گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۴۴: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۶۷: خط ۱۶۷:


==آياتى كه بیانگر كيفيت ارتباط روح با جسم است ==
==آياتى كه بیانگر كيفيت ارتباط روح با جسم است ==
آنگاه از آياتى ديگر كيفيت ارتباط روح با ماده بدست مى آيد، يكجا مى فرمايد: «'''منها خلقناكم '''»، (ما شما را از زمين خلق كرديم ) و جائى ديگر مى فرمايد: «'''خلق الانسان من صلصال كالفخار'''»، (انسان را از لايه اى چون گل سفال آفريد).
آنگاه از آياتى ديگر كيفيت ارتباط روح با ماده به دست مى آيد، يكجا مى فرمايد: «مِنهَا خَلَقنَاكُم: ما شما را از زمين خلق كرديم». و جایى ديگر مى فرمايد: «خَلَقَ الإنسَانَ مِن صَلصَالٍ كَالفَخَّار: انسان را از لايه اى چون گِل سفال آفريد».


و نيز فرموده : «'''و بدء خلق الانسان من طين ، ثم جعل نسله من سلالة من ماء مهين '''»، (خلقت انسان را از گل آغاز كرد و سپس نسل او را از چكيده اى از آبى بى مقدار قرار داد)، و سپس فرموده : «'''و لقد خلقنا الانسان من سلالة من طين ، ثم جعلناه نطفة فى قرار مكين ، ثم خلقنا النطفة علقة ، فخلقنا العلقة مضغة فخلقنا المضغة عظاما، فكسونا العظام لحما، ثم انشاءناه خلقا آخر، فتبارك اللّه احسن الخالقين '''»، (ما از پيش انسان را از چكيده و خلاصه اى از گل آفريديم و سپس ‍ او را نطفه اى در قرارگاهى محفوظ كرديم و سپس نطفه را علقه و علقه را مضغه و مضغه را استخوان كرديم ، پس آن استخوان را با گوشت پوشانديم و در آخر او را خلقتى ديگر كرديم ، پس آفرين به خدا كه بهترين خالقان است ).
و نيز فرموده: «وَ بَدَءَ خَلقَ الإنسَانِ مِن طِينٍ * ثُمَّ جَعَلَ نَسلَهُ مِن سُلَالَةٍ مِن مَاءٍ مَهِينٍ: خلقت انسان را از گِل آغاز كرد و سپس نسل او را از چكيده اى از آبى بى مقدار قرار داد».  


و بيان كرد كه انسان در آغاز بجز يك جسمى طبيعى نبود و از بدو پيدايشش صورت هائى گوناگون به خود گرفت ، تا در آخر خداى تعالى همين موجود جسمانى و جامد و خمود را،
و سپس فرموده: «وَ لَقَد خَلَقنَا الإنسَانَ مِن سُلَالَةٍ مِن طِينٍ * ثُمَّ جَعَلنَاهُ نُطفَةً فِى قَرَارٍ مَكِينٍ * ثُمَّ خَلَقنَا النُّطفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقنَا العَلَقَةَ مُضغَةً فَخَلَقنَا المُضغَةَ عِظَاماً فَكَسَونَا العِظَامَ لَحماً ثُمَّ أنشأنَاهُ خَلقاً آخَر فَتَبَارَكَ اللّهُ أحسَنُ الخَالِقِينَ»:
 
ما از پيش، انسان را از چكيده و خلاصه اى از گِل آفريديم و سپس او را نطفه اى در قرارگاهى محفوظ كرديم و سپس نطفه را علقه و علقه را مضغه و مضغه را استخوان كرديم، پس آن استخوان را با گوشت پوشانديم و در آخر، او را خلقتى ديگر كرديم، پس آفرين به خدا كه بهترين خالقان است.
 
و بيان كرد كه انسان در آغاز به جز يك جسمى طبيعى نبود و از بدو پيدايشش، صورت هایى گوناگون به خود گرفت، تا در آخر خداى تعالى همين موجود جسمانى و جامد و خمود را،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۵۳۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۵۳۰ </center>
خلقتى ديگر كرد كه در آن خلقت انسان داراى شعور و اراده گشت ، كارهائى مى كند كه كار جسم و ماده نيست ، چون شعور و اراده و فكر و تصرف و تسخير موجودات و تدبير در امور عالم ، به نقل دادن و دگرگون كردن و امثال آن از كارهائى كه از اجسام و جسمانيات سر نمى زد نيازمند است پس معلوم شد كه روح جسمانى نيست ، بخاطر اينكه موضوع و مصدر افعالى است كه فعل جسم نيست .
خلقتى ديگر كرد كه در آن خلقت انسان داراى شعور و اراده گشت، كارهایى مى كند كه كار جسم و ماده نيست، چون شعور و اراده و فكر و تصرف و تسخير موجودات و تدبير در امور عالَم، به نقل دادن و دگرگون كردن و امثال آن از كارهایى كه از اجسام و جسمانيات سر نمى زد، نيازمند است.
 
پس معلوم شد كه «روح»، جسمانى نيست، به خاطر اين كه موضوع و مصدر افعالى است كه فعل جسم نيست.


پس نفس بالنسبه به جسمى كه در آغاز مبدا وجود او بوده ، - يعنى بدنى كه باعث و منشاء پيدايش آن بوده - به منزله ميوه از درخت و بوجهى به منزله روشنائى از نفت است .
پس نفس بالنسبه به جسمى كه در آغاز مبدء وجود او بوده - يعنى بدنى كه باعث و منشأ پيدايش آن بوده - به منزله ميوه از درخت و به وجهى به منزله روشنایى از نفت است.


با اين بيان تا حدى كيفيت تعلق روح به بدن و پيدايش روح از بدن ، روشن ميگردد، و آنگاه با فرا رسيدن مرگ اين تعلق و ارتباط قطع مى شود، ديگر روح با بدن كار نمى كند، پس روح در اول پيدايشش عين بدن بود و سپس با انشائى از خدا از بدن متمايز مى گردد و در آخر با مردن بدن ، بكلى از بدن جدا و مستقل ميشود.
با اين بيان تا حدّى كيفيت تعلق روح به بدن و پيدايش روح از بدن، روشن می گردد، و آنگاه با فرارسيدن مرگ اين تعلق و ارتباط قطع مى شود، ديگر روح با بدن كار نمى كند. پس روح در اول پيدايشش، عين بدن بود و سپس با انشایى از خدا از بدن متمايز مى گردد و در آخر، با مُردن بدن، به كلّى از بدن جدا و مستقل می شود.


اين آن مقدار خصوصياتى است كه آيات شريفه با ظهور خود براى روح بيان ميكند و البته آيات ديگرى نيز هست كه با اشاره و تلويح اين معانى را مى رساند، و اهل بصيرت و تدبر مى توانند به آن آيات برخورد نمايند، هر چند كه راهنما خداست .
اين، آن مقدار خصوصياتى است كه آيات شريفه با ظهور خود براى روح بيان می كند و البته آيات ديگرى نيز هست كه با اشاره و تلويح اين معانى را مى رساند، و اهل بصيرت و تدبر مى توانند به آن آيات برخورد نمايند، هرچند كه راهنما خداست.
<span id='link530'><span>
<span id='link530'><span>


۲۰٬۸۱۶

ویرایش