۲۰٬۲۴۶
ویرایش
خط ۱۰۶: | خط ۱۰۶: | ||
<span id='link214'><span> | <span id='link214'><span> | ||
<center> «'''بیان آیات'''» </center> | <center> «'''بیان آیات'''» </center> | ||
==پرسش ملائكه از خداوند، درباره خلافت انسان در زمین == | |||
اين آيات، متعرض آن فرضى است كه به خاطر آن، انسان به سوى دنيا پایين آمد، و نيز حقيقت خلافت در زمين و آثار و خواص آن را بيان مى كند، و اين مطلب بر خلاف سائر داستان هایى كه در قرآن آمده، تنها در يك جا آمده است و آنف همين جاست. | |||
«'''وَ إذ قَالَ رَبُّكَ ...'''»: به زودى سخنى در معناى گفتار خدای تعالى، و همچنين گفتار ملائكه و شيطان، إن شاء اللّه، در جلد چهارم فارسى اين كتاب خواهد آمد. | |||
«''' | «'''قَالُوا أتَجعَلُ فِيهَا مَن يُفسِدُ فِيهَا وَ يَسفِكُ الدِّمَاءَ وَ نَحنُ نُسَبِّحُ بِحَمدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ'''»: | ||
پاسخى كه در اين آيه از ملائكه حكايت شده، إشعار بر اين معنا دارد كه ملائكه از كلام خدای تعالى كه فرمود: «می خواهم در زمين خليفه بگذارم»، چنين فهميده اند كه اين عمل باعث وقوع فساد و خونريزى در زمين می شود. چون می دانسته اند كه موجود زمينى، به خاطر اين كه مادى است، بايد مركب از قوایى غضبى و شهوى باشد، و چون زمين، دار تزاحم و محدود الجهات است، و مزاحمات در آن بسيار می شود، مركباتش در معرض انحلال، و انتظام هايش و اصلاحاتش در مظنّه فساد و بطلان واقع می شود. لاجرم زندگى در آن، جز به صورت زندگى نوعى و اجتماعى فراهم نمی شود، و بقاء در آن به حد كمال نمى رسد، جز با زندگى دسته جمعى. و معلوم است كه اين نحوه زندگى، سرانجام، به فساد و خونريزى منجر می شود. | |||
در حالی كه مقام خلافت، همان طور كه از نام آن پيداست، تمام نمی شود مگر به اين كه خليفه، نمايشگر مستخلف باشد، و تمامى شئون وجودى و آثار و احكام و تدابير او را حكايت كند. البته آن شئون و آثار و احكام و تدابيرى كه به خاطر تأمين آن ها، خليفه و جانشين براى خود معين كرده. | |||
در | و خداى سبحان كه مستخلف اين خليفه است، در وجودش مسمّاى به اسماء حُسنى، و متصف به صفات عليایى از صفات جمال و جلال است، و در ذاتش، منزّه از هر نقصى، و در فعلش، مقدّس از هر شرّ و فسادى است. (جَلَّت عَظَمَتُهُ). | ||
و خليفه ای كه در زمين نشو و نما كند، با آن آثاری كه گفتيم زندگى زمينى دارد، لايق مقام خلافت نيست، و با هستى آميخته با آن همه نقص و عيبش، نمی تواند آئينه هستى منزّه از هر عيب و نقص، و وجود مقدس از هر عدم خدایى گردد، به قول معروف «تراب كجا، و ربّ الارباب كجا»؟ | |||
و خليفه ای كه در زمين نشو و نما كند، با آن آثاری كه گفتيم زندگى زمينى دارد، لايق مقام خلافت | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۷۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۷۸ </center> | ||
و اين سخن | و اين سخن فرشتگان، پرسش از امرى بوده كه نسبت به آن جاهل بوده اند. خواسته اند اشكالى را كه در مسئله خلافت يك موجود زمينى به ذهنشان رسيده، حل كنند، نه اين كه در كار خدای تعالى، اعتراض و چون و چرا كرده باشند. | ||
به دليل اين اعترافى كه خدای تعالى از ايشان حكايت | به دليل اين اعترافى كه خدای تعالى از ايشان حكايت كرده، كه دنبال سئوال خود گفته اند: «إنَّكَ أنتَ العَلِيمُ الحَكِيمُ: تنها داناى على الاطلاق و حكيم على الاطلاق تویى». چون اين جمله با حرف «إنَّ» كه تعليل را آماده مى كند، آغاز شده، مى فهماند كه فرشتگان مفاد جمله را مسلّم مى دانسته اند. (دقت فرمایيد). | ||
پس خلاصه كلام آنان | پس خلاصه كلام آنان به اين معنا برگشت مى كند كه: خليفه قرار دادن، تنها به اين منظور است كه آن خليفه و جانشين، با تسبيح و حمد و تقديس زبانى و وجودی اش، نمايانگر خدا باشد، و زندگى زمينى اجازه چنين نمايشى به او نمی دهد، بلكه بر عكس، او را به سوى فساد و شر مى كشاند. | ||
از سوى ديگر، وقتى غرض از خليفه نشاندن در | از سوى ديگر، وقتى غرض از خليفه نشاندن در زمين، تسبيح و تقديس به آن معنا كه گفتيم حكايت كننده و نمايشگر صفات خدایى تو باشد، از تسبيح و حمد و تقديس خود ما حاصل است، پس خليفه هاى تو مایيم، و يا پس ما را خليفه خودت كن، خليفه شدن اين موجود زمينى چه فايده اى براى تو دارد؟ | ||
خدای | خدای تعالى، در ردّ اين سخن ملائكه، فرمود: «إنِّى أعلَمُ مَا لَا تَعلَمُونَ * وَ عَلَّمَ آدَمَ الأسمَاءَ كُلَّهَا». | ||
<span id='link215'><span> | <span id='link215'><span> | ||
ویرایش