۲۰٬۳۳۹
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۳۱: | خط ۳۱: | ||
و اين سؤال براى خود، مسأله جداگانه ای است غير مربوط به اصل مسأله برده گيرى، كه شايد در مباحث آينده، در ضمن گفتار در تفسير آيات زكات و خمس، به طور مفصّل درباره آن بحث كنيم، إن شاء الله، و الله المستعان. | و اين سؤال براى خود، مسأله جداگانه ای است غير مربوط به اصل مسأله برده گيرى، كه شايد در مباحث آينده، در ضمن گفتار در تفسير آيات زكات و خمس، به طور مفصّل درباره آن بحث كنيم، إن شاء الله، و الله المستعان. | ||
<span id='link259'><span> | <span id='link259'><span> | ||
اينك، بعد از همه اين حرف ها، بر مى گرديم به تجزيه و تحليل كلام صاحب معجم الاعلام، كه پيش از اين نقل كرده بوديم. | |||
اگر مقصود اين است كه تمامى افراد بشر در استحقاق رعايت شدن حقوق | وى مى گويد: مبدأ و منشأ سر و صداهایى كه به راه مى انداخت، منجر به الغاى رژيم بردگى گرديد، تساوى حقوق افراد بشر در ضروريات زندگى بود. از نامبرده مى پرسيم: مقصود شما از اين تساوى در حقوق چيست؟ | ||
و اگر مقصود اين است كه همه افراد | |||
اگر مقصود اين است كه تمامى افراد بشر در استحقاق رعايت شدن حقوق واجبشان، يكسان اند و خلاصه حقوق همه افراد، هرچه باشد، محترم است، اگرچه خود آن حقوق، به نسبت اختلاف و ارزش اجتماعى افراد مختلف باشد، حقوق رئيس از مرئوس و حاكم از محكوم و آمر از مأمور و مطيع قانون از متخلف و عادل از ظالم بيشتر باشد، البته همين طور است و همه در اين كه بايد حقوقشان، چه كم و چه زياد، محفوظ باشد، استحقاق دارند، ليكن اين سخن مستلزم اين نيست كه جميع افراد بشر، چه آن فرد شريفى كه وجودش براى جامعه مفيد است و چه آن كسى كه اصلا صلاحيت ندارد كه جزیى از مجتمع شمرده شود، در همه حقوق مساوى باشند. | |||
زيرا آن يكى نافع و اين ديگرى مضرّ و مانند سم مهلكى است، كه در هر جا از پيكره مجتمع رخنه كند، حيات آن بخش را تباه مى كند، و فطرت انسان، به طور صريح حكم مى كند بر اين كه بايد به فرد نافع آزادى كامل داد و از افراد مضرّ، سلب آزادى كرد. پس دشمنى كه در صدد از بين بردن آزادى آدمى است، حق ندارد ادعاى تساوى در آزادى كند، به همان دليلى كه گرگ، اين حق را به گردن گوسفند و شير، به گردن شكار خود ندارد. | |||
و اگر مقصود اين است كه همه افراد بشر، حتى افراد وحشى چون همه در انسانيت مشترك اند و همه قابليت و استعداد ارتقاء به مدارج انسانيت و نيل به سعادت هاى ممكن را دارند، از اين جهت جامعه بايد يك يك افراد را از آزادى برخوردار ساخته و آنان را تربيت نموده، به تدريج به صلحا ملحق سازد. اين نيز صحيح است، ليكن گاهى مى شود كه اين تربيت منوط بر اين مى شود كه براى مدتى، آزادى اراده و عمل از افرادى كه تحت تربيت اند، سلب شود، تا در نتيجه اين نحوه تربيت، صلاحيت آزاد شدن را دارا شوند. يعنى بدانند كه اراده و عمل را در كجا به كار برند، نظير مريضى كه طبيب اراده و عمل او را كنترل نموده و او را به چيزهایى وامی دارد كه خودش اراده آن را ندارد، بلكه بر عكس از آن نفرت هم مى كند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۵۱۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۵۱۲ </center> | ||
اوليايشان آنان را در تحت شرايط و مقرراتى تربيت مى كنند كه خود اطفال آن شرايط را دوست نمى | و همچنين اطفال كه اوليايشان آنان را در تحت شرايط و مقرراتى تربيت مى كنند كه خود اطفال آن شرايط را دوست نمى دارند، كه هيچ، به نظرشان سنگين و دشوار هم مى آيد. اسلام هم به منظور تربيت كفار محارب، آزادى را از اراده و عمل شان سلب نموده، آنان را به اسم بردگى به داخل مجتمع صالح دينى خود كشانيده و در آغوش خود تربيت نموده، آنگاه به تدريج آزادشان مى سازد. | ||
البته ممكن است يك فرد از اين اسراى | |||
و اگر مقصود اين است كه آزادى انسان ايجاب مى كند كه تمامى اطراف و جوانب پيكره مجتمع از آن برخوردار باشد و همه افراد اختيار اراده و عمل خود را داشته باشند و چيزى بين آنان و اراده بى قيد و شرطشان حائل و مانع نباشد، خيلى روشن و | البته ممكن است يك فرد از اين اسراى جنگى، تا آخر عمر هم از قيد بردگى آزاد نگردد، ليكن قانون اسلام درباره بردگان، قانونی است اجتماعى و عمومى، كه بايد به نظر كلى به آن و به نتيجه آن نظر كرد، نه يك مسأله فردى، كه فرض وجود چنان فردى ناقض آن قانون باشد. از همه اين ها گذشته، عجب اين جاست كه همان طورى كه سابقا هم گفتيم، خود اين آقايان، يعنى غربی ها درباره اسراى جنگى، با همه مخالفت شان با اسم بردگى و اظهار حُسن نيت نسبت به بردگان، همان رفتار اسلام را اجرا مى كنند. | ||
و اگر مقصود اين است كه آزادى انسان ايجاب مى كند كه تمامى اطراف و جوانب پيكره مجتمع از آن برخوردار باشد و همه افراد اختيار اراده و عمل خود را داشته باشند و چيزى بين آنان و اراده بى قيد و شرطشان حائل و مانع نباشد، خيلى روشن و غيرقابل ترديد است كه چنين آزادى بى قيد و شرطى را نمى توان براى افراد بشر قائل شد، و ممكن نيست در جامعه اى، آن را نسبت به خود افراد جامعه اجرا نمود، تا چه رسد به دشمنان جنگى جامعه، كه تنها مورد امضاى بردگى اسلام اند و گمان نمى كنيم كه خود اين آقايان هم به چنين چيزى ملزم باشند، بلكه مى بينيم كه بر خلاف آن رفتار مى كنند. | |||
براى اين كه اگر اين سخن درست باشد، بايد بين يك فرد و دو فرد و يك جامعه فرقى نباشد و اين نحو آزادى درباره همه افراد جارى باشد و حال آن كه همين غربی ها كه به افراد آن قدر آزادى قانونى مى دهند كه حتى به او اجازه خودكشى و به دو نفر اجازه دوئل هم مى دهند، نسبت به جوامع فقير و ملل عقب مانده و يك مشت همنوع فقير و بینواى خود، اين قدر ظلم مى كنند كه عرصه زندگى بر آنان تنگ شده و در همان بيغوله و خانه هاى ويرانى كه دارند، آب خوش از گلويشان پایين نمى رود. | |||
<span id='link260'><span> | <span id='link260'><span> | ||
==وجه علوم تشريع تملك مال براى بردگان و موقت كردن بردگى در اسلام == | ==وجه علوم تشريع تملك مال براى بردگان و موقت كردن بردگى در اسلام == | ||
در اينجا سؤ الى باقى مى ماند و آن اين است كه چرا اسلام تملك مال را براى بردگان تشريع نكرد تا آنان نيز مانند آزادگان با دستمزد خود حوائج ضرورى خود را برطرف ساخته و سربار موالى نباشند؟ و چرا بردگى بردگان را موقت و محدود به اسلام نكرد تا در نتيجه هر برده اى كه مسلمان شود آزاد گردد و اين لكه ننگ يعنى بردگى و محروميت تا قيام قيامت در دامن او و اعقابش باقى نماند؟ | در اينجا سؤ الى باقى مى ماند و آن اين است كه چرا اسلام تملك مال را براى بردگان تشريع نكرد تا آنان نيز مانند آزادگان با دستمزد خود حوائج ضرورى خود را برطرف ساخته و سربار موالى نباشند؟ و چرا بردگى بردگان را موقت و محدود به اسلام نكرد تا در نتيجه هر برده اى كه مسلمان شود آزاد گردد و اين لكه ننگ يعنى بردگى و محروميت تا قيام قيامت در دامن او و اعقابش باقى نماند؟ |
ویرایش