گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۲۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۶۱: خط ۱۶۱:
خلاصه آن كسى كه شاكله ظلم دارد، هر چند شاكله اش او را به سوى كارهاى زشت دعوت مى كند، الا اين كه هر چه مى كند، به طور حتم نيست، باز هم مى تواند و لو به سختى و كندى، راه هدايت را پيش بگيرد. چيزى كه هست، دارنده شاكله عدالت، تندتر در اين راه پيش مى رود.
خلاصه آن كسى كه شاكله ظلم دارد، هر چند شاكله اش او را به سوى كارهاى زشت دعوت مى كند، الا اين كه هر چه مى كند، به طور حتم نيست، باز هم مى تواند و لو به سختى و كندى، راه هدايت را پيش بگيرد. چيزى كه هست، دارنده شاكله عدالت، تندتر در اين راه پيش مى رود.


==سخن فخر رازى پيرامون آيه: «قل كل يعمل على شاكلته» و نقد آن==
==نقد سخن فخر رازى، پيرامون آيه: «قُل كُلٌّ يَعمَلُ عَلَى شَاكِلَتِه»==
امام فخر رازى در تفسير خود مطلبى دارد وخلاصه اش اين است كه مى گويد: آيه شريفه دلالت مى كند بر اينكه نفوس ناطقه انسانى اصلا در ماهيت هايشان با هم مختلفند، چون در آيه قبلى مى فرمود قرآن نسبت به بعضى از نفوس فائده ، شفا ورحمت را مى بخشد، ودر بعضى ديگر خسارت وخوارى را، آنگاه دنباله اش فرموده ((قل كلّ يعمل على شاكلته (( ومعنايش اين است كه لائق به اين نفوس ظاهره وپاكيزه اين است كه از قرآن آثار ذكاء وكمال بگيرد ودر نفوسى كه شاكله ظلم و كدورت دارد، لايق براى آن همين است كه از قرآن آثار خزى وضلالت بگيرد، همچنانكه آفتاب نمك را كه سفت است سفت تر مى كند، و روغن را كه نرم است نرمتر مى سازد جامه رنگرز متقلب را سفيدتر و سيه روئى اورا بيشتر مى كند.
امام فخر رازى، در تفسير خود مطلبى دارد و خلاصه اش اين است كه مى گويد:  
 
آيه شريفه، دلالت مى كند بر اين كه نفوس ناطقه انسانى، اصلا در ماهيت هايشان با هم مختلف اند. چون در آيه قبلى مى فرمود: «قرآن، نسبت به بعضى از نفوس فایده، شفا و رحمت را مى بخشد، و در بعضى ديگر، خسارت و خوارى را». آنگاه دنباله اش فرموده: «قُل كُلٌّ يَعمَلُ عَلَى شَاكِلَتِه»، و معنايش اين است كه لائق به اين نفوس ظاهره و پاكيزه، اين است كه از قرآن آثار ذكاء و كمال بگيرد، و در نفوسى كه شاكلۀ ظلم و كدورت دارد، لايق براى آن همين است كه از قرآن آثار خزى و ضلالت بگيرد. همچنان كه آفتاب، نمك را كه سفت است، سفت تر مى كند، و روغن را كه نرم است، نرم تر مى سازد، جامۀ رنگرز متقلّب را سفيدتر و سيه رویى او را بيشتر مى كند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۶۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۶۸ </center>
آنگاه مى گويد: البته اين حرف وقتى صحيح است كه ارواح ونفوس در مرحله ذات وماهيت هم مختلف باشند، بعضى صاف ونورانى باشد و قرآن كريم نورى بر نور آن بيفزايد، وبعضى ديگر كدر وظلمانى باشد كه در نتيجه قرآن كريم ضلالتى بر ضلالت وذلتى بر ذلتشان بيفزايد.
آنگاه مى گويد: البته اين حرف وقتى صحيح است كه ارواح و نفوس در مرحله ذات و ماهيت هم مختلف باشند. بعضى صاف و نورانى باشد و قرآن كريم، نورى بر نور آن بيفزايد، و بعضى ديگر كدر و ظلمانى باشد، كه در نتيجه قرآن كريم، ضلالتى بر ضلالت و ذلتى بر ذلتشان بيفزايد.


اشكال كلام وى اين است كه اگر حجتى اقامه كرد براينكه نفوس بعد از رسوخ ملكات در آنها هر يك به صورت يكى از آن ملكات در آمده و غير آن ديگرى مى شود باز حرفى بود، واما اوچنين نكرده بلكه اين حجت را براى نفوس ساده اقامه كرده است وحال آن كه نفوس ساده و بى ملكه يعنى قبل از رسوخ ملكات در آنها اختلافى با هم نداشتند واگر هم آثار مختلفى داشته باشند به طور حتم و ضرورى و جبرى نيست، تا حجت نامبرده در آنها جريان يابد. وخواننده عزيز به ياد دارد كه آيه شريفه متعرض حال آدمى بعد از پيدا شدن شاكله وشخصيت خلقيه است كه از مجموع غرائز وعوامل خارجيه مؤثره حاصل مى شود، و آدمى را به يك نوع عمل دعوت مى كند البته دعوت بطور اقتضاء نه به طور جبر وحتم (دقت فرمائيد)
اشكال كلام وى، اين است كه: اگر حجتى اقامه كرد بر اين كه نفوس بعد از رسوخ ملكات در آن ها، هر يك به صورت يكى از آن ملكات در آمده و غير آن ديگرى مى شود، باز حرفى بود، و اما او چنين نكرده، بلكه اين حجت را براى نفوس ساده اقامه كرده است و حال آن كه نفوس ساده و بى ملكه، يعنى قبل از رسوخ ملكات در آن ها اختلافى با هم نداشتند، و اگر هم آثار مختلفى داشته باشند، به طور حتم و ضرورى و جبرى نيست، تا حجت نامبرده در آن ها جريان يابد.  
 
و خواننده عزيز، به ياد دارد كه آيه شريفه، متعرض حال آدمى بعد از پيدا شدن شاكله و شخصيت خلقيه است، كه از مجموع غرائز و عوامل خارجيه مؤثره حاصل مى شود، و آدمى را به يك نوع عمل دعوت مى كند. البته دعوت به طور اقتضاء، نه به طور جبر و حتم. (دقت فرمایيد).


<span id='link179'><span>
<span id='link179'><span>
==بحث فلسفى (درباره سنخيت وجودى و رابطه ذاتى بين فعل و علت فاعلى) ==
==بحث فلسفى (درباره سنخيت وجودى و رابطه ذاتى بين فعل و علت فاعلى) ==
حكما گفته اند كه ميان فعل وفاعلش كه عنوان معلول وعلت را دارند سنخيتى وجودى ورابطه اى ذاتى است كه با آن رابطه وجود عمل طورى جلوه مى كند كه گويا يك مرتبه نازله ودرجه اى پائين تر از وجود فاعل است، همچنين يعنى سنخيت ورابطه مذكور وبه عكس وجود فاعل را چنان جلوه مى دهد كه گويا مرتبه عاليه اى از وجود فعل است ، بلكه بنابر اصالت وجود وتشكيك آن نيز، مطلب از همين قرار است.
حكما گفته اند كه ميان فعل وفاعلش كه عنوان معلول وعلت را دارند سنخيتى وجودى ورابطه اى ذاتى است كه با آن رابطه وجود عمل طورى جلوه مى كند كه گويا يك مرتبه نازله ودرجه اى پائين تر از وجود فاعل است، همچنين يعنى سنخيت ورابطه مذكور وبه عكس وجود فاعل را چنان جلوه مى دهد كه گويا مرتبه عاليه اى از وجود فعل است ، بلكه بنابر اصالت وجود وتشكيك آن نيز، مطلب از همين قرار است.
۱۵٬۹۷۷

ویرایش