گمنام

تفسیر:المیزان جلد۹ بخش۴۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۷: خط ۷:
<span id='link297'><span>
<span id='link297'><span>
==وضع و وصف فردى و اجتماعى مؤمنان ==
==وضع و وصف فردى و اجتماعى مؤمنان ==
«'''التَّائبُونَ الْعَابِدُونَ الحَْامِدُونَ السائحُونَ ...'''»:
«'''التَّائبُونَ الْعَابِدُونَ الحَْامِدُونَ السَّائحُونَ ...'''»:


اين جمله مؤمنين را به نيكوترين صفاتشان توصيف مى كند. و اينكه همه اوصاف ايشان را با صداى پيش آورده ، براى اين است كه خبر آنها مبتدائى محذوف و تقدير آن : «المؤمنون هم التائبون العابدون...» است. يعنى مؤمنين به خاطر اينكه از غير خدا به سوى خدا بازگشت كردند تائبان ، و چون او را ميپرستند عابدان ، و چون با زبان ، حمد و سپاس او گويند حامدان ، و چون با قدمهاى خود از اين معبد به آن معبد مى روند سائحان ، و بخاطر ركوع و سجودشان راكعان و ساجدان اند.
اين جمله، مؤمنان را به نيكوترين صفاتشان توصيف مى كند، و اين كه همه اوصاف ايشان را با صداى پيش آورده، براى اين است كه خبر آن ها مبتدایى محذوف و تقدير آن: «المُؤمِنُون هُمُ التَّائِبُونَ العَابِدُون...» است. يعنى مؤمنان به خاطر اين كه از غير خدا به سوى خدا بازگشت كردند، «تائبان»، و چون او را می پرستند، عابدان، و چون با زبان، حمد و سپاس او گويند، «حامدان»، و چون با قدم هاى خود از اين معبد به آن معبد مى روند، «سائحان»، و به خاطر ركوع و سجودشان، «راكعان» و «ساجدان» اند.


اين وضع ايشان در حال انفراد است ، اما وضعشان نسبت به حال اجتماع ، آنها مانند ديدبانانى هستند كه اجتماع خود را به سوى خير سوق مى دهند، يعنى امر به معروف و نهى از منكر نموده ، حدود خدائى را حفظ مى نمايند، نه در حال انفراد، نه در حال اجتماع ، نه در خلوت و نه در ظاهر از آن حدود تجاوز نمى كنند. آنگاه با اينكه خداوند در آيه قبل ، خودش بشارتشان داده بود اينك به رسولش دستور مى دهد به اينكه ايشان را بشارت دهد، و اين خود تاكيد را مى رساند، آنهم تاكيد بليغى كه نمى توان حد و مرزى برايش قايل شد.
اين وضع ايشان در حال انفراد است، اما وضعشان نسبت به حال اجتماع، آن ها مانند ديدبانانى هستند كه اجتماع خود را به سوى خير سوق مى دهند. يعنى امر به معروف و نهى از منكر نموده، حدود خدایى را حفظ مى نمايند. نه در حال انفراد، نه در حال اجتماع، نه در خلوت و نه در ظاهر، از آن حدود تجاوز نمى كنند. آنگاه با اين كه خداوند در آيه قبل، خودش بشارتشان داده بود، اينك به رسولش دستور مى دهد به اين كه ايشان را بشارت دهد، و اين خود تأكيد را مى رساند، آن هم تأكيد بليغى كه نمى توان حد و مرزى برايش قايل شد.


از آنچه گذشت معلوم شد كه اولا چه نكتهاى در ترتيب اوصاف مذكور از مؤ منين بوده ، و اگر اول توبه و عبادت و گردش و ركوع و سجود ايشان را آورده ، براى اين است كه اين اوصاف ، اوصاف فردى آنان است، لذا اول آنها را ذكر كرده ، بعدا اوصاف اجتماع ايشان را كه ناشى از ايمان آنان است ذكر نموده ، و آن اين است كه مؤمنين با امر به معروف و نهى از منكر اجتماع صالحى بوجود مى آورند.  
از آنچه گذشت، معلوم شد كه اولا چه نكته اى در ترتيب اوصاف مذكور از مؤمنان بوده، و اگر اول توبه و عبادت و گردش و ركوع و سجود ايشان را آورده، براى اين است كه اين اوصاف، اوصاف فردى آنان است. لذا اول آن ها را ذكر كرده، بعدا اوصاف اجتماع ايشان را كه ناشى از ايمان آنان است، ذكر نموده، و آن اين است كه مؤمنان با امر به معروف و نهى از منكر، اجتماع صالحى به وجود مى آورند.  


آنگاه در خاتمه وصف پسنديده و جميلى را كه ايشان در هر دو حال يعنى هم در حال انفراد و هم در حال اجتماع دارند ذكر كرده ، و آن اين است كه ايشان حافظ حدود خدايند، و اگر تعبير به «''' حافظ '''» كرد براى اين است كه بفهماند مؤ منين ، هم خودشان از حدود خدا تجاوز نمى كنند، و هم نسبت به آن اهتمام و مراقبت دارند.
آنگاه در خاتمه وصف پسنديده و جميلى را كه ايشان در هر دو حال، يعنى هم در حال انفراد و هم در حال اجتماع دارند، ذكر كرده و آن، اين است كه ايشان حافظ حدود خدايند. و اگر تعبير به «حافظ» كرد، براى اين است كه بفهماند مؤمنان، هم خودشان از حدود خدا تجاوز نمى كنند، و هم نسبت به آن اهتمام و مراقبت دارند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۵۴۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۵۴۰ </center>
و ثانيا معلوم شد كه مقصود از «سياحت» - كه در لغت به معناى سير و گردش در زمين است - در اينجا آن معنائى كه با سياق ترتيب مناسب تر است سير و رفت و آمد در جايگاه هاى عبادت و مساجد است ، نه آن معنائى كه بعضى گفته اند كه منظور از آن روزه گرفتن و يا سياحت در زمين به منظور تفكر در عجائب قدرت خدا و ديدن آثار و ديار امتهاى گذشته و عبرت گرفتن از سرنوشت آنان ، و يا منظور از آن، مسافرت جهت طلب علم و يا طلب خصوص احاديث باشد، زيرا اين احتمالات و وجوه با سياق آيه تناسب ندارد.
و ثانيا معلوم شد كه مقصود از «سياحت» - كه در لغت به معناى سير و گردش در زمين است - در اين جا آن معنایى كه با سياق ترتيب مناسب تر است، سير و رفت و آمد در جايگاه هاى عبادت و مساجد است. نه آن معنایى كه بعضى گفته اند كه منظور از آن، روزه گرفتن و يا سياحت در زمين به منظور تفكر در عجائب قدرت خدا و ديدن آثار و ديار امت هاى گذشته و عبرت گرفتن از سرنوشت آنان، و يا منظور از آن، مسافرت جهت طلب علم و يا طلب خصوص احاديث باشد. زيرا اين احتمالات و وجوه، با سياق آيه تناسب ندارد.


اما در مورد وجه اول بايد گفت كه از جهت الفاظ آيه ، هيچ دليلى بر آن نيست ، بقيه وجوه هم گو اينكه در آيات ديگر سفارش به آن شده ، مثلا درباره سير و تفكر در سرنوشت امم گذشته فرموده: «افلم يسيروا فى الارض فينظروا كيف كان عاقبة الذين من قبلهم».  
اما در مورد وجه اول بايد گفت كه از جهت الفاظ آيه، هيچ دليلى بر آن نيست. بقيه وجوه هم گو اين كه در آيات ديگر سفارش به آن شده، مثلا درباره سير و تفكر در سرنوشت امم گذشته فرموده: «أفَلَم يَسِيرُوا فِى الأرضِ فَيَنظُرُوا كَيفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبلِهِم».  


و درباره سير و سفر براى آموختن علم دين فرموده: «فلولا نفر من كل فرقة منهم طائفة ليتفقهوا فى الدين»؛ الا اينكه اگر منظور از «سائحون» يكى از دو وجه فوق باشد آن لطفى را كه در ترتيب صفات رديف شده هست از بين مى برد.
و درباره سير و سفر براى آموختن علم دين فرموده: «فَلَولَا نَفَرَ مِن كُلّ فِرقَةٍ مِنهُم طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِى الدّين»؛ الا اين كه اگر منظور از «سائحون» يكى از دو وجه فوق باشد، آن لطفى را كه در ترتيب صفات رديف شده هست، از بين مى برد.


و ثالثا بدست آمد كه اين صفات شريفه ، صفاتى است كه ايمان مؤ من با آنها تمام و كامل مى شود و مؤمن با داشتن آنها مستوجب وعده قطعى خدا به بهشت و آن بشارت كه خدا و رسول (صلى الله عليه و آله) دادند مى گردد، و بدين جهت مستوجب ميشود كه داشتن اين صفات ، ملازم با قيام به حق خدا باشد، و قيام به حق خدا هم باعث مى شود كه خداى تعالى درباره چنين مؤ منى ، حقى را كه بر خود واجب كرده و به وعده هائى كه به او داده وفا كند.
و ثالثا به دست آمد كه اين صفات شريفه، صفاتى است كه ايمان مؤمن با آن ها تمام و كامل مى شود و مؤمن با داشتن آن ها، مستوجب وعده قطعى خدا به بهشت و آن بشارت كه خدا و رسول «صلى الله عليه و آله» دادند، مى گردد، و بدين جهت مستوجب می شود كه داشتن اين صفات، ملازم با قيام به حق خدا باشد، و قيام به حق خدا هم باعث مى شود كه خداى تعالى درباره چنين مؤمنى، حقى را كه بر خود واجب كرده و به وعده هایى كه به او داده، وفا كند.
<span id='link298'><span>
<span id='link298'><span>
==دلیل جواز نبودن استغفار براى مشركان==
==دلیل جواز نبودن استغفار براى مشركان==
«'''مَا كانَ لِلنَّبىِّ وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا أَن يَستَغْفِرُوا لِلْمُشرِكينَ وَ لَوْ كانُوا أُولى قُرْبى ... لاَوَّاهٌ حَلِيمٌ'''»:
«'''مَا كانَ لِلنَّبىِّ وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا أَن يَستَغْفِرُوا لِلْمُشرِكينَ وَ لَوْ كانُوا أُولى قُرْبى ... لاَوَّاهٌ حَلِيمٌ'''»:
۲۰٬۴۴۵

ویرایش