گمنام

تفسیر:المیزان جلد۲ بخش۴: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۵۳: خط ۱۵۳:
<span id='link43'><span>
<span id='link43'><span>


==بحث روايتى (شامل رواياتى در فضيلت ، شرائط و آداب دعا) ==
==بحث روايتى: (رواياتى در فضيلت، شرایط و آداب دعا) ==
شيعه و سنى روايت كرده اند كه رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: دعا سلاح مؤ من است .
شيعه و سنّى روايت كرده اند كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» فرمود: دعا سلاح مؤمن است.
و در كتاب عده الداعى است كه در حديث قدسى آمده : اى موسى از من آنچه احتياج دارى درخواست كن ، حتى علوفه گوسفندت ، و نمك خميرت را از من بخواه .


و در كتاب مكارم از آن جناب روايت كرده كه فرمود: دعا از خواندن قرآن بهتر است ، براى اينكه خود خداى عزوجل مى فرماى د:«''' قل ما يعبوا بكم ربى لو لا دعاوكم '''»بگو اگر دعاى شما نباشد پروردگار من هيچ اعتنائى به شما نخواهد كرد، اين مضمون از امام باقر و صادق (عليهماالسلام ) نيز نقل شده.
و در كتاب عدّة الداعى است كه در حديث قدسى آمده: اى موسى! از من آنچه احتياج دارى، درخواست كن، حتى علوفه گوسفندت و نمك خميرت را از من بخواه.


باز در كتاب عدة الداعى در روايت محمد بن عجلان ، از محمد بن عبيد الله بن على بن الحسين : از پسر عمويش امام صادق ، از پدران بزرگوارش از رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت آورده كه فرمود:  
و در كتاب مكارم، از آن جناب روايت كرده كه فرمود:  


زمانى خداى تعالى به بعضى از انبياءش وحى فرستاد، كه به عزت و جلالم سوگند كه آرزوى هر آرزومندى را كه به غير من اميد ببندد مبدل به نوميدى مى كنم ، و جامة ذلت در ميان مردم بر تنش ‍ مى پوشانم ، و از گشايش و فضل خودم دور مى كنم ، آيا بنده ، بنده من باشد، و در شدائدش به غير من اميد ببندد با اينكه شدائد همه بدست من است و آيا به غير من اميدوار شود، با اينكه غنى بالذات و جواد على الاطلاق منم ، و كليد همه درهاى بسته به دست من است ، و در خانه من به روى هر كس كه بخواهد مرا بخواند باز است . (تا آخر حديث ).
دعا، از خواندن قرآن بهتر است. براى اين كه خود خداى عزوجل مى فرماید: «قُل مَا يَعبَؤُا بِكُم رَبِّى لَولَا دَعَاؤُكُم»: بگو اگر دعاى شما نباشد، پروردگار من هيچ اعتنایى به شما نخواهد كرد.  


و نيز در عده الداعى از رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت آورده كه فرمود: خداى تعالى فرموده هيچ مخلوقى دست به دامن مخلوق ديگر نمى شود، مگر آنكه من رشته اسباب آسمانها و اسباب زمين را عليه او قطع مى كنم ، ديگر اگر از من چيزى بخواهد عطايش نمى كنم ، و اگر به درگاهم دعا كند دعايش را مستجاب نمى سازم ، و هيچ مخلوقى دست به دامن خود من نمى شود و چشم اميد از مخلوق من نمى پوشد مگر آنكه آسمانها و زمين را ضامن رزقش مى كنم ، آن وقت اگر دعا كند اجابت مى كنم ، و اگر حاجت بخواهد بر مى آورم ، و اگر طلب آمرزش كند او را مى آمرزم .
اين مضمون، از امام باقر و صادق «عليهما السلام» نيز نقل شده.
 
باز در كتاب عدّة الداعى، در روايت محمّد بن عجلان، از محمّد بن عبيدالله بن على بن الحسين، از پسر عمويش امام صادق، از پدران بزرگوارش، از رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» روايت آورده كه فرمود:
 
زمانى خداى تعالى به بعضى از انبيائش وحى فرستاد كه: به عزت و جلالم سوگند، كه آرزوى هر آرزومندى را كه به غير من اميد ببندد، مبدل به نوميدى مى كنم، و جامۀ ذلت در ميان مردم بر تنش مى پوشانم، و از گشايش و فضل خودم دور مى كنم. آيا بنده، بنده من باشد و در شدائدش به غير من اميد ببندد، با اين كه شدائد، همه به دست من است، و آيا به غير من اميدوار شود، با اين كه غنىّ بالذات و جواد على الاطلاق، منم و كليد همه درهاى بسته به دست من است، و درِ خانه من، به روى هر كس كه بخواهد مرا بخواند، باز است؟ (تا آخر حديث).
 
و نيز در عدّة الداعى، از رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» روايت آورده كه فرمود:  
 
خداى تعالى فرموده: هيچ مخلوقى دست به دامن مخلوق ديگر نمى شود، مگر آن كه من رشته اسباب آسمان ها و اسباب زمين را عليه او قطع مى كنم، ديگر اگر از من چيزى بخواهد، عطايش نمى كنم، و اگر به درگاهم دعا كند، دعايش را مستجاب نمى سازم، و هيچ مخلوقى دست به دامن خود من نمى شود و چشم اميد از مخلوق من نمى پوشد، مگر آن كه آسمان ها و زمين را ضامن رزقش مى كنم.، آن وقت اگر دعا كند، اجابت مى كنم، و اگر حاجت بخواهد، بر مى آورم، و اگر طلب آمرزش كند، او را مى آمرزم.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲ صفحه ۵۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲ صفحه ۵۰ </center>
<span id='link44'><span>
<span id='link44'><span>
مؤ لف : آنچه اين دو حديث افاده مى كنند اين است كه دعا بايد خالص باشد، نه اينكه سببيت اسباب وجودى عالم را كه آنها را ميان هر موجودى و حوائجش واسطه قرار داده ابطال كنند، چون هر انسانى مى داند كه چنين اسبابى وجود دارند اما سببيت آنها را خدا به آنها داده ، نه اينكه خود آنها علت تامة اى باشند، كه مستقل از خداى سبحان فيض را به معلول هاى خود برساند.
مؤلف: آنچه اين دو حديث افاده مى كنند، اين است كه دعا بايد خالص باشد، نه اين كه سببيت اسباب وجودى عالم را كه آن ها را ميان هر موجودى و حوائجش واسطه قرار داده، ابطال كنند. چون هر انسانى مى داند كه چنين اسبابى وجود دارند، اما سببيت آن ها را خدا به آن ها داده، نه اين كه خود آن ها، علت تامّه اى باشند، كه مستقل از خداى سبحان، فيض را به معلول هاى خود برساند.


توضيح اينكه انسان با فطرت خود اين معنا را درك مى كند كه براى حاجتش برآرنده اى است ، كه فعلش از او ت خلف نمى كند، و نيز درك مى كند آنچه از سبب هاى ظاهرى كه وى دست به دامن آنهامى زند سبب تام نيستند، و فعل و اثرشان از آنها تخلف مى كند، كه آن شاعر مى گويد: (ناگهان سركنگبين صفرا فزود).
توضيح اين كه: انسان با فطرت خود، اين معنا را درك مى كند كه براى حاجتش برآرنده اى است، كه فعلش از او تخلف نمى كند. و نيز درك مى كند آنچه از سبب هاى ظاهرى كه وى دست به دامن آن ها مى زند، سبب تام نيستند، و فعل و اثرشان از آن ها تخلف مى كند، كه آن شاعر مى گويد: «ناگهان سركنگبين صفرا فزود».
پس انسان اين شعور و درك را دارد كه آن مبدئى كه سرنخ تمامى امور آنجا است ، و ركنى كه در تحقق و وجود هر حاجت از حوائجش بدان اعتماد و دلگرمى دارد، غير اين اسباب ظاهرى است ، و لازمه اين درك آن است كه اعتماد كامل و ركون تام به اين اسباب نداشته باشد، بطوريكه بكلى از آن سبب تام و حقيقى غافل بماند، و هر چيزى را مستند به سبب هاى ظاهريش بپندارد.


آرى انسان با كمترين دقت و توجه ملتفت به اين نكته مى شود، حال اگر سؤ الى كند و حاجتى بطلبد و حاجتش هم برآورده گردد، از اين برآورده شدن كشف مى كند سوالش سؤ ال از پروردگارش بوده ، و حاجتى كه داشته و از راه شعور باطنى خود آن را تشخيص داده از طريق اسباب ظاهرى به درگاه پروردگارش رسيده ، و از آنجا به وى افاضه شده است ، و اگر همين حاجت را از سببى از اسباب ظاهرى بخواهد، از كسى خواسته كه شعور فطرى و باطنيش حكم مى كند به اينكه آن سبب ، برآرنده حاجتش نيست ، بلكه خيال مى كرده كه آن سبب برآرنده حاجتش مى باشد، و قوه خياليش به عللى غير از شعورباطنى به حاجت ، آن سبب را در نظرش برآرنده حاجت تصوير كرده ، و اين در همان مواردى است كه باطن آدمى مخالف با ظاهر او است.
پس انسان اين شعور و درك را دارد كه آن مبدئى كه سرنخ تمامى امور آن جاست، و ركنى كه در تحقق و وجود هر حاجت از حوائجش بدان اعتماد و دلگرمى دارد، غير اين اسباب ظاهرى است، و لازمۀ اين درك، آن است كه اعتماد كامل و ركون تام به اين اسباب نداشته باشد، به طوری كه به كلى از آن سبب تام و حقيقى غافل بماند، و هر چيزى را مستند به سبب هاى ظاهری اش بپندارد.


مثالى كه مى توانيم در اينجا بياوريم اين است كه ، بسيار مى شود انسان چيزى را دوست دارد، و به آن اهتمام مى ورزد، تا آنكه آن را به دست مى آورد و مى بيند كه همين محبوبش مزاحم و مضر به منافعى است كه براى او مهم تر و محبوبتر است ،
آرى، انسان با كمترين دقت و توجه ملتفت به اين نكته مى شود. حال اگر سؤالى كند و حاجتى بطلبد و حاجتش هم برآورده گردد، از اين برآورده شدن كشف مى كند سوالش، سؤال از پروردگارش بوده، و حاجتى كه داشته و از راه شعور باطنى خود آن را تشخيص داده، از طريق اسباب ظاهرى به درگاه پروردگارش رسيده، و از آنجا به وى افاضه شده است.
 
و اگر همين حاجت را از سببى از اسباب ظاهرى بخواهد، از كسى خواسته كه شعور فطرى و باطنی اش حكم مى كند به اين كه آن سبب، برآرنده حاجتش نيست، بلكه خيال مى كرده كه آن سبب برآرنده حاجتش مى باشد، و قوّه خيالی اش به عللى غير از شعور باطنى به حاجت، آن سبب را در نظرش برآرنده حاجت تصوير كرده، و اين در همان مواردى است كه باطن آدمى مخالف با ظاهر اوست.
 
مثالى كه مى توانيم در اين جا بياوريم، اين است كه: بسيار مى شود انسان چيزى را دوست دارد و به آن اهتمام مى ورزد، تا آن كه آن را به دست مى آورد و مى بيند كه همين محبوبش، مزاحم و مضرّ به منافعى است كه براى او مهمتر و محبوبتر است، ناگزير از آن دست بر مى دارد، و محبوب تر را مى گيرد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲ صفحه ۵۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲ صفحه ۵۱ </center>
ناگزير از آن دست بر مى دارد، و محبوب تر را مى گيرد، و بسيار مى شود كه از چيزى نفرت دارد، و به خاطر حفظ منافعش از آن مى گريزد، ولى تصادفا به همان چيز بر مى خورد، و مى بيند بر خلاف آنچه مى پنداشت از منافعى كه به خاطر آن از اين مى گريخت سودمندتر و بهتر است.
و بسيار مى شود كه از چيزى نفرت دارد و به خاطر حفظ منافعش از آن مى گريزد، ولى تصادفا به همان چيز بر مى خورد و مى بيند برخلاف آنچه مى پنداشت از منافعى كه به خاطر آن از اين مى گريخت، سودمندتر و بهتر است.
<span id='link45'><span>
<span id='link45'><span>
==نظام فطرى و نظام تخيلى ==
==نظام فطرى و نظام تخيلى ==
كودك مريض از نوشيدن دواى تلخ مى گريزد، و در عين اينكه طالب بهبودى خويش است ، از خوردن دوا گريه مى كند، اين انسان با شعور باطنى و فطريش صحت و سلامتى را مى خواهد، و به زبان فطرت درخواست آن را دارد، هر چند كه به زبان سر و با عملش خلاف آن را درخواست مى كند.
كودك مريض از نوشيدن دواى تلخ مى گريزد، و در عين اينكه طالب بهبودى خويش است ، از خوردن دوا گريه مى كند، اين انسان با شعور باطنى و فطريش صحت و سلامتى را مى خواهد، و به زبان فطرت درخواست آن را دارد، هر چند كه به زبان سر و با عملش خلاف آن را درخواست مى كند.
۱۵٬۹۶۵

ویرایش