تفسیر:المیزان جلد۶ بخش۲۸

از الکتاب
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۳۴۰

اين جاست كه خواننده محترم، به خوبى پى مى برد كه تا چه اندازه، اين پيغمبر عظيم الشأن، نسبت به پروردگار خود، مؤدّب بوده. مخصوصا وقتى كلام او را با كلام حواريون مقايسه نمايد، با اين كه هر دو كلام، در مقام اداى يك چيز (نزول مائده) بودند، يقينا به شگفت در مى آيد.

زيرا مى بينيد كه عيسى «عليه السلام»، حرف آنان را گرفت و چيزى را بر آن اضافه و چيزى را از آن حذف نمود و بعضى از جملات آن را مقدّم و بعضى را مؤخر كرد، و پاره اى از الفاظ را به لفظ ديگرى تبديل و پاره اى ديگر را دست نزد، تا بدين وسيله، كلام سراپا پُر از اشكال حواريون را به صورتى در آورد كه براى عرض به درگاه عزّت و ساحت عظمت پروردگار، لايق شود، و از جهت مشتمل بودنش ‍ بر آداب عبوديت زيباترين كلام شود. خواننده محترم، بيشتر در جزئيات كلام آن جناب دقت فرمايد، تا بيش از پيش تعجب كند.

« قَالَ اللَّهُ إِنّى مُنزِّلُهَا عَلَيْكُمْ فَمَن يَكْفُرْ بَعْدُ مِنكُمْ فَإِنى أُعَذِّبُهُ عَذَاباً لا أُعَذِّبُهُ أَحَداً مِنَ الْعالَمِينَ »:

اهل مدينه و شام و همچنين عاصم، كلمۀ «مُنَزِّلُهَا» را با تشديد «زاء» خوانده اند، و ساير قاریان، به طورى كه مجمع البيان گفته، بدون تشديد قرائت كرده اند. و به نظر مى رسد بدون تشديد، با قواعد موافق تر باشد، زيرا «إنزال»، دلالت بر نزول دفعى دارد و «مائده» هم، دفعتا نازل شده، نه به تدريج. به خلاف «تنزيل»، كه همان طورى كه مكرر گفته ايم، استعمال شايع «تنزيل»، در نزول تدريجى است.

ظاهر آیه شریفه، به خوبی دلالت بر نزول «مائده» دارد

اين كه فرمود: «إنِّى مُنَزِّلُهَا عَلَيكُم»، وعده صريح است به إنزال، مخصوصا از نظر اين كه با صيغه اسم فاعل ذكر شده، نه با لفظ فعل. و از همين جا استفاده مى شود كه «مائده» مورد سؤال مسيح نازل شده و لو اين كه مسيحيان از آن خبرى ندارند.

بعضى از مفسّران گفته اند كه مائده نازل نشد، كما اين كه صاحب دُرّ المنثور و مجمع البيان و غير اين دو، از حسن و مجاهد نقل كرده اند كه گفته اند: مائده نازل نشد، زيرا حواريون وقتى آن شرط مذكور در آيه را در جواب شنيدند، از تقاضاى خود صرف نظر كردند و درخواست كردند كه نازل نشود، و گفتند: ما به مائده احتياج نداريم. از همين جهت مائده نازل نشد. وليكن حق مطلب اين است كه ظاهر آيه، به خوبى دلالت بر نزول آن دارد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۳۴۱

زيرا متضمن وعدۀ صريح به نزول آن است. و حاشا كه خداى تعالى، با اين كه مى دانست به زودى حواريون از خواستۀ خود صرف نظر مى كنند، چنين وعده قطعى و صريحى به آن ها بدهد.

آرى، وعده اى كه در آيه است، صريح است، ولى شرطى كه در آن ذكر شده، صريح و قطعى نيست، بلكه مشروط و مربوط به كفر بعد از نزول است. به عبارت ديگر، نخست وعده قطعى و بدون قيد و شرطى به انزال مائده داده و سپس تعذيب بر كفر را متفرع بر آن نموده است. نه اين كه مشتمل باشد به وعده به انزال، مشروط بر اين كه آنان عذاب تخلف و كفر را بپذيرند، تا در نتيجه، مشروط كه وعدۀ به انزال است، با نبودن شرط كه قبول عذاب است، منتفى شود و مائده با استعفاى آنان نازل نگردد (دقت فرمایيد).

به هر حال، نمى توان گفت وعده خداوند به انزال مائده، از جهت اين كه مشتمل است بر وعيد شديد به عذاب كفار بنى اسرائيل، ردّ دعاى عيسى است، بلكه اين وعده صريح، خود استجابت دعاى اوست.

چيزى كه هست، چون ظاهر سياق استجابت بعد از دعا، اين است كه معجزه براى تمامى مردم نعمت است، چه اولين و چه آخرين، و ممكن است خيال شود كه حتى كفار امت هم، از اين نعمت برخوردار مى شوند، از اين جهت خداى تعالى، براى رفع چنين توهمى، اطلاق كلام خود را مقيد به آن شرط نمود و ماحصل آن شرط هم، اين بود كه اين عيد كه خداوند مسيحيت را به آن اختصاص داد، نعمتى است كه همه شان، از آن منتفع نمى شوند، بلكه تنها كسانى از آن بهره مند مى گردند كه ايمان داشته و بر ايمان خود پايدار باشند. و اما كسانى كه به اين نعمت كفر مى ورزند، نه تنها از اين نعمت برخوردار نمى شوند، بلكه به شديدترين وجه متضرر هم مى گردند.

پس در حقيقت، اين دو آيه شريفه، از جهت اين كه دعا در آن بر حسب لازمه اى كه دارد، مطلق و استجابت در آن مقيد است، عينا نظير اين آيه است: «وَ إذ ابتَلَى إبرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأتَمَّهُنَّ قَالَ إنّى جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إمَاماً قَالَ وَ مِن ذُرِّيَّتِى قَالَ لَا يَنَالُ عَهدِى الظَّالِمِينَ».

و همچنين، اين آيات كه داستان موسى «عليه السلام» را حكايت مى كند: «أنتَ وَلِيُّنَا فَاغفِر لَنَا وَ ارحَمنَا وَ أنتَ خَيرُ الغَافِرِينَ * وَ اكتُب لَنَا فِى هَذِهِ الدُّنيَا حَسَنَةً وَ فِى الآخِرَةِ إنَّا هُدنَا إلَيكَ قَالَ عَذَابِى أُصِيبُ بِهِ مَن أشَاءُ وَ رَحمَتِى وَسِعَت كُلَّ شَئٍ فَسَأكتُبُهَا لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ وَ يُؤتُونَ الزَّكَوةَ وَ الَّذِينَ هُم بِآيَاتِنَا يُؤمِنُونَ».

سابقا هم گفته شد كه جهت اصلى در اين عذابى كه مخصوص به قوم مسيح است، همان درخواستى است كه خودشان كردند و در نوع خود بى نظير و مخصوص به خودشان مى باشد. بنابراين، اگر خداوند دعايشان را مستجاب كند، بجاست كه در صورتى كه كفر بورزند، عذابى بچشند كه آن هم، در نوع خود بى نظير باشد.

از همين جا روشن مى شود كه: مراد از «عَالَمِين»، عالَم هاى جميع اعصار است، نه تنها عالَم هاى زمان آنان. براى اين كه امتيازى كه خدا به آنان داد، منحصر به امت معاصرشان نبود، بلكه آنان را از جميع اهل عالَم و براى هميشه ممتازشان كرد.

و نيز از اين جا معلوم مى شود كه: جملۀ «فَإنِّى اُعَذِّبُهُ عَذَاباً لَا أُعَذِّبُهَ أحَداً مِنَ العَالَمِينَ»، گرچه وعيد شديدى است به عذاب سختى، ليكن كلام ناظر به اين نيست كه شدت و دردناكى اين عذاب، از تمامى عذاب ها بيشتر است، بلكه ناظر به اين است كه اين عذاب، در باب خود، عذابى است بى نظير ميان همه امت ها، كه به اين امت مخصوص مى باشد.

بحث روايتى: (رواياتى در ذیل آیات گذشته)

در مجمع البيان، در ذيل جملۀ «هَل يَستَطِيعُ رَبُّكَ»، از امام صادق «عليه السلام» نقل كرده كه فرمود: معناى اين جمله، اين است كه: آيا مى توانى از خداى خود درخواست كنى؟

مؤلف: اين معنا از طرق عامه، از بعضى از صحابه و تابعين، مانند عايشه و سعيد بن جبير نيز نقل شده، و معنايى است كه ما نيز سابقا آن را استظهار كرديم و گفتيم سؤال از استطاعت عيسى «عليه السلام» بالنسبه به استطاعتش، به حسب حكمت و مصلحت صحيح است، نه بالنسبه به استطاعتش به حسب اصل قدرت.

و در تفسير عياشى، از عيساى علوى، از پدرش، از ابى جعفر «عليه السلام» نقل شده كه فرمود: مائده اى كه بر بنى اسرائيل نازل شد، با زنجيرهاى طلایى از آسمان آويزان شد و مشتمل بود بر ۹ عدد ماهى و ۹ گرده نان.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۳۴۳

مؤلف: در لفظ ديگرى، به جاى «حوت: ماهى»، «نون: ماهى» وارد شده است.

و در مجمع البيان، از عمّار بن ياسر، از رسول خدا «صلى الله عليه و آله» نقل شده كه فرمود:

«مائده»، عبارت بود از نان و گوشت. و اين، براى آن بود كه آنان از مسيح طعامى خواسته بودند كه هر چه بخورند، تمام نشود، آنگاه فرمود: خطاب شد به آنان كه اين مائده در بين شما خواهد بود و تمام نخواهد شد، مادامى كه خيانت نكنيد و از آن چيزى پنهان نكنيد و اين سرّ را به ديگران نگویيد، وليكن آنان روز را به شام نرساندند، مگر اين كه هم از آن برداشته و پنهان كردند و نيز به يكديگر خيانت نمودند و هم سرّ خود را فاش ساختند.

مؤلف: اين روايت را، صاحب الدرّ المنثور، از ترمذى و ابن جرير و اين ابى حاتم و ابن انبارى و ابى الشيخ و ابن مردويه، از عمار بن ياسر، از آن حضرت نقل نموده و در نقل اينان، در آخرش دارد كه: بنى اسرائيل، به جرم همين خيانت شان، به صورت ميمون و خوك مسخ شدند.

در الدرّ المنثور گفته كه ابن جرير و ابن منذر و ابن ابى حاتم، از طريق ديگر، روايتى نظير آن از عمار بن ياسر نقل كرده اند.

و در اين روايت چند مناقشه است: يكى اين كه در اين خبر دارد بنى اسرائيل طعامى خواستند كه هرچه بخورند، تمام نشود، و اين معنا با ظاهر آيه، بنابر آنچه خداوند از قول آنان حكايت نموده كه گفتند: «وَ نَكُونَ عَلَيهَا مِنَ الشَّاهِدِين»، كاملا انطباق ندارد. زيرا طعامى كه از بين رفتنى نيست و تا قيام قيامت ماندنى است، چه حاجت دارد به اشخاصى كه به معجزه بودن آن شهادت دهند، مگر اين كه مراد از شهادت، شهادت در قيامت و در نزد خدا باشد.

مناقشه ديگر اين كه: در روايت داشت بنى اسرائيل به صورت ميمون و خوك مسخ شدند و ظاهر سياق آن، اين بود كه آن عذاب موعود، همين مسخ بوده و حال آن كه ظاهر اين كه خداى تعالى فرمود: «فَإنِّى اُعَذِّبُهُ عَذَاباً لَا اُعَذِّبُهُ أحَداً مِنَ العَالَمِين»، اين است كه اين عذاب، عذابى است بى سابقه و هيچ ملتى به آن عذاب معذب نشده و نخواهد شد، در حالى كه خداى تعالى، در قرآن كريم تصريح مى كند بر اين كه ملل ديگرى هم، به صورت ميمون و خوك مسخ شده اند.

از آن جمله مى فرمايد: «وَ لَقَد عَلِمتُمُ الَّذِينَ اعتَدَوا مِنكُم فِى السَّبتِ فَقُلنَا لَهُم كُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِين». و از بعضى طرق ائمه اهلبيت «عليهم السلام» نيز روايت شده كه همين متخلفان از دستور روز شنبه، به صورت خوك مسخ شده اند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۳۴۴

و در تفسير عياشى، از فضيل بن يسار، از حضرت رضا «عليه السلام» نقل شده كه فرمود: خوك ها از قوم عيسى بودند، از خدا خواستند مائده بر آنان نازل شود. وقتى نازل شد، باز ايمان نياوردند، خدا هم به صورت خوك، مسخ شان كرد.

و نيز، در همين كتاب، از عبدالصمد بن بندار نقل شده كه گفت: از حضرت رضا «عليه السلام» شنيدم كه فرمود: خوك ها، قومى بودند از رنگرزان، مائده مسيح را تكذيب كردند و به همين جرم، به چنين صورتى درآمدند.

مؤلف: در روايتى كه كافى از محمّد بن حسن، از محمّد بن يحيى، از احمد بن محمّد، از محمّد بن حسن اشعرى، از حضرت رضا «عليه السلام» نقل كرده، دارد كه امام فرمود:

فيل، از مسخ شدگان است. اين حيوان، پادشاهى بوده كه بسيار زنا مى كرد. و همچنين گرگ، كه آن هم عربى نادان بوده كه كارش ديوثى بوده است. خرگوش زنى بوده كه به شوهرش خيانت مى كرده و خود را از حيض غسل نمى داده خفاش، شخصى بوده كه خرماى مردم را مى دزديده. ميمون و خوك، از بنى اسرائيل بودند و دستور دينى روز شنبه را زير پا گذاشتند.

جريث، كه نوعى از ماهى است و همچنين سوسمار از بنى اسرائيل بودند، كه وقتى مائده بر عيسى بن مريم نازل شد، با این حال ايمان نياوردند و به همين جرم، به سرگشتگى و تحير مبتلا شدند. بعضى به درياها ريخته و به صورت ماهى در آمدند و بعضى در بيابان ها پراكنده شده و به صورت سوسمار مسخ شدند. موش، از زنان فاسق بوده. عقرب، سخن چين و خرس و سوسمار بزرگ و زنبور، قصاب هایى بوده اند كه كم فروشى مى كرده اند.

اين روايت با دو روايت قبلى معارض نيست و ممكن است بين اين روايت و آن دو، جمع نمود و گفت: بعضى از بنى اسرائيل در انكار «مائده»، به صورت خنزير، و بعضى ديگر به صورت جريث و سوسمار درآمدند، ليكن اين روايت از جهت ديگرى محل اشكال است و آن، اين است كه در اين روايت آمده:

متخلفان از دستور روز شنبه، به صورت ميمون و خوك مسخ شدند و حال آن كه در آيه شريفه اى كه در بالا ذكر شد و همچنين در آيه اى كه نظير آن در سوره «اعراف» است، دارد كه ايشان به صورت ميمون مسخ شدند و اتفاقا، سياقشان هم، طورى است كه از آن بر مى آيد به غير ميمون مسخ نشدند. (و خدا داناتر است).

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۳۴۵

آيات ۱۱۶ - ۱۲۰ مائده

وَ إِذْ قَالَ اللَّهُ يَا عِيسى ابْنَ مَرْيَمَ ءَأَنت قُلْت لِلنَّاسِ اتَّخِذُونى وَ أُمِّىَ إِلَهَينِ مِن دُونِ اللَّهِ قَالَ سُبْحَانَك مَا يَكُونُ لى أَنْ أَقُولَ مَا لَيْس لى بِحَقٍ إِن كُنتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فى نَفْسى وَ لا أَعْلَمُ مَا فى نَفْسِك إِنَّك أَنت عَلَّامُ الْغُيُوبِ(۱۱۶)

مَا قُلْتُ لهَُمْ إِلّا مَا أَمَرْتَنى بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبّى وَ رَبَّكُمْ وَ كُنتَ عَلَيهِمْ شَهِيداً مَّا دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنى كُنتَ أَنتَ الرَّقِيب عَلَيهِمْ وَ أَنت عَلى كُلِّ شَئٍ شهِيدٌ(۱۱۷)

إِن تُعَذِّبهُمْ فَإِنّهُمْ عِبَادُك وَ إِن تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّك أَنت الْعَزِيزُ الحَْكِيمُ(۱۱۸)

قَالَ اللَّهُ هَذَا يَوْمُ يَنفَعُ الصادِقِينَ صِدْقُهُمْ لهَُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الاَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً رَّضىَ اللَّهُ عَنهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذَلِك الْفَوْزُ الْعَظِيمُ(۱۱۹)

لِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ وَ مَا فِيهِنَّ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَئٍ قَدِيرُ(۱۲۰)

« ترجمه آيات »

و نيز به ياد آر، زمانى را كه خداى تعالى به عيسى بن مريم فرمود: آيا تو به مردم گفتى كه اى مردم! مرا و مادرم را به غير از خدا دو معبود ديگر بگيريد؟ عيسى گفت: پروردگارا! منزهى تو، شايسته من نيست چيزى را كه حق من نيست، بگويم، و فرضا اگر هم گفته باشم، تو خود آن را شنيده و دانسته اى. آرى، تو می دانى آنچه را كه در نفس من است و اين منم كه به چيزهايى كه در نزد توست، آگهى ندارم، براستى تو علام الغيوبى.(۱۱۶)

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۳۴۶

من به مردم چيزى جز آنچه كه تو دستورم دادى، نگفتم و تو دستورم دادى كه بگويم خداى را كه پروردگار من و پروردگار شماست، بپرستيد و تا در ميان ايشان بودم، شاهد اعمال شان بودم، پس از اين كه مرا به سوى خود خواندى، تو خودت مراقب و شاهد بر آنان بودى و تو بر هر چيز شاهدى.(۱۱۷)

اگر عذابشان كنى، اختيار دارى، چون آنان بندگان تو هستند، و اگر از جرم شان درگذرى، باز هم امر به دست توست، زيرا تو عزيز و حكيمى.(۱۱۸)

خداى تعالى فرمود: امروز، روزى است كه راستگويى راستگويان سودشان مى دهد، براى ايشان است باغ هاى بهشتى كه از زير آن ها، نهرها روان است و آنان، در آن باغ ها، براى هميشه به سر مى برند، خداوند از آنان خوشنود شده و آنان هم از خداوند خوشنود شده اند و اين است رستگارى بزرگ.(۱۱۹)

براى خداوند است مُلك آسمان ها و زمين و آنچه در بين آن هاست و او، بر هر چيز تواناست.(۱۲۰)

« بيان آيات »

اين آيات، گفتگوى خداى تعالى را با عيسى بن مريم «عليهما السلام:، درباره آنچه كه نصارا در حق وى گفته اند، حكايت مى كند. و گويا غرض از نظم و نسق اين آيات، بيان اعترافاتى است كه عيسى «عليه السلام» به زبان خود نموده و وضع زندگى دنيوى خود را حكايت كرده باشد، كه حق او نبوده در باره خود ادعایى كند كه حقيقت ندارد. چه، او در برابر چشم خدا بوده، چشمى كه نه خواب دارد و نه كم ديد مى شود، و اين كه او، ذرّه اى از آنچه خداوند برايش تحديد و معين نموده، تجاوز نكرده است. چيزى جز آنچه مأمور به گفتنش بوده، نگفته و كارى جز آنچه خداوند مأمور به انجامش نموده، نكرده است و آن كار، همان شهادت است. خداوند هم، او را در اين اعترافات و در آنچه كه درباره حق ربوبيت خدا و عبوديت بندگان ذكر نموده، تصديق فرموده است.

به اين بيان، آيات مورد بحث منطبق مى شود بر غرضى كه به خاطر آن، اين سوره نازل شده است و آن غرض، عبارت است از: بيان حقى كه خداوند براى خود به گردن بندگان قرار داده و آن، وفاى به عهدى است كه با خداى خود بسته اند و اين كه نبايد آن عهد را بشكنند. يعنى نبايد از روى لاقيدى و بى بند و بارى، از زير بارِ تكاليف شانه تهى سازند و هرچه بخواهند، بكنند و هر جا بخواهند، آزادانه بچرند. چنين حقى از طرف خداى تعالى به آنان داده نشده و خودشان هم قادر به رسيدن به اين آرزو نيستند.

اين است آن غرضى كه اين سوره، از اول تا به آخر، آن را بيان مى كند، و در آخر مى فرمايد: «وَ لِلّهِ مُلكُ السَّمَاوَاتِ وَ الأرضِ وَ مَا فِيهِنَّ وَ هَوُ عَلَى كُلِّ شَئٍ قَدِيرٌ: و براى خداست مُلك آسمان ها و زمين و آنچه در ميان آن هاست، و او، بر هر چيز قادر است».

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۳۴۷

« وَ إِذْ قَالَ اللَّهُ يَعِيسى ابْنَ مَرْيَمَ ءَأَنتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونى وَ أُمِّىَ إِلَهَينِ مِن دُونِ اللَّهِ»:

كلمۀ «إذ»، ظرف زمان و متعلق است به محذوفى كه مقام دلالت بر آن دارد، و مقصود از آن زمان، روز قيامت است. به دليل اين كه در چند آيه بعد مى فرمايد: «امروز، روزى است كه راستگویى راستگويان، آنان را سود مى دهد». و نيز به دليل اين كه خود عيسى «عليه السلام»، در جواب خداوند عرض مى كند: من تا زنده بودم شاهد و ناظر اعمال شان بودم، ولى بعد از اين كه مرا به جوار خود خواندى، اطلاعى از اعمال آن ها ندارم، تو خودت رقيب و ناظر بر آنان بودى.

در آيه مورد بحث، از «مريم»، به مادر تعبير شده و گفته شده: مرا و مادرم را دو معبود بگيريد، با اين كه ممكن بود گفته شود: مرا و مريم را دو معبود. اين تعبير، براى اين بود كه تا بر مهمترين حجت هاى آنان بر الوهيت عيسى و مريم دلالت كند و آن حجت، عبارت است: از تولدش از مريم، بدون وجود پدر.

آرى، جهت اصلى اين كه نصارا، هوس پرستش اين دو را كردند، همين مادرى و فرزندى اين طورى بود. بنابراين، تعبير كردن از آن دو، به «عيسى» و «مادرش»، بهتر و رساتر بر اين معنا دلالت مى كند، تا اين كه گفته شود: «عيسى» و «مريم».

«دُون»، كلمه ای است كه بالمآل، معناى «غير» را مى دهد و در آن استعمال مى شود. راغب گفته: به كسى كه در انجام كارى قاصر است، گفته مى شود «دون». بعضى از علماى ادب گفته اند: اين لفظ، مقلوب از «دنو» و «أدوَن» و «دَنى» است. و اين كه خداى تعالى فرمود: «لَا تَتَّخِذُوا بِطَانَةً مِن دُونِكُم»، به اين معناست كه دوستى كه در ديانت يا به قول بعضى در قرابت به پايه شما نمى رسد، انتخاب و اتخاذ نكنيد.

و اين كه فرمود «وَ يَغفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ»، به اين معنى است كه خدا مى بخشد گناه كمتر از اين، و به قول بعضى، غير اين را. و اين دو معنا (كمتر - غير)، هر دو با هم متلازم اند، و به همين معناست آيه شريفه: «ءَأنتَ قُلتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِى وَ اُمِّى إلَهيَنِ مِن دُونِ الله»، يعنى غير خدا.

و عبارت «مِن دُونِ الله» در قرآن كريم بسيار آمده و همه جا در معنای اشراك (شريك و انباز گرفتن) استعمال شده، نه استقلال. به اين معنا كه مراد از «اتّخاذ يك معبود، جز خدا و يا دو و يا بيشتر»، اين است كه غير خدا، شريك خدا گرفته نشود. نه اين كه غير خدا، معبود گرفته شود و از خداى سبحان، الوهيت نفى شود. براى اين كه يك چنين حرفى قابل تفوّه نيست، بلكه از لغوياتى است كه نمى توان معناى محصلى برايش تصور كرد. چون آن حقيقتى كه در اين فرض معبود مستقل اتخاذ شده و از غير آن هم نفى الوهيت نموده، او، همان خداى سبحان است.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۳۴۸

و اگر مثلا مى گويد: معبود مستقل مسيح است و بس و خداى ديگرى كه معبود مسيح باشد، نيست، در حقيقت، برگشتش به اين است كه وجود خداى تعالى را قبول داشته باشد، وليكن از درِ اشتباه و نادانى، او را به اوصاف بشرى مسيح متصف سازد.

همچنين، اگر بت پرستى اين حرف را درباره بت خود بزند و بگويد: بت ها، ربّ النوع هاى خدايانند و خداى تعالى وجود ندارد، چه او هم براى عالَم، معبود و خدایى قائل شده، ليكن او را به وصف كثرت و تعدد موصوف نموده است، پس اين شخص هم، براى خدا شريك قائل شد، نه اين كه وجود خدا را انكار كرده باشد، كما اين كه مسيحيان هم همين حرف را زده و گفته اند: «إنَّ اللهَ ثَالِثُ ثَلَاثَةٍ»، يعنى خدا واحدى است كه در عين حال، سه چيز است و ثلاثى است كه در عين حال، واحد است. و همچنين، كسانى كه مى گويند: «آفريدگار و مبدء عالَم، دهر و يا طبيعت است و منكر شده اند وجود معبودى را كه مافوق طبيعت باشد»، اينان نيز، با گفته خود، براى عالَم اثبات صانعى كه عبارت است از خدا (عزّ اسمه ) نموده اند، ليكن از درِ اشتباه، او را به صفات نقص و امكان متصف كرده اند.

همچنين، كسانى كه به طور كلّى منكر اين معنا شده اند كه براى نظام عجيب عالَم، مبدئى باشد و برغم آنچه كه فطرت بشر صريحا اعتراف دارد، مسأله عليت و تأثير را نفى نموده اند، چه اينان نيز، با همين نظريه خود، وجود عالمى را كه دستخوش انعدام اساسى نشود، اثبات كرده و آن را واجب الثبوت دانسته اند.

چيزى كه هست، اگر بگويند وجودش، از خودش است، غلط گفته اند. زيرا زوال و دگرگونى در اجزاى آن راه دارد و اگر بگويند وجودش از غير است، راه ما را پيموده و وجود بارى تعالى را، كه داراى صفات كماليه مخصوصى است، اثبات نموده اند.

پس روشن شد كه خداى سبحان، چيزى نيست كه كسى بتواند به طور كلى انكارش كند. اگر هم مشركان به ظاهر او را انكار نمايند، حرف بى معنا و غير معقولى زده اند.

آرى، اگر انسان از ديرباز وجود معبودى را براى اين عالَم اثبات مى كرده، براى اين بوده كه احساس مى نموده كه عموم اجزاى اين عالَم، در رفع نواقصى كه در وجودشان هست و در اداره نظامى كه لازم دارند، به چنين پروردگارى نيازمندند و به اين ملاك بوده كه بشر، به وجود پروردگار پی برده. آنگاه خصوصيات وجودى او را اثبات كرده.

بنابراين، در مقام معرفى آن پروردگار و آن قيّم، هر چيزى را كه اسم ببرند و سراغ دهند، همو، خداى سبحان است. چون اگر معبودى كه سراغ مى دهند، غير خدا باشد، اشتباهى است كه در تشخيص اسماء و صفات خدا نموده، و اگر هم خدا را قبول دارند و هم معبودهاى ديگرى را اثبات مى كنند، براى خدا شريك قائل شده اند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۳۴۹

پس در هر حال، خدا را اثبات كرده، نه اين كه او را انكار و غير او را اثبات كنند، زيرا گفتيم كه اين حرف، غيرمعقول است.

سخن صاحب تفسیر «المنار»، در باره اعتقاد به الوهيت مريم «ع»، در ميان مسيحيان

به اين بيان معلوم شد معناى «إلَهَينِ مِن دُونِ الله»، دو شريك از غير خدا براى خدا قائل شدن است، نه خدا را انكار كردن. و به فرضى هم كه تسليم شويم و قبول كنيم كه كلمه «دُون»، به هيچ وجه افاده معناى شركت را نمى كند، مى گوييم: افاده نفى شركت را هم نمى كند، و بيش از اين نيست كه معنايش، گرفتن دو معبود است كه آن دو، از سنخ غير خدا باشند. و از افاده اين كه اين اتّخاذ، توأم با نفى الوهيت پروردگار متعال و يا اثبات او بوده، ساكت است.

در لفظ «دُون»، نه دلالتى بر آن نفى و نه بر اين اثبات است، و ما از خارج فهميده و به دست آورده ايم كه نصارا، با اين عمل خود، نفى الوهيت از پروردگار متعال نكرده اند، و چه بسا از مسيحيان كه به اين معنا هم اشكال كرده اند و گفته اند: نصارا، قائل به الوهيت مريم عذرا نيست و كلام آنان را كه به ظاهر الوهيت مريم را مى رساند، به وجهى توجيه نموده اند.

ليكن نكته اى كه در اين آيه است و اين توجيهات را باطل مى كند و لازم است تذكر داده شود، اين است كه در آيه نفرمود: «نصارا گفته اند مريم، إله است»، تا بتوان آن را توجيه كرد و گفت آرى، چنين حرفى مى زدند، وليكن غرض شان چيز ديگرى بوده، بلكه فرمود: «نصارا، مريم را إله خود اتخاذ كردند»، و معلوم است كه «اتّخاذ اله»، غير گفتن آن است. گرچه وقتى اتخاذ شد، به زبان هم جارى مى شود، زيرا اتّخاذ اله، جز به عبوديت و خضوع بندگى صادق نيست، كما اين كه در قرآن هم فرموده: «أفَرَأيتَ مَنِ اتَّخَذَ إلَهَهُ هَوَيهُ: آيا ديده اى كسانى را كه هواى نفس خود را معبود خود گرفتند»؟ علاوه بر اين كه اعتقاد به الوهيت مريم، از نياكان مسيحيت به اخلاف آنان رسيده و اينك، در ميان شان مشهور است.

آلوسى، در روح المعانى مى گويد: ابوجعفر امامى، از بعضى از نصارا حكايت كرده كه در قرون گذشته، قومى بودند به نام «مريميه»، كه معتقد بودند به الوهيت مريم.

و در تفسير المنار مى نويسد: اين مطلب كه مسيحيان، «مسيح» را إله مى دانند، در چند جا از تفسير اين سوره گذشت، و اما پرستش مادر مسيح، اين نيز در كليساهاى شرقى و غربى بعد از قسطنطنين، متفقٌ عليه بوده. تنها فرقه پروتستان است كه پس از چند قرن بعد از اسلام پيدا شدند و آن را انكار نمودند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۳۵۰

و اين عبادت كه گفتيم نصارا، نسبت به مريم مادر عيسى «عليه السلام» انجام مى دهند، چند قسم است:

بعضى از آن ها نمازى است مشتمل بر دعا و ثنا و استغاثه و استشفاء. و بعضى از آن ها عبارت است از روزه اى كه آن را نسبت مى دهند به خود مريم و به نام وى، نيز ناميده مى شود. همۀ اين عبادات، توأم با خضوع و خشوع در برابر صورت و مجسّمه، و بلكه صورت خيالى مريم انجام مى شود، در حالتى كه معتقدند به اين كه مريم داراى سلطنتى است غيبى، كه با داشتن اين قدرت مى تواند (البته به اعتقاد آنان) خودش و بدون وساطت فرزندش، نسبت به امور دنيا و آخرت مردم نفع و ضرر برساند. و تصريح كرده اند به اين كه پرستش مريم واجب است، وليكن در عين حال، از هيچ يك از فرقه های آن ها ديده نشده كه كلمۀ «إله» را بر مريم اطلاق كنند، بلكه همه از مريم تعبير مى كنند به «مادر إله».

و بعضى از فرقه های ایشان تصريح دارند به اين كه اين اطلاق (مادر إله)، اطلاق مجازى و از باب مبالغه در تعظيم نيست، بلكه اطلاقى است حقيقى.

قرآن كريم هم، در اين باره فرموده: «نصارا، مريم و فرزندش را، دو «إله» (معبود) براى خود گرفته اند»، و اين نسبتى كه قرآن به آنان داده، با اين جهت كه گفتيم آنان مريم را إله نخوانده اند، منافات ندارد، زيرا گفتيم عملا با مريم هم، به طور قطع، معاملۀ إله مى كنند، اگرچه اين اسم را بر او اطلاق ننمايند.

قرآن، در آيه ديگرى فرموده كه مسيحيان گفته اند: «همانا خداوند، همان مسيح، يعنى عيسى بن مريم است»، و اين، خود معناى ديگرى است. رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، آيه «اتَّخَذُوا أحبَارَهُم وَ رُهبَانَهُم أربَاباً مِن دُونِ الله» را چنين تفسير فرموده كه: اهل كتاب، در حلال و حرام و خلاصه در عمل، پيروى احبار و رهبان خود را كرده اند و عملا با آنان، معامله ارباب نموده اند، گرچه آنان را ارباب نخوانند.

و اولين نصّ صريحى كه من از علماى نصارا، راجع به اين مطلب كه «نصارا، در حقيقت، مريم را مى پرستيدند»، ديدم، عبارتى بود كه در كتاب «السواعى»، از كتاب هاى روم ارتودكس به چشمم خورد و من (صاحب منار)، در ايامى كه داشتم با كتابخانه آشنا مى شدم، در ديرى كه به دير «تلميد» ناميده مى شد، به اين كتاب دست يافتم. طوايف كاتوليك هم، به اين معنا تصریح دارند و به آن افتخار هم مى كنند. جزويت هم، در بيروت، در شماره نهم، از سال هفتم مجله خود، «المشرق» را با عكس مريم و نقش و نگارهاى رنگارنگ زينت نموده و آن را يادبودى براى پنجاهمين سالى كه «بابا بيوس» نهم، عصمت مريم را اعلام كرده بود، قرار دادند. وى گفته بود: آبستنى مريم، بدون هيچ خطا و تبهكارى صورت گرفته است.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۳۵۱

افزون بر اين، به احترام وى، عبادت هاى كليساهاى مريم را در شرق، مانند كليساهاى غرب، در عدد پنجاه تثبيت نمودند.

و نيز از جملۀ نصوصى كه در اين باره ديده ام، گفتار پدر «لويس شيخو» است. چه اين شخص، در ضمن مقاله اى كه راجع به كليساهاى شرقى نوشته، چنين مى گويد: عبادتى كه در كليساهاى ارمنيه براى بتول طاهره، مادر خدا انجام می شود، معروف است. و نيز می گويد: كليساى قبطيه، به همين امتياز كه براى آن بتوله مغبوطه، مادر خدا عبادت هایى انجام مى شود، ممتاز مى گردد.

و نيز، صاحب المنار، بعضى از عبارات را كه پدر «انستاس كرملى»، در مجلۀ «المشرق الكاتوليكيه البيروتيه»، در شماره چهاردهم سال پنجم، در تحت عنوان: «پرستش عذرا، عبادتى است قديمى»، درج و انتشار داده، نقل مى كند.

از آن جمله، عبادتى است كه «انستاس» مزبور، پس از نقل عبارت سفر تكوين، درباره دشمنى مارها با زن و نسل زن، و اين كه مراد از «زن» در اين سفر، «مريم عذرا» است، ايراد نموده و گفته است: مگر نمى بينى كه قبل از ظهور «ايليا» كه هنوز هم زنده است، در هيچ جا از كتاب آسمانى، اشاره و تصريحى به اين كه مقصود از زن «مريم» است، ديده نمى شود، و تنها پس از ظهور اين نبیّ اعظم، از روى اين راز نهانى پرده برداشته شد، و او بود كه اين معنا را صريح و روشن بيان نمود؟!

آنگاه «انستاس» صاحب مقاله مزبور، اين پرده بردارى را عبارت دانسته از مطلبى كه در سفر ملوك سوم (بر حسب تقسيم كاتوليك) است و با آن تطبيق نموده و آن، اين است كه: «ايليا، موقعى كه با غلامش در بالاى كرمل ايستاده بود، هفت مرتبه به غلامش گفت: به دريا مشرف شو و نگاه كن ببين در دريا، چه مى بينى، در مرتبه هفتم، غلام پس از آن كه به دريا مشرف شد و به آن جا نگريست، خبر داد اينك لكّه ابرى مى بينم به قدر كف دست يك مرد، كه از دريا طلوع كرده است».

سپس صاحب مقاله گفته است: همين نشيئى (پاره ابرى كه منشأ انبوه ابرها است)، صورت مريم بود، كما اين كه مفسران هم، اين حدس ما را محقق دانسته اند، بلكه هم صورت مريم بوده و هم صورت طناب پاكيزه اى از پليدی هاى اصلى.

آنگاه گفته: «سبب اصلى پرستش مريم در شرق عزيز، همين مطلب بوده است، و اين حادثه، تقريبا در حدود ده قرن قبل از مسيح رُخ داده و برگشت اين فضيلت در حقيقت، به اين پيغمبر عظيم، يعنى «ايليا» است». آنگاه گفته: «و از همين جهت، اجداد كرملى ها، اولين طايفه اى بوده اند كه بعد از پيغمبران و شاگردان آن ها، به الوهيت مسيح ايمان آورده اند، و اولين طايفه اى بودند كه براى مريم، بعد از عروج جان و تنش به آسمان، معبدها برپا كردند».

اين بود شواهدى از كلمات علماى مسيحيت، بر اين كه گفتيم بسيارى از ايشان مريم را نيز مى پرستند و اگر اين مطالب را با اين كه طولانى بود، از كتاب المنار نقل كرديم، براى اين بود كه خوانندۀ محترم، با دقت در آن، از منطق علماى مسيحيت در اثبات پرستش مريم اطلاع يافته و پاره اى از گزاف گویی هاى شان را در دين مشاهده نمايد.


→ صفحه قبل صفحه بعد ←