۲۰٬۴۷۲
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
|||
خط ۱۱: | خط ۱۱: | ||
<span id='link52'><span> | <span id='link52'><span> | ||
==گفتار بعضى از مفسران در مقصود از لفظ «كلمه» در آيه شريفه == | ==گفتار بعضى از مفسران در مقصود از لفظ «كلمه» در آيه شريفه == | ||
و چه بسا كه بعضى از مفسرين گفته باشند كه منظور از لفظ | و چه بسا كه بعضى از مفسرين گفته باشند كه منظور از لفظ «كلمه» در آيه شريفه ، كلمه عذاب است ، و اما جمله «انهم لا يؤمنون» در حقيقت بيان علت عذاب است، چيزى كه هست حرف «لام» در آن در تقدير است ، و تقدير كلام چنين است: | ||
و | «كذلك» يعنى «كثبوت هذه الحجة عليهم حقت كلمة ربك على الذين فسقوا و هى وعيدهم بالعذاب و انما حقت عليهم العذاب لانهم لا يؤ منون - نظير ثبوت آن حجت - كه قبلا گفتيم - بر مشركين ، مساءله كلمه پروردگارت بر عموم فاسقان است ، و آن كلمه عبارت است از تهديدشان به عذاب و اگر اين كلمه بر فاسقان محقق شد براى اين بود كه فاسقان ايمان نياوردند». | ||
وليكن اين تفسير، تفسيرى است كه خالى از سقم و ايراد نيست ، براى اينكه بنابر اين تفسير وجه شباهت در تشبيهى كه در آيه آمده روشن و يك جور نيست ، زيرا حجت كه عذاب به آن تشبيه شده بالذات عليه آنان ثابت است ولى عذاب ذاتى آنان نيست ، بلكه به خاطر امر ديگرى براى آنان ثابت شده ، و آن اين است كه ايمان نياوردند. | |||
و اين حجت - همانطور كه در بيان قبلى توجه كرديد - حجتى است ساده كه بت پرستان نيز به حق بودن آن اعتراف دارند، ليكن وجهه آن حجت را برگردانده ، آن را دليل بر مدعاى خود يعنى ربوبيت اربابها گرفتند، و با اين حجت استدلال كردند به اينكه آن ربها استحقاق عبادت دارند نه خداى تعالى ، و منشاء اين اشتباهشان اين بود كه معتقد بودند به اينكه تدبير هر ناحيه از نواحى مختلف عالم به دست يكى از آن ربها است ، و چون تدبير آن ناحيه به دست اوست پس رب آن ناحيه نيز همو است. | و اين حجت - همانطور كه در بيان قبلى توجه كرديد - حجتى است ساده كه بت پرستان نيز به حق بودن آن اعتراف دارند، ليكن وجهه آن حجت را برگردانده ، آن را دليل بر مدعاى خود يعنى ربوبيت اربابها گرفتند، و با اين حجت استدلال كردند به اينكه آن ربها استحقاق عبادت دارند نه خداى تعالى ، و منشاء اين اشتباهشان اين بود كه معتقد بودند به اينكه تدبير هر ناحيه از نواحى مختلف عالم به دست يكى از آن ربها است ، و چون تدبير آن ناحيه به دست اوست پس رب آن ناحيه نيز همو است. | ||
خط ۲۳: | خط ۲۵: | ||
==احتياج دوم براى توحيد خداوند، با استناد به مساءله ابداء و اعاده خلق == | ==احتياج دوم براى توحيد خداوند، با استناد به مساءله ابداء و اعاده خلق == | ||
قُلْ هَلْ مِن شرَكائكم مَّن يَبْدَؤُا الخَْلْقَ ثمَّ يُعِيدُهُ قُلِ اللَّهُ يَبْدَؤُا الخَْلْقَ ثمَّ يُعِيدُهُ ... | «'''قُلْ هَلْ مِن شرَكائكم مَّن يَبْدَؤُا الخَْلْقَ ثمَّ يُعِيدُهُ قُلِ اللَّهُ يَبْدَؤُا الخَْلْقَ ثمَّ يُعِيدُهُ ...'''»: | ||
در اين آيه حجتى ديگر به رسول گرامى خود تلقين مى كند تا عليه مشركين اقامه نمايد، حجتى از جهت مبدأ و معاد، مى فرمايد: آن كسى كه مبدأ هر موجودى است و معاد و برگشت هر موجودى نيز به سوى او است استحقاق آن را دارد كه عبادت شود تا آدمى در روز معاد و روز لقاء او از عذاب اليمش ايمن گشته ، به ثواب عظيم او نائل گردد. | در اين آيه حجتى ديگر به رسول گرامى خود تلقين مى كند تا عليه مشركين اقامه نمايد، حجتى از جهت مبدأ و معاد، مى فرمايد: آن كسى كه مبدأ هر موجودى است و معاد و برگشت هر موجودى نيز به سوى او است استحقاق آن را دارد كه عبادت شود تا آدمى در روز معاد و روز لقاء او از عذاب اليمش ايمن گشته ، به ثواب عظيم او نائل گردد. | ||
و چون مشركين - يعنى همانهائى كه در اين حجت خطاب به آنها بوده است - قائل به معاد نبودند، لذا خداى تعالى پيامبرش را دستور داده كه خودش پاسخ از اين سؤ ال بدهد، و بگويد: | |||
اگر آيه شريفه در احتجاجش به مساءله ابداء و اعاده تكيه كرده ، اين اعتمادش اعتماد بر يك مقدمه مبهم و بيان ناشده نبوده ، چون خداى تعالى در موارد متعددى از كلامش كه شايد به ده مورد برسد از طرق مختلفى بر اين مقدمه احتجاج كرده . يك بار از طريق اينكه اگر بعد از اين عالم عالمى ديگر نباشد لازم مى آيد خلقت بشر در اين عالم لغو و بيهوده باشد و خداى تعالى كار بيهوده نمى كند. و يكبار از اين طريق كه اگر عالمى ديگر نباشد و خلق در آن عالم به جزاى اعمال خود نرسند ظلم لازم مى آيد، و چون خداى تعالى عادل است ، پس واجب است كه در عالمى ديگر كيفر و پاداش هر عملى را بدهد. | و چون مشركين - يعنى همانهائى كه در اين حجت خطاب به آنها بوده است - قائل به معاد نبودند، لذا خداى تعالى پيامبرش را دستور داده كه خودش پاسخ از اين سؤ ال بدهد، و بگويد: «اللّه يبدؤ ا الخلق ثم يعيده فانى تؤفكون». | ||
و اگر آيه شريفه در احتجاجش به مساءله ابداء و اعاده تكيه كرده ، اين اعتمادش اعتماد بر يك مقدمه مبهم و بيان ناشده نبوده ، چون خداى تعالى در موارد متعددى از كلامش كه شايد به ده مورد برسد از طرق مختلفى بر اين مقدمه احتجاج كرده . يك بار از طريق اينكه اگر بعد از اين عالم عالمى ديگر نباشد لازم مى آيد خلقت بشر در اين عالم لغو و بيهوده باشد و خداى تعالى كار بيهوده نمى كند. و يكبار از اين طريق كه اگر عالمى ديگر نباشد و خلق در آن عالم به جزاى اعمال خود نرسند ظلم لازم مى آيد، و چون خداى تعالى عادل است ، پس واجب است كه در عالمى ديگر كيفر و پاداش هر عملى را بدهد. | |||
و همچنين از طرفى ديگر، اصولا خداى تعالى در قرآن كريم هر گونه شك و ترديدى نسبت به معاد را نفى نموده ، و ثابت بودن آن را امرى مسلم دانسته است ، (و ديگر لازم نبود در هر احتجاجى دوباره ادله معاد را ذكر كند). | و همچنين از طرفى ديگر، اصولا خداى تعالى در قرآن كريم هر گونه شك و ترديدى نسبت به معاد را نفى نموده ، و ثابت بودن آن را امرى مسلم دانسته است ، (و ديگر لازم نبود در هر احتجاجى دوباره ادله معاد را ذكر كند). | ||
و اين حجت بطورى كه در سابق اشاره كرديم حجتى است كه منطق عموم مؤ منين را بازگو مى كند، كه اگر خداى تعالى را عبادت مى كنند از ترس عقاب او و يا به اميد ثوابى است كه او برايشان مهيا كرده است . | و اين حجت بطورى كه در سابق اشاره كرديم حجتى است كه منطق عموم مؤ منين را بازگو مى كند، كه اگر خداى تعالى را عبادت مى كنند از ترس عقاب او و يا به اميد ثوابى است كه او برايشان مهيا كرده است . | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۷۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۷۹ </center> | ||
قُلْ هَلْ مِن شرَكائكم مَّن يهْدِى إِلى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يهْدِى لِلْحَقِّ ... | «'''قُلْ هَلْ مِن شرَكائكم مَّن يهْدِى إِلى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يهْدِى لِلْحَقِّ ...'''»: | ||
جمله «يهدى الى الحق» و جمله «يهدى للحق» هر دو به يك معنا است ، چون ماده هدى به هر دو قسم متعدى مى شود، يعنى هم با حرف «الى» و هم با حرف لام. در چند جاى ديگر از قرآن كريم با حرف لام متعدى شده ، مانند آيه «او لم يهد لهم» و آيه «يهدى للتى هى اقوم» و مواردى ديگر. پس ، اينكه بعضى از مفسرين گفته اند: حرف «لام» در جمله مورد بحث براى تعليل آمده ، سخن درستى نيست. | |||
خداى تعالى در اين آيه سومين حجت را به رسول گرامى خود تلقين مى كند، و اين حجتى است عقلى كه خواص و دانشمندان از | |||
در حجتى كه در آيه مورد بحث به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) تلقين شده تكيه بر اين مقدمه ضرورى و فطرى شده است ، لذا سخن را از اينجا آغاز مى كند كه مى پرسد: آيا شما مشركين در ميان شركاء خود هيچ شريك و معبودى سراغ داريد كه شما را به سوى حق هدايت كند؟ و پر واضح است كه مشركين غير از كلمه «'''نه '''» جوابى ندارند، چون شركاى آنان چه آنانى كه جمادند مانند بتها و معبودهاى جامد ديگر، | خداى تعالى در اين آيه سومين حجت را به رسول گرامى خود تلقين مى كند، و اين حجتى است عقلى كه خواص و دانشمندان از مؤمنين به آن تكيه مى كنند. | ||
و توضيح آن اين است كه يكى از مرتكزات فطرى بشر كه عقل وى بدان حكم مى كند اين است كه انسان بايد حق را پيروى كند، حتى اگر احيانا در يكى از اعمالش از حق منحرف شود، و به خاطر غلط يا اشتباهى و يا هوى و هوسى غير حق را پيروى كند، در همان لحظه كه آن عمل غير حق را انجام مى دهد پيش خودش آن عمل را حق مى پندارد، چون امر بر او مشتبه شده است. | |||
و به همين جهت است كه مى بينيم بعد از آنكه غبار و كوران هوى و هوسش فرو نشست اين طور اعتذار مى جويد كه من خيال مى كردم آن عمل حق است ، پس به حكم ارتكاز و فطرت و عقل بشر حق بطور مطلق و بدون هيچ قيدى و شرطى واجب الاتباع است ، و به همين دليل كسى هم كه انسان را به سوى حق راهنمائى مى كند نيز واجب الاتباع است ، به خاطر اينكه حق مى گويد و به سوى حق دعوت مى نمايد، و بايد چنين كسى را ترجيح داد به كسى كه ما را به سوى حق هدايت نمى كند، و يا به سوى غير حق مى خواند، زيرا پيروى كردن از هادى به سوى حق پيروى خود حق است ، همان حقى كه او ما را به سوى آن مى خواند، و وجوب پيروى او، امرى است ضرورى ، كه هيچ حاجتى به دليل ندارد. | |||
در حجتى كه در آيه مورد بحث به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) تلقين شده تكيه بر اين مقدمه ضرورى و فطرى شده است ، لذا سخن را از اينجا آغاز مى كند كه مى پرسد: آيا شما مشركين در ميان شركاء خود هيچ شريك و معبودى سراغ داريد كه شما را به سوى حق هدايت كند؟ | |||
و پر واضح است كه مشركين غير از كلمه «'''نه '''» جوابى ندارند، چون شركاى آنان چه آنانى كه جمادند مانند بتها و معبودهاى جامد ديگر، | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۸۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۸۰ </center> | ||
و چه آنهائى كه جاندارند، مانند فرشتگان و ارباب انواع ، و جن و طاغوتهائى چون نمرود و فرعون و امثال آنان ، هيچيك (بر حق نبودند، تا ديگران را به سوى حق هدايت كنند، و اصولا هيچ يك ) مالك نفع و ضرر و مرگ و حيات و نشور خود نيستند. | و چه آنهائى كه جاندارند، مانند فرشتگان و ارباب انواع ، و جن و طاغوتهائى چون نمرود و فرعون و امثال آنان ، هيچيك (بر حق نبودند، تا ديگران را به سوى حق هدايت كنند، و اصولا هيچ يك ) مالك نفع و ضرر و مرگ و حيات و نشور خود نيستند. | ||
و چون مشركين در پاسخ از اين | |||
و ما در تفسير آيه شريفه : | و چون مشركين در پاسخ از اين سؤال جواب مثبتى نداشتند، لذا خداى تعالى به رسول گرامياش دستور داد خودش جواب بدهد، و فرمود: «قل اللّه يهدى للحق - بگو: تنها خداست كه به سوى حق هدايت مى كند»، چون او است كه هر موجودى را به سوى هدفش و به سوى هر چيزى كه در بقائش نيازمند به آن است هدايت مى كند. | ||
و وقتى محقق شد كه در ميان هيچيك از شركاى مشركين كسى نيست كه به سوى حق هدايت كند، و تنها خداى سبحان است كه به سوى حق هدايت مى كند، با جمله | |||
همچنان كه از قول موسى (عليه السلام) حكايت كرده كه در برابر فرعون فرمود: «ربنا الذى اعطى كل شئ خلقه ثم هدى». و نيز فرمود: «الذى خلق فسوى و الذى قدر فهدى». و او كسى است كه انسان را به سوى سعادت حيات هدايت و به سوى بهشت و آمرزش دعوت مى كند، رسولانى مى فرستد و كتابهائى نازل مى كند و شرايعى تشريع مى نمايد، تا انسانها به اذن او هدايت شوند، و به همين منظور انبياء را دستور داد تا دعوت حق دينى را در بين بشر گسترش دهند. | |||
در اينجا سؤ الى باقى مى ماند و آن اين است كه در رجحان پيروى خداى تعالى بر پيروى شركاء تعبير فرموده به اينكه | |||
جواب اين | و ما در تفسير آيه شريفه : «الحق من ربك فلا تكن من الممترين» گفتيم كه اعتقاد و سخن و عمل حق آن اعتقاد و گفتار و كردارى است كه با سنت جارى در عالم كون كه فعل حق تعالى است مطابق باشد، و بنابراين ، حق در حقيقت به مشيت خداى تعالى و اراده او حق است. | ||
و خداى تعالى در اين | |||
اين آن نكته اى است كه آيه شريفه به حسب ظاهرى كه دارد بر آن دلالت مى كند، و جاى هيچ ترديدى در اين دلالت نيست ، و اين خود عادلترين گواه است بر اينكه در اين كلام مجازگوئى نشده ، و اساس آنكه مثل همه موارد مجازگوئى كه خود ما اهل عرف داريم بر مساهله نيست ، بلكه كلامى است جدى و بر اساس حقيقت ما اهل عرف همين كه ببينيم كسى كلمه حقى گفت و ما را به سوى آن دعوت كرد مى گوئيم | و وقتى محقق شد كه در ميان هيچيك از شركاى مشركين كسى نيست كه به سوى حق هدايت كند، و تنها خداى سبحان است كه به سوى حق هدايت مى كند، با جمله «افمن يهدى الى الحق احق ان يتبع امن لا يهدى الا ان يهدى» از آنان بپرسيد كه خودشان از بين دو قسم اتباع يكى را ترجيح دهند، تبعيت خداى تعالى و تبعيت شركايشان را، پيروى خداى تعالى كه به سوى حق هدايت مى نمايد، و پيروى شركاء را كه نه كسى را هدايت مى كنند، و نه خود بدون راهنما راهى به جايى مى برند، و معلوم است كه در اين دوران، ترجيح براى آن كسى است كه به سوى حق هدايت مى كند، نه آنكس كه هدايتى نمى كند، يعنى ترجيح با پيروى خداى تعالى بر پيروى خدايان دروغين است ، ولى مشركين به عكس اين حكم مى كنند و بدين جهت خداى تعالى با جمله «فما لكم كيف تحكمون» ملامت و توبيخشان مى كند. | ||
در اينجا سؤ الى باقى مى ماند و آن اين است كه در رجحان پيروى خداى تعالى بر پيروى شركاء تعبير فرموده به اينكه «پيروى خداى تعالى سزاوارتر است» مگر پيروى شركاء سزاوار است كه پيروى خداى تعالى سزاوارتر باشد؟ و چون چنين نيست بايد حقانيت را منحصر در پيروى خداى تعالى مى كرد، و آن را متعين دانسته مى فرمود: تنها پيروى خداى تعالى حق است ، نه اينكه بفرمايد: پيروى خداى تعالى سزاوارتر است؟ | |||
جواب اين سؤال اين است كه اين تعبير مقتضاى مقام ترجيح است . وقتى از خصم مى پرسيم : راستى ترجيح بر دروغ دارد. يا دروغ ترجيح بر راستى ؟ ناگزير پاسخ اين سؤ ال اين است كه راستى بهتر است، و اين معنايش آن نيست كه دروغ هم خوب است ، ولى راستى خوبتر است . و اگر خود خصم پاسخ نداد، ما به جاى او همين تعبير را مى آوريم ، تا قبول دعوى ما برايش آسانتر شود، و حس عصبيت او تحريك و جهالتش تهييج نگردد. | |||
و خداى تعالى در اين سؤال و جواب زيباترين تعبير را آورده و فرموده: «أ فمن يهدى الى الحق احق ان يتبع ام من لا يهدى الا ان يهدى». | |||
و در اين آيه قرائتى كه رايج است كلمه «لا يهدى» - با تشديد «دال» - است كه اصل آن «'''يهتدى '''» بوده ، و ظاهر جمله «لا يهدى الا ان يهدى» كه در آن متعلقات فعل حذف شده ، و نفرموده كه به چه چيز هدايت مى شود و چه كسى او را هدايت كرده اين است كه به خودى خود هدايت نمى شود، بلكه به وسيله غير خود هدايت مى شود، چون اين كلام يعنى جمله «يهدى الى الحق» در مقابل جمله «من لا يهدى» قرار گرفته، با اينكه جمله «به سوى حق هدايت مى كند» بايد در مقابلش جمله «به سوى حق هدايت نمى كند» قرار بگيرد، نه جمله «لا يهدى - به سوى حق هدايت نمى شود». | |||
و همچنين جمله «به سوى حق هدايت نمى شود»، در مقابل جمله: «به سوى حق هدايت مى شود» است، و لازمه اين چنين مقابله اين است كه بين «راه يافتن بوسيله غير» و «هدايت نكردن به سوى حق»، و همچنين بين «هدايت كردن به سوى حق» با «راه يافتن بالذات» ملازمه باشد. | |||
پس كسى كه به سوى حق هدايت مى كند، بايد خودش بالذات - و نه بوسيله غير - راه يافته باشد، و نيز كسى كه خودش بوسيله غير راه يافته ابدا به سوى حق هدايت نمى كند. | |||
اين آن نكته اى است كه آيه شريفه به حسب ظاهرى كه دارد بر آن دلالت مى كند، و جاى هيچ ترديدى در اين دلالت نيست ، و اين خود عادلترين گواه است بر اينكه در اين كلام مجازگوئى نشده ، و اساس آنكه مثل همه موارد مجازگوئى كه خود ما اهل عرف داريم بر مساهله نيست ، بلكه كلامى است جدى و بر اساس حقيقت ما اهل عرف همين كه ببينيم كسى كلمه حقى گفت و ما را به سوى آن دعوت كرد مى گوئيم «او هادى به سوى حق است» و او را به چنين صفتى توصيف مى كنيم، هر چند كه خود او بدانچه مى گويد معتقد نباشد، و يا اگر تا حدودى معتقد به گفته خويش هست به آن عمل نكند، و يا اگر عمل مى كند معناى واقعى كلمه حق را تحقق ندهد بلكه تنها عملى انجام بدهد ولى عملش مغز و معنا نداشته باشد. | |||
و نيز ما او را به اين صفت توصيف مى كنيم ، چه اينكه خودش به خودى خود به آن كلمه حق راه يافته باشد، و يا اينكه ديگران او را بدان هدايت كرده باشند، در حالى كه از نظر واقع و حقيقت چنين نيست ، بلكه هدايت به سوى حق يعنى رساندن افراد به حق صريح و به متن واقع ، و اين تنها كار خداى سبحان و يا كار كسانى است كه خود راه يافته باشند، يعنى خداى تعالى آنان را بدون واسطه كسى بلكه خودش هدايت كرده باشد و آنان بوسيله خداى تعالى راه را يافته باشند و از سوى او ماءمور شده باشند كه ديگران را هدايت كنند. و ما پاره اى مطالب در اين باب در معناى آيه شريفه «و اذ ابتلى ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن» ايراد كرده ايم . | |||
<span id='link56'><span> | <span id='link56'><span> | ||
==چند مطلب كه از آيه شريفه استفاده مى شود == | ==چند مطلب كه از آيه شريفه استفاده مى شود == | ||
پس از آنچه در معناى آيه گفتيم چند امر روشن گرديد: | پس از آنچه در معناى آيه گفتيم چند امر روشن گرديد: | ||
يكى اينكه منظور از هدايت به سوى حق صرف ارائه طريق و نشان دادن راه راست نيست ، بلكه منظور از آن ايصال به مطلوب است ، چون اين معنا مسلم و بديهى است كه هر كسى مى تواند بگويد راه حق كدام است ، چه اينكه خود گوينده بوسيله غير و يا بالذات راه حق را يافته باشد و يا نيافته باشد، و آيه شريفه سخن از هدايتى دارد كه كار هر كس نيست پس معلوم مى شود منظور از آن صرف نشان دادن راه حق نيست . | |||
دوم اينكه منظور از جمله : | يكى اينكه منظور از هدايت به سوى حق صرف ارائه طريق و نشان دادن راه راست نيست ، بلكه منظور از آن ايصال به مطلوب است ، چون اين معنا مسلم و بديهى است كه هر كسى مى تواند بگويد راه حق كدام است ، چه اينكه خود گوينده بوسيله غير و يا بالذات راه حق را يافته باشد و يا نيافته باشد، و آيه شريفه سخن از هدايتى دارد كه كار هر كس نيست پس معلوم مى شود منظور از آن صرف نشان دادن راه حق نيست. | ||
دوم اينكه منظور از جمله : «من لا يهدى الا ان يهدى» كسى است كه به خودى خود راه را نمى يابد، و اين دو طايفه را شامل مى شود، يكى آن كسانى را كه اگر هدايت مى شوند بوسيله غير خود مى شوند و يكى آن كسانى كه اصلا هدايت نمى شوند، نه به خودى خود و نه به وسيله غير نظير بتها و خدايان دروغين كه قابليت هدايت به وسيله غير را ندارند، چون جمله «الا ان يهدى» استثناء از جمله : «من لا يهدى» است، و اين جمله بايد دو طائفه را شامل بشود، تا طايفه هدايت پذير به وسيله غير از آن استثناء شود. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۸۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۸۳ </center> | ||
معناى استثناء در: | معناى استثناء در: «امن لا يهدى الا ان يهدى» واقوال نادرست برخى از مفسرين در اين باره | ||
و در جمله : | و در جمله : «ان يهدى» فعلى آمده كه حرف «ان» مصدرى بر سرش درآمده ، كه كارش اين است كه به فعل معناى مصدرى مى دهد، و جمله فعليه اى كه اين چنين تاويل به مصدر برود دلالتى بر تحقق ندارد، به خلاف خود مصدر كه به معمولش اضافه شود. | ||
پس اينكه فرمود: | |||
پس به حكم اين قاعده بين دو جمله زير فرق هست ، يكى اينكه بگوييم : «ان تصوموا خير لكم» و يا بگوييم «ان كنا عن عبادتكم لغافلين» زيرا جمله اولى هيچ دلالتى ندارد بر اينكه روزهاى واقع شده، ولى عبارت دوم ، يعنى مصدر مضاف بر معمولش (عبادتكم ) دلالت دارد بر اينكه عبادت واقع شده. | |||
در محاورات روزمره خود نيز يك بار مى گوييم : «'''ضربك زيدا عجيب - زدن تو زيد را عجيب و خارج از انتظار بود'''»، كه اين تعبير دلالت دارد بر اينكه مخاطب به اين كلام زيد را زده است ، و يك بار هم مى گوييم : «و ان تضرب زيدا عجيب - و اينكه تو زيد را بزنى عجيب و خارج از انتظار است»، كه اين عبارت را به كسى مى گوييم كه هنوز زيد را نزده ، ليكن تصميم گرفته است بزند. | |||
پس اينكه فرمود: «امن لا يهدى الا ان يهدى» معنايش اين است كه نبايد پيروى كرد كسى را كه هدايتش از خودش نيست ، مگر آنكه هدايت از ناحيه غير به او برسد. و معلوم است كه وقتى هدايت از ناحيه غير به او مى رسد كه بر حسب طبيعتش قابل هدايت باشد، و اما اگر قابل هدايت نباشد صفت «لا يهدى» همواره با او خواهد بود - دقت بفرمائيد. | |||
اين بود نظريه ما در معناى اين استثناء، ولى ساير مفسرين در معناى آن اقوال عجيب و غريبى دارند: | اين بود نظريه ما در معناى اين استثناء، ولى ساير مفسرين در معناى آن اقوال عجيب و غريبى دارند: | ||
از آن جمله اين قول است كه گفته اند: اين استثنائى است مفرغ (يعنى استثنائى است كه مستثنا قبل از استثناء داخل در عموم مستثنا منه هست ولى مستثنا منه ذكر شده استثنائى است ) از چيزى (مانند ابدا و دائما) كه همه احوال را شامل مى | از آن جمله اين قول است كه گفته اند: اين استثنائى است مفرغ (يعنى استثنائى است كه مستثنا قبل از استثناء داخل در عموم مستثنا منه هست ولى مستثنا منه ذكر شده استثنائى است ) از چيزى (مانند ابدا و دائما) كه همه احوال را شامل مى شود. | ||
در حقيقت تقدير جمله «امن لا يهدى ابدا الا ان يهدى فيهدى» مى باشد، زيرا اگر چنين نكنيم جمله «لا يهدى» شامل مسيح عيسى بن مريم و عزير و ملائكه (عليهم السلام ) نيز مى شود، با اينكه اين نامبردگان هدايت را از خداى تعالى گرفته و به هدايت و وحى او خلق را هدايت مى كردند همچنانكه قرآن در سوره مخصوص به انبياء فرموده: «و جعلناهم ائمة يهدون بامرنا». | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۸۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۸۴ </center> | ||
وجه نادرستى اين تفسير اين است كه خلاصه آن اين بود كه آيه شريفه مى خواهد بگويد: | وجه نادرستى اين تفسير اين است كه خلاصه آن اين بود كه آيه شريفه مى خواهد بگويد: «آيا كسى كه به سوى حق هدايت مى كند سزاوار است متابعت شود، و يا كسى كه خودش هدايت نمى شود مگر آنكه خداى تعالى او را هدايت كند، و بعد از آنكه خدا هدايتش كرد او هم خلق را هدايت كند»، و بطوريكه ملاحظه مى كنيد اين معنائى است كه بكلى وضع آيه را از اصل مختل مى سازد، زيرا كسى كه خودش راه را نمى يابد، نمى تواند خلق را به سوى حق هدايت كند، چون خودش از پس پرده با حق تماس پيدا مى كند، آن وقت چگونه كسى را به حق مى رساند؟ | ||
علاوه بر اين ، اين معنائى كه براى آيه كرد شامل بتها كه منظور اصلى از احتجاجند نمى شود چون بتها قابل هدايت نيستند، و چگونه ممكن است . براى بطلان پرستش بتها استدلالى بكند كه اصلا شامل بتها نشود، و شامل مسيح و عزيز بشود كه در نظر طوائفى ديگر غير مشركين يعنى يهود و نصارا قداست دارند، با اينكه يهود و نصارا مورد نظر آيه نبودند، و اگر آيه شريفه شامل آنها نيز بشود به عموميت ملاك شامل مى شود. | علاوه بر اين ، اين معنائى كه براى آيه كرد شامل بتها كه منظور اصلى از احتجاجند نمى شود چون بتها قابل هدايت نيستند، و چگونه ممكن است . براى بطلان پرستش بتها استدلالى بكند كه اصلا شامل بتها نشود، و شامل مسيح و عزيز بشود كه در نظر طوائفى ديگر غير مشركين يعنى يهود و نصارا قداست دارند، با اينكه يهود و نصارا مورد نظر آيه نبودند، و اگر آيه شريفه شامل آنها نيز بشود به عموميت ملاك شامل مى شود. | ||
نظريه ديگرى كه مفسرين اظهار داشته اند اين است كه : استثناى | |||
وجه نادرستى اين تفسير اين است كه نمى تواند مقابله اى كه بين جمله | نظريه ديگرى كه مفسرين اظهار داشته اند اين است كه : استثناى «الا ان يهدى» استثنائى است منقطع (يعنى مستثناء قبل از استثناء داخل در مستثنا منه نبوده )، و منظور از جمله «من لا يهدى - كسى كه راه نمى يابد» تنها بتها است ، كه اصلا قابليت هدايت ندارند، و معناى آيه اين است : «آيا كسى كه به سوى حق هدايت مى كند سزاوارتر به متابعت است ، يا كسى كه چون بتها اصلا هدايت پذير نيست ، مگر آنكه خدا هدايتش كند كه در اين صورت البته هدايت مى شود». | ||
وجه نادرستى اين تفسير اين است كه نمى تواند مقابله اى كه بين جمله «من يهدى الى الحق» و جمله «من لا يهدى» برقرار شده توجيه كند، براى اينكه وقتى مقابله بين هدايت به سوى حق و اهتداء به سوى آن تصور دارد كه برگشت معناى اين مقابله به اين شود كه بگوئيم : «آيا كسى كه به سوى حق هدايت مى كند سزاوارتر است به اينكه متابعت شود، و يا كسى كه اصلا اهتداء بردار نيست ، مگر آنكه خدا هدايتش بكند و او مهتدى و راه يافته بشود، آنگاه غير خود را هدايت كند»، و وقتى برگشت معنا به اين شد، اين اشكال بر آن متوجه مى شود كه در اين صورت وجهى براى اختصاص دادن استثناء به مثل بتها كه اصلا هدايت پذير نيستند وجود ندارد، تا بگوئيم استثناء منقطع است ، بلكه شامل مى شود هم آنهائى را كه بنفسه اهتداء ندارند، | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۸۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۸۵ </center> | ||
و هم آنهائى را كه بوسيله غير اهتداء نمى پذيرند، و هم آنهائى را كه چون ملائكه مثلا بنفسه اهتداء ندارند، ولى بوسيله غير اهتداء مى پذيرند، و اگر چنين شمولى داشته باشد همان اشكال كه در وجه سابق بود بر آن وارد مى شود. | و هم آنهائى را كه بوسيله غير اهتداء نمى پذيرند، و هم آنهائى را كه چون ملائكه مثلا بنفسه اهتداء ندارند، ولى بوسيله غير اهتداء مى پذيرند، و اگر چنين شمولى داشته باشد همان اشكال كه در وجه سابق بود بر آن وارد مى شود. | ||
يكى ديگر از آن تفسيرهاى عجيب اين است كه گفته اند: منظور از جمله : | |||
وجه نادرستى اين تفسير اين است كه بنابراين برگشت ترديد | يكى ديگر از آن تفسيرهاى عجيب اين است كه گفته اند: منظور از جمله : «من لا يهدی» بتها است كه اصلا قابل هدايت نيستند، و كلمه «الا» به معناى كلمه «حتى» است، و معناى آيه اين است : «آيا كسى كه به سوى حق هدايت مى كند سزاوارتر است به متابعت ، و يا كسى كه مهتدى نمى شود و خود هدايت نمى پذيرد تا هدايت كند؟ | ||
قول ديگر اين است كه گفته اند: منظور از جمله | |||
وجه نادرستى اين تفسير اين است كه آيات مورد بحث در سياق و زمينهاى قرار دارند كه در آن سياق فقط عليه بت پرستان احتجاج شده ، و گفتن اينكه منظور از جمله | وجه نادرستى اين تفسير اين است كه بنابراين برگشت ترديد «اين و يا آن» به مثل اين مى شود كه بگوييم: «آيا كسى كه به سوى حق هدايت مى كند سزاوارتر به متابعت است ، و يا كسى كه خودش هدايت نمى يابد تا به سوى حق هدايت كند»، و آن وقت استثناء جنبه استدراك به خود مى گيرد، يعنى جمله اى زيادى مى شود كه غرض از كلام بيان آن نيست. علاوه بر اينكه اصولا در زبان عرب ثابت نشده كه كلمه «الا» به معناى «حتى» بيايد، و به فرضى هم كه ثابت شود در كلام استعمال زيادى ندارد، كه بتوان فصيح ترين كلام يعنى قرآن را بر چنان استعمالى حمل نمود. | ||
قول ديگر اين است كه گفته اند: منظور از جمله «من لا يهدى الا ان يهدى» ملائكه و جن هائى مى باشند كه مشركين آنها را به جاى خداى تعالى مى پرستيدند، و ملائكه و جنها هر چند از پيش خود مالك هدايت نيستند، ولى قابل آن هستند كه از ناحيه خداى تعالى هدايت شوند. و يا منظور رؤ ساء و پيشوايان ضلالتند كه مردم را به كفر دعوت مى كنند، كه اينها هر چند راه يافته نيستند ولى قابليت اهتداء و يافتن راه را دارند. آرى ، پيشوايان ضلالت در تاريخ بشر اگر به سوى حق هدايت مى شدند هدايت مى يافتند. | |||
وجه نادرستى اين تفسير اين است كه آيات مورد بحث در سياق و زمينهاى قرار دارند كه در آن سياق فقط عليه بت پرستان احتجاج شده ، و گفتن اينكه منظور از جمله «من لا يهدى الا ان يهدى» ملائكه و جن و يا رؤساى اضلالگرند جمله را از صلاحيت انطباق بر مورد خارج مى سازد. | |||
<span id='link58'><span> | <span id='link58'><span> | ||
==اشاره به اينكه هدايت به معناى ايصال به مطلوب ، شاءن انبياء و ائمه (ع ) است == | ==اشاره به اينكه هدايت به معناى ايصال به مطلوب ، شاءن انبياء و ائمه (ع ) است == |
ویرایش