده اش اخلاص در دعا، و مطابقت قلب و زبان، و بريدگى از اسباب ظاهرى، و توسل به خداى تعالى است، بيان مى كند، و آداب ديگرى را هم روايات به آن ملحق كرده، از قبيل خوف و طمع، و رغبت و رهبت، و خشوع و تضرع، و اصرار و ذكر، و عمل صالح و ايمان، و ادب حضور و امثال آن. | ||
«'''فَلْيَستَجِيبُوا لى وَ لْيُؤْمِنُوا بى'''»: | «'''فَلْيَستَجِيبُوا لى وَ لْيُؤْمِنُوا بى'''»: | ||
حرف | حرف «فاء» كه بر سر جمله آمده، مطلب را فرع و نتيجه مدلول جمله قبلى مى كند. البته مدلول التزامى آن و مى فهماند حال كه معلوم شد خدا به بندگانش نزديك است، و هيچ چيزى ميان او و دعاى بندگانش حائل نيست، و معلوم شد كه او، نسبت به بندگان خود و به درخواست هايشان عنايت دارد، و همين خداى مهربان بندگان را دعوت به دعا مى كند، و خلاصه حال كه معلوم شد خدا داراى چنين صفتى است، پس بندگان معطل چه هستند. او را در اين دعوتش اجابت كنند و به سويش رو آورند و ايمان بياورند كه خدایى است داراى چنين صفت، و يقين كنند به اين كه او نزديك است و دعايشان را اجابت مى كند، تا در نتيجه شايد در دعا كردن به درگاه او موفق گردند. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲ صفحه ۴۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲ صفحه ۴۹ </center> | ||
<span id='link43'><span> | <span id='link43'><span> | ||
و | ==بحث روايتى: (رواياتى در فضيلت، شرایط و آداب دعا) == | ||
شيعه و سنّى روايت كرده اند كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» فرمود: دعا سلاح مؤمن است. | |||
و در كتاب عدّة الداعى است كه در حديث قدسى آمده: اى موسى! از من آنچه احتياج دارى، درخواست كن، حتى علوفه گوسفندت و نمك خميرت را از من بخواه. | |||
و در كتاب مكارم، از آن جناب روايت كرده كه فرمود: | |||
و نيز در | دعا، از خواندن قرآن بهتر است. براى اين كه خود خداى عزوجل مى فرماید: «قُل مَا يَعبَؤُا بِكُم رَبِّى لَولَا دَعَاؤُكُم»: بگو اگر دعاى شما نباشد، پروردگار من هيچ اعتنایى به شما نخواهد كرد. | ||
اين مضمون، از امام باقر و صادق «عليهما السلام» نيز نقل شده. | |||
باز در كتاب عدّة الداعى، در روايت محمّد بن عجلان، از محمّد بن عبيدالله بن على بن الحسين، از پسر عمويش امام صادق، از پدران بزرگوارش، از رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» روايت آورده كه فرمود: | |||
زمانى خداى تعالى به بعضى از انبيائش وحى فرستاد كه: به عزت و جلالم سوگند، كه آرزوى هر آرزومندى را كه به غير من اميد ببندد، مبدل به نوميدى مى كنم، و جامۀ ذلت در ميان مردم بر تنش مى پوشانم، و از گشايش و فضل خودم دور مى كنم. آيا بنده، بنده من باشد و در شدائدش به غير من اميد ببندد، با اين كه شدائد، همه به دست من است، و آيا به غير من اميدوار شود، با اين كه غنىّ بالذات و جواد على الاطلاق، منم و كليد همه درهاى بسته به دست من است، و درِ خانه من، به روى هر كس كه بخواهد مرا بخواند، باز است؟ (تا آخر حديث). | |||
و نيز در عدّة الداعى، از رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» روايت آورده كه فرمود: | |||
خداى تعالى فرموده: هيچ مخلوقى دست به دامن مخلوق ديگر نمى شود، مگر آن كه من رشته اسباب آسمان ها و اسباب زمين را عليه او قطع مى كنم، ديگر اگر از من چيزى بخواهد، عطايش نمى كنم، و اگر به درگاهم دعا كند، دعايش را مستجاب نمى سازم، و هيچ مخلوقى دست به دامن خود من نمى شود و چشم اميد از مخلوق من نمى پوشد، مگر آن كه آسمان ها و زمين را ضامن رزقش مى كنم.، آن وقت اگر دعا كند، اجابت مى كنم، و اگر حاجت بخواهد، بر مى آورم، و اگر طلب آمرزش كند، او را مى آمرزم. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲ صفحه ۵۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲ صفحه ۵۰ </center> | ||
<span id='link44'><span> | <span id='link44'><span> | ||
مؤلف: آنچه اين دو حديث افاده مى كنند، اين است كه دعا بايد خالص باشد، نه اين كه سببيت اسباب وجودى عالم را كه آن ها را ميان هر موجودى و حوائجش واسطه قرار داده، ابطال كنند. چون هر انسانى مى داند كه چنين اسبابى وجود دارند، اما سببيت آن ها را خدا به آن ها داده، نه اين كه خود آن ها، علت تامّه اى باشند، كه مستقل از خداى سبحان، فيض را به معلول هاى خود برساند. | |||
توضيح اين كه: انسان با فطرت خود، اين معنا را درك مى كند كه براى حاجتش برآرنده اى است، كه فعلش از او تخلف نمى كند. و نيز درك مى كند آنچه از سبب هاى ظاهرى كه وى دست به دامن آن ها مى زند، سبب تام نيستند، و فعل و اثرشان از آن ها تخلف مى كند، كه آن شاعر مى گويد: «ناگهان سركنگبين صفرا فزود». | |||
پس انسان اين شعور و درك را دارد كه آن مبدئى كه سرنخ تمامى امور آن جاست، و ركنى كه در تحقق و وجود هر حاجت از حوائجش بدان اعتماد و دلگرمى دارد، غير اين اسباب ظاهرى است، و لازمۀ اين درك، آن است كه اعتماد كامل و ركون تام به اين اسباب نداشته باشد، به طوری كه به كلى از آن سبب تام و حقيقى غافل بماند، و هر چيزى را مستند به سبب هاى ظاهری اش بپندارد. | |||
آرى، انسان با كمترين دقت و توجه ملتفت به اين نكته مى شود. حال اگر سؤالى كند و حاجتى بطلبد و حاجتش هم برآورده گردد، از اين برآورده شدن كشف مى كند سوالش، سؤال از پروردگارش بوده، و حاجتى كه داشته و از راه شعور باطنى خود آن را تشخيص داده، از طريق اسباب ظاهرى به درگاه پروردگارش رسيده، و از آنجا به وى افاضه شده است. | |||
و اگر همين حاجت را از سببى از اسباب ظاهرى بخواهد، از كسى خواسته كه شعور فطرى و باطنی اش حكم مى كند به اين كه آن سبب، برآرنده حاجتش نيست، بلكه خيال مى كرده كه آن سبب برآرنده حاجتش مى باشد، و قوّه خيالی اش به عللى غير از شعور باطنى به حاجت، آن سبب را در نظرش برآرنده حاجت تصوير كرده، و اين در همان مواردى است كه باطن آدمى مخالف با ظاهر اوست. | |||
مثالى كه مى توانيم در | مثالى كه مى توانيم در اين جا بياوريم، اين است كه: بسيار مى شود انسان چيزى را دوست دارد و به آن اهتمام مى ورزد، تا آن كه آن را به دست مى آورد و مى بيند كه همين محبوبش، مزاحم و مضرّ به منافعى است كه براى او مهمتر و محبوبتر است، ناگزير از آن دست بر مى دارد، و محبوب تر را مى گيرد. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲ صفحه ۵۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲ صفحه ۵۱ </center> | ||
و بسيار مى شود كه از چيزى نفرت دارد و به خاطر حفظ منافعش از آن مى گريزد، ولى تصادفا به همان چيز بر مى خورد و مى بيند برخلاف آنچه مى پنداشت از منافعى كه به خاطر آن از اين مى گريخت، سودمندتر و بهتر است. | |||
<span id='link45'><span> | <span id='link45'><span> | ||
پس معلوم مى شود انسان در | كودك مريض از نوشيدن دواى تلخ مى گريزد، و در عين اين كه طالب بهبودى خويش است، از خوردن دوا گريه مى كند. اين انسان، با شعور باطنى و فطری اش، صحت و سلامتى را مى خواهد، و به زبان فطرت درخواست آن را دارد، هرچند كه به زبان سر و با عملش، خلاف آن را درخواست مى كند. | ||
==نظام فطرى و نظام تخيلى، در زندگی انسان == | |||
پس معلوم مى شود: انسان در زندگی اش دو نظام دارد: | |||
يك نظام به حسب فهم «فطرى» و شعور باطنى، و نظامى ديگر به حسب «تخيل». نظام «فطری» اش، از خطا محفوظ است و در مسيرش دچار اشتباه نمى شود، و اما نظام «تخيلی» اش، بسيار دستخوش خبط و اشتباه مى شود. چه بسا مى شود كه آدمى به حسب صورت خيالی اش، چيزى را درخواست مى كند و جدّاً مى طلبد و نمى داند كه با همين سؤال و طلبش، درست چيز ديگرى مخالف آن مى خواهد. پس بايد حديث را به همين معنا توجيه كرد و اين، همان معنایى است كه از كلام على «عليه السلام» كه به زودى مى آيد، كه فرمود: «عطيه و بخشش به قدر نيت است»، به چشم مى خورد. | |||
و در | و در عدّة الداعى، از رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» روايت آورده كه فرمود: در حالى دعا كنيد، كه به اجابتش یقین داشته باشيد. | ||
و در حديث قدسى آمده : خداى تعالى فرمود: من همان جايم كه ظن بنده ام به من | و در حديث قدسى آمده: خداى تعالى فرمود: من همان جايم كه ظن بنده ام به من آن جاست. پس بنده من، نبايد به غير از خير از من انتظارى داشته باشد، بلكه بايد نسبت به من حسن ظنّ داشته باشد. | ||
مؤلف: علتش اين است كه دعا در حال نوميدى و تردد كشف مى كند از اين كه صاحبش در حقيقت درخواستى ندارد، كه بيانش گذشت، و نيز روايت شده كه هرگز چيز نشدنى را از خدا نخواهيد. | |||
<span id='link46'><span> | <span id='link46'><span> | ||
و باز در كتاب | |||
و باز در كتاب عدّة الداعى، از رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» روايت آورده كه فرمود: | |||
در حوائج خود به درگاه خدا فزع كنيد، و در ناملايمات خود به او پناهنده شويد، و به درگاهش تضرع نموده، او را بخوانيد، كه دعا مغز عبادت است، و هيچ مؤمن نيست كه خدا را بخواند، مگر آن كه دعايش را مستجاب مى كند، آن هم يا به فوريت، كه در نتيجه ثمره اش در دنيا عايد او مى شود، و يا با مدت كه در نتيجه ثمره اش در آخرت عايدش مى شود، و يا حداقل ثمره آن را به مقدار دعايش كفاره گناهانش قرار مى دهد. البته همه اين ها در صورتى است كه از خدا گناه نخواهد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲ صفحه ۵۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲ صفحه ۵۲ </center> | ||
و در نهج البلاغه در يكى از وصاياى اميرالمؤمنين به فرزندش حسين | و در نهج البلاغه در يكى از وصاياى اميرالمؤمنين به فرزندش حسين «عليه السلام» آمده: | ||
سپس خداى تعالى، كليد همه خزينه هاى غيبش را در دست خود تو قرار داد و آن، اين است كه: به تو اجازه داد از او مسئلت كنى، با اين كليد كه همان دعا است، هر درى از درهاى نعمت هاى او را بخواهى مى توانى بگشایى، و باران رحمت او را به سوى خود ببارانى. | |||
پس هرگز دير شدن اجابت خدا تو را نوميد نسازد، كه عطيه به قدر نيت است، و چه بسا اجابت دعايت بدين جهت تأخير افتد كه اجرش برايت بيشتر باشد، كه بزرگترين عطا، همان آرزو و انتظار اجابت داشتن است. | |||
و چه بسا چيزى از خدا بخواهى و خدا آن را به تو ندهد، بلكه بهتر از آن را بدهد. حال يا در دنيا و يا در آخرت، و يا بدين جهت مستجاب نكند كه خواسته است بلایى را از تو بگرداند. چون آنچه خواسته اى، بلاى جان تو است، زيرا بسيار مى شود كه از خدا چيزى بخواهى كه مايه نابودى دين تو است، اگر آن حاجتت را برآورند، دينت را از دست مى دهى. | |||
پس بر تو باد كه هميشه از خدا چيزى بخواهى كه جمال و زيبایی اش برايت بماند، و وزر و وبالش از بين برود. نه مال، كه نه تنها براى تو نمى ماند، بلكه تو هم براى آن نمى مانى. | |||
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۲ بخش۳ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۲ بخش۵}} | {{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۲ بخش۳ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۲ بخش۵}} | ||
[[رده:تفسیر المیزان]] | [[رده:تفسیر المیزان]] |
ویرایش