۱۵٬۹۶۵
ویرایش
(۲۲ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۳۲: | خط ۳۲: | ||
و اگر صرف ايمان بعضى از امت با كفر اكثريت امت در تحقق شرط كافى باشد و باعث شود كه خداى تعالى عذاب استيصال را از امتى بردارد، اين مقدار ايمان در امت نوح و هود و ساير انبياء نيز وجود داشت. آنان نيز، امت خود را به همان چيزى دعوت كردند كه محمّد «صلى اللّه عليه و آله و سلم» دعوت كرد. آن ها نيز، همان شرطى را كردند كه آن جناب كرد. ولى ديديم كه عذاب عمومى همه را گرفت، و خداى تعالى، تنها مؤمنان را نجات داد: «وَ كَانَ حَقّاً عَلَينَا نَصرُ المُؤمِنِين». | و اگر صرف ايمان بعضى از امت با كفر اكثريت امت در تحقق شرط كافى باشد و باعث شود كه خداى تعالى عذاب استيصال را از امتى بردارد، اين مقدار ايمان در امت نوح و هود و ساير انبياء نيز وجود داشت. آنان نيز، امت خود را به همان چيزى دعوت كردند كه محمّد «صلى اللّه عليه و آله و سلم» دعوت كرد. آن ها نيز، همان شرطى را كردند كه آن جناب كرد. ولى ديديم كه عذاب عمومى همه را گرفت، و خداى تعالى، تنها مؤمنان را نجات داد: «وَ كَانَ حَقّاً عَلَينَا نَصرُ المُؤمِنِين». | ||
با اين كه قرآن كريم، از نوح و هود و صالح و وعده هایى حكايت كرده كه به مردم خود دادند، از آن جمله، از نوح حكايت كرده كه به قوم خود گفت: «استَغفِرُوا رَبَّكُم إنَّهُ كَانَ غَفّاراً يُرسِلِ السَّمَاءَ عَلَيكُم مِدرَاراً وَ يُمدِدكُم بِأموَالٍ وَ بَنِينَ وَ يَجعَل لَكُم جَنَّاتٍ وَ يَجعَل لَكُم أنهَاراً». | با اين كه قرآن كريم، از نوح و هود و صالح و وعده هایى حكايت كرده كه به مردم خود دادند، از آن جمله، از نوح حكايت كرده كه به قوم خود گفت: «استَغفِرُوا رَبَّكُم إنَّهُ كَانَ غَفّاراً * يُرسِلِ السَّمَاءَ عَلَيكُم مِدرَاراً * وَ يُمدِدكُم بِأموَالٍ وَ بَنِينَ وَ يَجعَل لَكُم جَنَّاتٍ وَ يَجعَل لَكُم أنهَاراً». | ||
و از هود «عليه السلام» حكايت كرده كه به قوم خود فرمود: «وَ يَا قَومِ استَغفِرُوا رَبَّكُم ثُمّ تُوبُوا إلَيهِ يُرسِلِ السَّمَاءَ عَلَيكُم مِدرَاراً وَ يَزِدكُم قَوَّةً إلى قُوَّتِكُم وَ لَا تَتَوَلَّوا مُجرِمِينَ». | و از هود «عليه السلام» حكايت كرده كه به قوم خود فرمود: «وَ يَا قَومِ استَغفِرُوا رَبَّكُم ثُمّ تُوبُوا إلَيهِ يُرسِلِ السَّمَاءَ عَلَيكُم مِدرَاراً وَ يَزِدكُم قَوَّةً إلى قُوَّتِكُم وَ لَا تَتَوَلَّوا مُجرِمِينَ». | ||
خط ۱۲۱: | خط ۱۲۱: | ||
«ثناء» هم كه به معناى مدح است، از اين باب است. زيرا در مدح و ستودن، فضايل شخص ممدوح را، يكى يكى ذكر مى كنند. دومى را به اولى و سومى را به دومى عطف می نمايند. | «ثناء» هم كه به معناى مدح است، از اين باب است. زيرا در مدح و ستودن، فضايل شخص ممدوح را، يكى يكى ذكر مى كنند. دومى را به اولى و سومى را به دومى عطف می نمايند. | ||
و كلمۀ «استثناء» نيز، از همين باب است. چون در استثناء، نظر خود را به جمله قبل بر می گردانى و افرادى را از آن استثناء می كنى. وى در معناى جملۀ «لِيَستَخفُوا مِنهُ» گفته است: كلمۀ «استِخفَاء» به معناى طلب خفاء چيزى است، و همچنين است كلمۀ | و كلمۀ «استثناء» نيز، از همين باب است. چون در استثناء، نظر خود را به جمله قبل بر می گردانى و افرادى را از آن استثناء می كنى. وى در معناى جملۀ «لِيَستَخفُوا مِنهُ» گفته است: كلمۀ «استِخفَاء» به معناى طلب خفاء چيزى است، و همچنين است كلمۀ «تخفّى»، و همچنين دو كلمۀ «استغشى» و «تَغَشّى»، يك معنا دارند. | ||
<span id='link144'><span> | <span id='link144'><span> | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۲۱۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۲۱۹ </center> | ||
پس منظور از | ==پنهان شدن مشركان، براى پرهيز از روبرو شدن با دعوت پيامبر «ص» == | ||
پس منظور از جملۀ «يَثنُونَ صُدُورَهُم لِيَستَخفُوا مِنهُ»، اين است كه مشركان با سينه هاى خود به طرف عقب متمايل مى شوند و سرهايشان را زير می اندازند تا خود را از شنيدن كتاب آسمانى پنهان بدارند، تا وقتى قرآن خوانده مى شود، به گوششان نخورد. | |||
و اين تعبير، كنايه است از اين كه كفار، خود را در هنگام تلاوت قرآن از رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» و يارانى كه نزد آن جناب بودند، پنهان مى كردند كه در آن محل ديده نشوند، و على الظاهر حجت بر آنان تمام نگردد. | |||
«'''ألَا حِينَ يَستَغشَونَ ثِيَابَهُم يَعلَمُ ...'''» - از اين تعبير چنين بر مى آيد كه گويا مشركان، سرهاى خود را نيز با جامه خود می پوشاندند، و لذا خداى تعالى خبر داد به اين كه او می داند و خبر دارد از آنچه مشركان در خفاء و ظهور انجام مى دهند. پس اين كه در هنگام تلاوت قرآن خود را پنهان می نمايند، هيچ سودى به حالشان ندارد. زيرا خداى تعالى پنهان و آشكار آنان را می داند. | |||
بعضى از مفسران گفته اند: منظور از «يَستَغشَونَ ثِيَابَهُم»، اين است كه: شب ها در خانه هاى خود پنهان مى شوند و هنگام خوابيدن، خود را در زير لحاف پنهان مى كنند. چون مخفی ترين حال آدمى، همان حال اضطجاع است. حالى است كه آدمى، خود را در زير لحاف قرار مى دهد. و معناى آيه، اين است كه: | |||
اين آن | مشركان، سينه هاى خود را منحرف مى كنند، تا خود را هنگام تلاوت قرآن، از اين كتاب آسمانى پنهان كرده باشند، ولى خداى تعالى، سرّ و آشكار آنان را در نهفته ترين احوالشان می داند، و نهفته ترين احوالشان، آن حالتى است كه براى خواب، لحاف خود را به سر می كشند، و اين توجيه خالى از ظهور نيست. | ||
و معناى | اين آن معنایى است كه سياق آيه افاده مى كند. البته چه بسا معانى ديگرى براى آيه ذكر كرده اند كه از سياق آيه بعيد است. از آن جمله گفته اند: ضمير در جملۀ «لیيَستَخفُوا مِنهُ»، به خداى تعالى، يا به رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» بر می گردد. | ||
و معناى آيه، اين است كه: خود را از خدا و يا از رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» پنهان می دارند. | |||
بعضى ديگر گفته اند: معناى جملۀ «يَثنُونَ صُدُورَهُم»، اين است كه: سينه هاى خود را بر كفر می پيچند. | |||
جمعى ديگر گفته اند: معنايش اين است كه: سينه ها را از دشمنى با رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» آكنده می سازند. معانى ديگرى نيز براى آيه كرده اند، كه گفتيم همه آن ها بعيد است. | |||
<span id='link145'><span> | <span id='link145'><span> | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۲۲۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۲۲۰ </center> | ||
«'''وَ مَا مِن دَابَّةٍ فى الاَرْضِ | ==خداوند متعال، ضامن رزق همه جنبندگان است == | ||
«'''وَ مَا مِن دَابَّةٍ فى الاَرْضِ إِلّا عَلى اللَّهِ رِزْقُهَا ...'''»: | |||
كلمۀ «دَابّة»، به طورى كه در كتب لغت آمده، به معناى هر موجودى است كه حركتى هر چند اندك داشته باشد، و بيشتر در نوع خاصى از جنبندگان استعمال مى شود. اما قرينه مقام آيه، اقتضاء دارد كه عموم منظور باشد. براى اين كه زمينه كلام، بيان وسعت علم خداى تعالى است. به همين جهت است كه به دنبال جملۀ «ألَا حِينَ يَستَغشَونَ ثِيَابَهُم يَعلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَ مَا يُعلِنُونَ إنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُور» آمده است. | |||
و اين معنا، يعنى يادآورى رزق تمامى جنبنده ها و | و اين معنا، يعنى يادآورى رزق تمامى جنبنده ها و اين كه خداى تعالى، ضامن آن می باشد، براى اين است كه سعۀ علم خدا و آگاهی ااش به همه حالات جنبندگان را اثبات كند، و مقتضى آن است كه جملۀ «وَ يَعلَمُ مُستَقَرَّهَا وَ مُستَودَعَهَا»، به منزله عطف تفسير باشد براى جملۀ «عَلَى اللّهِ رِزقُهَا». در نتيجه، برگشت معنا به اين مى شود كه: كُلّ جنبده هایى كه در زمين هستند، رزقشان بر عهدۀ خداى تعالى است - و هرگز بدون رزق نمى مانند. | ||
پس خداى | پس خداى تعالى، دانا و باخبر از احوال آن ها است. هر جا كه باشند، اگر در قرارگاهى معين باشند، قرارگاهى كه هرگز از آن خارج نمی شوند، مانند دريا براى ماهى، و نظير صدف كه در گوشه اى از ته دريا زندگى مى كند، خداى تعالى، رزقش را در همان دريا مى دهد. | ||
و كوتاه سخن | و اگر قرارگاه معينى نداشته باشند و هر جا كه هستند، به عنوان موقت اند، مانند مرغان هوا و مسافران دور شده از وطن، و يا آن جا كه هستند تا زمانى معين می باشند و پس از مدتى بيرون مى آيند، مانند جنين در رحم مادر، خداى تعالى، رزقشان را در همان جا می دهد. | ||
و كوتاه سخن اين كه: | |||
خداى تعالى، آگاه به حال هر جنبده اى است كه در پهناى زمين زندگى مى كند. (در آنِ واحد، ناظر احوال و برآرنده حاجت ميلياردها جنبنده است، كه در هوا و روى زمين و زير زمين و در شكم مادران هستند)، و چگونه چنين نباشد، با اين كه رزق آن ها، به عهدۀ آن جناب است. و معلوم است كه رزق، وقتى به روزى خوار مى رسد كه روزى دهنده، آگاه به حاجت او و با خبر از وضع او و مطلع از محل زندگى او باشد. چه محل زندگى موقت و چه محل زندگى دائمى اش. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۲۲۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۲۲۱ </center> | ||
از | از همين جا روشن مى شود كه منظور از دو كلمۀ «مُستَقَر» و «مُستَودَع»، هم آن محلى است كه جنبده، فعلا در آن هست، و مادامى كه در زمين است و زندگى دنيوى و زمينى را می گذراند، در آن جا قرار دارد. و هم آن محل موقتى است كه چند صباحى در آن قرار می گيرد، و سپس از آن جا مفارقت كرده، به محلى ديگر منتقل مى شود. | ||
اين | اين معنایى است كه به نظر ما رسيد، ولى بعضى از مفسران گفته اند: | ||
و ما در تفسير آيه شريفه | منظور از «مُستَقَر» و «مُستَودَع»، اماكن جنبندگان در حيات و بعد از ممات است. و يا مراد از اين دو كلمه، صلب جنس نر و رحم جنس ماده است. و يا مقصود از كلمۀ «مستقر»، مسكن هایى است كه بعد از تولد در زمين دارند، و از كلمۀ «مُستَودَع»، مواد زمينى است كه بالقوه بعدها جنبده می شود. ليكن اين معانى از سياق آيه بعيد است، مگر آن كه جملۀ «مُستَقَرَّهَا وَ مُستَودَعَهَا» را، جمله اى جداى از سياق دانسته، بگوييم در مقام تفسير ماقبل خود نيست. | ||
و ما در تفسير آيه شريفه: «وَ هُوَ الَّذِى أنشَأكُم مِن نَفسٍ وَاحِدَةٍ فَمُستَقَرٌّ وَ مُستَودَع» مطالبى آورديم، كه مناسب با اين مقام است. هر كه بخواهد، می تواند به آن جا مراجعه نمايد. | |||
<span id='link146'><span> | <span id='link146'><span> | ||
و اين اشكال وارد نيست كه چگونه بر خداى | و اما اين كه فرمود: «عَلَى اللّهِ رِزقُهَا»، كلامى است كه دلالت مى كند بر اين كه دادن رزق بر خداى تعالى واجب است، و در قرآن كريم، مكرر آمده كه روزى دادن، يكى از افعال مختص به خداى تعالى است، و اين كه روزى، حقى است براى خلق، بر عهده خداى تعالى. | ||
به اين آيات دقت فرماييد: «أمَّن هَذَا الَّذِى يَرزُقُكُم إن أمسَكَ رِزقَهُ»، كه به خوبى دلالت دارد بر اين كه غير از خداى تعالى، روزى دهنده اى نيست. | |||
«إنَّ اللّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو القُوَّةِ المَتِين». | |||
«وَ فِى السَّمَاءِ رِزقُكُم وَ مَا تُوعَدُونَ * فَوَ رَبِّ السَّمَاءِ وَ الأرضِ إنَّهُ لَحَقٌّ مِثلَ مَا أنَّكُم تَنطِقُونَ». | |||
و اين اشكال وارد نيست كه چگونه بر خداى تعالى، حقى براى حلق او ثابت می شود. براى اين كه اين حق را خود خداى تعالى، بر خود واجب كرده، نه اين كه كسى از او طلبكار باشد، و در كلام خداى تعالى، براى اين مطلب نظايرى هست. | |||
مثل اين كه مى فرمايد: «كَتَبَ عَلَى نَفسِهِ الرَّحمَة». و يا می فرمايد: «وَ كَانَ حَقّاً عَلَينَا نَصرُ المُؤمِنِين»، و آيات ديگرى از اين قبيل. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۲۲۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۲۲۲ </center> | ||
اعتبار عقلى هم | اعتبار عقلى هم مؤيد اين معنا است. براى اين كه «رزق»، عبارت است از: هر چيزى كه مايه دوام حيات مخلوقات زنده است، و چون هستى اين مخلوقات، از فيض خداى تعالى است، چيزى هم كه هستى آن ها بستگى به آن دارد، نيز از ناحيه اوست، و همان طور كه خداى تعالى در ايجاد مخلوقات شريكى نداشته، در روزى دادن به آن ها و هر چيز ديگرى كه نيازمند به آنند، نيز شريكى ندارد. | ||
«''' | «'''كُلٌّ فِى كِتَابٍ مُبِين '''» - ما در تفسير سوره «انعام»، آيه ۵۹، و نيز در سوره «يونس»، آيه ۶۱، در معناى «كتاب مبين»، مطالبى ايراد كرديم. خوب است خواننده به آن دو مورد مراجعه نمايد. | ||
«'''وَ هُوَ الَّذِى خَلَقَ | ==مراد از خلقت آسمان ها و زمین، در شش روز== | ||
«'''وَ هُوَ الَّذِى خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الاَرْض فى سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ كانَ عَرْشُهُ عَلى الْمَاءِ'''»: | |||
بحث پيرامون چگونگى خلقت | بحث پيرامون چگونگى خلقت آسمان ها و زمين را، از طريق آيات كلام اللّه مجيد و رواياتى كه در تفسير آن ها از اهل عصمت «عليهم السلام» رسيده، به سوره «حم سجده» موكول مى كنيم، إن شاء اللّه. | ||
در | در اين جا براى اين كه معناى «سِتَّةَ أيّام: شش روز»، و نيز معناى جملۀ «وَ كَانَ عَرشُهُ عَلَى المَاء»، براى خواننده روشن شود، به طور اجمال می گوييم: | ||
معناى | ظاهرا منظور از كلمۀ «سماوات»، كه صيغه جمع است و همواره در مقابل كلمۀ «أرض»، كه صيغه مفرد است، قرار می گيرد، و در آيه مورد بحث مى فرمايد: خدا، آسمان ها و زمين را در شش روز آفريد، تا طبقاتى از موجودات جسمانى باشد كه بر بالاى زمين قرار دارد. چون به طورى كه اهل لغت گفته اند، كلمۀ «سماء» به معناى هر چيزى است كه بر بالاى سر ما قرار گرفته باشد، و معلوم است كه بالا و پايين، دو امر نسبى هستند. | ||
پس «سماوات» عبارتند از: طبقاتى از خلق جسمانى و مشهود كه بر بالاى كره زمين ما واقع شده، و بر آن احاطه دارند، و احاطه داشتنش، بدين جهت است كه زمين كروى شكل است. به دليل آيه شريفه: «يُغشِى اللَّيلَ النَّهَارَ يَطلُبُهُ حَثِيثاً»، كه می فهماند شب، فراگير روز است. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۲۲۳ </center> | |||
و آسمان اول، همين آسمانى است كه چراغ هاى نجوم و كواكب در آن قرار دارند. پس اين، آن آسمانى است كه زمين را در احاطه خود دارد، و يا به عبارتى در بالاى زمين قرار دارد، و زمين را در شب ها، زينت می بخشد. آن چنان كه قنديل ها و چلچراغ ها، سقف خانه را زينت مى دهد. | |||
و اما نسبت به بالاى آسمان دنيا در كلام خداى تعالى، چيزى كه از وضع آن خبر دهد، نيامده. تنها آيه شريفه «سَبعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقاً» می فهماند كه آسمان ها، هفت طبقه روى هم است. و آيه شريفه: «ألَم تَرَوا كَيفَ خَلَقَ اللّهُ سَبعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقاً وَ جَعَلَ القَمَرَ فِيهِنَّ نُوراً وَ جَعَلَ الشَّمسَ سِرَاجاً» نيز، همين يك نكته را می رساند. | |||
و آيه شريفه | و آيه شريفه: «أوَلَم يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أنَّ السَّمَاوَاتِ وَ الأرضَ كَانَتَا رَتقاً فَفَتَقنَاهُمَا وَ جَعَلنَا مِنَ المَاءِ كُلَّ شَئٍ حَىٍّ أفَلَا يُؤمِنُونَ»، درباره وضع آفرينش آسمان ها می فهماند قبل از آن كه به صورت فعلى در آيند، يعنى از يكديگر جدا و متمايز شوند، يكپارچه بودند. | ||
و آيه شريفه | و آيه شريفه: «ثُمَّ استَوَى إلَى السَّمَاءِ وَ هِىَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَ لِلأرضِ ائتِيَا طَوعاً أو كَرهاً قَالَتَا أتَينَا طَائِعِينَ * فَقَضَاهُنَّ سَبعَ سَمَاوَاتٍ فِى يَومَينِ وَ أوحَى فِى كُلِّ سَمَاءٍ أمرَهَا»، كه می فهماند خلقت آسمان ها، در دو روز صورت گرفته، البته نه به روزهاى كره زمين. چون «روز» به معناى يك مقدار معين از زمان است، و لازم نيست كه حتما با روز اصطلاحى ما ساكنان زمين منطبق باشد. | ||
<span id='link148'><span> | <span id='link148'><span> | ||
آرى، «روز» در هر ظرفى، مقدارى است از زمان. در ظرف زمين، عبارت است از: مدت زمانى كه كره زمين، يك بار به دور خودش بچرخد، و در ظرف قمر - البته قمر مخصوص كره زمين - تقريبا برابر است با بيست و نُه روز و نصف. و استعمال كلمۀ «يَوم»، در برهه اى از زمان، استعمالى است شايع. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۲۲۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۲۲۴ </center> | ||
بنابراين، خداى تعالى، آسمان ها را در دو برهه از زمان آفريده، همان طور كه درباره آفرينش زمين فرموده: «خَلَقَ الأرضَ فِى يَومَين... * وَ قَدَّرَ فِيهَا أقوَاتَهَا فِى أربَعَةِ أيّام». پس خلقت زمين در دو روز، يعنى در دو برهه از زمان بوده، و ارزاق آن در چهار روز، كه همان چهار فصل باشد، تقدير شده است. | |||
پس آنچه از آيات گذشته به دست آمد، يكى اين بود كه: | |||
خلقت آسمان و زمين به اين شكل و وضعى كه ما مى بينيم، ناگهانى نبوده و به اين شكل از عدم ظاهر نشده، بلكه از چيز ديگرى خلق شده، كه آن چيز قبلا وجود داشته و آن، ماده اى متشابه الاجزاء و روى هم انباشته بوده، كه خداى تعالى، اين ماده متراكم را جزء جزء كرد، و اجزاء آن را از يكديگر جدا ساخت. از قسمتى از آن، در دو برهه از زمان، زمين را ساخت، و سپس به آسمان، كه آن موقع دود بود، پرداخته، آن را نيز جزء جزء كرد، و در دو برهه از زمان، به صورت هفت آسمان در آورد. | |||
ديگر اين كه: آنچه ما از موجودات زنده مى بينيم، از آب آفريده شده اند. پس ماده «آب»، ماده حيات هر جنبنده است. | |||
با مطالبى كه | با مطالبى كه گذشت، معناى آيه مورد بحث روشن گرديد. پس اين كه فرمود: «هُوَ الَّذِى خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الأرضَ فِى سِتَّةِ أيَّامٍ»، منظور از آفريدن آن، جمع كردن اجزاء، و سپس جدا ساختنش از مواد ديگرى متشابه با هم و متراكم در هم است. | ||
و به حكم اين آيات، خلقت آسمان ها در دو روز و خلقت زمين نيز در دو روز - به آن معنايى كه براى روز كرديم - صورت گرفته، و در نتيجه از شش روز، دو روز باقی مانده كه در آن كارى ديگر شده. (و آن، همان تقدير ارزاق، و يا به عبارتى به حركت در آوردن زمين، به دور خورشيد است، به نحوى كه در اثر دور و نزديك شدنش از خورشيد و نيز در اثر ميل به سوى شمال و جنوب، چهار قسم هوا در زمين پيدا شد: (هواى بهارى، تابستانی، پاييزى و زمستانى، و در نتيجه زمين آماده گرديد براى اين كه ارزاق روزى خواران، از آن برويد). | |||
==معناى این که فرمود: «و عرش خدا، بر آب قرار داشت»، چیست؟== | |||
معناى | و اما اين كه فرمود: «وَ كَانَ عَرشُهُ عَلَى المَاء»، جمله اى است حاليه، و معناى مجموع آيه، اين است كه: | ||
خداى تعالى، در وقتى و در حالى به خلقت آسمان ها و زمين پرداخت كه عرشش بر آب بود. و بر آب بودن عرش، كنايه است از اين كه مالكيت خداى تعالى در آن روز، بر اين آب مستقر بود، كه گفتيم ماده حيات و زندگى است. چون عرش و تخت سلطنت هر پادشاهى، عبارت است از: محل ظهور سلطنت او، و استقرار پادشاه بر آن محل به معناى استقرار مُلك او بر آن محل است. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۲۲۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۲۲۵ </center> | ||
و | (وقتى مى گويند: فلان سلطان بر تخت سلطنت دست يافت و بر آن مستقر گرديد، معنايش اين نيست كه پس از سال ها جنگ و خونريزى، به چهار تخته چوب دست يافته، بلكه معنايش اين است كه بر مقام فرماندهى و اداره كشور مسلط شده است). | ||
پس «استواء بر عرش»، به اين معنا است كه خداى تعالى، بعد از خلقت آسمان و زمين در دو روز، به امر تدبير مخلوقات خود پرداخت. | |||
و اين كه بعضى از مفسران گفته اند: منظور از «عرش»، ساختن است، و اين معنا را، از جملۀ «مِمّا يَعرِشُون» گرفته اند، كه در سوره «نحل»، آيه ۶۸ قرار دارد، و معنايش «مِمّا يَبنُون» است، سخن درستى نيست، زيرا از فهم دور است. | |||
<span id='link150'><span> | <span id='link150'><span> | ||
«'''لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً'''»: | |||
حرف «لام»، براى غايت است، و كلمۀ «يَبلُوَكُم»، از مصدر «بلاء» است، كه به معناى امتحان می باشد، و جملۀ «أيُّكُم أحسَنُ عَمَلاً»، بيان آن امتحان است در شكل استفهام. مى خواهد بفهماند: اگر خداى تعالى، آسمان ها و زمين را با آن نظام حيرت انگيزش خلق كرد، براى اين غايت و نتيجه بود كه شما را بيازمايد و نيكوكاران شما را از بدكارانتان مشخص سازد. | |||
و معلوم است كه «بلاء» و امتحان، هيچ وقت غرض اصلى قرار نمی گيرد. هر امتحانى كه در هر جا صورت می گيرد، براى جدا كردن خوب از بد و مرغوب از نامرغوب است، و همچنين است حسنه و سيئه. | |||
يعنى اگر امتحانى صورت می گيرد تا مردم خوب و داراى حسنات از مردم بد و داراى سيئات جدا شوند، اين جدا سازى نمى تواند غرض اصلى باشد، بلكه براى كار و غرضى ديگر است، و آن جزایى است كه بر حسنه و سيئه مترتب مى شود. جزاء هم نمى تواند غرض نهایى باشد، آن نيز به خاطر اين است كه وعدۀ ممتحن عملى گردد. آن هم ممتحنى كه وعده اش حق است. | |||
و لذا مى بينيم خداى تعالى، همه اين امور را به عنوان نتيجه خلقت ذكر كرده و در اين كه «ابتلاء»، غايت خلقت است، فرموده: «إنَّا جَعَلنَا مَا عَلَى الأرضِ زِينَةً لَهَا لِنَبلُوَهُم أيُّهُم أحسَنُ عَمَلاً». | |||
و | و در اين كه اين مشخص كردن به چه معنا است؟ فرموده: «لِيَمِيزَ اللّهُ الخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّب». | ||
و در خصوص جزاء فرموده: «وَ خَلَقَ اللّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الأرضَ بِالحَقِّ وَ لِتُجزَى كُلُّ نَفسٍ بِمَا كَسَبَت وَ هُم لَا يُظلَمُونَ». | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۲۲۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۲۲۶ </center> | ||
ویرایش