گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۵ بخش۱۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۱۸: خط ۱۱۸:
<span id='link90'><span>
<span id='link90'><span>


==معناى اينكه در آخرت مى دانند كه خدا حق مبين است ==
==معناى اين كه در آخرت مى دانند كه خدا «حق مبين» است ==
اين آيه از غرر و آيات برجسته قرآنى است ، كه معرفت خداى را تفسير مى كند، چون جمله «و يعلمون ان اللّه هو الحق المبين» خبر مى دهد كه حق به هيچ وجه از وجوه و به هيچ تقديرى از تقادير، سترت و خفاء ندارد و بديهى ترين بديهيات است كه جهل به آن تعلق نمى گيرد، ولى بسيار مى شود كه يك امر بديهى مورد غفلت قرار مى گيرد، پس علم به خداى تعالى معنايش دانستن امرى مجهول نيست ، بلكه معنايش ‍ ارتفاع غفلت از درك او است ، كه بسا از اين ارتفاع غفلت به علم و معرفت تعبير مى شود، و مى گويند فلانى معرفت به خدا دارد و خداشناس است كه معناى واقعى اش اين است كه فلانى از خدا غافل نيست ، و همين معنايى است كه روز قيامت براى همه دست مى دهد، و مى فهمند كه خدا حق مبين و آشكار است ، (چون در قيامت ديگر عواملى براى غفلت نيست).
اين آيه، از غرر و آيات برجسته قرآنى است، كه معرفت خداى را تفسير مى كند. چون جملۀ «وَ يَعلَمُونَ أنَّ اللّهَ هُوَ الحَقُّ المُبِين» خبر مى دهد كه «حق» به هيچ وجه از وجوه و به هيچ تقديرى از تقادير، سترت و خفاء ندارد و بديهى ترين بديهيات است، كه جهل به آن تعلق نمى گيرد، ولى بسيار مى شود كه يك امر بديهى مورد غفلت قرار مى گيرد.  


و به مثل اين معنا، آيه «لقد كنت فى غفلة من هذا فكشفنا عنك غطاءك فبصرك اليوم» حديد اشاره مى فرمايد.
پس علم به خداى تعالى، معنايش دانستن امرى مجهول نيست، بلكه معنايش ارتفاع غفلت از درك او است، كه بسا از اين ارتفاع غفلت به علم و معرفت تعبير مى شود، و مى گويند فلانى معرفت به خدا دارد و خداشناس است، كه معناى واقعى اش، اين است كه فلانى از خدا غافل نيست، و همين معنايى است كه روز قيامت، براى همه دست مى دهد، و مى فهمند كه خدا «حق مبين» و آشكار است. (چون در قيامت، ديگر عواملى براى غفلت نيست).


«'''الخَْبِيثَات لِلْخَبِيثِينَ وَ الْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ وَ الطيِّبَات لِلطيِّبِينَ وَ الطيِّبُونَ لِلطيِّبَاتِ...'''»:
و به مثل اين معنا، آيه: «لَقَد كُنتَ فِى غَفلَةٍ مِن هَذَا فَكَشَفنَا عَنكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ اليَومَ حَدِيد» اشاره مى فرمايد.


اينكه در ذيل اين آيه فرموده: «اولئك مبرژون مما يقولون» دليل است بر اينكه مراد از «خبيثات و خبيثين» و «طيبات و طيبين»، مردان و زنان متصف به خباثت و طهارتند. بنابراين ، آيه متمم آيات افك و متصل به آنها و در سياق مشارك با آنها است . و اين آيه عام است ، و از جهت الفاظ هيچ مخصصى ندارد.
«'''الخَْبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَ الْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ وَ الطيِّبَاتُ لِلطيِّبِينَ وَ الطيِّبُونَ لِلطيِّبَاتِ...'''»:


پس مراد از طيب و طهارتى كه باعث مى شود از آنچه مردم درباره ايشان مى گويند مبراء باشند، به طورى كه از آيات سابق فهميده مى شود همان معنايى است كه اتصاف به ايمان و احصان مقتضى آن است. پس ‍ مؤمنين و مؤمنات با احصان، طيبين و طيباتند، و هر يك مختص به ديگرى است، و ايشان به حكم ايمان و احصان شرعا از نسبت هاى ناروايى كه شاهدى بر آن اقامه نشود مبرا هستند، و از جهت ايمانى كه دارند محكوم به مغفرتند، همچنان كه فرموده : «و آمنوا به يغفر لكم من ذنوبكم» و نيز به همان جهت رزق كريمى
اين كه در ذيل اين آيه فرموده: «أُولَئِكَ مُبَرَّءُونَ مِمَّا يَقُولُون»، دليل است بر اين كه مراد از «خبيثات و خبيثين» و «طيبات و طيبين»، مردان و زنان متصف به خباثت و طهارت اند.
 
بنابراين، آيه متمم آيات «إفك» و متصل به آن ها و در سياق مشارك با آن ها است. و اين آيه عام است، و از جهت الفاظ هيچ مخصصى ندارد.
 
پس مراد از طيب و طهارتى كه باعث مى شود از آنچه مردم درباره ايشان مى گويند، مبراء باشند، به طورى كه از آيات سابق فهميده مى شود، همان معنايى است كه اتصاف به ايمان و احصان مقتضى آن است.  
 
پس مؤمنان و مؤمنات با احصان، طيّبين و طيّبات اند، و هر يك مختص به ديگرى است، و ايشان به حكم ايمان و احصان، شرعا از نسبت هاى ناروايى كه شاهدى بر آن اقامه نشود، مبرّا هستند، و از جهت ايمانى كه دارند، محكوم به مغفرت اند، همچنان كه فرموده: «وَ آمنوا بِهِ يَغفِر لَكُم مِن ذُنُوبِكُم»، و نيز به همان جهت
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۳۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۳۷ </center>
خواهند داشت . و آن رزق كريم همان حيات طيب در دنيا و آخرت ، و اجر نيكوى آخرت است ، كه در آيه «من عمل صالحا من ذكر او انثى و هو مؤ من فلنحيينه حيوة طيبة و لنجزينهم اجرهم باحسن ما كانوا يعملون» بدان نويد داده است .
رزق کریمی خواهند داشت، و آن رزق كريم، همان حيات طيب در دنيا و آخرت، و اجر نيكوى آخرت است، كه در آيه: «مَن عَمِلَ صَالِحاً مِن ذَكَرٍ أو أُنثَى وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَلَنُحيِيَنَّهُ حَيَوةً طَيِّبَة وَ لَنَجزِيَنَّهُم أجرَهمُ بِأحسَنَ مَا كَانُوا يَعمَلُون»، بدان نويد داده است.


و مراد از خبيث در خبيثين وخبيثات كه غير از مؤ منين هستند اين است كه حالتى پليد دارند، و به خاطر كفر وضعى ناخوشايند به خود مى گيرند. و اگر زنان خبيث را به مردان خبيث ، و مردان خبيث را به زنان خبيث اختصاص داده ، به خاطر هم جنسى و هم سنخى است ، و در نتيجه اينگونه افراد از تلبس به فحشاء مبراء نيستند، - البته صرف اين اختصاص ، حكم به تلبس و اتصاف نيست -.
و مراد از «خبيث» در خبيثين و خبيثات، كه غير از مؤمنان هستند، اين است كه حالتى پليد دارند، و به خاطر كفر، وضعى ناخوشايند به خود مى گيرند. و اگر زنان خبيث را به مردان خبيث، و مردان خبيث را به زنان خبيث اختصاص داده، به خاطر هم جنسى و هم سنخى است. و در نتيجه، اين گونه افراد از تلبس به فحشاء مبرّاء نيستند - البته صرف اين اختصاص، حكم به تلبس و اتصاف نيست.


پس از آنچه گذشت چند نكته روشن گرديد:
پس از آنچه گذشت چند نكته روشن گرديد:


اول اينكه : آيه شريفه از نظر لفظ عام است و مؤ منين را براى هميشه به پاكى توصيف مى كند، هر چند كه سبب نزولش موردى خاص باشد.
اول اين كه: آيه شريفه از نظر لفظ، عام است و مؤمنان را براى هميشه به پاكى توصيف مى كند، هرچند كه سبب نزولش، موردى خاص باشد.
 
دوم اينكه : دلالت دارد بر اينكه مؤ منين شرعا محكوم به براءتند از آنچه كه به ايشان نسبت بدهند و اقامه بينه نكنند.


سوم اينكه : دلالت دارد بر اينكه مؤ منين همه محكوم به مغفرت و رزق كريمند. و همه اينها البته حكم ظاهرى است ، ظاهر حال مؤ منين چنين ، و ظاهر حال كفار بر خلاف اين است ، چون مؤ منين نزد خدا محترمند.
دوم اين كه: دلالت دارد بر اين كه مؤمنان، شرعا محكوم به برائت اند، از آنچه كه به ايشان نسبت بدهند و اقامه بيّنه نكنند.


بحث روايتى
سوم اين كه: دلالت دارد بر اين كه مؤمنان، همه محكوم به مغفرت و رزق كريم اند. و همه اين ها، البته حكم ظاهرى است. ظاهر حال مؤمنان چنين، و ظاهر حال كفار بر خلاف اين است. چون مؤمنان، نزد خدا محترم اند.


روايتى مفصل از «'''الدر المنثور'''» درباره نزول آيات مربوط افك درباره عائشه
==بحث روايتى: (روایتی در باره شأن نزول آیه إفک)==


در الدرالمنثور است كه عبدالرزاق ، احمد، بخارى ، عبد بن حميد، مسلم ، ابن جرير، ابن منذر، ابن ابى حاتم، ابن مردويه و بيهقى (در كتاب شعب ) همگى از عايشه روايت كرده اند كه گفت : رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) همواره وقتى مى خواست به سفرى برود در ميان همسرانش ‍ قرعه مى انداخت ، و قرعه به نام هر كس بيرون مى شد او را با خود به سفر مى برد.
در الدرالمنثور است كه عبدالرزاق ، احمد، بخارى ، عبد بن حميد، مسلم ، ابن جرير، ابن منذر، ابن ابى حاتم، ابن مردويه و بيهقى (در كتاب شعب ) همگى از عايشه روايت كرده اند كه گفت : رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) همواره وقتى مى خواست به سفرى برود در ميان همسرانش ‍ قرعه مى انداخت ، و قرعه به نام هر كس بيرون مى شد او را با خود به سفر مى برد.
۲۰٬۳۹۶

ویرایش