۱۹٬۲۰۱
ویرایش
خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
==امر مهمى كه پيامبر «ص» به ابلاغ آن مأمور شده، «ولايت» علی «ع» است== | ==امر مهمى كه پيامبر «ص» به ابلاغ آن مأمور شده، «ولايت» علی «ع» است== | ||
و اين | و اين مطلب، رواياتى را كه هم از طرق عامّه و هم از طرق اماميه وارد شده است، تأيد مى كند. چون مضمون آن روايات، اين است كه آيه شريفه، در باره ولايت على «عليه السلام» نازل شده، و خداوند، رسول خدا «صلى الله عليه و آله» را به تبليغ آن مأمور نموده، و آن جناب از اين عمل بيمناك بوده، كه مبادا مردم خيال كنند وى از پيش خود، پسر عمّ خود را جانشين خود قرار داده است، و به همين ملاحظه، انجام آن امر را به انتظار موقع مناسب تأخير انداخت، تا اين كه اين آيه نازل شد. ناچار در «غدير خُم»، آن را عملى كرد و در آن جا فرمود: «مَن كُنتُ مَولَاهُ فَهَذَا عَلِىٌّ مَولَاهُ». يعنى هر كه من مولاى اويم، اين - على بن ابی طالب - نيز مولاى اوست. | ||
اما | اما «ولايت»: بايد دانست همان طورى كه در زمان رسول خدا، امور امت و رتق و فتق آن به دست آن جناب اداره مى شده، به طور مسلّم و بدون هيچ ابهامى پس از در گذشت وى نيز، شخصى لازم است كه اين امر مهم را عهده دار باشد، و قطعا هيچ عاقلى به خود اجازه نمى دهد كه توهم كند دينى چنين وسيع و عالمگير، دينى كه از طرف خداى جهان، جهانى و ابدى اعلام و معرفى شده است، دينى كه وسعت معارفش جميع مسائل اعتقادى و همه اصول اخلاقى و احكام فرعى را كه تمامى قوانين مربوط به حركات و سكنات فردى و اجتماعى انسانى را متضمن است، بر خلاف ساير قوانين و استثناء احتياج به حافظ و كسى كه آن طور كه شايد و بايد آن را نگهدارى كند، ندارد، و يا توهم كند كه مجتمع اسلامى استثناء و بر خلاف همه مجتمعات انسانى بى نياز از والى و حاكمى است كه امور آن را تدبير و اداره نمايد. كيست كه چنين توهمى بكند؟! و اگر كرد، جواب كسى را كه از سيره رسول خدا «صلى الله عليه و آله» بپرسد، چه مى گويد؟! | ||
زيرا سیرۀ رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، بر اين بود كه هر وقت به عزم جنگ از شهر بيرون مى رفتند، كسى را به جانشينى خود و به منظور اداره امور اجتماعى مسلمين جاى خود مى گذاشتند. كما اين كه على بن ابی طالب «عليه السلام» را در جنگ «تبوك»، جانشين خود در مدينه قرار دادند. | |||
على «عليه السلام» هم كه عشق مفرطى به شهادت در راه خدا داشت، عرض كرد: آيا مرا خليفه و جانشين خود در مدينه قرار مى دهى، با اين كه در شهر، جز زنان و كودكان كسى باقى نمانده؟! | |||
پيامبر فرمود: «آيا راضى نيستى كه نسبت تو، به من نسبت هارون باشد به موسى، با اين تفاوت كه بعد از موسى «عليه السلام» پيغمبرانى آمدند و پس از من پيغمبرى نخواهد آمد»؟! | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۷۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۷۰ </center> | ||
و | و همچنين، آن حضرت در ساير شهرهایى كه آن روز به دست مسلمين فتح شده بود، مانند مكه و طائف و يمن و امثال آن ها، جانشينان و حكامى نصب مى فرمود. و نيز بر لشكرها، چه كوچك و چه بزرگ كه به اطراف مى فرستادند، امراء و پرچمدارانى مى گماردند. | ||
اين بوده است رفتار رسول خدا «صلى الله عليه و آله» در ايام حيات خود، و چون فرقى بين آن زمان و زمان پس از رحلت آن جناب نيست، از اين رو، بايد براى زمان غيبت خود هم فكرى بكند، و شخصى را براى اداره امور امت تعيين بفرمايد، بلكه احتياج مردم به والى در زمان غيبت آن جناب، بيشتر است از زمان حضورش، و با اين حال چگونه مى توان تصور كرد كه آن جناب براى آن روز مردم هيچ فكرى نكرده است؟ | |||
==نكات آيه شريفه: «يَا أيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغ مَا أُنزِلَ إلَيكَ مِن رَبِّك» == | |||
«'''يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْك مِن رَّبِّك '''»: | |||
چند نكته در اين آيه شريفه هست كه به يك يك آنها اشاره مى كنيم : | چند نكته در اين آيه شريفه هست كه به يك يك آنها اشاره مى كنيم : |
ویرایش