گمنام

تفسیر:المیزان جلد۶ بخش۳۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵: خط ۵:


<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۳۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۳۲ </center>
نظير اين محاوره در نفى امتيازات طبقاتى ، گفتار شعيب است با قوم خود، و قرآن آنرا چنين حكايت مى كند: «'''و ما اريد ان اخالفكم الى ما انهيكم عنه ان اريد الا الاصلاح ما استطعت و ما توفيقى الاب الله عليه توكلت و اليه انيب '''» و در معرفى رسول الله (صلى الله عليه و آله ) براى مردم مى فرمايد: «'''لقد جاءكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم بالمؤ منين روف رحيم '''». و نيز فرموده : «'''و منهم الذين يوذون النبى و يقولون هو اذن قل اذن خير لكم يومن بالله و يومن للمؤ منين و رحمه للذين آمنوا منكم '''». و نيز در اين باره فرموده : «'''انك لعلى خلق عظيم '''». و نيز آنچه را كه در ساير آيات در معرفى آن حضرت فرموده بود، خلاصه كرده و فرموده : «'''و ما ارسلناك الا رحمه للعالمين '''».
نظير اين محاوره در نفى امتيازات طبقاتى، گفتار شعيب است با قوم خود، و قرآن، آن را چنين حكايت مى كند: «وَ مَا أُرِيدُ أن أُخَالِفَكُم إلَى مَا أنهَيكُم عُنهُ إن أُرِيدُ إلّا الإصلَاحَ مَا استَطَعتُ وَ مَا تَوفِيقِى إلّا بِاللهِ عَلَيهِ تَوَكَّلتُ وَ إلَيهِ أُنِيبُ».
 
و در معرفى رسول خدا «صلى الله عليه و آله» براى مردم مى فرمايد: «لَقَد جَاءَكُم رَسُولٌ مِن أنفُسِكُم عَزِيزٌ عَلَيهِ مَا عَنِتُّم حَرِيصٌ عَلَيكُم بِالمُؤمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ». و نيز فرموده: «وَ مِنهُمُ الَّذِينَ يُؤذُونَ النَّبِىَّ وَ يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُل أُذُنُ خَيرٍ لَكُم يُؤمِنُ بِاللهِ وَ يُؤمِنُ لِلمُؤمِنِينَ وَ رَحمَةٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا مِنكُم».  
 
و نيز در اين باره فرموده: «إنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ». و نيز آنچه را كه در ساير آيات در معرفى آن حضرت فرموده بود، خلاصه كرده و فرموده: «وَ مَا أرسَلنَاكَ إلَّا رَحمَةً لِلعَالَمِينَ».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۳۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۳۳ </center>
و اين آيات گر چه معناى تحت اللفظى و مطابقى آن ناظر به اخلاق حسنه آن جناب است ، نه به ادبش كه امرى است و راى حسن خلق ، الا اينكه همانطورى كه سابقا هم گفتيم و توضيح داديم نوع ادب ها را مى توان از نوع اخلاقيات استفاده نمود، علاوه بر اينكه خود ادب از شاخ و برگهاى اخلاقيات است .
و اين آيات، گرچه معناى تحت اللفظى و مطابقى آن، ناظر به اخلاق حسنۀ آن جناب است، نه به ادبش كه امرى است وراى حُسن خلق، جز اين كه همان طورى كه سابقا هم گفتيم و توضيح داديم، نوع ادب ها را مى توان از نوع اخلاقيات استفاده نمود. علاوه بر اين كه خود ادب از شاخ و برگه اى اخلاقيات است.
بحث روايتى ديگر
بحث روايتى ديگر
<span id='link227'><span>
<span id='link227'><span>
==(شامل يكصدوهشتاد و سه روايت راجع به اوصاف ،احوال و و سنن پيامبر گرامى اسلام (ص ))==
==بحث روایتی دیگر: (شامل يكصد و هشتاد و سه روايت، راجع به اخلاق و رفتار پيامبر اکرم «ص»==
آن دسته از آيات قرآن كه خلق كريم و ادب جميل آن جناب از آنها استفاده مى شود نوعا سياق شان ، سياق امر و نهى است ، از اين جهت بهتر آن ديديم كه از ايراد آن آيات خوددارى نموده و روايات مشتمل بر سنن آن جناب و مجامع اخلاقى حاكى از ادب الهى جميلش را ايراد نمائيم . چه در اين روايات استشهاد به آن آيات هم شده است .
آن دسته از آيات قرآن كه خلق كريم و ادب جميل آن جناب از آن ها استفاده مى شود، نوعا سياق شان، سياق امر و نهى است، از اين جهت بهتر آن ديديم كه از ايراد آن آيات خوددارى نموده و روايات مشتمل بر سنن آن جناب و مجامع اخلاقى حاكى از ادب الهى جميلش را ايراد نمایيم. چه در اين روايات، به آن آيات هم استشهاد شده است.
۱ - در معانى الاخبار به يك طريق از ابى هاله تميمى از حسن بن على (عليه السلام ) و بطريق ديگر از حضرت رضا، از آباء گرامش از على بن الحسين از حسن بن على (عليه السلام ) و به طريق ديگرى از مردى از اولاد ابى هاله از حسن بن على (عليهماالسلام ) روايت شده كه گفت : از دائى خود هند بن ابى هاله كه رسول خدا را براى مردم وصف مى كرد تقاضا كردم كه مقدارى از اوصاف آن حضرت را براى من نيز بيان كند، بلكه به اين وسيله علاقه ام به آن جناب بيشتر شود او نيز تقاضايم را پذيرفت و گفت :
 
رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) مردى بود كه در چشم هر بيننده بزرگ و موقر مى نمود و روى نيكويش در تلالو چون ماه تمام و قامت رعنايش ‍ از قامت معتدل بلندتر و از بلند بالايان كوتاهتر بود، سرى بزرگ و موئى كه پيچ داشت و اگر هم گاهى موهايش آشفته ميشد شانه مى زد، و اگر گيسوان مى گذاشت از نرمه گوشش تجاوز نمى كرد. رنگى مهتابى و جبينى فراخ و ابروانى باريك و طولانى داشت و فاصله بين دو ابرويش ‍ فراخ بود، بين دو ابروانش رگى بود كه در مواقع خشم از خود پر مى شد و اين رگ به طورى براق بود كه اگر كسى دقت نمى كرد خيال مى كرد دنباله بينى آن جناب است و آن حضرت كشيده بينى است ، محاسن شريفش ‍ پر پشت و كوتاه و گونه هايش كم گوشت و غير برجسته بود، دهانش ‍ خوشبو و فراخ و بيشتر اوقات باز و دندانهايش از هم باز و جدا و چون مرواريد سفيد، و موى وسط سينه تا شكمش باريك بود، و گردنش در زيبائى چنان بود كه تو گوئى گردن آهو است ، و از روشنى و صفا تو گوئى نقره است ، خلقى معتدل ، بدنى فربه و عضلاتى در هم پيچيده داشت در حالى كه شكمش از سينه جلوتر نبود، فاصله بين دو شانه اش زياد و به اصطلاح چهار شانه بود، مفاصل استخوانهايش ضخيم و سينه اش ‍ گشاد و وقتى برهنه مى شد بدنش بسيار زيبا و اندامش متناسب بود، از بالاى سينه تا سره خطى از مو داشت ، سينه و شكمش غير از اين خط از مو برهنه بود ولى از دو ذراع و پشت شانه و بالاى سينه اش پر مو، و بند دستهايش كشيده و محيط كف دستش فراخ و استخوان بندى آن و استخوان بندى كف پايش درشت بود.
۱ - در معانى الاخبار، به يك طريق، از ابى هاله تميمى، از حسن بن على «عليه السلام»، و به طريق ديگر، از حضرت رضا، از آباء گرامش، از على بن الحسين، از حسن بن على «عليهم السلام»، و به طريق ديگرى از مردى از اولاد ابى هاله، از حسن بن على «عليهما السلام» روايت شده كه گفت:  
 
از دایى خود، هند بن ابى هاله - كه رسول خدا را براى مردم وصف مى كرد - تقاضا كردم كه مقدارى از اوصاف آن حضرت را براى من نيز بيان كند، بلكه به اين وسيله، علاقه ام به آن جناب بيشتر شود.
 
او نيز تقاضايم را پذيرفت و گفت:
 
رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، مردى بود كه در چشم هر بيننده، بزرگ و موقر مى نمود و روى نيكويش در تلالؤ، چون ماه تمام و قامت رعنايش، از قامت معتدل بلندتر و از بلند بالايان كوتاهتر بود. سرى بزرگ و مویى كه پيچ داشت و اگر هم گاهى موهايش آشفته می شد، شانه مى زد، و اگر گيسوان مى گذاشت، از نرمه گوشش تجاوز نمى كرد.  
 
رنگى مهتابى و جبينى فراخ و ابروانى باريك و طولانى داشت و فاصله بين دو ابرويش، فراخ بود. بين دو ابروانش، رگى بود كه در مواقع خشم از خون پُر مى شد و اين رگ، به طورى براق بود كه اگر كسى دقت نمى كرد، خيال مى كرد دنبالۀ بينى آن جناب است و آن حضرت، كشيده بينى است. محاسن شريفش، پُر پشت و كوتاه و گونه هايش كم گوشت و غير برجسته بود. دهانش، خوشبو و فراخ و بيشتر اوقات باز و دندان هايش، از هم باز و جدا و چون مرواريد سفيد، و موى وسط سينه تا شكمش باريك بود، و گردنش در زيبایى چنان بود كه تو گویى گردن آهو است، و از روشنى و صفا، تو گویى نقره است.
 
خُلقى معتدل، بدنى فربه و عضلاتى در هم پيچيده داشت، در حالى كه شكمش از سينه جلوتر نبود. فاصله بين دو شانه اش، زياد و به اصطلاح چهار شانه بود. مفاصل استخوان هايش، ضخيم و سينه اش، گشاد و وقتى برهنه مى شد، بدنش بسيار زيبا و اندامش متناسب بود. از بالاى سينه تا سره خطى از مو داشت. سينه و شكمش، غير از اين خط، از مو برهنه بود، ولى از دو ذراع و پشت شانه و بالاى سينه اش پر مو، و بند دست هايش، كشيده و محيط كف دستش فراخ و استخوان بندى آن و استخوان بندى كف پايش درشت بود.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۳۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۳۴ </center>
سراپاى بدنش صاف و استخوانهايش باريك و بدون برآمدگى بود، و گودى كف پا و دستش از متعارف بيشتر و دو كف قدمش محدب و بيشتر از متعارف برآمده ، و هم چنين پهن بود، به طورى كه آب بر آن قرار مى گرفت ، وقتى قدم برمى داشت تو گوئى آنرا از زمين مى كند و بارامى گام برمى داشت و با وقار راه مى پيمود، و در راه رفتن سريع بود، و راه رفتنش چنان بود كه تو گوئى از كوه سرازير مى شود، و وقتى بجائى التفات مى كرد با تمام بدن متوجه مى شد، چشمهايش افتاده يعنى نگاهش بيشتر به زمين بود تا به آسمان ، و آنقدر نافذ بود كه كسى را ياراى خيره شدن بر آن نبود، و به هر كس برمى خورد در سلام از او سبقت مى جست .
سراپاى بدنش، صاف و استخوان هايش باريك و بدون برآمدگى بود، و گودى كف پا و دستش از متعارف بيشتر و دو كف قدمش محدّب و بيشتر از متعارف برآمده، و همچنين پهن بود، به طورى كه آب بر آن قرار مى گرفت. وقتى قدم بر مى داشت، تو گویى آن را از زمين مى كند و به آرامى گام بر مى داشت و با وقار راه مى پيمود، و در راه رفتن سريع بود، و راه رفتنش، چنان بود كه تو گویى از كوه سرازير مى شود، و وقتى به جایى التفات مى كرد، با تمام بدن متوجه مى شد. چشم هايش افتاده، يعنى نگاهش بيشتر به زمين بود، تا به آسمان، و آن قدر نافذ بود كه كسى را ياراى خيره شدن بر آن نبود، و به هر كس بر مى خورد، در سلام از او سبقت مى جست.
راوى گفت پرسيدم منطقش را برايم وصف كن ، گفت : رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) دائما با غصه ها قرين و دائما در فكر بود و يك لحظه راحتى نداشت ، بسيار كم حرف بود و جز در مواقع ضرورت تكلم نمى فرمود، و وقتى حرف ميزد كلام را از اول تا به آخر با تمام فضاى دهان ادا مى كرد، اين تعبير كنايه است از فصاحت ، و كلامش همه كوتاه و جامع و خالى از زوائد و وافى به تمام مقصود بود. خلق نازنينش ‍ بسيار نرم بود، به اين معنا كه نه كسى را با كلام خود مى آزرد و نه به كسى اهانت مى نمود، نعمت در نظرش بزرگ جلوه مى نمود، اگر چه هم ناچيز مى بود، و هيچ نعمتى را مذمت نمى فرمود، و در خصوص طعامها مذمت نمى كرد و از طعم آن تعريف هم نمى نمود، دنيا و ناملايمات آن هرگز او را به خشم در نمى آورد، و وقتى كه حقى پايمال مى شد از شدت خشم كسى او را نمى شناخت ، و از هيچ چيزى پروا نداشت تا آنكه احقاق حق مى كرد، و اگر به چيزى اشاره مى فرمود با تمام كف دست اشاره مى نمود، و وقتى از مطلبى تعجب مى كرد دست ها را پشت و روى مى كرد و وقتى سخن مى گفت انگ شت ابهام دست چپ را به كف دست راست مى زد، و وقتى غضب مى فرمود، روى مبارك را مى گرداند در حالتى كه چشمها را هم مى بست ، و وقتى مى خنديد خنده اش ‍ تبسمى شيرين بود به طورى كه تنها دندانهاى چون تگرگش نمايان مى شد.
 
صدوق (عليه الرحمه ) در كتاب مزبور مى گويد: تا اينجا روايت ابى القاسم بن منيع از اسماعيل بن محمدبن اسحاق بن جعفر بن محمد بود، و از اين پس تا آخر روايت عبد الرحمن است ، در اين روايت حسن بن على (عليهماالسلام ) مى فرمايد: تا مدتى من اين اوصاف را كه از دائى خود شنيده بودم از حسين (عليه السلام ) كتمان مى كردم ، تا اينكه وقتى برايش نقل كردم ، ديدم او بهتر از من وارد است ، پرسيدم تو از كه شنيدى ، گفت من از پدرم اميرالمؤ منين (عليه السلام ) از وضع داخلى و خارجى رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) و هم چنين از چگونگى مجلسش و از شكل و شمايلش سؤ ال كردم ، آن جناب نيز چيزى را فروگذار نفرمود.
راوى گفت: پرسيدم منطقش را برايم وصف كن!
 
گفت: رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، دائما با غصه ها قرين و دائما در فكر بود و يك لحظه راحتى نداشت. بسيار كم حرف بود و جز در مواقع ضرورت تكلم نمى فرمود، و وقتى حرف می زد، كلام را از اول تا به آخر، با تمام فضاى دهان ادا مى كرد. اين تعبير كنايه است از فصاحت. و كلامش همه كوتاه و جامع و خالى از زوائد و وافى به تمام مقصود بود.  
 
خُلق نازنينش، بسيار نرم بود. به اين معنا كه نه كسى را با كلام خود مى آزرد و نه به كسى اهانت مى نمود. نعمت در نظرش بزرگ جلوه مى نمود، اگرچه هم ناچيز مى بود، و هيچ نعمتى را مذمت نمى فرمود. و در خصوص طعام ها، مذمت نمى كرد و از طعم آن تعريف هم نمى نمود. دنيا و ناملايمات آن، هرگز او را به خشم در نمى آورد، و وقتى كه حقى پايمال مى شد، از شدت خشم، كسى او را نمى شناخت، و از هيچ چيزى پروا نداشت تا آن كه احقاق حق مى كرد.
 
و اگر به چيزى اشاره مى فرمود، با تمام كف دست اشاره مى نمود، و وقتى از مطلبى تعجب مى كرد، دست ها را پشت و روى مى كرد و وقتى سخن مى گفت، انگشت ابهام دست چپ را به كف دست راست مى زد، و وقتى غضب مى فرمود، روى مبارك را مى گرداند در حالتى كه چشم ها را هم مى بست، و وقتى مى خنديد، خنده اش، تبسمى شيرين بود، به طورى كه تنها دندان هاى چون تگرگش نمايان مى شد.
 
صدوق «عليه الرحمه»، در كتاب مزبور مى گويد: تا اين جا، روايت ابى القاسم بن منيع، از اسماعيل بن محمّد بن اسحاق بن جعفر بن محمّد بود، و از اين پس تا آخر، روايت عبد الرحمن است.
 
در اين روايت، حسن بن على «عليهما السلام»مى فرمايد: تا مدتى من اين اوصاف را كه از دایى خود شنيده بودم، از حسين «عليه السلام» كتمان مى كردم، تا اين كه وقتى برايش نقل كردم، ديدم او بهتر از من وارد است. پرسيدم: تو از كه شنيدى؟ گفت: من، از پدرم اميرالمؤمنين «عليه السلام»، از وضع داخلى و خارجى رسول خدا «صلى الله عليه و آله» و همچنين از چگونگى مجلسش و از شكل و شمايلش سؤال كردم. آن جناب نيز، چيزى را فروگذار نفرمود.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۳۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۳۵ </center>
<span id='link228'><span>
<span id='link228'><span>
۲۰٬۲۱۳

ویرایش