گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۴۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
(Edited by QRobot)
 
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۴۰ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۴۲}}
__TOC__
__TOC__


خط ۲۹: خط ۳۱:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۲۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۲۰ </center>
مفسرين در معناى اين آيه وجوه زيادى ذكر كرده اند كه چون فائده اى در نقل آن نديديم از نقلش صرفنظر نموده خواننده را به مراجعه كتب آنان توصيه مى كنيم .
مفسرين در معناى اين آيه وجوه زيادى ذكر كرده اند كه چون فائده اى در نقل آن نديديم از نقلش صرفنظر نموده خواننده را به مراجعه كتب آنان توصيه مى كنيم .
إِذْ يَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّيَانِ عَنِ الْيَمِينِ وَ عَنِ الشمَالِ قَعِيدٌ
إِذْ يَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّيَانِ عَنِ الْيَمِينِ وَ عَنِ الشمَالِ قَعِيدٌ
<span id='link362'><span>
<span id='link362'><span>
==علم خدا به انسان از طريق فرشتگان كاتب اعمال ==
==علم خدا به انسان از طريق فرشتگان كاتب اعمال ==
خط ۴۵: خط ۴۷:
((ما يلفظ من قول الا لديه رقيب عتيد(( - كلمه ((لفظ(( به معناى پرت كردن است ، و اگر سخن گفتن را لفظ ناميده اند، به نوعى تشبيه است . و كلمه ((رقيب (( به معناى محافظ، و كلمه ((عتيد(( به معناى كسى است كه فراهم كننده مقدمات آن ضبط و حفظ است ؛ خلاصه يكى مقدمات را براى ديگرى فراهم مى كند تا او از نتيجه كار وى آگاه شود.
((ما يلفظ من قول الا لديه رقيب عتيد(( - كلمه ((لفظ(( به معناى پرت كردن است ، و اگر سخن گفتن را لفظ ناميده اند، به نوعى تشبيه است . و كلمه ((رقيب (( به معناى محافظ، و كلمه ((عتيد(( به معناى كسى است كه فراهم كننده مقدمات آن ضبط و حفظ است ؛ خلاصه يكى مقدمات را براى ديگرى فراهم مى كند تا او از نتيجه كار وى آگاه شود.
و اين آيه شريفه بعد از جمله ((اذ يتلقى المتلقيان (( كه آن نيز در باره فرشتگان موكل است ، دوباره راجع به مراقبت دو فرشته سخن گفته با اينكه جمله اول تمامى كارهاى انسان را شامل مى شد و جمله دوم تنها راجع به تكلم انسان است ، از باب ذكر خاص بعد از عام است كه در همه جا مى فهماند گوينده نسبت به خاص عنايتى بيشتر دارد، (مثل اينكه شما به پسر بزرگ خود وصيت كنى ارحام و خويشاوندان را پاس بدار، فلان پسر عمويت را پاس بدار، كه مى رساند در باره آن شخص عنايتى بيشتر دارى ).
و اين آيه شريفه بعد از جمله ((اذ يتلقى المتلقيان (( كه آن نيز در باره فرشتگان موكل است ، دوباره راجع به مراقبت دو فرشته سخن گفته با اينكه جمله اول تمامى كارهاى انسان را شامل مى شد و جمله دوم تنها راجع به تكلم انسان است ، از باب ذكر خاص بعد از عام است كه در همه جا مى فهماند گوينده نسبت به خاص عنايتى بيشتر دارد، (مثل اينكه شما به پسر بزرگ خود وصيت كنى ارحام و خويشاوندان را پاس بدار، فلان پسر عمويت را پاس بدار، كه مى رساند در باره آن شخص عنايتى بيشتر دارى ).
وَ جَاءَت سكْرَةُ الْمَوْتِ بِالحَْقِّ ذَلِك مَا كُنت مِنْهُ تحِيدُ
وَ جَاءَت سكْرَةُ الْمَوْتِ بِالحَْقِّ ذَلِك مَا كُنت مِنْهُ تحِيدُ
كلمه ((حيد(( كه مصدر فعل ((تحيد(( است به معناى عدول و برگشتن به عنوان فرار است ، (كسى كه به منظور فرار دارد راه خود را كج مى كند، اين حالت را عرب ((حيد(( مى گويد) و مراد از سكره و مستى موت ، حال نزع و جان كندن آدمى است ، كه مانند مستان مشغول به خودش است ؛ نه مى فهمد چه مى گويد و نه مى فهمد اطرافيانش در باره اش چه مى گويند.
كلمه ((حيد(( كه مصدر فعل ((تحيد(( است به معناى عدول و برگشتن به عنوان فرار است ، (كسى كه به منظور فرار دارد راه خود را كج مى كند، اين حالت را عرب ((حيد(( مى گويد) و مراد از سكره و مستى موت ، حال نزع و جان كندن آدمى است ، كه مانند مستان مشغول به خودش است ؛ نه مى فهمد چه مى گويد و نه مى فهمد اطرافيانش در باره اش چه مى گويند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۲۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۲۲ </center>
خط ۵۴: خط ۵۶:
اين انتقال دومى است كه مردگان را به عالم قيامت و جاودانه منتقل مى كند، همچنان كه نفخه اول مردم را مى ميراند و به عالم برزخ مى برد. و مراد از نفخ صور در اينجا يا نفخه دوم است و يا مجموع هر دو نفخه است ، و خواسته است از مطلق نفخه ياد كند.
اين انتقال دومى است كه مردگان را به عالم قيامت و جاودانه منتقل مى كند، همچنان كه نفخه اول مردم را مى ميراند و به عالم برزخ مى برد. و مراد از نفخ صور در اينجا يا نفخه دوم است و يا مجموع هر دو نفخه است ، و خواسته است از مطلق نفخه ياد كند.
و مراد از روز وعيد، روز قيامت است كه خداى تعالى تهديدهايى را كه در دنيا به مجرمين از بندگانش مى كرد، منجر مى سازد.
و مراد از روز وعيد، روز قيامت است كه خداى تعالى تهديدهايى را كه در دنيا به مجرمين از بندگانش مى كرد، منجر مى سازد.
وَ جَاءَت كلُّ نَفْسٍ مَّعَهَا سائقٌ وَ شهِيدٌ
وَ جَاءَت كلُّ نَفْسٍ مَّعَهَا سائقٌ وَ شهِيدٌ
كلمه ((سياقه (( كه مصدر ((سائق (( است ، به معناى وادار كردن حيوان به راه رفتن است ، كه در اين صورت راننده در عقب حيوان قرار دارد، و حيوان را مى راند. به عكس ((قيادت (( كه به معناى كشيدن حيوان از جلو است .
كلمه ((سياقه (( كه مصدر ((سائق (( است ، به معناى وادار كردن حيوان به راه رفتن است ، كه در اين صورت راننده در عقب حيوان قرار دارد، و حيوان را مى راند. به عكس ((قيادت (( كه به معناى كشيدن حيوان از جلو است .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۲۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۲۳ </center>
خط ۶۳: خط ۶۵:
و معناى آيه اين است كه : هر كسى در روز قيامت به محضر خداى تعالى حاضر مى شود، در حالى كه سائقى با او است كه او را از پشت سر مى راند و شاهدى همراه دارد كه به آنچه وى كرده گواهى مى دهد. ولى در آيه شريفه تصريح نشده كه اين سائق و شهيد ملائكه اند يا همان نويسندگانند و يا از جنس غير ملائكه اند، چيزى كه هست از سياق آيات چنين به ذهن مى رسد كه آن دو از جنس ملائكه اند، و به زودى رواياتى در اين باب خواهد آمد.
و معناى آيه اين است كه : هر كسى در روز قيامت به محضر خداى تعالى حاضر مى شود، در حالى كه سائقى با او است كه او را از پشت سر مى راند و شاهدى همراه دارد كه به آنچه وى كرده گواهى مى دهد. ولى در آيه شريفه تصريح نشده كه اين سائق و شهيد ملائكه اند يا همان نويسندگانند و يا از جنس غير ملائكه اند، چيزى كه هست از سياق آيات چنين به ذهن مى رسد كه آن دو از جنس ملائكه اند، و به زودى رواياتى در اين باب خواهد آمد.
و نيز تصريح نشده به اينكه در آن روز شهادت منحصر به اين يك شاهدى است كه در آيه آمده . و ليكن آيات وارده در باره شهداى روز قيامت عدم انحصار آن را مى رساند. و نيز آيات بعدى هم كه بگومگوى انسان را با قرين خود حكايت مى كند دلالت دارد بر اينكه با انسان در آن روز غير از سائق و شهيد كسانى ديگر نيز هستند.
و نيز تصريح نشده به اينكه در آن روز شهادت منحصر به اين يك شاهدى است كه در آيه آمده . و ليكن آيات وارده در باره شهداى روز قيامت عدم انحصار آن را مى رساند. و نيز آيات بعدى هم كه بگومگوى انسان را با قرين خود حكايت مى كند دلالت دارد بر اينكه با انسان در آن روز غير از سائق و شهيد كسانى ديگر نيز هستند.
لَّقَدْ كُنت فى غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا فَكَشفْنَا عَنك غِطاءَك فَبَصرُك الْيَوْمَ حَدِيدٌ
لَّقَدْ كُنت فى غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا فَكَشفْنَا عَنك غِطاءَك فَبَصرُك الْيَوْمَ حَدِيدٌ
وقوع اين آيه در سياق آيات قيامت و قرائنى كه پيرامون آن است ، اقتضا دارد كه اين آيه نيز از خطابات روز قيامت و خطاب كننده در آن خداى سبحان ، و مورد خطاب در آن همان انسانى باشد كه در جمله ((و جاءت كل نفس (( سخن از او به ميان آمده ، و اين معنا را دست مى دهد كه خطاب در آن خطابى است عمومى و متوجه به تمامى انسانها.
وقوع اين آيه در سياق آيات قيامت و قرائنى كه پيرامون آن است ، اقتضا دارد كه اين آيه نيز از خطابات روز قيامت و خطاب كننده در آن خداى سبحان ، و مورد خطاب در آن همان انسانى باشد كه در جمله ((و جاءت كل نفس (( سخن از او به ميان آمده ، و اين معنا را دست مى دهد كه خطاب در آن خطابى است عمومى و متوجه به تمامى انسانها.
الا اينكه توبيخ و عتابى كه از آن استشمام مى شود چه بسا اقتضا كند كه بگوييم خطاب در آن تنها متوجه منكرين معاد باشد، علاوه بر اين ، سياق اين آيات اصلا سياق رد منكرين معاد است كه گفته بودند ((ءاذا متنا و كنا ترابا ذلك رجع بعيد((.
الا اينكه توبيخ و عتابى كه از آن استشمام مى شود چه بسا اقتضا كند كه بگوييم خطاب در آن تنها متوجه منكرين معاد باشد، علاوه بر اين ، سياق اين آيات اصلا سياق رد منكرين معاد است كه گفته بودند ((ءاذا متنا و كنا ترابا ذلك رجع بعيد((.
خط ۸۱: خط ۸۳:
سياق آيه خالى از چنين ظهورى نيست كه مراد از اين ((قرين (( همان ملك موكلى باشد كه در دنيا با او بود، حال اگر سائق هم همان باشد معنا چنين مى شود: خدايا اين است آن انسانى كه همواره با من بود و اينك حاضر است . و اگر مراد از كلمه قرين شهيد مى باشد كه او نيز با آدمى است ، معنا چنين مى شود: اين است - در حالى كه به نامه اعمال آن انسان اشاره مى كند، اعمالى كه در دنيا از او ديده - آنچه من از اعمال او تهيه كرده ام .
سياق آيه خالى از چنين ظهورى نيست كه مراد از اين ((قرين (( همان ملك موكلى باشد كه در دنيا با او بود، حال اگر سائق هم همان باشد معنا چنين مى شود: خدايا اين است آن انسانى كه همواره با من بود و اينك حاضر است . و اگر مراد از كلمه قرين شهيد مى باشد كه او نيز با آدمى است ، معنا چنين مى شود: اين است - در حالى كه به نامه اعمال آن انسان اشاره مى كند، اعمالى كه در دنيا از او ديده - آنچه من از اعمال او تهيه كرده ام .
بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از قرين ، شيطانى است كه يك عمر با او بوده و گمراهش مى كرده . و معناى كلام خداى سبحان بنابراين چنين مى شود: اين است آن انسانى كه من متصدى گمراهى اش بودم ، و زمام نفسش را به دست داشتم ، اينك براى رفتن به دوزخ حاضر است .
بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از قرين ، شيطانى است كه يك عمر با او بوده و گمراهش مى كرده . و معناى كلام خداى سبحان بنابراين چنين مى شود: اين است آن انسانى كه من متصدى گمراهى اش بودم ، و زمام نفسش را به دست داشتم ، اينك براى رفتن به دوزخ حاضر است .
أَلْقِيَا فى جَهَنَّمَ كلَّ كفَّارٍ عَنِيدٍ مَّنَّاعٍ لِّلْخَيرِ مُعْتَدٍ مُّرِيبٍ
أَلْقِيَا فى جَهَنَّمَ كلَّ كفَّارٍ عَنِيدٍ مَّنَّاعٍ لِّلْخَيرِ مُعْتَدٍ مُّرِيبٍ
كلمه ((كفار(( به فتح كاف - اسم مبالغه از كفر و به معناى بسيار كفرانگر است . و كلمه ((عنيد(( به معناى معاند حق است كه از در عناد حق را مسخره مى كند. و كلمه ((معتدى (( به معناى كسى است كه از حد خود تجاوز و از حق تخطى كند. و كلمه ((مريب (( به معناى كسى است كه داراى شك است ، و يا كسى است كه مردم را به شك مى اندازد، و در آيه كه صحبت از قيامت است مردم را در امر قيامت به شك مى اندازد.
كلمه ((كفار(( به فتح كاف - اسم مبالغه از كفر و به معناى بسيار كفرانگر است . و كلمه ((عنيد(( به معناى معاند حق است كه از در عناد حق را مسخره مى كند. و كلمه ((معتدى (( به معناى كسى است كه از حد خود تجاوز و از حق تخطى كند. و كلمه ((مريب (( به معناى كسى است كه داراى شك است ، و يا كسى است كه مردم را به شك مى اندازد، و در آيه كه صحبت از قيامت است مردم را در امر قيامت به شك مى اندازد.
در بين اين چند صفت كه در آيه شمرده شده يك نحوه استلزام و ارتباطى هست ، براى اينكه وقتى كسى كفار - يعنى بسيار كفرانگر - شد همين صفت ، او را وا مى دارد هر حقى كه به آن برخورد كند رد نمايد، و ثمره اين كار قهرا اين است كه با حق دشمنى شود، و بر اين دشمنى اصرار ورزد، و اصرار بر دشمنى هم باعث مى شود كه آدمى از بسيارى از خيرات محروم گردد، چون پر واضح است كه هيچ خيرى نيست مگر آنكه حق هم هست ، و اصلا خير بودن هر چيزى از ناحيه حق بودن آن است ، چون در باطل هيچ خير نيست . و اين هم مستلزم آن است كه آدمى همواره از حد حق (كه خود نيز مصداقى از حق است ) خارج شود، و به طرف باطل برود، و از حد عبوديت خارج گشته به طرف استكبار و طغيان رود، و چنين كسى قهرا مردم را نسبت به دين حق كه بالفطره دنبالش مى گردند به شك مى اندازد. پس كفار، عنيد هم هست و عنيد، مناع خير نيز هست و مناع خير، معتدى هم هست ، و معتدى ، مريب نيز مى باشد.
در بين اين چند صفت كه در آيه شمرده شده يك نحوه استلزام و ارتباطى هست ، براى اينكه وقتى كسى كفار - يعنى بسيار كفرانگر - شد همين صفت ، او را وا مى دارد هر حقى كه به آن برخورد كند رد نمايد، و ثمره اين كار قهرا اين است كه با حق دشمنى شود، و بر اين دشمنى اصرار ورزد، و اصرار بر دشمنى هم باعث مى شود كه آدمى از بسيارى از خيرات محروم گردد، چون پر واضح است كه هيچ خيرى نيست مگر آنكه حق هم هست ، و اصلا خير بودن هر چيزى از ناحيه حق بودن آن است ، چون در باطل هيچ خير نيست . و اين هم مستلزم آن است كه آدمى همواره از حد حق (كه خود نيز مصداقى از حق است ) خارج شود، و به طرف باطل برود، و از حد عبوديت خارج گشته به طرف استكبار و طغيان رود، و چنين كسى قهرا مردم را نسبت به دين حق كه بالفطره دنبالش مى گردند به شك مى اندازد. پس كفار، عنيد هم هست و عنيد، مناع خير نيز هست و مناع خير، معتدى هم هست ، و معتدى ، مريب نيز مى باشد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۲۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۲۶ </center>
خطاب در آيه شريفه از خداى تعالى است ، و ظاهر سياق آيات چنين مى نمايد كه مورد خطاب در آن همان دو فرشته سائق و شهيد باشد كه موكل بر انسانند. ولى بعضى احتمال داده اند كه خطاب به دو فرشته ديگر از فرشتگان موكل بر آتش و از خازنان دوزخ باشد.
خطاب در آيه شريفه از خداى تعالى است ، و ظاهر سياق آيات چنين مى نمايد كه مورد خطاب در آن همان دو فرشته سائق و شهيد باشد كه موكل بر انسانند. ولى بعضى احتمال داده اند كه خطاب به دو فرشته ديگر از فرشتگان موكل بر آتش و از خازنان دوزخ باشد.
الَّذِى جَعَلَ مَعَ اللَّهِ إِلَهاً ءَاخَرَ فَأَلْقِيَاهُ فى الْعَذَابِ الشدِيدِ
الَّذِى جَعَلَ مَعَ اللَّهِ إِلَهاً ءَاخَرَ فَأَلْقِيَاهُ فى الْعَذَابِ الشدِيدِ
در اين آيه با اينكه مى توانست با يك كلمه مشرك صفت پنجم آن انسان را بيان كند، چنين نكرد، بلكه مطلب را طول داد و فرمود: همان كسى كه با خدا خدايى ديگر قرار داد، و اين براى آن بود كه اشاره كند به اينكه صفت پنجم از همه گناهان مزبور مهم تر و عظيم تر است ، و در حقيقت مادر همه جرائمى است كه مرتكب شده ، و ريشه همه صفات پستى است كه كسب كرده ، يعنى كفر و عناد و منع خير و اعتداء و ارابه .
در اين آيه با اينكه مى توانست با يك كلمه مشرك صفت پنجم آن انسان را بيان كند، چنين نكرد، بلكه مطلب را طول داد و فرمود: همان كسى كه با خدا خدايى ديگر قرار داد، و اين براى آن بود كه اشاره كند به اينكه صفت پنجم از همه گناهان مزبور مهم تر و عظيم تر است ، و در حقيقت مادر همه جرائمى است كه مرتكب شده ، و ريشه همه صفات پستى است كه كسب كرده ، يعنى كفر و عناد و منع خير و اعتداء و ارابه .
((فالقياه فى العذاب الشديد(( - اين جمله تاءكيد همان امر قبلى است كه مى فرمود ((القيا فى جهنم ((، و از آن چنين استشمام مى شود كه مى خواهد امر خود را به خاطر شرك ، تاءكيد و تشديد كند، و به همين منظور هم دنبالش فرموده : ((فى العذاب الشديد(( او را در عذابى شديد بيندازيد.
((فالقياه فى العذاب الشديد(( - اين جمله تاءكيد همان امر قبلى است كه مى فرمود ((القيا فى جهنم ((، و از آن چنين استشمام مى شود كه مى خواهد امر خود را به خاطر شرك ، تاءكيد و تشديد كند، و به همين منظور هم دنبالش فرموده : ((فى العذاب الشديد(( او را در عذابى شديد بيندازيد.
قَالَ قَرِينُهُ رَبَّنَا مَا أَطغَيْتُهُ وَ لَكِن كانَ فى ضلَلِ بَعِيدٍ
قَالَ قَرِينُهُ رَبَّنَا مَا أَطغَيْتُهُ وَ لَكِن كانَ فى ضلَلِ بَعِيدٍ
مراد از قرين در اينجا مسلما قرين شيطانى است كه در كلام مجيد خداى تعالى مكرر نامش آمده ، و آن عبارت است از همان شيطانى كه همواره با آدمى هست و غوايت و ضلالت را به آدمى وحى مى كند. از آن جمله قرآن در باره اش فرموده : ((و من يعش عن ذكر الرّحمن نقيض له شيطانا فهو له قرين و انهم ليصدونهم عن السبيل و يحسبون انهم مهتدون حتى اذا جاءنا قال يا ليت بينى و بينك بعد المشرقين فبئس القرين ((.
مراد از قرين در اينجا مسلما قرين شيطانى است كه در كلام مجيد خداى تعالى مكرر نامش آمده ، و آن عبارت است از همان شيطانى كه همواره با آدمى هست و غوايت و ضلالت را به آدمى وحى مى كند. از آن جمله قرآن در باره اش فرموده : ((و من يعش عن ذكر الرّحمن نقيض له شيطانا فهو له قرين و انهم ليصدونهم عن السبيل و يحسبون انهم مهتدون حتى اذا جاءنا قال يا ليت بينى و بينك بعد المشرقين فبئس القرين ((.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۲۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۲۷ </center>
خط ۹۶: خط ۹۸:
<span id='link369'><span>
<span id='link369'><span>
==پاسخ خداى تعالى به عذرى كه به قرين شيطانى مشرك دوزخى مى آورد ==
==پاسخ خداى تعالى به عذرى كه به قرين شيطانى مشرك دوزخى مى آورد ==
قَالَ لا تخْتَصِمُوا لَدَى وَ قَدْ قَدَّمْت إِلَيْكم بِالْوَعِيدِ
قَالَ لا تخْتَصِمُوا لَدَى وَ قَدْ قَدَّمْت إِلَيْكم بِالْوَعِيدِ
گوينده اين پاسخ خداى تعالى است ، و خطابش عمومى است ، گويا روى سخنش با عموم مشركين طاغى و قرينان ايشان است . خطابى است كه قهرا منحل به خطابهائى جزئى مى شود، و هر انسانى را با قرينش شامل مى گردد، مثل اين است كه به هر يك از انسان و قرينش فرموده باشد ((لا تختصما لدى : نزد من بگو مگو مكنيد((.
گوينده اين پاسخ خداى تعالى است ، و خطابش عمومى است ، گويا روى سخنش با عموم مشركين طاغى و قرينان ايشان است . خطابى است كه قهرا منحل به خطابهائى جزئى مى شود، و هر انسانى را با قرينش شامل مى گردد، مثل اين است كه به هر يك از انسان و قرينش فرموده باشد ((لا تختصما لدى : نزد من بگو مگو مكنيد((.
و اينكه فرمود ((و قد قدمت اليكم بالوعيد(( جمله اى است حاليه كه حال از فاعل در جمله ((لا تختصموا(( است ، و كلمه ((بالوعيد(( مفعولى است براى جمله ((قدمت (( و باء آن به اصطلاح باء وصلت است .
و اينكه فرمود ((و قد قدمت اليكم بالوعيد(( جمله اى است حاليه كه حال از فاعل در جمله ((لا تختصموا(( است ، و كلمه ((بالوعيد(( مفعولى است براى جمله ((قدمت (( و باء آن به اصطلاح باء وصلت است .
و معناى آيه اين است كه : نزد من بگو مگو مكنيد كه هيچ سودى برايتان ندارد، چون من تهديد و وعيد خود را به همه مشركين و ستمكاران ابلاغ نمودم . و تهديدهاى مذكور از قبيل آيات زير است كه به ابليس فرموده ((اذهب فمن تبعك منهم فان جهنم جزاوكم جزاء موفورا(( و نيز فرموده ((فالحق و الحق اقول لاملان جهنم منك و ممن تبعك منهم اجمعين ((، و يا فرموده ((لاملان جهنم من الجنه و الناس ‍ اجمعين ((.
و معناى آيه اين است كه : نزد من بگو مگو مكنيد كه هيچ سودى برايتان ندارد، چون من تهديد و وعيد خود را به همه مشركين و ستمكاران ابلاغ نمودم . و تهديدهاى مذكور از قبيل آيات زير است كه به ابليس فرموده ((اذهب فمن تبعك منهم فان جهنم جزاوكم جزاء موفورا(( و نيز فرموده ((فالحق و الحق اقول لاملان جهنم منك و ممن تبعك منهم اجمعين ((، و يا فرموده ((لاملان جهنم من الجنه و الناس ‍ اجمعين ((.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۲۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۲۸ </center>
مَا يُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَى وَ مَا أَنَا بِظلَّمٍ لِّلْعَبِيدِ
مَا يُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَى وَ مَا أَنَا بِظلَّمٍ لِّلْعَبِيدِ
آنچه از سياق برمى آيد اين است كه اين آيه مطلبى نو و جديد را بيان مى كند، و به منزله جوابى است از سؤ الى تقديرى و فرضى . گويا كسى پرسيده است : خدايا گيرم كه قبلا تهديد خود را ابلاغ كرده اى ، آيا آن را تغيير نمى دهى ، و تهديد شدگان را عفو نمى فرمايى ؟ پاسخ داده است : ((ما يبدل القول لدى ((، در درگاه من هيچ سخنى تغيير نمى كند. و منظور از قول مطلق قضاهاى حتمى است كه خدا رانده ، و خداى تعالى چنين حكم كرده كه هر كس با حال كفر بميرد داخل جهنم شود، و قهرا و به حسب مورد با آن وعيدى كه خدا ابليس و پيروانش را تهديد به آن كرده منطبق مى شود.
آنچه از سياق برمى آيد اين است كه اين آيه مطلبى نو و جديد را بيان مى كند، و به منزله جوابى است از سؤ الى تقديرى و فرضى . گويا كسى پرسيده است : خدايا گيرم كه قبلا تهديد خود را ابلاغ كرده اى ، آيا آن را تغيير نمى دهى ، و تهديد شدگان را عفو نمى فرمايى ؟ پاسخ داده است : ((ما يبدل القول لدى ((، در درگاه من هيچ سخنى تغيير نمى كند. و منظور از قول مطلق قضاهاى حتمى است كه خدا رانده ، و خداى تعالى چنين حكم كرده كه هر كس با حال كفر بميرد داخل جهنم شود، و قهرا و به حسب مورد با آن وعيدى كه خدا ابليس و پيروانش را تهديد به آن كرده منطبق مى شود.
پس روشن شد كه جمله مورد بحث استينافى است ، و منظور از مبدل نشدن قول ، دگرگون نشدن قضاء حتمى است . كلمه ((لدى : نزد من (( ظرفى است متعلق به تبديل - ما از سياق اينطور مى فهميم ، ولى بعضى از مفسرين در اعراب و مفردات جمله مورد بحث چيزهايى ديگر گفته اند، و احتمالاتى بسيار دور از فهم داده اند كه اگر بخواهيم آن را نقل كنيم خواننده در فهمش دچار سردرگمى مى شود، و به همين جهت از ايرادش صرفنظر كرديم .
پس روشن شد كه جمله مورد بحث استينافى است ، و منظور از مبدل نشدن قول ، دگرگون نشدن قضاء حتمى است . كلمه ((لدى : نزد من (( ظرفى است متعلق به تبديل - ما از سياق اينطور مى فهميم ، ولى بعضى از مفسرين در اعراب و مفردات جمله مورد بحث چيزهايى ديگر گفته اند، و احتمالاتى بسيار دور از فهم داده اند كه اگر بخواهيم آن را نقل كنيم خواننده در فهمش دچار سردرگمى مى شود، و به همين جهت از ايرادش صرفنظر كرديم .
خط ۱۱۰: خط ۱۱۲:
و اينكه از جمله ((و ما انا بظلام (( نفى ظلم كثير استفاده مى شود، مستلزم آن نيست كه بگوييم ظلم كم مى كند، چون ظلمى كه تصور كنيم خداى تعالى بكند، هر قدر هم ناچيز باشد به خاطر زياد بودن افرادش باز ظلمى بسيار مى شود، و خطاب در آيه هم خطاب به يك نفر نيست ، بلكه خطاب به تمامى انسانهاى مشرك در عصر نزول آيه و در آينده است ، با قرينهايى كه با خود همراه دارند. و معلوم است كه اينگونه افراد بسيار زيادند و خداى سبحان اگر در جزا دادن به ايشان كمترين حد ظلم را به آنها بكند، باز هم ظلام و بسيار ستمگر خواهد بود.
و اينكه از جمله ((و ما انا بظلام (( نفى ظلم كثير استفاده مى شود، مستلزم آن نيست كه بگوييم ظلم كم مى كند، چون ظلمى كه تصور كنيم خداى تعالى بكند، هر قدر هم ناچيز باشد به خاطر زياد بودن افرادش باز ظلمى بسيار مى شود، و خطاب در آيه هم خطاب به يك نفر نيست ، بلكه خطاب به تمامى انسانهاى مشرك در عصر نزول آيه و در آينده است ، با قرينهايى كه با خود همراه دارند. و معلوم است كه اينگونه افراد بسيار زيادند و خداى سبحان اگر در جزا دادن به ايشان كمترين حد ظلم را به آنها بكند، باز هم ظلام و بسيار ستمگر خواهد بود.


{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۴۰ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۴۲}}


[[رده:تفسیر المیزان]]
[[رده:تفسیر المیزان]]
۸٬۹۳۳

ویرایش