گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۱ بخش۳۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۲۳: خط ۱۲۳:
و از اين كه هلاك شود و يا از وضعى كه دارد، دگرگون گردد، نگه دارند، چون سنّت خدا بر اين جريان يافته كه وضع هيچ قومى را دگرگون نسازد، مگر آن كه خودشان حالات روحى خود را دگرگون سازند. مثلا اگر شكرگزار بودند، به كفران مبدّل نمايند، و يا اگر مطيع بودند، عصيان بورزند، و يا اگر ايمان داشتند، به شرك بگرايند. در اين هنگام، خدا هم نعمت را به نقمت، و هدايت را به اضلال، و سعادت را به شقاوت مبدّل مى سازد، و همچنين...
و از اين كه هلاك شود و يا از وضعى كه دارد، دگرگون گردد، نگه دارند، چون سنّت خدا بر اين جريان يافته كه وضع هيچ قومى را دگرگون نسازد، مگر آن كه خودشان حالات روحى خود را دگرگون سازند. مثلا اگر شكرگزار بودند، به كفران مبدّل نمايند، و يا اگر مطيع بودند، عصيان بورزند، و يا اگر ايمان داشتند، به شرك بگرايند. در اين هنگام، خدا هم نعمت را به نقمت، و هدايت را به اضلال، و سعادت را به شقاوت مبدّل مى سازد، و همچنين...


==مقصود از جمله: «ان الله لايغير ما بقوم حتى يغيروا ما بانفسهم»==
==مقصود از آیه: «إنَّ اللهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَومٍ حَتّى يُغَيِّرُوا مَا بِأنفُسِهِم»==


و اين جمله، يعنى جمله «ان اللّه لا يغير ما بقوم...»، چكيده اش اين است كه: خداوند چنين حكم رانده و حكمش را حتمى كرده كه نعمت ها و موهبت هايى كه به انسان مى دهد، مربوط به حالات نفسانى خود انسان باشد، كه اگر آن حالات موافق با فطرتش جريان يافت، آن نعمت ها و موهب تها هم جريان داشته باشد. مثلا اگر مردمى به خاطر استقامت فطرتشان به خدا ايمان آورده و عمل صالح كردند، به دنبال آن نعمت هاى دنيا و آخرت، به سويشان سرازير شود.
و اين جمله، يعنى جملۀ «إنَّ اللهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَومٍ...»، چكيده اش اين است كه:  


همچنان كه فرمود: «و لو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض و لكن كذبوا»، و مادامى كه آن حالت در دل هاى ايشان دوام داشته باشد، اين وضع هم از ناحيه خدا دوام يابد، و هر وقت كه ايشان حال خود را تغيير دادند، خداوند هم وضع رفتار خود را عوض كند و نعمت را به نقمت مبدّل سازد.
خداوند چنين حكم رانده و حكمش را حتمى كرده كه نعمت ها و موهبت هايى كه به انسان مى دهد، مربوط به حالات نفسانى خود انسان باشد، كه اگر آن حالات موافق با فطرتش جريان يافت، آن نعمت ها و موهبت ها هم جريان داشته باشد. مثلا اگر مردمى به خاطر استقامت فطرتشان به خدا ايمان آورده و عمل صالح كردند، به دنبال آن، نعمت هاى دنيا و آخرت، به سويشان سرازير شود.  


ممكن هم هست كه از آيه، عموميّت هم استفاده بشود. يعنى نقمت را هم شامل شده، چنين افاده كند كه: ميان تمامى حالات انسان و اوضاع خارجى - چه در جانب خير و چه در جانب شر - يك نوع تلازم است. پس اگر مردمى داراى ايمان و اطاعت و شكر باشند، خداوند هم نعمت هاى ظاهرى و باطنی اش را به ايشان ارزانى بدارد. و همين كه ايشان وضع خود را تغيير دادند و كفر و فسق ورزيدند، خدا هم نعمت خود را به نقمت مبدّل كند، و همين طور دچار نقمت باشند تا باز خود را تغيير دهند. همين كه تغيير دادند و به اطاعت و شكر بازگشتند، باز هم نقمتشان به نعمت مبدّل شود، و همچنين...
همچنان كه فرمود: «وَ لَو أنَّ أهلَ القُرَى آمَنُوا وَ اتَّقَوا لَفَتَحنَا عَلَيهِم بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَ الأرضِ وَلَكِن كَذَّبُوا»، و مادامى كه آن حالت در دل هاى ايشان دوام داشته باشد، اين وضع هم از ناحيه خدا دوام يابد، و هر وقت كه ايشان حال خود را تغيير دادند، خداوند هم وضع رفتار خود را عوض كند و نعمت را به نقمت مبدّل سازد.


وليكن ظاهر سياق با اين عموميّت مساعد نيست. مخصوصا دنباله آن دارد كه: «و اذا اراد اللّه بقوم سوء فلا مرد له». زيرا اين دنباله بهترين شاهد است بر اين كه مقصود از «ما بقوم»، نعمت قبلى ايشان است، نه اعم از نعمت و نقمت. چون جمله مذكور تغيير را توصيف مى كند، و از اين كه در توصيف معناى آن مى فرمايد وضعشان را به عذاب و بدبختى تغيير مى دهيم، فهميده مى شود كه مقصود از وضع قبلی شان، نعمت و خوشى ايشان است. (دقّت بفرمائيد).
ممكن هم هست كه از آيه، عموميّت هم استفاده بشود. يعنى نقمت را هم شامل شده، چنين افاده كند كه: ميان تمامى حالات انسان و اوضاع خارجى - چه در جانب خير و چه در جانب شر - يك نوع تلازم است.
 
پس اگر مردمى داراى ايمان و اطاعت و شكر باشند، خداوند هم نعمت هاى ظاهرى و باطنی اش را به ايشان ارزانى بدارد. و همين كه ايشان وضع خود را تغيير دادند و كفر و فسق ورزيدند، خدا هم نعمت خود را به نقمت مبدّل كند، و همين طور دچار نقمت باشند تا باز خود را تغيير دهند. همين كه تغيير دادند و به اطاعت و شكر بازگشتند، باز هم نقمتشان به نعمت مبدّل شود، و همچنين...
 
وليكن ظاهر سياق با اين عموميّت مساعد نيست. مخصوصا دنباله آن دارد كه: «وَ إذَا أرَادَ اللّهُ بِقَومٍ سُوءً فَلَا مَرَدَّ لَهُ». زيرا اين دنباله بهترين شاهد است بر اين كه مقصود از «مَا بِقَومٍ»، نعمت قبلى ايشان است، نه اعم از نعمت و نقمت. چون جمله مذكور تغيير را توصيف مى كند، و از اين كه در توصيف معناى آن مى فرمايد وضعشان را به عذاب و بدبختى تغيير مى دهيم، فهميده مى شود كه مقصود از وضع قبلی شان، نعمت و خوشى ايشان است. (دقّت فرمایيد).
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۴۲۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۴۲۴ </center>
<span id='link300'><span>
<span id='link300'><span>


علاوه بر اين، خداى سبحان خود مى فرمايد: «و ما اصابكم من مصيبة فبما كسبت ايديكم و يعفو عن كثير»، كه مى رساند از بسيارى از سيئات عفو مى كند و آثار آن ها را محو مى سازد. و اين، خود دليل است بر اين كه در جانب شر، ملازمه اى ميان اعمال انسان و آثار سوء خارجى نيست.  
علاوه بر اين، خداى سبحان خود مى فرمايد: «وَ مَا أصَابَكُم مِن مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَت أيدِيكُم وَ يَعفُو عَن كَثِيرٍ»، كه مى رساند از بسيارى از سيئات عفو مى كند و آثار آن ها را محو مى سازد. و اين، خود دليل است بر اين كه در جانب شر، ملازمه اى ميان اعمال انسان و آثار سوء خارجى نيست.
 
به خلاف جانب خير، كه ميان آن و آثار حسنه اش ملازمه هست. همچنان كه در نظير آيه «ذَلِكَ بِأنَّ اللّهَ لَم يَكُ مُغَيِّراً نِعمَةً أنعَمَهَا عَلَى قَومٍ حَتّى يُغَيِّرُوا مَا بِأنفُسِهِم» فرموده: خداوند آثار نيك كارهاى نيك را از بين نمى برد.


به خلاف جانب خير، كه ميان آن و آثار حسنه اش ملازمه هست. همچنان كه در نظير آيه «ذلك بان اللّه لم يك مغيرا نعمة انعمها على قوم حتى يغيروا ما بانفسهم» فرموده: خداوند آثار نيك كارهاى نيك را از بين نمى برد.
در اين جا ممكن است گفته شود:  


در اين جا ممكن است گفته شود: همان طور كه آيه فوق دلالت بر ملازمه ميان كارهاى نيك و آثار حسنه آن دارد، جمله «و اذا اراد اللّه بقوم سوء فلا مرد له» هم، بر ملازمه كارهاى زشت و آثار سيئه آن دلالت دارد. زيرا مى گويد: وقتى خدا بدى را براى مردمى بخواهد، هيچ كس و هيچ چيز نمى تواند جلوگيرش شود، و خلاصه حتمى است، و اين خود همان ملازمه است.
همان طور كه آيه فوق، بر ملازمه ميان كارهاى نيك و آثار حسنه آن دلالت دارد، جملۀ «وَ إذَا أرَادَ اللّهُ بِقَومٍ سُوءً فَلَا مَرَدَّ لَهُ» هم، بر ملازمه كارهاى زشت و آثار سيئه آن دلالت دارد. زيرا مى گويد: وقتى خدا بدى را براى مردمى بخواهد، هيچ كس و هيچ چيز نمى تواند جلوگيرش شود، و خلاصه حتمى است، و اين خود، همان ملازمه است.


در جواب مى گوئيم: جمله مذكور جمله ای است كه به قصد اصلى ايراد نشده، بلكه در ضمن سخن به ميان آمده. توضيح اين كه: بعد از آن كه فرمود هر چيزى نزد او به مقدار است، و اين كه براى هر انسانى معقّباتى هست كه او را به امر وى و از امر وى حفظ كنند و نمى گذارند هلاك شود و يا وضعش دگرگون گشته و يا در وجودش و در نعمت هايى كه به او دادند، دچار اضطراب گردد، و همه ايشان به حكم خدا به حال خود باقى هستند، و خداوند هيچ تغييرى در وضعشان نمى دهد، مگر آن كه ايشان خود را تغيير دهند، كه در اين صورت واجب است بدانند، همان طور كه ابقاى نعمت ها، قضائى حتمى بود، تغيير سعادت ها و نعمت ها به نقمت نيز، امور محكم و حتمى است كه هيچ مانعى جلو تحققش را نمى گيرد و امرش به دست خدا است، و غير خدا كسى را در آن دخالتى نيست.
در جواب مى گویيم:  


و خلاصه مقصود از جمله مورد بحث، افاده اين معنا است كه مردم در قبضه قدرت خدايند و هيچ مفرى از حكم خدا ندارند. نه در طرف خير، و نه در طرف شر.
جمله مذكور، جمله ای است كه به قصد اصلى ايراد نشده، بلكه در ضمن سخن به ميان آمده.  


پس معناى آيه اين مى شود كه: وقتى خداوند براى مردمى بدى بخواهد (كه البته نمى خواهد مگر آن كه ايشان خود را تغيير دهند، و از زىّ عبوديت و مقتضيات فطرت خارج شوند)، هيچ كس نيست كه از شقاوت و نقمت، و يا عذاب او جلوگيرى به عمل آورد.
توضيح اين كه: بعد از آن كه فرمود: «هر چيزى نزد او به مقدار است»، و اين كه براى هر انسانى معقّباتى هست كه او را به امر وى و از امر وى حفظ كنند و نمى گذارند هلاك شود و يا وضعش دگرگون گشته و يا در وجودش و در نعمت هايى كه به او دادند، دچار اضطراب گردد، و همه ايشان به حكم خدا به حال خود باقى هستند، و خداوند هيچ تغييرى در وضعشان نمى دهد، مگر آن كه ايشان خود را تغيير دهند، كه در اين صورت واجب است بدانند، همان طور كه ابقاى نعمت ها، قضائى حتمى بود، تغيير سعادت ها و نعمت ها به نقمت نيز، امور محكم و حتمى است كه هيچ مانعى جلو تحققش را نمى گيرد و امرش به دست خدا است، و غير خدا كسى را در آن دخالتى نيست.
 
و خلاصه مقصود از جمله مورد بحث، افاده اين معنا است كه مردم در قبضه قدرت خدايند و هيچ مفرّى از حكم خدا ندارند. نه در طرف خير، و نه در طرف شر.
 
پس معناى آيه اين مى شود كه:  
 
وقتى خداوند براى مردمى بدى بخواهد (كه البته نمى خواهد مگر آن كه ايشان خود را تغيير دهند، و از زىّ عبوديت و مقتضيات فطرت خارج شوند)، هيچ كس نيست كه از شقاوت و نقمت، و يا عذاب او جلوگيرى به عمل آورد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۴۲۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۴۲۵ </center>
«'''و ما لهم من دونه من وال '''» - اين جمله عطف بر جمله «و اذا اراد اللّه بقوم سوء فلا مرد له» و مفسر آن است و معناى تعليل را مى رساند. وقتى مردم غير از خداى سبحان واليى نداشته باشند كه متولى امرشان شود، قهرا كسى را نخواهند داشت كه جلو خداوند متعال را بگيرد و نگذارد خواسته هايش را عليه ايشان اجراء سازد.
«'''وَ مَا لَهُم مِن دُونِهِ مِن وَالٍ '''» - اين جمله، عطف بر جملۀ «وَ إذَا أرَادَ اللّهُ بِقَومٍ سُوءً فَلَا مَرَدَّ لَهُ» و مفسّر آن است و معناى تعليل را مى رساند. وقتى مردم غير از خداى سبحان، واليى نداشته باشند كه متولى امرشان شود، قهرا كسى را نخواهند داشت كه جلو خداوند متعال را بگيرد و نگذارد خواسته هايش را عليه ايشان اجراء سازد.
 
پس از همه آنچه گذشت، اين معنا روشن گرديد كه:


پس از همه آنچه گذشت، اين معنا روشن گرديد كه آيه شريفه - به طوری كه سياق هم مى رساند، و خدا داناتر است - اين معنا را افاده مى كند كه براى هر فردى از افراد مردم به هر حال كه بوده باشند، معقب هايى هستند كه ايشان را در مسيرى كه به سوى خدا دارند تعقيب نموده، از پيش رو و از پشت سر در حال حاضر و در حال گذشته، به امر خدا حفظشان مى كنند و نمى گذارند حالشان به هلاكت و يا فساد و يا شقاوت، كه خود امر خداست، متغير شود.  
آيه شريفه - به طوری كه سياق هم مى رساند، و خدا داناتر است - اين معنا را افاده مى كند كه براى هر فردى از افراد مردم، به هر حال كه بوده باشند، مُعقّب هايى هستند كه ايشان را در مسيرى كه به سوى خدا دارند، تعقيب نموده، از پيش رو و از پشت سر در حال حاضر و در حال گذشته، به امر خدا حفظشان مى كنند و نمى گذارند حالشان به هلاكت و يا فساد و يا شقاوت، كه خود امر خداست، متغير شود.  


و اين امر ديگر كه حال را تغيير مى دهد، وقتى اثر خود را مى گذارد كه مردم خود را تغيير دهند. در اين هنگام است كه خدا هم آنچه از نعمت كه به ايشان داده، تغيير مى دهد، و بدى را بر ايشان مى خواهد، و وقتى بدى را براى مردمى خواست، ديگر جلوگيرى از آن نيست. چون بشر غير خداوند والى ديگرى كه متولّى امورش شود، ندارد تا آن والى از نفوذ اراده و خواست خداوند جلوگيرى به عمل آورد، و از اين معنا چند مسأله روشن مى گردد:
و اين امر ديگر كه حال را تغيير مى دهد، وقتى اثر خود را مى گذارد كه مردم خود را تغيير دهند. در اين هنگام است كه خدا هم، آنچه از نعمت كه به ايشان داده، تغيير مى دهد، و بدى را بر ايشان مى خواهد، و وقتى بدى را براى مردمى خواست، ديگر جلوگيرى از آن نيست. چون بشر غير خداوند، والى ديگرى كه متولّى امورش شود، ندارد تا آن والى، از نفوذ اراده و خواست خداوند جلوگيرى به عمل آورد، و از اين معنا چند مسأله روشن مى گردد:
<span id='link301'><span>
<span id='link301'><span>


۲۰٬۵۸۶

ویرایش