گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۲۹: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴: خط ۴:




مثلا وقتى می گویيم: به جان خودم سوگند كه زيد ايستاده، صدق اين جمله خبرى را، مقيد به شرافت عمر و حيات خود كرديم، و وابسته بآن نموده ايم، به طورى كه اگر خبر ما دروغ در آيد، عمر ما فاقد شرافت شده است. و همچنين، وقتى بگویيم: «به جان خودم اين كار را می كنم»، و يا به شخصى بگویيم: «به جان من، اين كار را بكن»، كار نامبرده را با شرافت زندگى خود گره زده ايم، به طوری كه در مثال دوم اگر طرف، كار نامبرده را انجام ندهد، شرافت حيات و بهاى عمر ما را از بين برده است.
مثلا وقتى می گویيم: به جان خودم سوگند كه زيد ايستاده، صدق اين جمله خبرى را، مقيد به شرافت عمر و حيات خود كرديم، و وابسته بآن نموده ايم، به طورى كه اگر خبر ما دروغ در آيد، عمر ما فاقد شرافت شده است.  
 
و همچنين، وقتى بگویيم: «به جان خودم اين كار را می كنم»، و يا به شخصى بگویيم: «به جان من، اين كار را بكن»، كار نامبرده را با شرافت زندگى خود گره زده ايم، به طوری كه در مثال دوم اگر طرف، كار نامبرده را انجام ندهد، شرافت حيات و بهاى عمر ما را از بين برده است.


از اين جا، دو نكته روشن می شود:  
از اين جا، دو نكته روشن می شود:  
خط ۲۹: خط ۳۱:
پس «حق»، در «عالَم تشريع»، و در ظرف اجتماع دينى عبارت است از: چيزی كه خدا آن را حق كرده باشد. مانند حقوق مالى، و حقوق برادران، حقوقی كه پدر و مادر بر فرزند دارد.
پس «حق»، در «عالَم تشريع»، و در ظرف اجتماع دينى عبارت است از: چيزی كه خدا آن را حق كرده باشد. مانند حقوق مالى، و حقوق برادران، حقوقی كه پدر و مادر بر فرزند دارد.


و اين حقوق را، هر چند خداوند قرار داده، اما در عين حال، خودش محكوم به حكم احدى نمی شود، و نمی توان چيزى را به گردن خدا انداخت، و او را ملزم به چيزى كرد. همان طور كه از پاره اى استدلال هاى معتزله بر مى آيد كه خواسته اند خدای را مؤاخذه كنند، لیكن ممكن است خود خدای تعالى، حقى را با زبان تشريع بر خود واجب كند، آنگاه گفته شود كه فلانى حقى بر خدا دارد،
و اين حقوق را، هر چند خداوند قرار داده، اما در عين حال، خودش محكوم به حكم احدى نمی شود، و نمی توان چيزى را به گردن خدا انداخت، و او را ملزم به چيزى كرد. همان طور كه از پاره اى استدلال هاى معتزله بر مى آيد كه خواسته اند خدای را مؤاخذه كنند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۳۴۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۳۴۰ </center>
همچنان كه فرموده: «كَذَلِكَ حَقّاً عَلَينَا نُنجِ المُؤمِنِينَ: اين حق بر ما واجب شد كه مؤمنان را نجات دهيم».  
 
لیكن ممكن است خود خدای تعالى، حقى را با زبان تشريع بر خود واجب كند، آنگاه گفته شود كه فلانى حقى بر خدا دارد، همچنان كه فرموده: «كَذَلِكَ حَقّاً عَلَينَا نُنجِ المُؤمِنِينَ: اين حق بر ما واجب شد كه مؤمنان را نجات دهيم».  


و نيز فرموده: «وَ لَقَد سَبَقَت كَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا المُرسَلِينَ * إنَّهُم لَهُمُ المَنصُورُونَ * وَ إنَّ جُندَنَا لَهُمُ الغَالِبُونَ: سخن ما در سابق به سود بندگان مرسل ما گذشت، كه ايشان، آرى تنها ايشان منصورند».  
و نيز فرموده: «وَ لَقَد سَبَقَت كَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا المُرسَلِينَ * إنَّهُم لَهُمُ المَنصُورُونَ * وَ إنَّ جُندَنَا لَهُمُ الغَالِبُونَ: سخن ما در سابق به سود بندگان مرسل ما گذشت، كه ايشان، آرى تنها ايشان منصورند».  
۲۰٬۵۷۴

ویرایش