۲۰٬۸۸۷
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴: | خط ۴: | ||
اما كسى كه معتقد | اما كسى كه معتقد است، به اين كه مالك هيچ چيز نيست، ديگر نه از ورود مصيبت متأثر می شود و نه از فقدان مايملكش اندوهناك (و نه از رسيدن سودى مسرور) مى گردد، و چگونه از رسيدن مصيبت متأثر مى شود. كسى كه ايمان دارد به اين كه مالك تنها و تنها خداست، و او حق دارد و مى تواند در ملك خودش هر جور تصرفى بكند. | ||
<span id='link534'><span> | <span id='link534'><span> | ||
<span id='link535'><span> | <span id='link535'><span> | ||
==<center> بحثی در اخلاق </center>== | |||
بايد دانست كه اصلاح اخلاق و خوی هاى نفس و تحصيل ملكات فاضله، در دو طرف علم و عمل و پاك كردن دل از خوی هاى زشت، تنها و تنها يك راه دارد. آن هم عبارت است از تكرار عمل صالح و مداومت بر آن، البته عملى كه مناسب با آن خوى پسنديده است، بايد آن عمل را آن قدر تكرار كند و در موارد جزئى كه پيش مى آيد، آن را انجام دهد تا رفته رفته اثرش در نفس روى هم قرار گيرد و در صفحه دل نقش ببندد و نقشى كه به اين زودی ها زائل نشود و يا اصلا زوال نپذيرد. | |||
حال كه اين معنا روشن شد، متوجه شدى كه براى تهذيب اخلاق و كسب فضائل | مثلا اگر انسان بخواهد خوى ناپسند ترس را از دل بيرون كند و به جايش فضيلت شجاعت را در دل جاى دهد. بايد كارهاى خطرناكى را كه طبعا دل ها را تكان می دهد مكرر انجام دهد تا ترس از دلش بيرون شود، آن چنان كه وقتى به چنين كارى اقدام مى كند، حس كند كه نه تنها باكى ندارد، بلكه از اقدام خود لذت هم مى برد، و از فرار كردن و پرهيز از آن ننگ دارد. در اين هنگام است كه در هر اقدامى شجاعت در دلش نقشى ايجاد مى كند و نقش هاى پشت سر هم در آخر به صورت ملكۀ شجاعت در مى آيد. | ||
پس هرچند به دست آوردن ملكه علمى، در اختيار آدمى نيست، ولى مقدمات تحصيل آن در اختيار آدمى است و می تواند با انجام آن مقدمات، ملكه را تحصيل كند. | |||
حال كه اين معنا روشن شد، متوجه شدى كه براى تهذيب اخلاق و كسب فضائل اخلاقى، راه منحصر به تكرار عمل است، اين تكرار عمل، از دو طريق دست می دهد: | |||
span id='link536'><span> | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۵۳۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۵۳۴ </center> | ||
'''* طریقه اول:''' | |||
در نظر داشتن فوائد دنيایی فضائل و فوائد علوم و آرایى كه مردم آن را مى ستايند. مثلا مى گويند: عفت نفس، يعنى كنترل خواسته هاى شهوانى و قناعت، يعنى اكتفاء به آنچه خود دارد، و قطع طمع از آنچه مردم دارند، دو صفت پسنديده است. چون فوائد خوبى دارد. آدمى را در دنيا عزت مى دهد، در چشم همگان عظيم می نمايد و نزد عموم مردم محترم و موجّه مى سازد، و شره، يعنى حرص در شهوت، باعث پستى و فقر می شود، و طمع، ذلت نفس مى آورد، هرچند كه آدمى مقام منيعى داشته باشد و علم باعث رو آوردن مردم و عزّت و جاه و انس در مجالس خواص مى گردد. چشمى است براى انسان كه هر مكروهى را به آدمى نشان می دهد و با آن هر محبوبى را مى بيند، بر خلاف جهل كه يك نوع كورى است. | |||
علم حافظ آدمى است، در حالى كه مال را بايد آدمى حفظ كند و نيز شجاعت باعث مى شود آدمى از تلون و هر دم خيالى دور گردد و مردم آدمى را در هر حال چه شكست بخورد و چه پيروز شود مى ستايند، بر خلاف ترس و تهور، كه اگر مرد متهور و مرد ترسو از دشمن شكست بخورد، ملامت می شود و اگر هم اتفاقا دشمن را از بين ببرد، مى گويند: بختش يارى كرد، و نيز عدالت را تمرين كند و خود را به اين خلق پسنديده بيارايد، از اين طريق كه فكر كند عدالت مايه راحتى نفس از اندوه هاى درونى است و يا زندگى بعد از مرگ است. چون وقتى انسان از دنيا برود، نام نيكش همچنان در دنيا می ماند و محبتش در دل ها جاى دارد. | |||
و | اين طريقه، همان طريقه معهودى است كه علم اخلاق قديم، اخلاق يونان و غير آن بر آن اساس بنا شده و قرآن كريم، اخلاق را از اين طريق استعمال نكرده و زيربناى آن را مدح و ذم مردم قرار نداده كه ببينيم چه چيزهایى در نظر عامه مردم ممدوح و چه چيزهایى مذموم است، چه چيزهایى را جامعه مى پسندد و چه چيزهایى را نمى پسندد و قبيح مى داند؟ و اگر در آيه: «وَ حَيثُمَا كُنتُم فَوَلُّوا وُجُوهَكُم شَطرَهُ لِئَلّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيكُم حُجَّةٌ: و هر جا كه بوديد، رو به سوى كعبه كنيد تا شماتت مردم بر شما مسلط نباشد»، مردم را به ثبات و عزم دعوت كرده و علت آن را افكار عمومى قرار داده است. | ||
و اگر در آيه | و نيز اگر در آيه: «وَ لَا تَنَازَعُوا فَتَفشلُوا وَ تَذهَبَ رِيحُكُم وَ اصبِرُوا: با يكديگر نزاع مكنيد، و گرنه ضعيف می شويد و نيرويتان هدر مى رود، و خويشتندارى كنيد»، مردم را دعوت به صبر كرده، براى اين كه ترك صبر و ايجاد اختلاف، باعث سستى و هدر رفتن نيرو و جرى شدن دشمن مى شود كه همه فوائد دنيایى است. | ||
و اگر در آيه: «وَ لَمَن صَبَرَ وَ غَفَرَ إنَّ ذَلِكَ لَمِن عَزمِ الأُمُورِ: و هر كس صبر كند و ببخشايد، اين خود مايه عزم و عظمت است»، كه مردم را دعوت به صبر و بخشايش كرده، چون باعث عزم و عظمت است. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۵۳۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۵۳۵ </center> | ||
و بالاخره اگر در امثال آيات بالا مردم را به اخلاق فاضله دعوت كرده و علت آن را فوائد دنيایى قرار داده، برگشت آن فوائد نيز در حقيقت به ثواب اخروى و در نتيجه خوی هاى مخالف آن ها، مايه عقاب آخرتى است. | |||
<span id='link537'><span> | |||
''' * طريقه دوم:''' | |||
طریقه دوم از تهذيب اخلاق، اين است كه: آدمى فوائد آخرتى آن را در نظر بگيرد و اين طريقه، طريقه قرآن است كه ذكرش در قرآن مكرر آمده. | |||
مانند آيه: «إنَّ اللّهَ اشتَرَى مِنَ المُؤمِنِينَ أنفُسَهُم وَ أموَالَهُم بِأنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ: خدا از مؤمنان، جان ها و مال هاشان را خريد، در مقابل اين كه بهشت داشته باشند». | |||
و آيه: «إنَّمَا يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أجرَهُم بِغَيرِ حِسَابٍ: صابران، اجر خود را به تمام و كمال و بدون حساب خواهند گرفت». | |||
و آيه : | |||
و آيه: «إنَّ الظَّالِمِينَ لَهُم عَذَابٌ ألِيمٌ: به درستى که ستمكاران عذابى دردناك دارند». | |||
و آيه: «اللّهُ وَلِىُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إلَى النُّورِ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أولِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخرِجُونَهُم مِنَ النُّورِ إلَى الظُّلُمات: خداست سرپرست كسانى كه ايمان دارند و همواره از ظلمت ها به سوى نورشان بيرون مى آورد و كسانى كه كافر شدند، سرپرست آن ها طاغوت هايند كه همواره از نور به سوى ظلمتشان بيرون مى آورند»، و امثال اين آيات با فنون مختلف، بسيار است. | |||
آيات ديگرى هست كه ملحق به اين قسم آيات اند، مانند آيه: «مَا أصَابَ مِن مُصِيبَةٍ فِى الأرضِ وَ لَا فِى أنفُسِكُم إلّا فِى كِتَابٍ مِن قَبلِ أن نَبرَأهَا إنَّ ذَلِكَ عَلَى اللّهِ يَسِيرٌ: هيچ مصيبتى در زمين و نه در جان هاى شما نمى رسد، مگر آن كه قبل از آن كه آن را برسانيم، در كتابى نوشته بوديم و اين براى خدا آسان است». | |||
چون اين آيه مردم را دعوت مى كند به اين كه از تأسف و خوشحالى دورى كنند. براى اين كه آنچه به ايشان مى رسد، از پيش قضاءش رانده شده و ممكن نبوده كه نرسد و آنچه هم كه به ايشان نمى رسد، بنا بوده نرسد، و تمامى حوادث مستند به قضاء و قدرى رانده شده است و با اين حال نه تأسف از نرسيدن چيزى معنا دارد و نه خوشحالى از رسيدنش و اين كار بيهوده از كسى كه به خدا ايمان دارد و زمام همه امور را به دست خدا مى داند، شايسته نيست، | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۵۳۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۵۳۶ </center> | ||
همچنان كه آيه : | همچنان كه آيه: «مَا أصَابَ مِن مُصِيبَةٍ إلّا بِإذنِ اللّه وَ مَن يُؤمِن بِاللّهِ يَهدِ قَلبَهُ: آنچه مصيبت می رسد به اذن خدا مى رسد، و هر كس به خدا ايمان داشته باشد، خدا قلبش را هدايت می كند» هم، به اين معنا اشاره دارد. | ||
پس اين قسم از آيات نيز نظير قسم سابق | پس اين قسم از آيات نيز نظير قسم سابق است، چيزى كه هست آن آيات، اخلاق را از راه غايات اخروى اصلاح و تهذيب مى كرد، كه يك يك آن ها كمالات حقيقى قطعى هستند نه كمالات ظنّى و حياتى، و اين آيات از راه مبادى اين كمالات كه آن مبادى نيز امورى حقيقى و واقعى هستند، مانند اعتقاد به قضاء و قدر، و تخلق به اخلاق خدا و تذكر به اسماء حُسنايش و صفات عليايش. (چون آدمى، خليفه اوست و بايد با اخلاق خود صفات او را نمايش دهد). | ||
<span id='link538'><span> | <span id='link538'><span> | ||
==تاءثير اعتقاد به قضا و قدر در اخلاق == | ==تاءثير اعتقاد به قضا و قدر در اخلاق == |
ویرایش