گمنام

تفسیر:المیزان جلد۶ بخش۳۹: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۵۰: خط ۵۰:
<span id='link243'><span>
<span id='link243'><span>


==اعتبار عبوديت براى خداى سبحان ==
'''* ۱ - اعتبار عبوديت براى خداى سبحان:'''
۱ - اعتبار عبوديت براى خداى سبحان : در قرآن كريم آيات بسيار زيادى است كه مردم را بندگان خدا حساب كرده ، و اساس دعوت دينى را بر همين مطلب بنا نهاده كه مردم همه بنده و خداى تعالى مولاى حقيقى ايشان است ، بلكه چه بسا از اين نيز تعدى كرده و همه آنچه را كه در آسمانها و زمين است به همين سمت موسوم كرده ، نظير همان حقيقتى كه از آن به اسم ملائكه تعبير شده ، و حقيقت ديگرى كه قرآن شريف آنرا جن ناميده و فرموده : «'''ان كل من فى السموات والارض الا آتى الرحمن عبدا'''».
 
در قرآن كريم، آيات بسيار زيادى است كه مردم را بندگان خدا حساب كرده، و اساس دعوت دينى را بر همين مطلب بنا نهاده كه مردم، همه بنده و خداى تعالى، مولاى حقيقى ايشان است، بلكه چه بسا از اين نيز تعدّى كرده و همه آنچه را كه در آسمان ها و زمين است، به همين سمت موسوم كرده. نظير همان حقيقتى كه از آن، به اسم «ملائكه» تعبير شده، و حقيقت ديگرى كه قرآن شريف، آن را «جنّ» ناميده و فرموده: «إن كُلُّ مَن فِى السَّمَاوَاتِ وَ الأرض إلّا آتِى الرَّحمَان عَبداً».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۸۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۸۹ </center>
و جهت اينكه بندگى تنها بايد براى خداوند اعتبار شود از تجزيه و تحليل خود معناى عبوديت به دست مى آيد، چه اگر ما معناى عبوديت را به اجزاى اصلى اش تجزيه كنيم و خصوصيات زائدى را كه در خصوص مخلوقات صاحب عقل عارض بر معناى اصلى آن مى شود طرح كنيم بدون ترديد حكم به اعتبار عبوديت و وجوب بندگى براى خدا خواهيم نمود، براى اينكه ما اگر به بعضى از بنى نوع خود اطلاق بنده و عبد مى كنيم يا مى كرديم ، براى اين بود كه مى ديديم نامبردگان نه تنها مالك چيزى نيستند بلكه خودشان هم ملك غيرند، ملكى كه تجويز ميكند كه آن غير يعنى همان كسى كه مالك و مولاى عبد است در عبد خود بهر طورى كه بخواهد تصرف كند، ملكى كه هر گونه استقلالى را از عبد و از اراده و عملش سلب مى كند، وقتى معناى عبوديت در بين خود ما افراد بشر اين باشد معلوم است كه معناى تام و تمامش بر ما نسبت به خدا صادق خواهد بود.
و جهت اين كه بندگى، تنها بايد براى خداوند اعتبار شود، از تجزيه و تحليل خود معناى عبوديت به دست مى آيد. چه اگر ما معناى عبوديت را به اجزاى اصلى اش تجزيه كنيم و خصوصيات زائدى را كه در خصوص مخلوقات صاحب عقل بر معناى اصلى آن عارض مى شود، طرح كنيم، بی ترديد، به اعتبار عبوديت و وجوب بندگى براى خدا حکم خواهيم نمود.
 
براى اين كه ما اگر به بعضى از بنى نوود، اطلاق بنده و عبد اطلاق مى كنيم يا مى كرديم، براى اين بود كه مى ديديم نامبردگان، نه تنها مالك چيزى نيستند، بلكه خودشان هم ملك غيرند. مِلكى كه تجويز می كند كه آن غير، يعنى همان كسى كه مالك و مولاى عبد است، در عبد خود، به هر طورى كه بخواهد، تصرف كند. مِلكى كه هر گونه استقلالى را از عبد و از اراده و عملش سلب مى كند. وقتى معناى «عبوديت» در بين خود ما افراد بشر اين باشد، معلوم است كه معناى تامّ و تمامش بر ما، نسبت به خدا صادق خواهد بود.
 
بلكه اگر دقت بيشترى در معناى عبوديت شود، يقينا حكم خواهيم كرد به اين كه: علاوه بر افراد بشر، تمامى موجودات صاحب شعور و اراده، بندۀ خداى سبحان اند. زيرا خداى سبحان، به تمام معناى كلمه و حقيقتا، مالك هر چيزى است كه كلمۀ «شَئ: چيز» بر آن اطلاق مى شود. چه هيچ موجودى جز خداى سبحان، خود و غير خود را، و همچنين نفع و ضررى را و مرگ و حيات و نشورى را مالك نيست.  


بلكه اگر دقت بيشترى در معناى عبوديت شود يقينا حكم خواهيم كرد به اينكه علاوه بر افراد بشر تمامى موجودات صاحب شعور و اراده بنده خداى سبحانند، زيرا خداى سبحان به تمام معناى كلمه و حقيقتا مالك هر چيزى است كه كلمه «'''شى ء - چيز'''» بر آن اطلاق مى شود، چه هيچ موجودى جز خداى سبحان ، خود و غير خود را و همچنين نفع و ضررى را و مرگ و حيات و نشورى را مالك نيست . و خلاصه در عالم هستى هيچ چيزى نه در ذات و نه در وصف و نه در عمل استقلال ندارد و مالك نيست ، مگر آنچه را كه خدا تمليك كند، البته تمليكى كه مالكيت خود او را باطل نمى كند، و نظير تمليك هاى ما انتقال ملكيت از مالك بغير مالك نيست ، بلكه بعد از تمليك هم باز خود او مالك آن چيزى كه تمليك كرده و همچنين قادر بر آن چيزى كه بندگان را بر او قدرت داده هست : «'''و هو على كل شى ء قدير'''» و «'''بكل شى ء محيط'''».
و خلاصه در عالَم هستى، هيچ چيزى نه در ذات و نه در وصف و نه در عمل، استقلال ندارد و مالك نيست، مگر آنچه را كه خدا تمليك كند. البته تمليكى كه مالكيت خود او را باطل نمى كند، و نظير تمليك هاى ما، انتقال ملكيت از مالك به غير مالك نيست، بلكه بعد از تمليك هم، باز خود او، مالك آن چيزى كه تمليك كرده و همچنين قادر بر آن چيزى كه بندگان را بر او قدرت داده، هست: «وَ هُوَ عَلَى كُلِّ شَئٍ قَدِيرٌ»، و «بِكُلِّ شَئٍ مُحِيطٌ».
<span id='link244'><span>
<span id='link244'><span>
==سلطنت حقيقى و مالكيت واقعى پروردگار منشاء وجوب انقياد موجودات در برابر اراده اواست ==
==سلطنت حقيقى و مالكيت واقعى پروردگار منشاء وجوب انقياد موجودات در برابر اراده اواست ==
و همين سلطنت حقيقى و مالكيت واقعى پروردگار منشاء وجوب انقياد موجودات و مخصوصا آدميان در برابر اراده تشريعى او و دستوراتى است كه خداوند بر ايشان مقرر فرموده ، چه دستوراتى كه درباره كيفيت عبادت و سنتش داده و چه قوانينى كه باعث صلاح امر آنان و مايه سعادت دنيا و آخرت شان ميباشد جعل فرموده .
و همين سلطنت حقيقى و مالكيت واقعى پروردگار منشاء وجوب انقياد موجودات و مخصوصا آدميان در برابر اراده تشريعى او و دستوراتى است كه خداوند بر ايشان مقرر فرموده ، چه دستوراتى كه درباره كيفيت عبادت و سنتش داده و چه قوانينى كه باعث صلاح امر آنان و مايه سعادت دنيا و آخرت شان ميباشد جعل فرموده .
۲۰٬۳۷۶

ویرایش