۱۵٬۹۷۷
ویرایش
(۳ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۲۷: | خط ۲۷: | ||
مؤلف: اين دو نظريه اى كه صاحب مجمع البيان نقل كرده، اساسش مذهب معتزله است، كه گفته اند: | مؤلف: اين دو نظريه اى كه صاحب مجمع البيان نقل كرده، اساسش مذهب معتزله است، كه گفته اند: | ||
افعال خداى تعالى، معلّل به اغراض است، و هيچ كار خدا بدون غرض و مصلحت و جهات حسن نيست، هر چند كه اين مصلحت عبارت باشد از اين كه ملائكه را خلق كند و آنگاه به مكلفين، يعنى همان ملائكه خبر دهد كه عرشش بر آب است، و آن مكلفين از اين خبر عبرت بگيرند و به خدا ايمان بياورند، و با ايمان آوردنشان، مصلحتى از مصالحشان تأمين گردد. | افعال خداى تعالى، معلّل به اغراض است، و هيچ كار خدا بدون غرض و مصلحت و جهات حسن نيست، هر چند كه اين مصلحت عبارت باشد از اين كه ملائكه را خلق كند و آنگاه به مكلفين، يعنى همان ملائكه خبر دهد كه عرشش بر آب است، و آن مكلفين از اين خبر عبرت بگيرند و به خدا ايمان بياورند، و با ايمان آوردنشان، مصلحتى از مصالحشان تأمين گردد. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۲۲۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۲۲۸ </center> | ||
و خداى تعالى را محكوم خود سازد، و گفتيم كه غير خدا، هرچه كه فرض شود، اگر داراى واقعيت باشد - نه صرف اعتبار - مخلوق خدا و تحت تدبير خدا است. | |||
ليكن ما در بحث هاى قبلى خود گفتيم كه اين سخن درست نيست. زيرا هيچ چيزى (و حتى غرض و هدف و نتيجه و علت و امثال اين ها) نمى تواند در خدا حكم كند، و خداى تعالى را محكوم خود سازد، و گفتيم كه غير خدا، هرچه كه فرض شود، اگر داراى واقعيت باشد - نه صرف اعتبار - مخلوق خدا و تحت تدبير خدا است. | |||
آرى، «إنِ الحُكمُ إلّا لِلّهّ» و «اللّهُ خَالِقُ كُلِّ شَئ». حكم، منحصرا كار خدا است، غير او حاكمى نيست تا در او حكم كند و اثر بگذارد، و غير او، هر چه كه فرض شود، مخلوق او است. | آرى، «إنِ الحُكمُ إلّا لِلّهّ» و «اللّهُ خَالِقُ كُلِّ شَئ». حكم، منحصرا كار خدا است، غير او حاكمى نيست تا در او حكم كند و اثر بگذارد، و غير او، هر چه كه فرض شود، مخلوق او است. | ||
خط ۴۹: | خط ۵۰: | ||
و مقتضاى آنچه در گذشته بيان شد، اين نيست كه معناى حُسن اين باشد كه از خدا سر زده باشد، و به عبارتى ديگر: نيك آن چيزى باشد كه خدا انجام داده و يا مردم را امر كرده باشد كه آن را انجام دهند، هرچند كه عقل آن را قبيح بداند، و قبيح آن باشد كه از خدا صادر نشده، و يا مردم را از انجام آن نهى كرده باشد، هر چند كه عقل آن را حسن و زيبا بداند. براى اين كه چنين چيزى با اين آيه شريفه كه مى فرمايد: «قُل إنَّ اللّهَ لَا يَأمُرُ بِالفَحشَاء» سازگار نيست. | و مقتضاى آنچه در گذشته بيان شد، اين نيست كه معناى حُسن اين باشد كه از خدا سر زده باشد، و به عبارتى ديگر: نيك آن چيزى باشد كه خدا انجام داده و يا مردم را امر كرده باشد كه آن را انجام دهند، هرچند كه عقل آن را قبيح بداند، و قبيح آن باشد كه از خدا صادر نشده، و يا مردم را از انجام آن نهى كرده باشد، هر چند كه عقل آن را حسن و زيبا بداند. براى اين كه چنين چيزى با اين آيه شريفه كه مى فرمايد: «قُل إنَّ اللّهَ لَا يَأمُرُ بِالفَحشَاء» سازگار نيست. | ||
«'''لَئن قُلْت إِنَّكُم مَّبْعُوثُونَ مِن بَعْدِ الْمَوْتِ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كفَرُوا إِنْ هَذَا إِلّا سِحْرٌ مُّبِينٌ'''»: | |||
چون در آيه قبل، جملۀ «لِيَبلُوَكُم» به مسأله معاد اشاره داشت، اينك در اين آيه اشاره دارد به اين كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» بعد از بيان مسأله معاد براى كفار با چه عكس العملى از ناحيه آنان روبرو خواهد شد، و آن، اين است كه خواهند گفت: اين سخن (مسأله معاد)، سخنى ساحرانه است. | |||
بنابراين، از ظاهر آيه بر مى آيد كه: همان طور كه كفار، لفظ «قرآن» را با آن فصاحتى كه دارد و با آن بلاغتى كه در نظم آن است، آن را سحر خواندند، همچنين حقايق معارفى را كه خرافات كفار را رد مى كند و قرآن و رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» از آن حقايق خبر مى دهند، نيز سحر خواندند. | |||
و بنابراين، اين رفتار كفار كه از سحر خواندن لفظ فصيح و بليغ قرآن تجاوز نموده، معارف صحيح و مستقيم آن را نيز سحر خواندند، از باب مبالغه در افتراء بستن به كتاب خدا و از باب لجبازى و دشمنى با حق صريح است. | |||
ممكن هم هست منظورشان از | ممكن هم هست منظورشان از سحر، مغالطه و تمويه باشد. يعنى خواسته باشند بگويند: قرآن، باطل را به صورت حق جلوه مى دهد، و اگر اين منظور را داشته باشند، قهرا سحر خواندن قرآن، از باب اطلاق ملزوم و اراده لازم است، وليكن اين احتمال با ظاهر آيه زير كه از نظر مورد، شبيه به آيه مورد بحث است، نمی سازد، توجه فرمایيد: «قُل مَن بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلّ شَئٍ وَ هُوَ يُجِيرُ وَ لَا يُجَارُ عَلَيهِ إن كُنتُم تَعلَمُونَ * سَيَقُولُونَ لِلّهِ قُل فَأنَّى تُسحَرُونَ». | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۲۳۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۲۳۰ </center> | ||
«'''وَ لَئنْ أَخَّرْنَا عَنهُمُ الْعَذَاب إِلى أُمَّةٍ مَّعْدُودَةٍ لَّيَقُولُنَّ مَا | ==مقصود از كلمه «امت»، در آيه: «وَ لَئِن أخَّرنَا عَنهُمُ العَذَابُ إلَى أُمَّةٍ مَعدُودَة»== | ||
«'''وَ لَئنْ أَخَّرْنَا عَنهُمُ الْعَذَاب إِلى أُمَّةٍ مَّعْدُودَةٍ لَّيَقُولُنَّ مَا يحْبِسُهُ...'''»: | |||
حرف | حرف «لام» در آغاز آيه، «لام» قسم است، و به همين جهت، جواب سوگند را با آوردن حرف «لام» و با «نون» تأكيد مؤكد نموده و فرمود: «لَيَقُولُنَّ». | ||
و | و معناى آيه اين است: و سوگند می خورم كه اگر ما عذابى را كه اين كفار مستحق آنند، تا مدتى معين از آنان تأخير بيندازيم، به استهزاء خواهند گفت: چه چيز خدا را از فرستادن عذاب جلوگيرى كرد، پس چرا آن عذاب را بر ما نازل نكرد؟ و چرا آن بلاء بر سر ما نيامد؟ | ||
و با اين | و در اين آيه، اشاره و بلكه دلالت است بر اين كه كفار، وقتى از كلام خداى تعالى و يا از زبان پيامبر گرامی اش، وعده عذابى را شنيدند كه مفرّى از آن نبود، و وقتى ديدند كه خدا از درِ رحمتش نسبت به آنان، آن عذاب را نفرستاد، دست به تمسخر زده و از درِ استهزاء گفتند: «پس آن عذاب چه شد و چرا نيامد»؟ مؤيد اين دلالت، اين است كه در آخر آيه فرموده: «ألَا يَومَ يَأتِيهِم لَيسَ مَصرُوفاً عَنهُم: آگاه باشند كه روزى كه آن عذاب بيايد، ديگر از آنان بر نخواهد گشت». | ||
و با اين بيان، اين نظريه تأييد مى شود كه اين سوره، يعنى سوره «هود» بعد از سوره «يونس»، كه در آن آمده بود: «وَ لِكُلّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإذَا جَاءَ رَسُولُهُم قُضِىَ بَينَهُم بِالقِسطِ...» نازل شده. (در سوره «يونس»، اين تهديد به گوش كفار خورده و چون عملى نشده، گفته اند: چرا آن عذابى كه جملۀ «قُضِىَ بَينَهُم بِالقِسط»، ما را به آن تهديد مى كرد، نازل نشد. لذا در سوره «هود» در آيه مورد بحث، اين گفتارشان نقل شده). | |||
<span id='link155'><span> | <span id='link155'><span> | ||
و چه بسا ممكن است كه منظور از | «'''إلَى أُمَّةٍ مَعدُودَةٍ '''» - كلمه «امت»، به معناى حين و وقت است، همچنان كه در آيه «وَ قَالَ الَّذِى نَجَا مِنهُمَا وَ ادَّكَرَ بَعدَ أُمّةٍ»، به اين معنا آمده است. | ||
و چه بسا ممكن است كه منظور از «امت»، جماعت باشد، و معناى آيه، اين باشد كه: و اگر ما عذاب كفار را تا رسيدن جماعتى معدود تأخير بيندازيم، خواهند گفت: چرا آن عذاب را نفرستاد، و منظور از جماعت معدود مؤمنان باشد، چون خداى سبحان، وعده داده كه روزى، اين دين را به دست قومى صالح تأييد مى كند. قومى كه هيچ چيزى را بر دين خدا مقدم نمی دارند، و چون اين قوم فراهم آيند، در آن هنگام، خداى تعالى دينى را كه براى آنان پسنديده، بلا مانع و بدون مزاحم مى كند: «فَسَوفَ يَأتِى اللّهُ بِقَومٍ يُحِبُّهُم وَ يُحِبُّونَهُ أذِلَّةٍ عَلَى المُؤمِنِينَ أعِزَّةٍ عَلَى الكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِى سَبِيلِ اللّهِ وَ لَا يَخَافُونَ لَومَةَ لَائِم». | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۲۳۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۲۳۱ </center> | ||
و نيز فرموده : | و نيز فرموده: «وَعَدَ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُم وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَستَخلِفَنَّهُم فِى الأرضِ كَمَا استَخلَفَ الَّذِينَ مِن قَبلِهِم وَ لَيُمَكِنِنَّ لَهُم دِينَهُمُ الَّذِى ارتَضَى لَهُم... يَعبُدُونَنِى لَا يُشرِكُونَ بِى شَيئاً»، و اين احتمال عيبى ندارد. | ||
بعضى از | بعضى از مفسران گفته اند: منظور از كلمه «امت»، جماعت است، اما جماعتى كه بعد از اين كفار مى آيند و كافرتر از اينان هستند و بر كفر خود اصرار می ورزند، آن وقت خداى تعالى، به عذاب انقراض گرفتارشان مى كند، همان طور كه در زمان نوح «عليه السلام» چنين كرد. | ||
ليكن اين دو | وجه ديگرى كه در معناى آيه گفته اند، اين است كه: منظور از «امت»، جماعت است، ولى جماعتى كه بعد از اين كفار مى آيند و بر معصيت خدا پافشارى مى كنند، و قيامت براى آنان بپا مى شود. | ||
ليكن اين دو وجه، سخيف و نادرست است. زيرا اساس آن دو، بر يك مبناى غلطى است و آن، اين است كه: معذّبين، كفار آينده اند، نه همان كفارى كه استهزاءشان در آيه نقل شد. با اين كه ظاهر جملۀ «ألَا يَومَ يَأتِيهِم...»، اين است كه معذّبين، همان استهزاء كنندگانى هستند كه گفتند: «مَا يَحبِسُهُ». | |||
<span id='link156'><span> | <span id='link156'><span> | ||
==عذابى كه كفار آنرا مسخره مى كردند آنان را فرا خواهد گرفت == | ==عذابى كه كفار آنرا مسخره مى كردند آنان را فرا خواهد گرفت == | ||
«'''الا يوم ياتيهم ليس مصروفا عنهم و حاق بهم ما كانوا به يستهزؤون '''» - اين آيه به منزله جواب از گفتار كفار است كه گفتند: «'''ما يحبسه '''» و اين سؤ ال ، گفتارى است كه در موقعيت استهزاء واقع شده چون در معناى رد آن عذابى است كه با آن تهديد شدند و حاصلش اين بود كه: | «'''الا يوم ياتيهم ليس مصروفا عنهم و حاق بهم ما كانوا به يستهزؤون '''» - اين آيه به منزله جواب از گفتار كفار است كه گفتند: «'''ما يحبسه '''» و اين سؤ ال ، گفتارى است كه در موقعيت استهزاء واقع شده چون در معناى رد آن عذابى است كه با آن تهديد شدند و حاصلش اين بود كه: |
ویرایش