۲۰٬۳۷۶
ویرایش
خط ۱۳۴: | خط ۱۳۴: | ||
==معناى اين كه فرمود: با صادقين باشيد == | ==معناى اين كه فرمود: با صادقين باشيد == | ||
«'''يَا | «'''يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ'''»: | ||
كلمه | كلمه «صدق»، در اصل به معناى اين است كه گفتار و يا خبرى كه داده مى شود با خارج مطابق باشد، و آدمى را كه خبرش مطابق با واقع و خارج باشد، «صادق» مى گويند. وليكن از آن جایى كه به طور استعاره و مجاز اعتقاد و عزم و اراده را هم قول ناميده اند. در نتيجه صدق را در آن ها نيز استعمال كرده، انسانى را هم كه عملش مطابق با اعتقادش باشد و يا كارى كه مى كند با اراده و تصميمش مطابق باشد، و شوخى نباشد، «صادق» ناميده اند. | ||
و اطلاق امر به | و اطلاق امر به تقوا و اطلاق كلمه «صادقين» و همچنين اين كه به طور مطلق فرموده: با صادقين باشيد - با اين كه معيت و با كسى بودن به معناى همكارى كردن و پيروى نمودن است - همه قرينه هایى هستند كه دلالت مى كنند بر اين كه مقصود از «صدق»، معناى مجازى و وسيع آن است، نه معناى لغوى و خاص آن. | ||
بنابراين، آيه شريفه مؤمنان را دستور مى دهد به اين كه تقوا پيشه نموده، صادقين را در گفتار و كردارشان پيروى كنند، و اين، غير از آن است كه بفرمايد: «شما نيز مانند صادقين متصف به وصف صدق باشيد»، زيرا اگر آن بود، مى بايستى بفرمايد: «و از صادقين باشيد»، نه اين كه بفرمايد: «و با صادقين باشيد»، و اين پر واضح است و احتياج به توضيح ندارد. | |||
«'''مَا كانَ لاَهْلِ الْمَدِينَةِ وَ مَنْ حَوْلهَُم مِّنَ الاَعْرَابِ... مَا كانُوا يَعْمَلُونَ'''»: | «'''مَا كانَ لاَهْلِ الْمَدِينَةِ وَ مَنْ حَوْلهَُم مِّنَ الاَعْرَابِ... مَا كانُوا يَعْمَلُونَ'''»: | ||
كلمه | كلمه «رغبت»، ميل خاصى است از تمايلات نفسانى، و رغبت در هر چيز ميل كردن به طرف آن به منظور طلب نفع است، و رغبت از هر چيز به معناى دورى و بى ميلى از آن و ترك آن است، و حرف «باء» در «بِآنفُسِهِم عَن نَفسِهِ» براى سببيت است. و معناى جمله را چنين مى كند: «و ايشان را حقى نيست كه به خاطر اشتغال به خود از آن جناب صرف نظر نموده، در مواقع خطر در جنگ ها و در سختی هاى سفر تركش گويند، و خود سرگرم لذائذ زندگى گردند». | ||
كلمه | كلمه «ظمأ» به معناى عطش، و كلمه «نصب» به معناى تعب، و كلمه «مخمصة» به معناى گرسنگى، و «غيظ» به معناى شدت غضب، و «مؤطأ» به معناى زمينى است كه مسير راه باشد و بر آن بگذرند. | ||
اين | اين آيه، حق تخلف از رسول خدا «صلى الله عليه و آله» را از اهل مدينه و اعرابى كه در اطراف آن هستند، سلب نموده، سپس خاطرنشان مى سازد كه خداوند در مقابل اين سلب حق، براى ايشان در برابر مصيبتى كه در جهاد ببينند، از قبيل گرسنگى و عطش و تعب و در برابر هر سرزمينى كه بپيمايند و بدان وسيله كفار را به شدت خشم دچار سازند، و يا هر بلایى كه به سر آنان بياورند، يك عمل صالح در نامه عملشان مى نويسد. چون در اين صورت نيكوكارند و خدا اجر محسنين را ضايع نمى سازد. اين معناى «ذَلِكَ بِأنَّهُم لَا يُصِيبُهُم ظَمَا» است. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۵۴۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۵۴۹ </center> | ||
آنگاه مى فرمايد: هزينه اى كه در اين راه خرج مى كنند، چه كم و چه زياد، و همچنين هر وادى كه طى مى نمايند، براى آنان نوشته مى شود و نزد خدا محفوظ مى ماند، تا به بهترين پاداش جزا داده شوند. | آنگاه مى فرمايد: هزينه اى كه در اين راه خرج مى كنند، چه كم و چه زياد، و همچنين هر وادى كه طى مى نمايند، براى آنان نوشته مى شود و نزد خدا محفوظ مى ماند، تا به بهترين پاداش جزا داده شوند. | ||
و جملۀ «لِيَجزِيَهُمُ اللهُ أحسَنَ مَا كَانُوا يَعمَلُونَ»، غايت و نتيجه اى است كه بر جملۀ «كُتِبَ لَهُم» مترتب شده، و معنايش اين است كه: «نتيجه اين نوشتن، اين است كه خداوند جزاى بهترين اعمالشان را بدهد»، و اگر تنها جزاى نيكوترين اعمالشان را ذكر كرد، براى اين است كه بيشتر رغبت صاحب عمل متوجه آن گونه اعمال است. | |||
ممكن هم هست از اين جهت باشد كه پاداش بهترين اعمال مستلزم پاداش ساير اعمال نيز هست. و نيز ممكن است منظور از «احسن اعمال»، جهاد در راه خدا باشد. براى اين كه جهاد از همه اعمال نيك ديگر سخت تر و نيز مهم تر است، زيرا قيام امر دين بدان بستگى دارد. | |||
البته در اين ميان، معناى ديگرى نيز هست و آن، اين است كه: جزاى عمل، در حقيقت همان خود عمل است كه به سوى پروردگار رفته است، و بهترين جزا، همان بهترين اعمال است. | |||
پس در نتيجه جزا دادن به احسن اعمال، معنايش جزا دادن به احسن جزاء است. | |||
معناى ديگرى نيز هست و آن، اين است كه: خداى سبحان، گناهان ايشان را كه مختلط به اعمال نيك ايشان شده مى آمرزد و جهات نقص اعمال آنان را مى زدايد، و مى پوشاند، و بدين وسيله، عمل ايشان را بعد از آن كه عمل نيك بود، به صورت عمل نيكوتر در مى آورد و آنگاه به آن عمل نيكوتر پاداش مى دهد، و ممكن هم هست اين وجه با وجه قبلى به يك معنا برگردد - دقت فرمایيد. | |||
«'''وَ مَا كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُوا كافَّةً فَلَوْلا نَفَرَ مِن | «'''وَ مَا كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُوا كافَّةً فَلَوْلا نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِنهُمْ طائفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُوا فى الدِّينِ'''»: | ||
سياق آيه دلالت مى كند بر | سياق آيه دلالت مى كند بر اين كه منظور از جملۀ «لِيَنفِرُوا كَافَّة»، بيرون شدن همگى براى جهاد است، و ضمير در «فِرقَةٍ مِنهُم»، به مؤمنين بر مى گردد، كه نبايد همگی شان بيرون روند، و لازمۀ آن، اين است كه مقصود از «نفر»، كوچ كردن به سوى رسول خدا باشد. | ||
بنابراين، آيه شريفه در اين مقام است كه مؤمنان ساير شهرها را نهى كند از اين كه تماميشان به جهاد بروند، بلكه بايد يك عده از ايشان به مدينة الرسول آمده، احكام را از آن جناب بياموزند، و عده ديگرى به جهاد بروند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۵۵۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۵۵۰ </center> | ||
و | و بنابر اين معنا، مناسب تر آن است كه ضمير مستتر در «رَجَعُوا»، به آن طایفه اى برگردد كه براى آموختن احكام دين بيرون مى شوند، و ضمير در «إلَيهِم»، به قوم و اهل شهر ايشان راجع باشد، و منظور از آيه اين باشد كه: وقتى اين عدّه احكام دين را ياد گرفتند، به شهر خود و به ميان اهل ولايت خود برگشته، ايشان را انذار كنند. | ||
ولى ممكن هم هست عكس اين ترتيب | ولى ممكن هم هست عكس اين ترتيب باشد. يعنى ضمير در «رَجَعُوا» به اهل شهر برگردد كه به جهاد رفته اند، و ضمير در «إلَيهِم» به آموزندگان دين برگشت كند، و معنا چنين باشد: «و قوم خود را كه به جهاد رفته اند، وقتى كه از جهاد به سوى ايشان برگشتند، انذار كنند». | ||
==توضيح آيه: «فلولا نفر من كل فرقة منهم طائفة...»== | ==توضيح آيه: «فلولا نفر من كل فرقة منهم طائفة...»== |
ویرایش